حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 51

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 51


مفصل ترین واردات تاریخی درباره قاجارها را آقای امانت در کتاب قبله عالم با توصیفات زیر درباره اسناد کاربردی خود عرضه کرده است. برای رد اعتبار اطلاعات او و دریافت این حاصل روشن که گفت و گوی از قجرها چیزی جز چند تصویر دست کاری شده سیاسی و نظامی و تعارفات و توصیفات کودکانه پوکی نیست که با زبان بزرگ سالان بیان می شود، ورود به حواشی کتاب او شایسته ترین شاهد در اثبات ناشایستگی چنین متونی را ثبت می کند.

«... برای بررسی جامع زندگی ناصرالدین شاه، هم انبوهی از منابع اساسی درباره تاریخ سیاسی سلطنتی ضروری است، هم بسیاری خاطرات خصوصی، یادداشت های روزانه و سفرنامه های آن زمان، درگیری مستقیم شاه در امور حکومت باعث شد که رد پای او در تمامی امور حکومت ، از مسائل بسیار مهم گرفته تا موضوع های کاملا پیش پا افتاده، دیده شود. جنبه های رسمی و غیر رسمی زمام داری او به نحوی عجیب درهم تنیده شده و این کار مورخ را نه تنها در مورد شمول و سازمان دهی تحقیق بل در تلاش برای ترسیم مرزهای اقتدار و حدود مداخله شاه هم دشوار می سازد. این وجه سلطنت او. یعنی درآمیختگی زندگی خصوصی و شغلی. اگرچه بسیار غنی و سرشار است، عمدتا نامکشوف مانده است... من امیدوارم با تکیه بر منابع دست اول، که اکثرا ناشناخته مانده و به ندرت به کار رفته اند، و نیز با نگاه تازه ای به روایات اصلی که بیش تر شناخته شده اند، بتوانم سهم خود را هم به روش زندگی نامه نویسی در خاور میانه و هم به تاریخ نگاری در ایران معاصر ادا کنم. افسون تاریخ، در چشم این نویسنده، در کلیت آن، در پیچیدگی چند جانبه آن، و در واقعیت مرموزی است که از پیوند خوردن وقایع به ظاهر بی ارتباط به دست می آید. از این رو، گاه لازم دیده ام از سدهای حایلی که معمولا یک اثر تاریخی را در مقوله ای خاص جا می دهند برگذرم تا پیچیدگی شخصیت و دوران ناصرالدین شاه را نمایان سازم». (عباس امانت، قبله عالم، پیش گفتار)

امانت از منابع اساسی دست اول بسیار غنی و سرشار ولی ناشناخته می گوید که گویا می توان کلید گشایش مخزن پیچیدگی های زندگی ناصرالدین شاه و به طور کلی سازمان سلسله قاجار قرار داد. اما در تمام کتاب او جایی اشاره ای نمی خوانیم که از این منابع دست اول مکشوفه خود نام برده و یا در باب برداشتی مشخص و نو بیان چیزی نوشته باشد.

«در مورد سفر اول فرنگ ناصرالدین شاه، نک. به نوشته خودش روزنامه سفر فرنگستان و همچنین ترجمه ای از اثر مزبور.

برای سفر دوم از جمله، نک. به: روزنامه سفر دوم فرنگستان (بمبئی 1295 ه ق)، چاپ دوم (تهران، 1296 ه ق) و چاپ جدید ایرج افشار.

روزنامه سفر سوم فرنگستان. برای روایت خصوصی شاه از این سفر، نک. به خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان (بمبئی، بدون تاریخ)، به کوشش محمد اسمعیل رضوانی، سه جلد (تهران، 1371-1369)». (عباس امانت، قبله عالم، ص 654)

امانت معلوم نیست به کدام دلیل آدرس ترجمه سفر اول قبله عالم اش به فرنگ را نمی آورد که بر شک دست تنگی او می افزاید. هر چست و جوگر حقایق تاریخ بر نمایش این چند نقل کوتاه از کتاب امانت متوقف می شود. سلطانی در سال های پایانی قرن 13 و اوایل قرن 14 هجری قمری ظاهرا 3 بار به سفر فرنگ می رود و دیده ها و دریافت های خود از این سفرها را به صورت دفتر خاطرات اماده می کند تا بنا بر اعترافات فوق در سرزمینی که می گویند سال ها مقدم بر تدوین این سفرنامه ها، روزنامه وقایع اتفاقیه و عناوین دیگری را چاپ می کرده اند، خاطرات سفر شاهانه و شاه نوشته اش از بمبئی سر بیرون می کند. آیا کدام احتمال را جدی تر بگیریم چاپ غیرممکن اوراق خبری به زمان ناصرالدین شاه و یا سفارش دادن ماجرای این سفرها و آماده سازی دفترهای یادداشت آن به هندیان را؟ 

«فتحعلی خان قاجار، امیرالامرای سپاه آخرین پادشاه واقعی صفوی، طهماسب دوم (1145-1135 ه. ق)، به دست نادر از میان برداشته شد. محمد حسن خان، پسر فتحعلی خان، در جنگ با کریم خان زند جان باخت. پسر محمد حسن، یکی از برادران آقا محمدخان، به طایفه  ترکمن های یموت در شمال شرق ایران پناه برد ولی در یکی از درگیری های متوالی با زند به قتل رسید». (عباس امانت، قبله عالم، ص 587)

چنین شیوه تاریخ نگاری افسار گسیخته را که در ان غالب و مغلوب هر بک برای دمی خود را به مورخ معرفی می کنند و سپس برای مردن به درگیری نامعلومی وارد می شوند، می توان در طول یک شبانه روز، به شرط حذف ناقد و پرسشگر، برای روند سرنوشت هر ملتی در سراسر عالم تاریخ گسسته با بازیگرانی اثیری نوشت. چنان که هنوز جایگاه و تکلیف حضور و یا غیبت فتح علی شاه را در صفحات شروح سلسله قجرها معلوم نکرده بازیگر بعدی با نام و نقاشی محمد شاه را به صحنه می فرستند.

«با وجود منابع درجه اول فارسی و اروپایی فراوانی که درباره ی فتحعلی شاه و دوران سلطنت او در دست است، موضوع هنوز به بررسی کامل تری نیاز دارد». (عباس امانت، قبله عالم، ص 588)

احتمالا منظور امانت از منابع درجه اول و فراوان فارسی، کتبی است که برای دانش آموزان دبیرستانی اماده کرده اند.

«در دستگاه دیوانی قاجار، خانواده های نوری وعلی آبادی در راس جناح مازندران قرار داشتند، خانواده های فراهانی و آشتیانی و وابستگان آن ها کارگردان جناح عراق عجم بودند، جناح آذربایجان گاه به وسیله مقامات قفقازی اهل ایروان و گرجستان اداره می شد و گاه به وسیله خوانین کرد و آذربایجانی در خدمت قاجاریه، و جناح فارس - اصفهان ابتدا زیر نفوذ ابراهیم خان اعتمادالدوله و خانواده او از فارس بود و سپس زیر نفوذ خانواده صدر اصفهانی». (عباس امانت، قبله عالم، ص 588)

این تقسیم بندی بلوکات و نام گذاری اقوام که به سادگی پرده از اسرار کارگردانان نمایش نامه سلسله قاجار بر می دارد، دنبالچه و پرده ای دارد که به اسانی تصویر حیات ایران بدون ملت را، حتی تا هم امروز بر دیوار تاریخ معاصر ایران می آویزد.

«التفات شاهانه به رجال و طبقات ممتاز مشتمل می شد بر اعطای منصب با مواجب، سیورسات و مستمری و نیز واگذاری تیول ارضی و معافیت از پرداخت مالیات. همچنین مراحم نمادینی مانند بخشش خلعت، لقب، نشان یا صله ی نقدی، ابراز رضایت و تفقد همایونی در شرف یابی های خصوصی و جایگاه شخص در مراسم سلام نیز در دربار بسیار تشریفاتی قاجار بی اندازه اهمیت داشت، همین طور دسترسی افراد به شخص شاه و میزان اعتماد او به آنان». (عباس امانت، قبله عالم، ص 589)

«به پیروی از راه و رسم صفویه، برخی از القاب در اوایل عصر قاجاریه معرف وظیفه و منصب دارنده لقب بود. خدمه دولت معمولا عناوین شان به «دوله» ختم می شد؛ بدین قرار اعتمادالدوله لقب رئیس الوزرا، یا صدر اعظم، بود و معتمدالدوله تدریجا لقب رئیس دیوانخانه ی دولتی گردید؛ وزیر امور خارجه را در سال های بعد مشیرالدوله می خواندند. القاب با پسوند «سلطنه» اغلب نشانگر مقام درباری و پسوند «سلطان» متعلق به ملتزمان رکاب شاهی بود. با این حال حتی در زمان فتحعلی شاه، اشراف تازه به دوران رسیده قاجار و شاه زادگان خاندان سلطنتی القاب و عناوین را به وفور غصب می کردند». (عباس امانت، قبله عالم، ص 589)

«ریشه این عناوین نمادین ممکن است مسبوق به سابقه گله داری و شترداری ایلات مزبور در چراگاه های شمال شرقی ولایت استراباد باشد، که موطن اصلی قجرهای شرق ایران بود. شاید هم یادگار علامت طایفه آق قویونلوها در حدود سنه 800 ه. ق بوده باشد، که قوانلوها آن ها را نیاکان تاریخی خود می شمردند. برای تبار و تاریخچه اولیه ایل قاجار نک. به عبدالرزاق دنبلی، مآثر سلطانیه، ص ص 16-4 و ترجمه ی انگلیسی این اثر؛ تاریخ روضة الصفای ناصری، جلد نهم، ص ص 13-4؛ میرزا محمد تقی سپهر (لسان الملک)، ناسخ التواریخ: قاجاریه،به کوشش محمد باقر بهبودی (تهران، 1344)، جلد یکم، ص ص 29-7. این کتاب ها همه کوشیده اند اصل و نسب ایل حکم ران را پی جویی کنند، از این رو گاه بی پروا از مرز تاریخ گذشته به قلمرو افسانه می روند. محمد حسن اعتمادالسلطنه، در دررالتیجان فی تاریخ بنی اشکان سعی فراوان به کار می برد که قاجاریه را به دودمان پارت های پیش از اسلام پیوند دهد». (عباس امانت، قبله عالم، ص 591)«ناسخ التواریخ، جلد دوم، ص ص 146-140. مقایسه کنید با عضدالدوله، تاریخ عضدی، ص 321. درباره ی تعداد دقیق پسران و دختران فتحعلی شاه و ارشدیت آنان اختلاف هایی وجود دارد که جای تعجب نیست. ناسخ التواریخ (جلد دوم، ص 140) شمار فرزندان را 260 ذکر می کند، که 103 تن آن ها (57 پسر و 46 دختر) پس از مرگ پدر زنده بودند. عضدالدوله، تاریخ عضدی، ضمیمه ی یک، ص ص 298-175؛ ناسخ التواریخ می گوید در 1250 ه ق [تاریخ درگذشت فتحعلی شاه] مجموعا 685 نوه از او باقی مانده بود. ناسخ التواریخ، جلد دوم، ص 140. مقایسه کنید با روضةالصفا، جلد دهم، ص 99 و عضدالدوله، تاریخ عضدی، ص 167. اثر منتشر نشده ی فضل الله خاوری، تاریخ ذوالقرنین، و متمم آن، تکمله ی تاریخ ذوالقرنین، کامل ترین شرحی است که درباره خانوار فتحعلی شاه به قلم آمده است». (عباس امانت، قبله عالم، ص 591)«عضدالدوله، تاریخ عضدی، ص ص 95-94. مقایسه کنید با روضةالصفا، جلد دهم، ص ص 173-172، 579-577 و ناسخ التواریخ، جلد یکم، ص 312. تاریخ عضدی (ص 43) همچنین خواب عجیبی از فتحعلی شاه نقل می کند مبنی بر این که در شب عروسی محمد میرزا و ملک جهان، نوه ی شاه اخته شده است. شاید این خواب را هم می توان نشانه نگرانی شاه در مورد توفیق برنامه ریزی برای آینده تبار خویش تعبیر کرد». (عباس امانت، قبله عالم، ص 593)

«در حاشیه قطعه ای به سبک نستعلیق، فرهاد میرزا معتمدالدوله گواهی می کند که برادرش محمد شاه آن را در سال 1261 ه ق به عنوان مشق خوش نویسی برای او نگاشته است. میرزا بزرگ از خانواده دیوانی بزرگی در فراهان بود که سابقه خدمت آن ها به عهد صفویه می رسید. وی در شیراز تحت نظر عمویش تربیت یافت؛ عموی او وزیر لطفعلی خان تیره بخت، آخرین فرمان روای سلسله ی زندیه بود. از زمان انتصاب میرزا بزرگ به سمت مربی و وزیر عباس میرزای جوان، به لحاظ علاقه ی مربی به شعر و عرفان (میراث نهضت ادبی قرن هجدهم)، شهر تبریز پناهگاهی شد برای اهل ادب و صوفیان، خاصه پیروان طریقت نعمت اللهی که مورد آزار و اذیت بودند. از زندگی قائم مقام پدر و پسر بررسی نقادانه ای هنوز به عمل نیامده است. صدرالتواریخ (ص ص 151-115) مشروح ترین منبع موجود است». (عباس امانت، قبله عالم، ص 593) «عضدالدوله، تاریخ عضدی، ص 28. دل بستگی به مشایخ صوفی، به ویژه فرقه نعمت اللهی، در اوایل قرن نوزدهم در میان زعمای قاجار رواج یافت. به رغم حمایت رسمی دولت از علما، و با وجود آزار و اذیت مکرر صوفیان، دراویش نعمت اللهی گاه به محاکم ولایتی راه پیدا کردند. مشایخ صوفی از قبیل ملارضا همدانی کوثر علی شاه در تبریز سرشناس بودند. قائم مقام ها، پدر و پسر، هر دو به کوثر علی احترامی خاص می گذاشتند. مادر ملک جهان در اندرون حرم قاجار هم از جمله مریدان دیگر کوثر علی بود ولی مدرکی در دست نیست که خود ملک جهان این چنین تمایلات صوفیانه ای می داشته است». (عباس امانت، قبله عالم، ص 594)

جای تامل بسیار است که دویست سال پیش، آن زمان که هنوز حصار تهران و تبریز را هم بالا نبرده اندف مادر ملک جهان در دربار تمایلات صوفیانه از خود نشان دهد. غرض این یاداوری است که گفتارهای بالا تا هم امروز الگوی روابط معمول سلطه بر مردمی است که در این چرخه قرار نداشته و ندارند.

«از مکتوبات خصوصی امیرکبیر به ناصرالدین راجع به انواع و اقسام موضوع ها متجاوز از پانصد فقره باقی مانده که قسمت اعظم آن ها درباره امور دولتی، سیاست داخلی و خارجی، مسائل مالی و نظامی، و نیز انتصابات درباری و حکومتی است. تعداد زیادی از آن ها هم در زمینه مطالب خصوصی مربوط به شاه، امیر کبیر و خانواده  سلطنتی است و پیداست که امیر کبیر این نوشته ها را کاملا خصوصی می پنداشته و غرض از مکاتبه حفظ مداوم رشته ارتباط بوده است. از این رو بدون تامل نکات شخصی و دولتی / رسمی را درهم می آمیزد و عکس العمل آنی خود را بی محابا ابراز می دارد. سوای اوراق دکتر قاسم غنی برگزیده های دیگر از مجموعه های کتاب خانه مجلس، کتاب خانه کاخ گلستان و مجموعه های شخصی مندرج در امیر کبیر نوشته عباس اقباف، امیر کبیر نوشته حسین مکی، امیر کبیر و ایران نوشته آدمیت و نامه های امیرکبیر به تصحیح و تدوین سید علی آل داود گرفته شده است. با این حال، تلقی ما از روابط شاه و صداعظم اش به ناچار یک جانبه باقی می ماند زیرا دست خط های خصوصی ناصرالدین شاه به امیر کبیر، جز در چند مورد، همه از بین رفته است. خلاصه ای از مضمون آن ها، معمولا به صورت اشاراتی اجمالی به حوادث و اخبار جاری، شتاب زده و پر از اغلاط دستوری، موجود است ولی استفاده کامل از این ها کار بس دشواری است، چون هیچ کدام تاریخ ندارد و به خط شکسته ناخوانایی، غالبا توسط خود امیر کبیر، قلمی شده است». (عباس امانت، قبله عالم، ص 613)

جز این نمی توانم نوشت که احتمالا امانت قصد ریشخند خود و خواننده کتاب اش را داشته است.

چرا که اعتراف می کند تاریخ قاجار را از جمله با سند قرار دادن نامه هایی از پیش برده است که هیچ کدام تاریخ ندارد و به خط شکسته ناخوانایی، غالبا توسط خود امیر کبیر، قلمی شده است. ایا از چه کسی سئوال کنیم که امانت در میان این نوشته های پر از اغلاط دستوری و غیره، که خود سند مجعول بودن آن هاست، دست خط اختصاصی امیرکبیر را چه گونه تشخیص داده است، زیرا از مجموعه این فرموده ها تنها معلوم مان می شود که امیر کبیر بنیان گذار دارالفنون شتاب زده، با خط شکسته ناخوانا و پر از اغلاط دستوری می نوسته است. (ادامه دارد)

نظرات 102 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 آبان 1392 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام استاد. تاریخ نصب مقالات، سه روز عقب تر است. احتمالا از ساعت کامپیوترتان باشد. لطف کنید اصلاحش کنید.

حنیف چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

ممنون که مانند همیشه بدیع و آموزنده بود.
استاد شاید منظور عباس امانت این بوده که نامه های ناصرالدین شاه به امیرکبیر را هم امیرکبیر می نوشته!!
خوب معلوم است که نیازی به اختراع نامه برای ناصرالدین شاه نداشته اند چون به اندازه ی کافی از او عکس تهیه کرده اند. ولی جناب صدراعظم که حتی یک عکس ندارد برای اثبات حضور خود در تاریخ نیاز به متجاوز از پانصد نامه دارد که برای ناصرالدین شاه نوشته است.
استاد عزیز, به نظر می رسد عدم درج تاریخ در این نامه ها برای پرهیز از بیرون زدن دم خروس ها بوده است و همچنین برای اینکه تا هم امروز هم بتوانند آن ها را کم و زیاد کنند, در آن نامه از مسائل موثق و دقیق و جزئی خبری نیست و بنا به کتاب امانت به شکل کلی و سطحی به اخبار و حوادث اشاره شده.

مهم ترین نکته وجود اغلاط دستوری در متن نامه هاست که می رساند سفارش گیرندگان هندی متن آن ها را با زبان عوامانه رایج در بمبئی نوشته اند.

lمحمد چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:36 ق.ظ

عالی و واضح. پس کجاست آن قواعدو قوانین رفرنس نویسی آقایان که آن را نشان مقبولیت یک تحقیق می دانند!

abbas چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 06:52 ق.ظ

استاد سلام۰امید وارم حالتان خوب باشد۰ استاد سوالی داشتم که مربوط به مو ضوی مقالهٔ شما نیست۰من می خواستم بدانم آیا آیزاک نیوتن وجود داشته؟ ممنون

به گمانم سئوال را از وبلاگ استاد مهدی - مهدی بپرسید..

abbas چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:10 ق.ظ

در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، یعنی درست در حدود ۱۶۸ سال پیش نخستین برنامه‌ دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند! فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود! امیرکبیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند
.
اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند.در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند
.
امیر به جسد کودک نگریست و آن گاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از این که فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم
.
امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند
.
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آن چنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید
.
امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند …!

به جای این اداهای سراپا دروغ کاش تمرین دیکته می کرد. وانگهی در 1264 امیر کبیر هنوز به مقامی نرسیده بود.

www چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:15 ق.ظ

http://kamooneh.com/%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%B6%D8%B1%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7/

www چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:17 ق.ظ

http://kamooneh.com/%D8%B1%D9%82%D8%A7%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7/

بنیان اندیش چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام استاد

خداوند به شما عمر طولانی و با عزت بدهد. به نظر خیلی ها اکنون با درون خود کلنجار می روند و قادر به ندیدن یا کتمان حقیقت مطالب شما نیستند.

کم کم شاهد به میدان آمدن روشن فکران توبه کرده و روشن فکران دست پرورده بنیان اندیشی به میدان خواهیم بود.

تاثیر نوشته های شما و ۱۵ سال عمر بنیان اندیشی را می توان به صورت نسیم هایی که خبر از طوفان در راه دارند را در این جا و آنجا مشاهده کرد.

و ده ها برابر ان شاهد ظهور دشمنان جدید که در حال فشردن دندان ها بر هم رادیو و تلویزیون در دست هیاهو می کنند.

abbas چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 11:05 ق.ظ

http://www.youtube.com/watch?v=x1FB_sB2XdI

باز نشد

جنیفر اوباما به عربگری چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:17 ب.ظ

جعفر عربگری :

چه کسی به پورپیرار ایمان دارد؟

............................................................

معتقدم نباید به نوشته های ناصر پورپیرار توجهی کرد و اعتقاد دارم که نوشته های او را باید ندیده گرفت زیرا ناصر پورپیرار یا همان شیطان بیش تر از این که از عوض شدن اعتقادات مردم لذت ببرد بیشتر از این موضوع لذت میبرد که توجه مردم به سمت او جلب شده است.
او دوست دارد که مردم چه موافق و چه مخالف با او درگیر شوند و میخواهد وقت مردم را با جلب توجه به سمت خود تلف کند.

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 01:22 ب.ظ

http://vista.ir/news/11677416/جنازه-رضاشاه-پهلوی-در-مسجدالنبی_عکس

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 02:37 ب.ظ

http://www.britishnewspaperarchive.co.uk/search/results?basicsearch=shah&o=date&d=asc&page=6

ثبت امپراطوری پارس در گینس چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 04:10 ب.ظ

اینم لینکش.

http://www.guinnessworldrecords.com/records-9000/largest-empire-by-percentage-of-world-population/

تمام این تلاش ها پاسخی ذلیلانه به تحقیقات بنیان اندیشانه است.

حنیف چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 05:51 ب.ظ

جام مارلیک از کشفیات گروه باستان شناسی دانشگاه تهران است که به سرپرستی مرحوم عزت الله نگهبان انجام شد.
شرح مفصلی از اقدامات انجام شده در کتاب «پنجاه سال باستان شناسی در ایران» نوشته ی پروفسور نگهبان موجود است. حتی حمله دزدان و عوامل مقامات درباری به چادرهای گروه و مخالفت های مقامات فرهنگی وقت با انجام این کنکاش ها. برخی شاگردان ایشان هم اکنون زنده هستند از جمله دکتر ملک شهمیرزادی. ادعاهای ابراخترباستان شناس جناب مرادی غیاث آبادی در قلابی بودن این جام قابل اعتنا نیست.

مسلما کشفسات باستانی پیش از پوریم در شمال ایران هرچند نام گذاری های کنونی که رد پایی در تورات ندارد، مانند معرفی اقوام توراتی جنوب، همچون شوش و ایلام و توابع قلابی است، ولی مارلیک که سابقه و ذکر و نشانی در تورات ندارد، تجمعی از جهات گوناگون قابل اعتنا است. در این باب نگارش مدخلی مخصوص از ضروریات است.

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 07:34 ب.ظ

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/197198

سخن از ساری و مازندران در زمان شهرآشوب همان ایجاد اشوب در تاریخ و فرهنگ این سرزمین بی یاور و پناه است.

تشکر چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام
سوالی در مورد وقف داشتم از آنجا که وقف در قرآن نیامده میشه گفت از ادیان دیگه وارد اسلام شده ؟
تشکر

بنیان اندبش پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:04 ق.ظ http://pajhoohesh.blogfa.com/

سلام

به خواست خدا وارد بیان اصل مطلب در مورد نبود نگارش و خط مناسب در شش قرن ابتدایی اسلام شده ام :

http://pajhoohesh.blogfa.com/

مسعود سنجری پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:59 ب.ظ

هنوز افتضاح کاریکاتورهای ماجرای بیستون از اذهان دور نشده با افتضاحات جدیدتری مواجه می شویم. اینبار تاریخ 4000 ساله کلّه پاچه!!!!!

در ستون طنز روزنامه جام جم چهارشنبه مورخ 29 آبان 1392 مقاله ای به قلم رضا رفیع با نام قدمت کلّه پاچه در ایران آورده که در قسمتی از آن نوشته :

" سند تاریخی: تازه ترین کشفیات باستان شناسی در 3 کیلومتری شهر سنخواست در استان خرسان شمالی و در محوطه ای به نام چلو به کشف یک دست کلّه پاچه 4 هزار ساله منجر شد. آنچه عرض کردیم عین خبر روزنامه هاست. از خودمان در نیآوردیم.
طبق اخبار رسیده هیأت باستان شناسی ایران و ایتالیا حین کاوش در این محوطه باستانی با دو قبر مواجه می شوند که در هر کدام یک دست کلّه پاچه گذاشته شده است. سرپرست ایرانی این هیئت کاوش به خبر نگاران گفته است: در کنار اجساد این دو قبر ظروفی به شکل کاسه گذاشته شده بود که در آن بقایای سرگوسفند و چهار پاچه قابل رویت است . این موضوع نشان می دهد که کلّه پاچه غذای محبوب آنها بوده و پس از مرگ به آنها اهدا شده است."

عجب روش های تحقیق و استدلال مدرنی دارند اینها.

نوبت انحصار و آغاز صرف دنبلان به ایرانیان کهن هم خواهد رسید. فقط تمی دانم چه گونه نمایش خواهند داد. شاید کتیبه ای را بیابند که گوسفندی با یک دست خود به زیر دنبه اش اشاره می کند.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 02:03 ب.ظ

http://vista.ir/news/11699962/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%DA%A9%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%98%D9%86%D9%88!
آیا اینان همان گروهی نیستند که سعی در به انزوا کشیدن مسلمانان داشته اند؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 02:07 ب.ظ

http://vista.ir/news/11698896/%D9%85%D8%B1%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86%28%D8%B9%29-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%A8_%D8%B9%DA%A9%D8%B3

سلام محمدی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 07:49 ب.ظ http://www.salammohammadi.com/

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
بنده مجموعه نوشتار و گفتارهای " آیدین آغداشلو" در چند مجموعه را بررسی نموده و از نظر گذرانده ام ، و همچون همتایان مشغول پس دادن مباحث دیکته شده در این موارد می باشند ، و نکته و مبحثی حاصل تفکر و دگراندیشانه از قلم وی بیرون نخزیده است .
استاد پورپیرار ، از منظر شما " آغداشلو " چه نمایی دارد ؟

او را مثبت نشناخته ام.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 07:52 ب.ظ

http://alef.ir/vdcfxtd0mw6dxca.igiw.html?205803

http://alef.ir/vdcfctd0vw6dxea.igiw.html?205786

h پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:29 ب.ظ

http://baharnews.ir/vdcjt8e8.uqe8vzsffu.html

h پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 11:31 ب.ظ

http://baharnews.ir/vdcguy9q.ak9yq4prra.html

یاز نشد.

حنیف جمعه 1 آذر 1392 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام استاد
حضرتعالی تاکنون منابع تاریخی و فرهنگی را از دو جنبه مورد بررسی قرار داده اید: اول از لحاظ احوال نویسنده و محتوا, چه پریشانی و ناهماهنگی موجود در محتوای یک منبع و چه ناهماهنگی آن با مطالب منابع دیگر. دوم از لحاظ فنی یعنی اسباب خط و نگارش. یک جنبه دیگر قابل بررسی در مورد این کتب این است که قدیمی ترین نسخ آنها که ادعا می شود در کتابخانه های اروپایی ست, آیا گزارش کشفی برای هر کدام وجود دارد یا خیر؟ اکنون به لطف روشنگری های شما می دانیم که تاریخ نگارش هیچکدام فراتر از 150 سال اخیر نیست. ولی دوست داریم بدانیم در قبال این سوال چه داستانی تحویل ما می دهند. مثلا کتاب ابو مخنف چگونه سر از برلین درآورده است.
استاد آیا مدخلی در این باب خواهید گشود؟ بسیار جذاب خواهد بود.

در این باب روی هم رفته به تفصیل در یادداشت های برآمدن اسلام آمده است.

حنیف جمعه 1 آذر 1392 ساعت 01:15 ق.ظ

محض انبساط خاطر دوستان چند خطی از احوال ابومخنف به نقل از ویکی پدیا (که البته آن هم مستندات خود را دارد)

«دربارهٔ ابومخنف، اطلاعات تاریخی اندکی برجای مانده است چنانکه حتی ترسیم طرحی ساده از احوال وی نیز دشوار است. همین موضوع موجب‌شده تا همگان توجه خود را به اخبار منقول از او معطوف دارند و در این اخبار نیز نکاتی که به روشن‌شدن زندگی او کمک کند، بسیار اندک است.[۴] تاریخ تولد ابومخنف بر ما مشخص نیست اما اغلب تاریخ درگذشت وی را سال ۱۵۷ هجری قمری نوشته‌اند. شاید معلوم‌نبودن تاریخ تولد وی موجب اشتباه بعضی از علمای رجال دربارهٔ او شده است چنان‌که برخی او را از اصحاب علی، حسن و حسین برشمرده‌اند و برخی دیگر او را از یاران جعفر صادق می‌دانند.»!!!!!!
دوستان هر چه بیشتر در این منجلاب چوب بچرخانید بوی تعفن بیشتر به مشام می رسد

دارا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 02:04 ق.ظ

http://namehnews.ir/News/Item/85184/33/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C--%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%AC%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D9%87%D8%A7--%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%AC%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html

abbas جمعه 1 آذر 1392 ساعت 05:46 ق.ظ

http://www.irannaz.com/news_print_12124.html

آزاده قنبری جمعه 1 آذر 1392 ساعت 06:08 ق.ظ

ثبت امپراطوری پارس در گینس

اوهووم . بذار یه قصه رو یادآوری کنم .
موش
گربه
و صاحبخانه
گربه وظیفه اش شکار موش بود . یه روز پا رو دم موشه میذاره و می خواست یه لقمه چپش کنه ، یهو موشه در ثنای گربه آواز قشنگی سر داد . گربه مبهوت ماند اما هنوز پنجه اش شل نشده بود که به موشه مجال گریز بده .
موشه باهوش بود فهمید که دندان های گربه پشت سیبیلش پنهان شد .. پس هنوز امیدی بود . به گربه گفت من دوستان فراوانی دارم خوش الحان تر از من ، رخصت بده تا آنها را به حضور شما معرفی کنم . موش ناقلا بود فکر بکری به سرش زد حالا که برای چند دقیقه توانست با دشمن سوگند خورده اش هم کلام بشه پس چرا از وقت استفاده نکنه و برای همیشه خودش و قبیله اش رو از شر عدو نجات نده ؟ باید که خلاص بشن . یه سوت زد از ریز و درشت موش ها جمع شدند . گربه این همه موش را یه جا ندیده بود . از روزی که به اون خونه اومده بود روزانه دو تا شکار و به نیش می کشید . موش ها اشاره رییس قبیله رو گرفتند و گربه را دوره کردند و آواز خواندند . رسا زیبا نرم مخملی .. می رقصیدند و پنجه های گربه سست شد سست تر و شل تر و غرق در آیینه ای شد که رییس موش ها بعد از رهایی مقابلش گذاشت و او را دعوت به انعکاس چشمانش در آیینه کرد .
از فردا گربه دیگه وظیفه اش یادش رفت شکار از سرش افتاد موش ها دوره اش می کردند و با کنسرواتور براش ترانه هایی از زیبایی چشماش می خوندند .. زاد و ولد می کردند گربه اما نحیف و زارتر می شد .
اما یه نفر بود که از یه گوشه گربه و موش ها رو می پایید ؟
کی بود ؟ صابخونه .
صاحب خانه متوجه شد این گربه هیپنوتیزم شده حتی برای خودش هم قدم برنمی داره چه برسه برای رضای خدا . جمعیت موش ها هم که خداد خداد بالا می رفت . فرصت داد اما دید اعتیاد خودستایی از کله گربه نمی افته
گربه رو با آیینه برداشت و برد گذاشت وسط بیابون و رفت پی یه گربه بی احساس و قوی تر .
از اون طرف گربه در دل بیابان تنها همچنان محسور چشمانش در آیینه ، دیگه خبری از رقص و آواز موش ها نبود . غذا نبود عشق نبود بچه نبود یه آیینه بود از صورت تکراری . همه اش
پایان
نتیجه اخلاقی قصه با خودت . گینس دیگه نباید مهم باشه چه برسه به ثبت و ضبطش . لاله نشان ها شگردشان همینِ . رقابت بیهوده و بعد آواز خوانی .

پارش یا همان پارس یا پرژن اسم مذکر امت یهود است .

اصولا نام پارس برای نخستین بار در کتیبه جعلی بیستون آمده است. بنیانی سخن رانی کنید نه بازاری.

بنیان اندیش جمعه 1 آذر 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام استاد

داشتم به این فکر می کردم که در قرآن به نماز(صلاه) بسیار اشاره شده و اهمیت خاصی نزد خدا دارد ولی کوچک ترین اشاره ای به جزئیات و طریقه آن نکرده. ولی با کمال تعجب در آیه ۶ مائده جزئیات وضو را مو به مو توضیح داده. اینجاست که به عظمت و ظرایف این کتاب شگفت انگیز هدایت پی می بریم.

برای صلاه هیچ جزئیاتی مطرح نکرده چون روح و اصل صلاه چنان بزرگ است که جزئیاتی مانند تعداد رکعات و نگرانی برای تعیین تکلیف در شک بین رکعت سوم یا چهارم و ... واقعا بی اهمیت است.

ولی به جزئیات وضو به زیبایی اشاره کرده احتمالا به این دلیل زیبا که مسلمین بی جهت و از روی وسواس آب این مایع کمیاب و حیاتی را اصراف نکنند و شستن دست ها را به آرنج و پاها را به قوزک محدود نموده.

البته برایم این سوال است که چرا و به کدام قرینه باید (مرافق) را (آرنج) معنی کنیم و آیا منظور (مچ) نبوده؟

آیا در قرآن برای (مرافق) می توان ریشه ای پیدا کرد؟

چون عقلا شستن دست هم مانن پا تا مچ کفایت می کند و بخصوص در هوای سرد در آوردن لباس های سنگینی چون کاپشن و ... برای شستن دست تا آرنج مشکل و دست و پا گیر است.

اصولا نام پارس برای نخستین بار و صزفا در کتیبه جعلی بیستون آمده است. بنیانی سخنرانی کنید.

[ بدون نام ] جمعه 1 آذر 1392 ساعت 11:13 ق.ظ

پارش یا همان پارس یا پرژن اسم مذکر امت یهود است .
استاد واقعا اینطوریه؟

در دوران معینی بله.

نیسی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

السلام علیکم

دریوزگی رییس شاخه جماعت مزدور و ورشکسته اخوان المسلمین به درگاه حاخام :

یهودیان بخش جدایی ناپذیر جامعه تونس هستند و پیوندهای ناگسستنی بین آنان و مسلمین بر قرار است.

http://www.alquds.co.uk/?p=106030

با سانسور بی قرینه ای که در سطح جهان به اشاره یهودیان شامل تحقیقات تاریخی من شده است، این که می فرمایید منحصر به تونس نیست.

میرر جمعه 1 آذر 1392 ساعت 06:09 ب.ظ

گفتگوی جرس با پرستو فروهر در مورد قتل داریوش و پروانه فروهر

http://bit.ly/1aVvZTE

بنیان اندیش جمعه 1 آذر 1392 ساعت 07:32 ب.ظ

با سانسور بی قرینه ای که در سطح جهان به اشاره یهودیان شامل تحقیقات تاریخی من شده است، این که می فرمایید منحصر به تونس نیست.

----------------------------------------

استاد عزیز روزی چنان تحقیقات شما در جهان منفجر شود که یهودیان نجس نفهمند از کجا خورده اند همانطور که بیان این حقایق تا این مرحله یک معجزه است و نشان از حمایت و نظارت الهی دارد.

امیدوارم.

بنیان اندیش جمعه 1 آذر 1392 ساعت 08:44 ب.ظ

خانم آزاده

چه داستان های مسحور کننده ای بلدید شما. کلا ذات شما یهودیان همین است قصه و سحر و جادو

از ؛موش؛ صحبت کردید درست است که موش حیوان مورد علاقه یهودیان است و بی نزاکت ها نام پیامبرشان موسی علیه سلام را در فارسی به صورت «موشه» تلفظ می کنند و در انگلیسی هم که «moses» نزدیک به «mouse»?

miki mouse

tome & jery

aydın جمعه 1 آذر 1392 ساعت 10:46 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

استاد عکسی بسیار جالب از اصفهان و کاشی کاری های ...

http://ids.lib.harvard.edu/ids/view/44401370?width=2400&height=1790&html=y

با تشکر

ممنون. به نظر می رسد گچ بری های قدیم ان با فرم های مذهبی نیست.

aydın شنبه 2 آذر 1392 ساعت 12:34 ق.ظ http://biryol-az.blogsky.com

این هم لینکی دیگر:

http://talmood26.blogfa.com/post-16.aspx

در زیر پوستر پوریم نوشته:

پوریم (جشن استر و مردخای) 15 ادار !!!!

کسی ندونه فکر می کنه جشن عروسی شون بوده

abbas شنبه 2 آذر 1392 ساعت 04:25 ق.ظ

https://www.qirmiz.com/History/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%86%DA%AF%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-/

abbas شنبه 2 آذر 1392 ساعت 07:07 ق.ظ

مرالملوک اعتماد قاجار نوه دختری امیرکبیر تنها بازمانده این خاندان است که این روزها دریکی از آسایشگاه های استان البرز 100 سال را پشت سر گذاشته و در انتظار تجربه طلوعی دیگر از زندگی است.

به گزارش مهر، تصور کنید عقربه های ساعت خلاف جهت به سالهای دور بازگردد و به شما بگویند می‌توانید ملاقاتی با یکی از صدر اعظم های قاجار «امیر کبیر» داشته باشید، چه حسی دارید؟ آنانی که با امیر ملاقات داشته‌اند او را مردی درشت اندام و تنومند با موها و محاسنی بلند توصیف کرده‌اند که همواره جبه بر تن داشت و به منشیانش هم دستور می داد جبه به تن کنند؛ گذاشتن کلاهی بلند بر سرش همواره او را متمایز می ساخت. وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارش‌هایش می‌نویسد «پول دوستی به هیچ وجه در امیر راهی ندارد، همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می دانند.» هرچند پول هایی که به امیر می دادند و نگرفت دست آخر همه خرج کشتنش شد.

abbas شنبه 2 آذر 1392 ساعت 07:54 ق.ظ

http://www.youtube.com/watch?v=76wa5dh3uwQ
استاد سلام۰ استاد این ویدیو واقعا زیباست۰

باز نکرد

یاقوت سبز شنبه 2 آذر 1392 ساعت 12:30 ب.ظ http://1yaghoot.blogfa.com

مطالعه کردم .

vasegh شنبه 2 آذر 1392 ساعت 06:08 ب.ظ

با سلام
آقای بنیان اندیش
به نظر بنده نظرتان در مورد صلاه و عظمت آن و در نهایت نتیجه گیریتان درست نیست. مثلا شما چطور از نبود جزئیات برای نماز پی به عظمت آن بردید. یعنی می فرمایید هر حکمی که جزئیاتش بیان شده حتما عظمت نداشته! لطفا مباحث سنگین بنیان اندیشی را اجازه دهید خود استاد (و هر کسی را که ایشان صلاح میدانند) دنبال کنند. کسانی هم که هنوز اول راه هستند فقط در ترویج مطالب و کتاب های استاد تلاش کنند
بنده فقط نظرم را گفتم تا نظر استاد چه باشد

aydın شنبه 2 آذر 1392 ساعت 06:12 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

جناب عباس این گفته در سنگ اثر کرد ولی در یهودیان مقیم سایت قیرمیز تاثیر نداشت. نتیجه مثبت یک سال فعالیت بنده در آن سایت این بود که خیل زیادی از جمعیت موجود در آنجا را با مامورین و مزدورینی آشنا کردم که لباس دوست به تن کرده بودند و تقریبا بیشترشان آنجا را ترک نمودند.

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿21﴾


با تشکر

علی شنبه 2 آذر 1392 ساعت 07:17 ب.ظ

بعد از خواندن مطالب سقوط بنی امیه وبه حکومت رسیدن بنی عباس در کتاب ( بر آمدن اسلام_ بخش دوم _ بررسی اسناد ) و الآن بعد از مطالعه مقاله ( هیچ نسخه ای از اصلی ترین و دست اول ترین منابع عاشورا در دست نیست ) سوالاتی ذهن مرا مشغول کرده است و بارها به خود گفتم آیا در قتل امام حسین علیه السلام حاکم اموی یزید بن معاویه دست داشته است ؟ و آیا سندی موثوقی وجود دارد که بگوید یزید دستور قتل امام را صادر کرده است ؟ و آیا لشکریانی که در مقابل امام شمشیر کشیدند همان لشکریان مسلمان بوده اند یا خلاف آن ملحد و مرتد و زندیق ؟ و آیا یزید بر خلاف سنت پیغمبر عظیم الشأن اسلام حکومت می کرد ؟ و مدام به لهوو لعب و عیاشی و مشروب خوری مشغول بود ؟ و آیا واقعه به شهادت رساندن امام حسین و یارانش گرانقدرش در کربلا بوده است ؟ و اینکه شهرهای کربلا و نجف در آن زمان وجود داشته اند ؟
وآیا امام علی علیه السلام و فرزندانش امام حسین و ابوالفضل العباس علیهم السلام در آنجا مدفون شده اند ؟
منتظر جواب شما هستم ..

به هما یادداشت ها رجوع کنیذ.

دارا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 07:33 ب.ظ

جناب پورپیرار گرامی
باسلام
استاد، ریشه کلمات ((یُؤْتُون))، ((آتَیْتُم))، ((آتَیْنَاه))، ((أَتَیْت))، ((یَأْتِی))، ((نَّأْتِیَکُم))، ((آتَیْنَا))، ((أَتَى))، ((نَأْتِی))، ((آتَیْنَا))، ((آتِنَا))، ((آتِیکَ))، ((آتَتْ))، ((أُوتِیتُمْ)) و ... در قرآن عزیز چیست و به چه معناست؟ لطفا راهنمایی فرمایید. در همه ترجمه های قرآن ((دادن)) و ((بخشیدن)) و مشابه آن ترجمه شده است.

بنیان اندیش شنبه 2 آذر 1392 ساعت 08:34 ب.ظ

آقای vasegh

ببخشید بنده خیلی عجله ای مطلب را بیان کردم و به قول معروف تلگرافی.

این موضوع را نمی توان نادیده گرفت که جزئیات نماز که اصل است در قرآن مطرح نشده ولی موضوع فرعی وضو با جزئیات کامل و نحوه انجام آن شرح داده شده.

این موضوع نتیجه کاملا واضحی در بر دارد و آن اینکه از همین موضوع می فهمیم واقعا هر جا لازم بوده و خداوند به صلاح دانسته جزئیات را هم بیان کرده و هر جا بیان نکرده یعنی لزومی نداشته چون اگر داشت مانند موضوع پیش پا افتاده وضو بیان می شد . در بیان این جزئیات از آنجا که هر مطلبی که در قرآن آمده اهمیت فوق العاده ای دارد و خداوند از حشو و زواید صرف نظر کرده و مهم ترین مطالب را بیان کرده متوجه می شویم شرح جزئیات وضو دلیل بسیار مهمی داشته و احتمالا دلیلش همان جلوگیری از اصراف آب بوده.

بنابراین در مورد مواردی مانند نماز که کوچکترین اشاره به اجزا و جزئیاتش نشده می توان 2 فرض پیش کشید:

1- واقعا شکل و فرم خاصی نداشته و فارغ از پیچیدگی های فقهی کنونی است.

2- مردم آن زمان نحوه ادای نماز را می دانسته اند چون در قرآن آمده از زمان حضرت ابراهیم صلاه جزو دین اسلام بوده.

علیرضا_1 شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام بر استاد گرانقدر

ظاهرا بعضی ها یه مطالبی رو میخوان کم کم بگن ولی روشون نمیشه . .

امکان کشف اتفاقی و اصالت مهرهای شاهان هخامنشی
رضا مرادی غیاث آبادی
چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۲

می‌دانیم که رضاشاه سفری به ترکیه رفته بود. چقدر احتمال دارد که امروزه کسی در حال قدم زدن در بیابان‌ها و ویرانه‌های ترکیه باشد و ناگهان قطعه سنگ کوچکی را روی زمین پیدا کند که بر روی آن مطالبی به خط و زبان فارسی نوشته شده باشد؟ و باز چقدر احتمال دارد که متوجه شود از حسن اتفاق و خوش شانسی، آن سنگ و نوشته روی آن مُهر رضاشاه است که آنرا افتاده بر روی زمین و درست در جلوی چشم و پایش «کشفش» کرده است؟ حالا اگر چند هزار سال از عصر رضاشاه گذشته باشد، امکان وقوع چنین احتمالی چقدر می‌شود؟

ادامه ...........
http://ghiasabadi.com/darius-seal.html

[ بدون نام ] شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:40 ب.ظ

http://www.tabnak.ir/fa/news/359682/خاطره-دعایی-از-دیدار-جلال-و-امام-ره

بنیان اندیش یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 01:36 ق.ظ

سلام استاد

در ماجرای غدیر یعنی 18 ذیحجه 11 هجری به نوشته مورخین !! از هوای بسیار گرم و اهمیت سخنان پیامبر برای توجیه نگه داشتن آن همه جمعیت در آن هوای گرم سخن سر داده اند.

اما مگر وقتی انسان بایستد بیشتر گرمش می شود.

ولی گویا این معجزه ماههای قمری است که مشت جاعلین اختلاف انداز را باز می کند و خواست خداست که همیشه دروغ رسوا می شود و ماهر ترین دروغ پردازان یک جا اشتباه می کنند.

سازندگان این داستان که احتمالا 200 سال پیش این داستان ها را ساخته اند با امکانات آن زمان تصور نمی کردند که روزی کامپیوتر اختراع شود و اینترنت و ...

و از تغییر زمان فصل ها در تقویم قمری غافل بودند.

روز و تاریخ واقعه غدیر را اگر حساب کنیم به تاریخ 18 اسفند و اواخر زمستان می رسیم که خیلی هم مطبوع است!!!

این هم نرم افزار دقیق تبدیل تقویم از سایت آقای غیاث ابادی:

http://www.ghiasabadi.com/calendar/

abbas یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 08:18 ق.ظ

http://www.columbia.edu/itc/mealac/pritchett/00routesdata/1400_1499/ahmedabad/photos/photos.html

بی اندازه سپاس گزارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد