حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۱۰

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۱۰ 

 

 

هر یک از یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ، که در زمان عرضه بی ارتباط با موضوع و موجد سئوالاتی بود، به اراده خداوند در مباحث  اتی اهمیت خود را آشکار خواهند کرد و ان شاء الله با این نکته دقیق و عمیق و کم تر گفته شده آشنا خواهیم شد که مفهوم کلی جهان و مردمان و ساکنین هر گوشه و کنار آن، روشنی نوتابیده ای است مدیون ابراز شجاعت ملاحان و جاشویانی که بی هراس از وسعت نا آشنایی ها و دشواری ها، به قلب اوقیانوس ها شراع کشیدند، به تدریج و در درازای قرنی کاشف جغرافیای زمین شدند و مردمانی را به عرصه حیات و هستی جمعی کشاندند که در هیچ مقیاس، فرهنگ و پیشینه مشترک نداشتند.

بر گرداگرد همین آگاهی پایه می توان بر تالیف یا تالیفات هر مولفی، در هر حوزه و موضوع، از جمله در علوم انسانی خط بطلان کشید و به آن گزاره مومن شد که تایید می کند به جز کتب آسمانی تورات و انجیل و قرآن، توجه و تایید هرگونه متن و نوشتار، دورتر از ۵ قرن پیش، توسل به موهوماتی است که اندک باز مانده ای از آن ها نداریم و این امر را قرائنی از این جمله تایید می کند که در سراسر قاره بزرگ آمریکا، یعنی مساحت یک سوم زیستگاه ادمی بر زمین، هیچ متنی نیافته ایم که حامل پیامی برای پیشرفت شمرده شود. بدین ترتیب فرهنگ شلخته کنونی، که با به میدان آوردن اسامی و آثار انواع و اقسام عالمان و هنرمندان و جامعه شناسان و جهان گشایان و سیاست مداران و مصلحان و وزیران و طبیبان و ساحران و شاعران و اقوام و کام روایان و مقهوران و کسانی با عنوان فیلسوف و شاعر و ملا و مومن بزرگ و تالیفات جاعلانه ای که بر هیچ پایه و پیوندی مستقر نیست، به مراودات انسانی از عهد عتیق و زمانی اشاره می کنند که هیچ قاره ای به عنوان یک واحد حغرافیایی مجزا شناخته نبود و گفت و گو از آمریکا و آفریقا و اروپا و آسیا حتی نمایه نداشت. سهم منطقه ما از این گزافه و خرافه ها را به گونه ای ادا کرده اند که بنا بر نیاز، از هند تا اسلامبول را به دست روستا یا اوبه نشینی با نام های نادر و چنگیز بسپارند.

«حیات مردان نامی علی القاعده در هاله ای از ابهام پیچیده است، علی الخصوص آنانی که در فقر و گمنامی به دنیا آمده اند و مدیدی از عمر خود را در حریم های عزلت و انزوا زیسته اند. نادر نیز از این قاعده مستثنی نیست، چون هیچ کس نمی دانست و نمی توانست هم در خاطر خویش مجسم کند که طفل ساده ای که در یک خانواده دور افتاده محروم به دنیا آمده است، یک روز به چنان مرتبه ی بلندی از عزت و اعتبار رسد که نامداران جهان به درگاهش کرنش آورند و سرکشان روزگار با شنیدن اسم او، بر خویش بلرزند. دو مورخ که بیش از هر کس دیگر به او نزدیک بوده اند، و بخشی از یادداشت های خود را نیز، یقیناٌ در دوران حیات وی قلمی کرده اند، چیز زیادی درباره ی او نمی گویند و از اصل و نسب ممتازی سخن به میان نمی آورند. بر اساس سنت تاریخ نویسی معمول روزگار، لفافی از مبالغه و گزافه نیز در کلام آنان پیداست که خاص هر صاحب شوکتی تواند بود. ارباب قلم، هر گاه که از صاحب جاهی در زمان زندگانی او نام می برده اند، رعایت برخی احترامات را واجب می شمرده اند. محرز است که زیان دیدگان از یک شخصیت تاریخی نیز آن گاه که از قلمرو قدرت دور می ماندند و ترس جان و امید نان را از دست می دادند به ذکر مطالبی می پرداختند که در تضعیف خصم به کار آید و از اعتبار و هیبت او بکاهد». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۵)

همان شگرد تهوع آور قدیمی که: هیچ کس نشانی از سوژه نمی داند تا جاعلین جا خوش کرده در کنیسه و کلیسا و کوچک ابدال های بومی آنان با دست های باز هر نوع گلیم را که بخواهند و بتوانند از جریان پر زور تاریخ  بیرون کشند، چنان که مولف ما هم مصمم است تنها با بار و وام کلمات، نادر خود را از پیچ و خم دشوار گذر تاریخ عبور دهد و به سرکردگی جهان روزگار او برساند. لحن خطاب و بزرگ انگاری نادر قلابی در این سطور چنان است که بی شک مولف اگر به زمان نادر تنها برگی از آن را به دربار می رساند لایق و شایسته دریافت انواع صله های قبله عالم بود.   

«محمد کاظم می افزاید که: «هر چند امام قلی بیک به حسب ظاهر اشعار نمی نمود که مبادا در میانه ی امثال و اقران، به جنون و سودا متهم گردد، اما شب و روز منتظر لطیفه ی غیبی می بود که به تاریخ سنه ی ۱۰۹۹ زوجه مکرمه او بار حمل گرفته، بعد از نه ماه و نه روز و نه ساعت در تحویل حمل خداوند عالمیان فرزند نرینه ی آفتاب طلیعه ای به او کرامت فرموده، به عرصه ی وجود آمد. و آن طفل را دو نفر دایه مربی شیر آن بودند که قناعت به یکی نمی نمود، و اسم سامی او را نادر نهادند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۷)

حتی اگر بر آن تعاریف پیشین از نادر که او را تا آستانه آسمان بلند شمرده اند، این تعاریف غیر لازم و عامیانه و مختص و مفید برای صحنه سازان و سخن بافان را بیافزاییم که نادر از چهار پستان تغذیه می کرد، باز هم کم ترین نقشی در برآمدن سلسله افشاریه به عهده ندارد، زیرا که باور پرخواری نادر نوزاد، تاریخ را متوجه او نمی کند و اختمالا فقط به خانواده ها هشدار می دهد که اگر شیر خواره ای پر اشتها به دنیا اوردند، توجه کنند که احتمالا با نادر دیگری رو به رویند! چنین است بررسی های تاریخ ایران که اگر فرصتی دست دهد از نصب شروحی بر پستانک و پوشک و قنداقه نوزادان نیز به عنوان مستندی بر هویت این و آن ابایی ندارند. اگر کسی چنین تهمتی بر نادر شیر خوار را نپذیرد، آیا برای رد آن باید به کدام شیرخوارگاه خراسان رجوع کند؟! در عین حال همین که ادعا ندارند که نادر در رحم را به علت جثه درشت با نادرین زایانده اند، لااقل می رساند که تکرار این گونه لوس بازی ها بی هنجار در تاریخ نویسی را در تمرین مربوط به رستم دستان بی ثمر یافته اند.

«مراحل رشد نادر را باید به همان گونه که اقتضای محیط او بود، طبیعی به حساب آورد، در سطوح روستایی و عشایری ایران، هیچ گاه کسی بی کار نمی ماند و مجالی برای فراغت نمی یافت. ضرورت ها به انسان می آموزد که در هر سنی از تشخیص که بوده باشند، باید به نسبت توان و درک خود مسئولیتی برعهده گیرند. هیچ کس در هیچ مرحله ای بی کار نمی ماند و به عبارت دیگر نان مفت نمی خورد. به خصوص که نادر و خانواده او باید عمده معاش خویش را از طریق حشم داری تامین می کردند و به نحوی که در سوابق احوال گله داران و کشاورزان عصر افشاریه در همین کتاب خواهیم دید، آن ها که عمده توجه به کشاورزی داشتند، وجه فرعی معاش را گله داری می دانستند و بالعکس شبانکارگان ناگزیر بودند که نظری به کشت و زرع محصول پیدا کنند و تعلیف مواشی را در فصول سرد امکان پذیر و آسان گردانند».

به راستی که مولف ما در ورود به این گونه تصورات، شجاعانه عمل می کند و بر اساس این بررسی های آبکی و این گونه منبر گزینی در باب زندگانی عشیره نشینان ایران، ما را موظف می کند که اگر در فصل زمستان یا حتی تابستان به صفی از ده نشینان لمیده بر سینه کش آفتاب و دراز کشیده در سایه برخوردیم، پس ضرورتا یا با نان مفت خوران و یا با مهاجرانی از شهرها مواجهیم. زیرا مولف ما در سراسر کتاب مفصل خود حتی برای نمونه معلوم نمی کند که از چه مسیر و با کدام  یافته ی راه نما و روشنگر، به چنین برداشت هایی دست یافته است.   

«و نادر چون یک ساله شد مانند سه ساله در نظر می آمد و هم چنین روز به روز نهال وجود آن فرخنده مآل در چمن زندگانی آغاز بالیدن و نمایش نموده، چون به سن ده سالگی رسید، سوار مرکب گردیده، به شکار شیر و پلنگ و گراز می رفت و با طفلان که بازی می کرد، خود را سردار و پادشاه لقب نموده، طفلان را منصب حکومت و ایالت می داد و طرح جنگ و جدل مابین اطفال و همسران خود می انداخت. و هر گاه یکی ازآن ها فایق بر دیگری می آمد، قبا و کلاه خود را در عوض خلعت به او دادی و تکرار اوقات عریان به خانه می رفت که تمام رخوت خود را بخشیده بود. و والده اش او را از آن حرکت تحذیر و تخویف نموده، در معرض عتاب و خطاب در می آورد و بدان جهت اغلب اوقات رنجیده، آزرده خاطر به سر رمه و گوسفندان پدرخود که در آن ناحیه می بود، می رفت...». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۹) 

مولف مزبور با تکرار و پا در میانی این گونه تمجیدات مختص خرده خدایان افسانه ها، همان کودک زاییده شده در خانواری گم نام و فقیر را، در ۳ سالگی جبروت شش سالگان می بخشد و در ده سالگی به جای مکتب خانه و دو زانو نشستن برابر ملا راهی شکار شیر و گراز و پلنگ می کند، نادر را هم همانند کورش ازکودکی صاحب اطوارهای سرکردگی می گویند و وظیفه سرپرستی اطفال کوچه را به او می سپارند تا مناصب سیاسی و حکومتی را میان آنان توزیع کند و اگر لازم شد تا تنبان خود را هم برای دل خوشی به همبازی ها  ببخشد! آیا کدام جریان و ماجرایی شهامت و زهره گذر از چنین ترهاتی را به جای تاریخ مردم این سرزمین به این و آن بخشیده و اصولا چه گونه از وقوع این تفاصیل آگاه شده اند که جز با دیدار حضوری میسر نیست. 

«محمود دیگر درنگ را جایز نمی دید. گروه تشنه مال و مکنت را یک راست به سوی اصفهان حرکت داد و در منطقه گلون آباد که در چهار فرسنگی شهر قرار داشت به استقرار اردو پرداخت. داستان نبرد غم انگیز یا تلافی فریقین که در سال ۱۱۳۴ دراین ناحیه اتفاق افتاد مشهور است. لکهارت می نویسد چون صبح روز بلاخیز هشتم مارس ۱۷۲۲ آفتاب برآمد، دو لشکر یکدیگر را به دقت برانداز کردند. میان آن دو حقیقتا تضادی فاحش وجود داشت. ایرانیان نه فقط بر افاغنه فزونی داشتند بل که با البسه متحد الشکل و ساز و برگ اکثر سربازان آنان، همان قدر پرشکوه می نمود که از آن حریفان ایشان رنگ و روی رفته و چرک آلوده  سفر بود». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۰) 

بار دیگر مولف ما با پوشاندن رخت و لباس ژولیده بر پیکر سربازان دشمن زمینه نابودی و شکست آنان را می چیند. می خواهم در تصور خود یک داوطلب دفاع از مثلا تز دکترای خویش در گرایش تاریخ افشاریه را در برابر این سئوال ممتحنین قرار دهم که: علت شکست محمود افغان در جنگ اصفهان را چه می دانید؟ تا پاسخ بگیرد که علت لباس افغانان بود که بوی گند می داد.   

«محمود به این حدود قانع نبود که مردم وحشت زده اصفهان را قتل عام کند و هر فرد بالغی را که بیم حمل اسلحه با خود می برد، به دیار باقی فرستد. وقتی شایعه دروغ فرار صفی میرزا فرزند شاه سلطان حسین را به او دادند: وسوسه ی نفسانی او را به فکر دفع شاهزادگان انداخته، جمیع اولاد و احفاد خاقان مغفور را که صغیر و کبیر سی و یک نفر بودند، معروض تیغ جفا ساخته، نعش ایشان را به دار المومنین قم فرستاد».

این جا هم همان حکایت معمول و متداول است. سی و یک تن از شاه زادگان صفوی، چنین که می نماید شاید هم داوطلبانه و برای فرار از بوی بد و ظاهر از فرم و مد افتاده سربازان افغان، به نوبت و بی هیچ مقاومت خود را به شمشیر دشمن سپرده اند تا کار این جنگ که هوای مصفای اصفهان را خراب کرده بود، تمام شود. عجیب است که آدم های این جنگ تصویر شده در کتاب مورد نظر، دیدگاه غریبی دارند و از جمله خود می دانند که لیاقت جایگاه تسخیر شده را ندارند و در برابر هر دشواری فقط خنجر و شمشیر می کشند. بدین ترتیب اشغالگران عالم دو دسته اند: لایق اقدام به تجاوز و نالایقانی که دیر یا زود از کردار بی ثمر خود پشیمان می شوند. ابهام بزرگ در این شگرد نوین جنگی که بی توضیح مانده، ارسال بی دلیل و عجیب جنازه های مقتولین از اصفهان به قم، احتمالا برای متبرک کردن آن هاست.  

«نفرت مردم از فاتحی چنین قهار را حدی نبود، و او که شاید خود می دید بر جایی نشسته است که لیاقت آن را ندارد و تنها به زور سر نیزه و ایجاد خوف و وحشت، می خواهد بر جمع حکومت کند. دچار عدم تعادل روحی و اختلال مزاج شد. از دیدگاه جسمانی نیز قوایش به سرعت به تحلیل رفت. یک روایت این است که به بیماری فلج مبتلا شد و توان حرکت را از دست داد، و به روایت دیگر دچار بیماری برص گردید. لکهارت در تحقیق مفصلی نامه مورخ ۲۸ ژوئن یا ۹ ژوئیه ۱۷۲۶ نماینده ی شرکت هند شرقی انگلیسی را در اصفهان مستند می داند که اشرف پسر عم محمود با برخورداری از قرابت نسبی خود، او را خفه کرده است. به قول شیخ محمدعلی حزین وقتی که محمود از کشتار شاهزادگان صفوی فراغت یافت، در همان شب احوال منقلبی یافت: «دیوانه شد و دست های خود خائیدن گرفت و کثافات خود را خوردی و به هر کس دشنام و یاوه گفتی و در این حال بمرد». محمد محسن مستوفی تفصیل بیش تری دارد که محمود: جنونی به هم رسانیده که تمام گوشت بدن خود را کنده و نجاست خود را می خورد که چندین روز غذای آن مردود نجاست او بود. تا آن که بالاخره اشرف افغان که پسر عموی آن مردود بود او را خفه کرده، به جهنم واصل ساخته. خود به جای او نشست، آن مردود و مطرود را در کنار روخانه ی زاینده رود در مقبره ای که در حیات خود به جهت خود ساخته بود، دفن کردند. یک مرتبه خاک او را قبول نکرده، از قبر انداخته، مرتبه ی ثانی دوباره او را در همان مقبره در زمین دیگر دفن کرده اند در حال مقبره ی مزبور را خراب کرده اند و نعش آن مردود را اهل اصفهان بعد از تخلیه ی افغان بیرون آورده، سوزانیدند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص 46)

چه می توان در اطراف این گونه تصاویر تاریخی نوشت که در آن هیچ واقعه ای تعریف و حتی تفسیر لازم را ندارد و از نقالی مرشدان حرفه ای نیز بی اساس تر است. ظاهرا محمود افغان پس از قتل عام شاه زادگان صفوی دچار انقلابات جسمی و روحی می شود و چندین روز پیاپی به جای غذا مدفوع خود را می خورده است. آیا می توان به عنوان هشدار و احتیاط چنین دگرگونی در مزه و مزاج را به قتل عام کنندگان در تاریخ تذکر داد؟! با این همه نمی دانیم مثلا اگر محمود به جای مدفوع خود، کباب سلطانی سفارش می داد حالا شاهد چه تحولی در تاریخ افشاریه می شدیم؟! این که به بهانه چنین تصاویری را برداشت از میراث مکتوب بنامند، آن گاه جای سئوال است که تکرار لفظ به لفظ مطالب میراث گذاران، حتی اگر به دنبال کشف بود و نبود آن ها هم نباشیم، جز برگرداندن خیالات این و آن درگذشته، به نام خویش، چه ضرورت و حکمتی دارد؟!

«معروف است که اشرف با اطمینان از این نکته که شاه سلطان حسین دگرباره سلطنت ایران را قبول نخواهد کرد، به نزد وی شتافت و تقاضا کرد که امر پادشاهی را متکفل شود. این ترفند البته زمینه ی مناسبی بود که هر آینه شاه مخذول، اندک واکنش مثبتی نشان دهد نسبت به قتل فوری او اقدام کند، ولی شاه معزول می دانست که حقه ای در کار است و از پذیرش امر سرباز زد. اشرف بلادرنگ در صدد برآمد که پیشنهاد را به خلف صدق شاه، تهماسب عرضه کند و راهی برای به دام افکندن مرد آواره بیابد». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۸)

در تنظیم چنین صحنه های نمایشی جز به قصد پرکردن صفحات بی تحرک تاریخ است که ناقد را از ورود جدی به این گونه مطالب معذور می دارد تا ابتدا از خود بپرسد در آن زمان کدام فرماسیون رفتاری مابین طرفین را، حالت جنگی می شناخته اند و چرا شاه سلطان حسین دشمن وارد شده در خوابگاه و سرسرای خویش را، که اخیرا ذریه او را قتل عام کرده بود، به جزای خود نمی رساند و به چاق سلامتی و والا منشی برگزار می کند؟! مگر مولف ما متنی برای سیاه بازی نوشته است؟!    

«اوضاع ملک به ترتیبی که ذکر آن ناگزیر است و باید مورد توجه قرارگیرد، آشفته بود. اشرف شهرهای اصفهان، شیراز، کرمان، سیستان، قومس، و بخش غربی خراسان را در تصرف داشت، اما هیچ کس نمی توانست ادعا کند که او کشور را اداره می کرد. سلطه ی او حتی در مساحت مزبور به شهرها و خطوط ارتباطی منحصر بود، ارتش وی، از قندهار که مسقط الراس شورشیان غلزه بود، و تحت حکومت حسین سلطان برادر محمود قرار داشت نیروی زیادی نمی توانست جذب کند و در داخله ی ایران هم، با وجود اخبار متواتریکه از کشت و کشتارها بر سر زبان ها بود، مردمی به همراهی او نمی شتافتند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۹)  

در مسلک بنیان اندیشی اصل بر امکان اجرای این و آن رخ داد و حادثه تاریخی منطبق با وصفی است که در هر منبع مربوط اعلام می شود. چنان که در این جا به جد معترض می شویم که به زمان مورد بحث در این گزینه ها، بر اساس مستندات عرضه شده پیشین، هنوز رد پای شیراز نبوده است که به اقوال مکرر بنای آن شهر را به کریم خان زند سپرده اند.  

«نخستین رویارویی ها در محل ده ملای مهمان دوست اتفاق افتاد که نادر با منطقه از قدیم آشنایی داشت و نیروهای خود را نیز پیش از وصول اردوی اشرفی بدان جا راهنمون شده و سنگرهای مناسب تعبیه کرده بود. به تعبیر هانوی، مدتی بود که افغان ها بیش تر به کشتار ایرانی ها پرداخته و با آن ها جنگی نکرده بودند و اغلب نه با قدرت برتر و آشنایی بیش تر با اسلحه، بل که با نعره ها و حملات سخت آن ها را مجبور به فرار ساخته بودند. و چون در این هنگام اطمینان به پیروزی خود داشتند، به اشرف اصرار می کردند که حمله را آغاز کند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۵۴)  

کسی را باید یافت که این سطور را لااقل تا حد تصور معمول صاحب معنا کند. این که افغان ها بدون جنگ مشغول کشتار ایرانیان بوده اند جز این که انجام کار را به تک تیراندازان سپرده باشند، روش دیگری شناخته نیست و چون در زمان مورد اشاره نهضت استفاده از تک تیر اندازان درنگرفته بود، با شرحی که در دنباله مطلب می خوانیم موثرترین سلاح جنگی افغان ها برای کشتار دشمن، نعره کشیدن بوده است.

«اشرف برای مقابله با نادر، به سوی مورچه خورت در شمال غربی اصفهان حرکت کرد و در نزدیکی آن اردو زد. نادر که شاه تهماسب را در تهران نشانیده و خود به همراه ارتشیان روز افزون اش به جانب نبردگاه می شتافت، توانسته بود نزدیک به چهل هزار نفر نیروی موثر تهیه کند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۵۸) 

گمان دارم که متن فوق اعلام بی ارزشی کامل این گونه تاریخ پردازی هاست که قصد راه نمایی به مبانی را ندارد. به گمان من آن مولفی که به اشارات تاریخ ایران می پردازد ولی به شمای رسمی نقشه شهرهای ایران در قریب 160 سال پیش توجهی ندارد، مشغول اجرای نمایشی از دل بستگی های خویش است.   

«شاید دقیق ترین وصف حال ها را سیمون آوراموف، کنسول دولت روس درباره تهماسب، کرده باشد... آوراموف می نویسد: «تهماسب در ۱۳ اکتبر یا ۳ نوامبر ۱۷۲۶، درست یک هفته قبل از سقوط مشهد، به حسین قلی بیگ امیرزاده ی گرجی امر کرد تا قدری عرق پرمایه ی قفقازی معروف به «چخیر» به خدمت وی حاضر کند. حسین قلی بیگ پاسخ داد که موجود ندارد و تهماسب در نتیجه به خشم آمده، فریاد برکشید که وی ناگزیر به تهیه ی آن است. گرجی پس از لحظه ای تامل گفت: آوراموف فرستاده دولت روسیه قدری چخیر دارد و بعد افزود: اما نمی دهد! تهماسب که هنوز از خود بی خود بود، اظهارداشت که وی گردن آورموف را خواهد زد و بی درنگ به اردوی روس ها شتافته، بانگ برآورد که: کلیه روس ها باید غارت گردیده، گردن آنان زده شود. ماموران تهماسب به چادر آوراموف هجوم بردند و وی را یکتا پیراهن با پای برهنه به نزد شاهزاده آوردند. آوراموف به تصورآن که دم های واپسین حیات وی فرارسیده، خود را به پای تهماسب انداخت و طلب بخشایش کرد تهماسب گفت: تو از من نمی ترسی؟! آوراموف پاسخ داد: چه طور ممکن است که از اعلی حضرت نترسم؟ تهماسب در جواب اظهارداشت: پس اگر واقعا می ترسی پس چرا قدری چخیر حاضر نمی کنی؟ آوراموف که هنوز یکتا پیراهن بود، همان طور به سرای تهماسب برده شد. او، به مجرد ورود دید که تهماسب بر اثر افتادن در نهری، آغشته به گل شده است، تهماسب، از آن جا که خود مجبور شده بود، در پی آوراموف برود، سخت آزرده خاطر بود. خشمگین به وی گفت: خیلی کثیف شده ام، تقصیر این همه به گردن تست! آوراموف، فورا به چادر خود رفته و با قدری چخیر بازگشت و بالنتیجه حال تهماسب دگرگون شد. او سپس دستور داد مجلس بزمی آراسته شود و به رامشگران خود امرکرد تا آهنگ «بالالایکا» بنوازند. (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۱۰۱)  

به راستی که تدارک و ترسیم چنین مناظر و باز خوراندن این گونه پس مانده های این و آن، که حتی معرف معتبری ندارند، استادی و نخبگی می خواهد. (ادامه دارد) 

 

نظرات 176 + ارسال نظر
الله پرست چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 05:07 ب.ظ

انا لله وانا الیه راجعون

سلام دوستان

احتمالا امه الله شهید شده هیچ کدام از این کامنتها از او نیست.

شاید هم مدتی هست که شهید شده ومن هم سرکار بودم.

http://chera4.blogfa.com/comments/?blogid=chera4&postid=12&timezone=12600&p=2

ساده دل چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 05:19 ب.ظ



داستان غم انگیز سرنوشت یک مسجد و توطئه انگلیسی ها(به صورت گزیده)


مسجد بابُری (به هندی: बाबरी मस्जिद) نام مسجدی در شهر آیودیا (آیودهیا یا آجودهیا) در بخش فیض آباد در ایالت اوتارپرادش هند در یکصد کیلومتری شرق لکنهو است که برفراز تپه‌ای به‌نام «رام کوت» به معنی «قلعه رام» وجود داشت. این مسجد که در اوایل سده دهم هجری/ شانزدهم میلادی به دستور ظهیرالدین محمد بابُر بنا شده بود در ۱۹۹۲ م/ ۱۳۷۱ ش توسط هندوهای افراطی تخریب شد. ایشان معتقدند که مسجد در محل زادگاه خدای آنها راما بنا شده بود و پیش‌تر معبدی در آن مکان قرار داشته که در زمان بابر تخریب شده است. از زمان تسلط انگلیسی‌ها بر شبه قاره هند تا کنون مسجد بابری موضوع درگیری‌های خونین میان هندوها و مسلمانان بوده است. پیش از تخریب مسجد، خشونت بر سر این اختلاف هر از گاهی فوران می‌کرد و مقامات مدنی آن را با وعده ساخت معبد یا استفاده از این مسجد به عنوان محل عبادت فرو می‌نشاندند اما با تخریب مسجد بابری ناآرامی‌ها و درگیری‌های متعدد و شدیدی آغاز شد که ابعاد مذهبی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی پیدا کرده است و تاکنون حدود ۲۰۰۰ نفر که بیشتر آنان مسلمان هستند در این درگیری‌ها جان باخته‌اند.
نخستین رویداد خشونت‌آمیز برسر مسجد بابری میان مسلمانان و هندوها که ثبت شده است در سال ۱۸۵۳ م/ ۱۲۳۲ ش در دوران استعمار بریتانیا در هند شکل گرفت.[۸] در ۱۸۵۵ م/ ۱۲۳۴ ش «نویل»، افسر ارشد انگلیسی، بدون ارائه سند تاریخی، بر این ادعای هنوها صحه گذاشت که بابر معبدی را که به محل تولّد رام چَنْدَر مشهور بود را ویران کرده و بر ویرانه آن مسجدی ساخته که به نام بابر نامگذاری شد.[۹] عقیده هندوها، مبنی بر این بود که در محوطه مسجد و خارج از شبستان، سکو (چَبوتْرا)ی زادگاه رام و کمی دورتر از آن، آشپزخانه (رَسوئی) سیتا، زن رام، قرار گرفته بود.

پس از شورشها و نگهای فراوان میان مسلمانان و هندوان و بستن و بازگشایی های فراوان سرانجام این مسجد تخریب شد

در ۶ دسامبر ۱۹۹۲ م/۱۵ آذر ۱۳۷۱ ش با وجود اقدامات دولتی برای تشکیل اجلاس همبستگی ملی، مسجد بابری مورد حمله تجمع سازمان‌یافته بیش از ۱۵۰٫۰۰۰ هندوی افراطی قرار گرفت. هرچند سازمان‌دهندگان تجمع تعهد داده بودند که به مسجد آسیبی نمی‌رسانند اما این بنای تاریخی را به کلی تخریب کردند.[۱۷] هندوهای افراطی در حالی مسجد را ویران کردند که حضور نیروی انتظامی محسوس نبود.[۱۸]

متعاقب این عمل ناآرامی‌های شدیدی شکل گرفت که از سال ۱۹۴۷ م و تقسیم هند که منجر به تشکیل کشور اسلامی پاکستان شد، در این کشور خشونت‌های مذهبی با این شدت، مشاهده نشده بود.[۱۹] تا کنون بیش از ۲۰۰۰ نفر در بسیاری از شهرهای هند از جمله بمبئی و دهلی در ناآرامی‌ها و درگیری‌های مربوط به این رویداد کشته شده‌اند که بیشتر آنان از مسلمانان بوده‌اند.[۲۰]

در ژانویه سال ۲۰۰۳ م/ دی ماه ۱۳۸۱ ش، باستان‌شناسان تحقیقاتی را به دستور دادگاه برای یافتن حقیقت این امر که آیا معبدی در این محل وجود داشته آغاز کردند.[۳۱]

کاوشهای باستان‌شناسان در سازمان بررسی باستان‌شناسی هند (ASI) در سال ۲۰۰۳/ ۱۳۸۱ ش، و همچنین کاوش‌های مشابه در سال‌های ۱۹۷۰، ۱۹۹۲ که در داخل و اطراف محل‌های مورد اختلاف صورت گرفت نشان دادند که مجتمع بزرگ هندو در آن مکان وجود داشته‌است. در سال ۲۰۰۳ سازمان بررسی باستان‌شناسی هند به دستور دادگاه، برای انجام مطالعه بیشتر کاوش‌های عمیق‌تری انجام داد تا در مورد نوع ساختار بنای بدست آمده در زیر آوار مسجد تحقیق کند. گزارش این سازمان قطعیت وجود یک معبد در زیر مسجد را تایید کرد.[۳۲] به گفته محققان این سازمان آنها «ویژگی‌های مشخص در ارتباط با... معابد شمال هند» کشف کرده‌اند. همچنین «سنگ و آجر تزئین شده و نیز مجسمه ناقصی از بت‌های هندو، نقش لوتوس، ۵۰ پایه ستون در ارتباط با بنایی عظیم و عناصر دیگری از معماری هندو» به دست آوردند.[۳۳] مسلمانان نظر سازمان بررسی باستان‌شناسی هند را قبول نکرده آن را مشکوک دانسته و شواهد را جعلی شمردند و تخصص کارشناسان را زیر سوال بردند.[۳۴]


اطلاعات خوبی درباره این موضوع در ویکیپدیا درج شده، قبل از انکه توسط مدیران صهیونیست ویکیپدیا حذف شوند، توصیه میکنم بخوانید
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C

توحید چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام

دوست گرامی طالب حقیقت . حق با شما است به نکته بسیار ظریف دیگری اشاره کردید . حتی از خودم هم تعجب می کنم که متوجه این نکته نشده بودم که در قرآن (جبریل) آمده و نه (جبرائیل) و (میکال) آمده نه (میکائیل) .

واقعه نکته جالبی بود . پس نتیجه می گیریم کسانی که مورج املای (جبرائیل و میکائیل) بوده اند سعی در تطبیق قرآن با باورهای توراتی خود داشته اند !!!


جالب است که در تمام ترجمه ها با اینکه در آیات امده (جبریل و میکال) ولی مترجمین نوشته اند (جبرائیل و میکائیل) آیا لجاجت جهودانه با قرآن ارز این بالاتر ؟ آیا این آقایان ماهیت خود را فریاد نمی زنند ؟ انقدر چشمشان ضعیف است که بعنوان یک مترجم نمی توانند سطر بالای ترجمه را ببینند و نص صحیح قرآن را دگرگون می کنند .

سوژه خوبی برای ایجاد یک مقاله محکم و بیدار گر ارائه دادید .

با تشکر

نوزاد چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.shifaa.blogfa.com/

جناب توحید .
دیروز صریحا بانو امه الله داشتن سایتی با نام معنای توحید را رد کردند .
کسی که با نام جعلی امه الله در حال دعوت شما به معنای توحید است کسی نیست جز خود علیرضا . بعد از اینکه نقشه ی خود را فاش شده دید . اینبار شما را با نام امه الله به وبسایت دیگری دعوت می کند . علیرضا حتی مثل ورود اولیه اش به وبلاگ پورپیرار با نام امه الله چهره ی یک یهود ستیز را به خود گرفته است تا شما را به خود جذب کند .
امه الله را که ما میشناسم هیچ گاه دوستان خود را اینجا تنها رها نمی کند تا با علیرضا همکاری کند .
توجه کنید که کسی با نام امه الله در روز آخر کامنت گذاشته بود و از احتمال حذف شدن وبلاگ گفته بود و شما را در این صورت به وبسایت معنای توحید دعوت کرد .
اگر اون شخص امه الله بود پس چطور در روز آخر از حذف وبلاگ گفت ؟؟
چرا به ناگاه با پیدایش امه الله، علیرضا و عارف محب الله ناگهان غیبشان زد ؟
چونکه امه الله همان علیرضا ست .

نوزاد چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://www.shifaa.blogfa.com/

اگر امه الله و زدایکسی که به وبلاگ شما پیام میذارن هم جعلی باشند در این صورت این دو نفر به کلی سر به نیست شده اند .

فضول جهنم پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 12:07 ق.ظ

بابا جمع کنین این حرفا ره! چه چه دارن مگوئن؟ ( لهجه ام چرا اصفهانی شده؟!!)

اون شما و اون هم وبلاگتون دیگه! این جا چیکار دارین؟ اینو کشتن، اونو کشتن، انا لله، این اونه، اون اینه، ... ! چتون شده؟ وبلاگتون هک شده؟ برید یه وبلاگ دیگه بزنید! بینهایت! مگه وبلاگ های ناریا هک و فیلتر می شه چی میشه؟ مهاجرت به وبلاگ جدید!
دعواتون رو چرا آوردین اینجا؟ یا فکر کردین دفتر خدمات پس از فروش ناریا بودید که به شعبه مرکزی اعلام وقایع می کنید؟!
مگه خودتون خونه ندارید؟!!! برین تو کوچه خودتون بزنید تو سر و کله هم! تازه سیگار هم بکشید که هیجانش بره بالاتر!
اینجا کسی این آدمها رو گم نکرده که دنبالش بگرده.
صبح به خیر آقا!

حذف پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 01:32 ق.ظ

روسیه نیروگاه به ایران داده ولی موشک های محافظ اون رو به ایران نمی ده! روسیه از اتمی شدن ایران نمی ترسه، بلکه می ترسه که ترکیه هم اتمیزه بشه که به عنوان عثمانی!! رقیب سرسخت روسیه محسوب هنوز هم! روسها فکر می کنند که رجب طیب اردوغان فکر می کنه که یک سلطان عثمانیه!! (فکر تو فکر!)
اما می دونید جالب ترین بخش مطلب چیه؟! ایناهاش:

Historically, when Russia’s power and population was growing, the Kremlin repeatedly sent troops into Northern Iran. From the 1880s to the end of World War II, northern Iran was either occupied by Russian troops or considered a zone of Russian control.

روسیه از 1880 به بعد تا حوالی جنگ جهانی دوم، جمعیت به داخل ایران می فرستاده!!
و البته مشاور امنیتی روسیه خبر داده که آمریکا در حال تغییر رژیم در ایرانه! خیلی جالبه! یک بار هم یلتسین گفته بود ما هم از روابط حاج آقا کلینتون با مونیکاجون خبر داشتیم! ولی بعدا فهمیدیم جمهوریخواه ها می خواستند حال کلینتون رو بگیرند که قضیه رو به گند کشیدن! mossad گفت بگم این kgb نیرو بخواد من در خدمتم! از cia که ناامید شدم!

Satanovsky معنی خاصی داره؟ آخه Satan یعنی شیطان!

اخیرا فعالان سیاسی تصمیم گرفتن که تا زمان انتخابات رو ویبره باشن و میگن دولت میخواد با دستگیری افراد ناشناس و وبلاگ نویسان ناشناخته و برجسته سازی اونها، واسه خودش جو رقابت تولید کنه و خبر تولید کنه و از این قبیل. این کامنتهای من رو هم که تایید می کنید می ترسم آخرش من هم بشم جزء همین مجهولات سیاسی که با اوین به شهرت می رسه! یه کم به من رحم کنید بد نیست! دعا می کنم براتون!


abbas پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 05:23 ق.ظ

http://www.artandarchitecture.org.uk/search/results.html?n=21&qs=Masjid-i-Jami

abbas پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 05:29 ق.ظ

http://www.artandarchitecture.org.uk/images/conway/924ffb87.html

ساده دل پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 08:01 ق.ظ


با سلام خدمت استاد و همراهان بنیان اندیش

علیرضا از ابتدا برای جذب مخاطبین بنیان گرایی به تجمع مجازی ای دیگر و انحراف آنها از مسیر بنیان اندیشی به بیراهه فعالیت میکرد
و از ابتدا تبلیغاتی برای کم کردن و به بیراهه کشاندن بنیان اندیشی در سر میپروراند

وبلاگ تعبد نیز طعمه هیمن بازی ها شد
شاید هم از ابتدا با هیمن انگیزه ایجاد شده بود،کسی چه میداند؟

محمد پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 08:57 ق.ظ

در کامنتهای نوزاد و توحید دقت کنید . هر دو به طور هماهنگ در یک زمان نصب شده است و هر دو یک حرف را تکرار می کند . و جالب اینجاست که نوزاد و توحید هر دو به طور هماهنگ در وب هایی مشخص ظاهر شده اند .
این خود نشان میدهد که توحید در حال جعل نام نوزاد است .
و از آنجا که علیرضا و توحید هر دو از طرفداران ناصر پورپیرار بوده اند . به نطر بنده علیرضا و توحید از چند ماه پیش برنامه ریزی کرده اند تا با هدایت شما به وب های مشترک شما ردیابی و اطلاعات شما را به سازمان القاعده اطلاع دهند .

قابل توجه است که اول علیرضا قهرمان بازی می کنه و شما رو به وبلاگی دعوت می کند و وقتی که ناکام ماند این بار ماموریت جعل اسم نوزاد و دعوت شما به گروه واحد را توحید بر عهده گرفته و در حال قهرمان بازی ست .

علیرضا و توحید نقش های خود را بسیار تابلو بازی می کنند . و هر دو برای پورپیرار و القاعده کار می کنن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
این پیام از الله پرست اصلی نیست

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام
اونها همه IP وایمکس بودند. با توجه به اینکه من نبوده ام پس احتمالا اون آدم هم مثل من با وایمکس وصل می شه. به هر حال ممنون.

حذف پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:57 ق.ظ

برادر بزرگتر!



روسیه 'هر قطعنامه ضد سوریه را وتو می کند'
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه گفته است که کشور او با هرگونه اقدام شورای امنیت سازمان ملل برای وضع تحریم های اقتصادی یا کاربرد نیروی نظامی علیه حکومت سوریه مخالف است و هر قطعنامه ای در این زمینه را وتو می کند.
آقای لاوروف افزود که دولت او پیش نویس قطعنامه ای را بین اعضای شورای امنیت توزیع کرده که طبق آن، هم حکومت سوریه و هم مخالفان مورد انتقاد قرار می گیرند.
وزیر خارجه روسیه کشورهای غربی را متهم کرد که با بحران سیاسی سوریه برخوردی جانبدارانه در پیش گرفته اند و فقط خشونت از سوی حکومت این کشور را محکوم می کنند اما به اقدامات مخالفان از جمله عملیات مخالفان مسلح توجهی نمی کنند.

حذف پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:58 ق.ظ



پاکستان سفر نماینده ویژه آمریکا را به تعویق انداخت
پاکستان می گوید سفر مارک گروسمن، نماینده ویژه آمریکا به این کشور را تا زمان بررسی کامل روابط بین دوکشور، به تعویق انداخته است.
قراربود آقای گروسمن در هفته جاری و در ادامه سفرهایش به قطر، امارات و افغانستان به پاکستان هم سفر کند.
سفر نماینده ویژه آمریکا در چارچوب تلاش های ,واشنگتن برای آغاز مذاکرت صلح با طالبان صورت می گیرد.
پاکستان گفته است درپی حمله هوایی نیروهای ناتو در ماه نوامبر سال گذشته به منطقه مرزی پاکستان- افغانستان، این کشور در حال بررسی نحوه همکاری بین دو کشور است.
در جریان حمله نیروهای ناتو، ۲۴ سرباز پاکستانی کشته شدند.

حذف پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:58 ق.ظ

دیگه اسناد محرمانه هم عمومی تلقی می شن!
چه قدر این اخبار مسخره و حال به هم زن هستن!



اتحادیه اروپا : اسرائیل شهرک سازی را متوقف کند
از کمیسیون اروپا خواسته شده تا پیش نویس قانونی را ارائه دهد که براساس آن این اطمینان حاصل شود که فعالیت های مالی اعضای این اتحادیه از شهرک سازی در اراضی اشغالی کرانه باختری در بیت المقدس شرقی حمایت نمی کند.
این پیشنهاد در گزارشی محرمانه توسط دیپلمات های ارشد اتحادیه اروپا تهیه شده است.
در این گزارش آمده است" افزایش منظم فعالیت های شهرک سازی"، طرح ایجاد دو کشور مستقل برای حل مناقشه اسرائیل_ فلسطین را تحت تاثیر قرارمی دهد.
این گزارش که در هفته جاری به مقر اتحادیه اروپا در بروکسل، پایتخت بلژیک، ارسال شده و به بی بی سی درز کرده است بر پایه گزارش هایی که پیش از این در آنها سیاست های اسرائیل مورد انتقاد گرفته، تهیه شده است.
پیشنهادات زیادی در این گزارش ارائه شده از جمله آن که از کمیسیون اروپا خواسته شده تا با ارائه پیش نویس قانونی مانع انجام فعالیت های مالی در حمایت از شهرک سازی شود.
بر اساس قوانین بین المللی وجود این شهرک ها در سرزمین هایی که سازمان ملل متحد آنها را اشغال شده اعلام کرده، غیرقانونی است اما دولت اسرائیل این استدلال را رد می کند.
در این گزارش اتحادیه اروپا، گفته شده که اسرائیل با متزلزل کردن حضور فلسطینیان در اراضی بیت المقدس شرقی به اشغال این مناطق که در سال ۱۹۶۷ به تصرف خود درآورد، ادامه داده است.
در این گزارش همچنین گفته شده که "ادامه گسترش شهرک سازی، تخریب مداوم ساختمان ها، سیاست نامناسب آموزشی، دسترسی دشوار به سیستم بهداشتی و مسائل اقامتی پرمخاطره " مشکلاتی را برای مردم این مناطق ایجاد کرده است.
فلسطینیان می خواهند که بیت المقدس شرقی پایتخت کشور آینده آنها باشد. این در حالی است که اسرائیلی ها بیت المقدس را پایتخت تقسیم نشدنی خود می دانند.
مقامات فلسطینی واکنشی به این گزارش نشان نداده اند، شاید به این دلیل که این گزارش هنوز منتشر نشده است.
اما یکی از آنها که نخواست نامش فاش شود به بی بی سی گفته است:" این گزارش به حقایقی اشاره می کند که هیچ کس نمی تواند آن را نادیده بگیرد. ما انتظار داریم که کشورهای اروپایی توصیه هایی را که در این گزارش به آن اشاره شده، انجام دهند."
در همین رابطه وزیر خارجه اسرائیل گفته است که در مورد این گزارش هیج مشورتی با آنها نشده است .
این گزارش به دنبال صدور چند بیانیه و انتشار گزارشات شدید اللحن اتحادیه اروپا در مورد منع گسترش شهرک سازی در اراضی اشغالی منتشر می شود.


زگیل پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

استاد وبلاگ تعبد دوباره راه افتاد! لعنتی ها!

آقای زگیل. چه اهمیتی دارد؟

مسلمان پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام.گلشیفته فراهانی عکس لخت خودش رو روی یک مجله سکسی فرانسوی به چاپ رسونده.
نظرتون چیه؟

زبان فرانسه نمی دانم و نمی توانم از مطالب آن استفاده کنم!

یانار پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 05:35 ب.ظ

با سلام
استاد عزیز منتظر مقاله جدید هستیم. راستی چرا کامنت ها ، بعضی هاشون ربطی به مطالب سایت و بنیان اندیشی ندارند؟

پراکنده نویسی سنت ستون کامنت بسیاری از وبلاگ هاست. راست اش کامنت های نسبتا مرتبط با مدخل یادداشت نیز چنگی به دل نی زنند. البته در این جا به کلان بودن مباحث و نثر نه چندان ساده آن نیز مربوط می شود.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 06:36 ب.ظ

اخه یعنی چه ؟ اینجا رو کردید صحنه پلیس بازی و توهم و توطئه!! واقعا ادم از خودش حالش بهم میخوره ...
اینروزا گوزن رو سر نمیبرن – میشکنن شاخشو میفرستنش تو باغ
اینروزا طاقو نمیریزن سرش – سرگله شونو میکوبن به طاق
اخر نمایشا بد شده – همه نقش همو بازی میکنن
اونایی که چشمشون به قدرته –همپیاله ها شو راضی میکنن
نمیدونم اگه برگردیم عقب – دل طوقی واسه کی پر میزنه ...
داش اکل به عشق کی سر میکنه ... اینجا بازاچه اب منگولی یاست ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

ایجا فقط یه دلقک کم داشت که شکر خدا عارف پیداش شد!

فرشته پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 11:45 ب.ظ

آقای خاخام منوخیم .
این بازی ها رو بذارید کنار . همه ی اینها از زیر سر و کله ی شما پیدا میشه. خانم حاجی زاده نمک میخورن و نمکدون میشکنن . شما بحث ها رو به حاشیه میکشین و با ما بازی می کنین . به جای اینکارا برین به یادداشتهای ایرانشناسی فوکوس کنین .

مهرنوش جمعه 30 دی 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

عکس منتشر نشده از تخت جمشید قدیم 1099هجری شمسی


http://memarinews.com/Pages/News-6915.html

خانم مهرنوش. در ۱۰۹۹شمسی، یعنی قریب ۳۰۰ سال پیش هنوز امکان عکاسی سیار نبوده است. عکس ارسالی شما هم شاید به علت رزولیشن بالا باز نشد.

[ بدون نام ] جمعه 30 دی 1390 ساعت 02:47 ق.ظ

بد بختی مملکت رو ببین تو حرضت عباس. یه دلقک سینما به اسم گ...شیفته شده همه چی این ملت بعد یه عکس لختی انداخته اون هم سیاه و سفید که یکیش فقط یه پستونه یکی هم دو پستونه کل اینترنت به ... کشیده شده. گور بابای اون و جد و آبادش. خسته شدم از بس آشغال دیدیم و شنیدم.
ننه ش هم ورداشته زر زده که دختر من اهل این کارا نیست. تو ... خوردی با شوهرت. پس اون توله تو نیست که تو فیلم داره با شورت و کرست بغل دوست پسرش می خوابه؟ تازه خود زنیکه .... هم تو سایت و فیس بوکش تایید کرده که عکس خودشه.
یه دسته لاشخور هم از حالا تبلیغ می کنند که 25 بهمن بریزن تو خیابون. به بهانه سبز و موسوی و کروبی. خاک بر سرهای نفهم.
اه. انگار تو طویله ای به اسم دنیا زندگی می کنم. این از این ور آبی ها، اون هم از اون هایی که اون ور آبن. شما هم که ما رو بستید به نافتون!!!!!!!!!!!!!!!!! مقاله بعدی چی شد پس؟

اعتراض به تبعیض نژادی در اسرائیل جمعه 30 دی 1390 ساعت 03:19 ق.ظ

اعتراض به تبعیض نژادی در اسرائیل

هزاران نفر از یهودیان اتیوپیایی تبار دیروز در خیابان های بیت المقدس تظاهرات کردند. آن‌ها می‌گویند به تبعیض نژادی علیه شان در اسرائیل معترض هستند. مهاجرت یهودیان اتیوپی به اسرائیل از دهه ۷۰ میلادی شروع شد. آن‌ها بعد از مراکشی‌ها، پرشمارترین جامعه مهاجران آفریقایی اسرائیل هستند.
___________________________________________
این چه قوم برگزیده ای است که در آن از همه اقوام روی این کره خاکی هست و به خودشان هم رحم نمی کنند.
آخه این تنوع که با داستانهای تورات و تلمذ امروز جور نیست عارف محب الله لااقل اینبار بگو بدونیم تو جهود سیاه آفریقایی یا زرد کره ای یا سفید اسلاو هستی که مدام استاد و بقیه را تهدید می کنی.

[ بدون نام ] جمعه 30 دی 1390 ساعت 10:47 ق.ظ



http://www.shafaf.ir/files/fa/news/1390/10/28/31456_142.jpg


این هم اون عکس تخت جمشید

یه نفره که رو اسب وایساده و دو نفر هم نشستن رو زمین. مشکلی نداره. الا اینکه از راست پایین عکس یک جاده پاکوب دیده می شه که احتمالا هنوز ارواح شاهان هخامنشی در رفت و آمد بودن که تختجمشید رو قبل از تولد شما تکمیل کنند. حله.

عکس هایی وجود دارد که نشان می دهد دواب و ستوران از میان همین بنای نیمه تمام عبور می کرده اند.

محمد چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 04:25 ق.ظ

جناب شعبانی ظاهرا حتی نمی دانند که بالالایکا نام یگ آهنگ نبوده بلکه سازیست روسی شبیه به گیتار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد