حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 44


کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 44

بخشیدن عتوان معاصر به تاریخ سرزمین و مردمی که اساسا در 200 سال اخیر به تدریج و از مسیر مهاجرت، به رپرتوار نام های جغرافیایی و تاریخی این منطقه وارد شده و بیش از 22 قرن بر اثر قتل عام پوریم تجمع و تمدن به خود ندیده و جز تاریخ معاصر ندارد، به شوخی شبیه تر است. با این همه بررسی های دراز مدت در موضوع قاجار و رجوع به عکس ها و یادداشت ها و کتبی که جز برای سردرگمی تدارک نشده، چندان آلوده به جعلیات و فرم بندی های ناقص و ناشیانه است که اینک با اطمینان و یقینی آرامش بخش می توان اعلام کرد که تقریبا هیچ یک از تصاویر سیاسی منتسب به دوران قجرها سلامت لازم را ندارد و بسیاری از نام گذاری ها بر اشخاص و مناصب شان قابل اثبات و حتی پی گیری نیست. چنین است که اینک در یادداشت های نهایی در باب تحولات تاریخ یک و نیم قرن اخیر ایران و گذر از ناباوری ها، باز هم نمایش پایه های سست و نا به سامان و مجعولات همه جانبه در زیر بنای مخروبه قجرها را مستقیم ترین روش کاربردی برای جلب نظر خردمندان و حقیقت طلبان می دانم. وجه روشن و سعی این ترسیم و تطبیق ها در جهتی است که معلوم کند تمام حواشی بنای زینت شده قاجاری و به ویژه دوران دراز مدت حضور به اصطلاح قبله عالم را، چندان با رنگ و روغن دروغ های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آمیخته اند که از میان آن ها قبول کرونولوژی سلسله و ضمائم حادثی آن و از جمله ترور ناصرالدین شاه، در مضان و مورد تردید محکم است. مورخ یادآوری می کند که اگر از زمان ظهور حوزه علمیه قم، استفاده از یونیفورم عمامه و عبا در انحصار روحانیت قرار می گیرد و تاجران و دیگر حرف جامعه، همزمان استفاده از این پوشش را ترک می کنند، پس در پشت پرده، مدیریت واحد قدرتمندی کارها را می گرداند که تصمیمات و تولیدات اش قابل قبول و لازم الاجرا است. حتی اگر تدارک تصویری از قماش زیر باشد.
به مکان و سمت و سوی ساعد و پنجه علامت خورده در این عکس توجه کنید که از عقل سلیم و ترتیبات طبیعی در مقیاس کهکشانی به دور است. حقیقت این که تاریخ ایران نویسان هنگام سفارش ساخت این گونه تصاویر کم ترین باوری به قدرت تشخیص بینندگان آن ها نداشته اند.
سازندگان تصاویر مجعول، برای ارجاع به مهاجرانی از راه رسیده و بی اعتنا به حواشی، که جز دغدغه خوراک و اسکان ندارند، با دست های باز، بی مانع و رادع و آسوده خیال از رسیدگی های زبان و قلم های سخت گیر، با نمونه های بالا برای تاریخ معاصر چهره تراشیده اند. صورتک هایی که در اتلیه زیر زمینی ناصرالدین شاه متولد می شوند و جست و جوی تاریخی آن ها به هیچ نحو قابل تعقیب نیست. چنان که چهره سمت راست بالا در فضایی نظیر آن چه معمولا برای عکاسی از شاه قجر آماده می کردند، چنین معرفی می شود: «یوسف خان رییس جوان ایل و همچنین رییس ایل بختیاری»! و شاید هم دقایقی بعد با رخسار صندلی نشین دیگری، باز هم دقیقا در همان محل آشنا می شویم که او هم صاحب چنین منصب و عنوانی است: «نجف قلی خان بختیاری ریش سفید و رییس ایل بختیاری». آیا چنین نشانه هایی از سردرگمی و ناگزیری باند جاعلین اسناد برای دوران قجرها حکایت نمی کند؟
حالا از طریق عکس فوق با شاه کار دیگری در فن جعل مواجهیم که ناصرالدین شاه را نشسته روی دو صندلی در همان مکان معهود نشان می دهد که یک زاویه درست ندارد، چنان که نظر به فرم و شیوه جایگزینی باسن و نیز توجه به کف سازی مملو از نخاله های ساختمانی سریش کاری عکس را محرز می کند.

در میان صاحب منصبان و نام داران جهان تنها ناصرالدین شاه ساخت آتلیه یهودیان در زیر زمین کنیسه هاست که با چنین دک و پوزی مقابل دوربین می نشیند در واقع این نمای اصلی آن اجیر شده ای است که در تولید تعدادی از نمایه های ناصر الدین شاهی سهیم بوده است.



شاید ورود کلاه های پوست بره در مجموعه قاجاری به تر بتواند شرح جامعه قلابی آن عهد را برملا و خط فاصل و علامت میان هزار فامیل و مردم هیچ کاره زمان قجرها را معلوم کند. اگر این کلاه ها چنان که در تمام عکس های قجری فقط بر سر اعیان و هزار فامیل کشیده اند را ملاک بگیریم پس تکیه گاه دیگری یافته ایم که مدعی شویم و معلوم کنیم آن گروه قاجار نامیده شده با کلاه و ظاهر و سر و وضعی تازه ساز، بدون اقتباس اندک میراثی از نمای ظاهری پیشینیان، در هیچ مقداری بومی این سرزمین نبوده اند.  


و این هم تابلوی آشنای انبوه کلاه نمد به سران که برای بلع بوی کباب، گرد منقل جگر فروش دوره گرد جمع شده اند. آیا این ماندگان در فقری غیر قابل توصیف را چه گونه به هخامنشیان متصل کنیم که همگی با حسرت به منقل حامل غذا چشم دوخته اند و این هنوز شمای کسانی است که بیش و کم صاحب سکه ای دراندازه خرید یک سیخ جگرند تصاویر دیگری را در چنته کامپیوتر جمع کرده ام که می توان گواه گرفت که بی هویت و پناه و هیچ زادگانی رانده شده از تاریخ و مسقط الراس خویش اند. (ادامه دارد)

کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه .43


کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه 43

بدین ترتیب و بر اساس مندرجات یکی از تازه ساخت ترین دانش نامه های جهان اسلام، با گوشه ای از ماجرا و زمینه های ظهور لایه روحانی در ایران قریب 95 سال پیش آشنا شدیم و آشکار شد که پس از برپایی حوزه هم مدیریت و امورات آن مجموعه، تا زمانی معین، دچار تشتت آراء و ناگزیر با مرکزیت جمعی اداره می شده و درعین حال جمعیت اندک طلاب حتی تا زمان درگذشت آیت الله بروجردی، یعنی چهل سال پس از تاسیس حوزه، نه فقط از کسورات مالی و کمبود امکانات تشکیلاتی و تاسیساتی و فقدان کارگزاران مجرب و نبود برنامه های دور اندیشانه خبر می دهد، بل وجه دیگر چنین حقیقتی از ضعف استقبال عمومی و ناچیری جریان وجوهات، حتی در دوران آیت الله بروجردی می گوید. مطلبی که رشد و گستره تشکیلات حزبی و تجمع های گوناگون سیاسی و فرهنگی غیر مذهبی و حتی بی خدایانه در حوادث سیاسی - اجتماعی همزمان با دوران زعامت ایشان را توضیح می دهد، که جامعه ای در مجموع غیرمذهبی است. 

«در اوایل دهه بیست شمسی، شماری از بزرگان و استادان حوزه علمیه قم که از عدم مدیریت متمرکز این حوزه نگران بودند و از سویی از مقام علمی و نفوذ اجتماعی و دینی آیت الله حاج آقا حسین بروجردی، آگاهی داشتند از او می خواستند که از بروجرد به قم بیاید، امام خمینی و حاج آقا روح الله کمالوند از علمای خرم آباد در این زمینه کوشش بیش تری مبذول داشتند. آیت الله بروجردی با پذیرش این درخواست، در محرم 1364 / آذر 1323 ش در قم ساکن شد. در تحکیم جایگاه و مرجعیت بروجردی در هنگام اقامت در قم نیز نقش امام خمینی چشمگیر بود. با ورود بروجردی به حوزه علمیه قم، بر رونق آن افزوده شد و شور و نشاط علمی آن دو چندان و بنیه علمی آن تقویت گردید. اقدامات بروجردی در طول دوره  زعامت، حاکی از اهتمام ایشان به حفظ و تقویت این حوزه است. بروجردی با استقرار در قم تدریس پرمایه ای را آغاز کرد. شمار حاضران درس وی را پانصد تا ششصد تن برآورد کرده اند. مدیریت نیرومند و متمرکز بروجردی موجب شد که شمار طلاب این حوزه که در سال های اولیه حضور وی در قم در 1326 ش، بالغ بر دو هزار تن بود در دهه چهل شمسی به 8700 تن برسد. در آغاز حضور بروجردی در قم در 1326 ش درس های خارج فقه و اصول منحصر به چند تن، از جمله خود بروجردی، حجت، فیض، خوانساری و صدر بود، ولی در پایان زندگی وی، بر شمار استادان خارج فقه و اصول حوزه قم که بین 20 تا 250 شاگرد داشتند افزوده شده بود و به ویژه تعدادی از شاگردان برجسته حائری، چون شیخ محمد علی اراکی، سید محمد رضا گلپایگانی، سید محمد داماد، امام خمینی، سید کاظم شریعتمداری و سید شهاب الدین مرعشی نجفی حوزه  درسی خارج داشتند. بروجردی به عنوان عالی ترین مقام علمی دینی ایران در عهد خود و نیز به عنوان مرجع تقلید علی الاطلاق و رئیس حوزه علمیه قم، برای پیشبرد امور دینی و حوزوی کسانی را رابط خود با حکومت قرار داده بود و پیام ها یا اعتراضات و تذکارات خود را از طریق آنان به شاه یا مقامات دیگر ابلاغ می کرد. از دیگر اقدامات سیاسی و اجتماعی بروجردی، به این موارد می توان اشاره کرد: پیشنهاد گنجاندن تعلیمات دینی در ضمن دروس مدارس و موافقت دولت با آن پیشنهاد توقف قطارها در ایستگاه برای اقامه نماز مسافران، مقابله با نفوذ بهائیت در مراکز دولتی، حمایت از مردم فلسطین و صدور اعلامیه در این باب در 1327 ش و مسئله اصلاحات ارضی».  (دانش نامه جهان اسلام، جلد چهاردهم ص 361)

همین روایت رسمی از تغییرات و تلاش های اولیه، حوزه را مرکزی با رهبری صرفا مذهبی و مبلغ تشیع مصور می کند که گرد سیاست نمی گردد و از رویارویی حوزه با دستگاه حکومتی و دربار نمونه قابل ارائه ندارد. هنگامی که 40 سال پس از افتتاح و در کوران حوادثی هولناک و تعیین کننده ملی، حوزه هنوز برابر تحرکات اجتماعی موضع جانب دار و هدایتگر و نقادانه نمی گیرد و ارتباط آن با حکومت، ان هم با پا درمیان میانجی، از درخواست برای توقف قطار درایستگاه برای ادای نماز پیش تر نمی رود.
«بروجردی برای حفظ و ارتقاء حوزه علمیه قم، ضمن اظهار استغنای عملی از دولت و سفارش طلاب به حفظ آرامش و بهانه ندادن به دست دولت، دست به اقدامات مهمی در این زمینه زد؛ از جمله از حیث علمی شیوه جدید خود را در تحقیق و تدریس مباحث فقه ارائه کرد که در قم سابقه نداشت و نسلی از شاگردان بااستعداد در این زمینه تربیت کرد که استادان و مراجع آینده حوزه شدند، برای احیا و چاپ کتاب های عمده حدیثی و فقهی و رجالی شیعه تلاش زیاد مبذول داشت، به ادامه تحصیل طلاب و تشویق افراد بااستعداد به شیوه های مختلف توجه نشان داد، طلاب را به مبانی مسائل و مباحث فقه و رجال و بیان مآخذ هرکدام و این که هر مسئله ای از چه وقت و چرا وارد حوزه اسلامی شده است متوجه کرد. بروجردی در زمینه توسعه فضای آموزشی حوزه از قبیل ساخت و احیای مدارس و به طور خاص تاسیس مسجد اعظم و کتابخانه آن اقدامات درخور توجهی کرد. به این ترتیب، مهاجرت موثر و تحول آفرین بروجردی، حوزه قم را به مرتبه ای از اعتبار رساند که عملا همارز معتبرترین حوزه آن عهد، یعنی حوزه نجف، شد و نه فقط طالبان علم از شهرهای مختلف ایران راهی قم می شدند، بل که به تدریج افرادی از مناطق شیعه نشین دنیا قم را برای تحصیل برمی گزیدند. پس از وفات بروجردی حوزه علمیه قم وارد مرحله جدیدی از حیات خود شد. مقطع زمانی 1340 ش تا 1357ش سیاسی ترین دوره فعالیت و حیات حوزه علمیه قم محسوب می شود. با رحلت بروجردی بار دیگر وحدت مدیریت و مرجعیت در حوزه قم از هم گسیخت و زعامت و مدیریت آن برعهده چهار تن استاد برجسته و مطرح قرار گرفت: امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری و سید شهاب الدین مرعشی نجفی. پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس انتقال ایشان به نجف، اداره این حوزه برعهده آن سه تن دیگر افتاد». (دانش نامه جهان اسلام، جلد چهاردهم ص 362)
همین بررسی دانش نامه جهان اسلام از موقعیت حوزه تا زمان درگذشت آیت الله بروجردی، چند وجهی بودن گردش امور مذهب و پرهیز از دخالت در امور حکومت را به سادگی چنین بیان می کند که اولا جایگاه حوزه در طلاطم های گوناگون اجتماعی تحرکی دست به عصا، نا آشکار و منحصر به چند چهره مجرد و بی پیوند با مرکز، چون مدرس و کاشانی بود که جامعه سیاسی و متمایل به رادیکالیسم، به مواضع آنان توجه آشکاری نشان نمی داد، چنان که روایت های دیگری حتی بر صحت و صلابت مدیریت بروجردی نیز اظهار تردید می کند و انگشت انتقاد می گذارد.
 
خاطرات و دیدگاه های آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی پیرامون حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی

حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی از بزرگترین مراجع عام تاریخ تشیع بود. مجله حوزه در شماره های 43 و 44 خود گفتگویی را از خاطرات و دیدگاه های آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی پیرامون ایشان منتشر کرده است.

آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبایی خود از شاگران آیت الله بروجردی و از اساتید برجسته حوزه علمیه قم بود و بسیاری از مراجع تقلید فعلی و پیشین حوزه علمیه قم از شاگردان ایشان بوده اند.

آیت الله سلطانی طباطبایی با وجود جایگاه برجسته علمی و دیدگاه های بدیع فقهی از مرجعیت احتراز کرده و در سال 1376 در تهران دار فانی را وداع گفت.

ایشان پدرِ «خانم دکتر فاطمه طباطبایی»، همسر حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی و عروس امام خمینی هستند. در ادامه بخش نهم گفت و گوی آیت الله سلطانی طباطبایی پیرامون حوزه علمیه قم در زمان آیت الله العظمی بروجردی و ماجرای گلایه از بیت ایشان تقدیم مخاطبان می شود.

 

س. گویا برخی از آقایان از بیت آیت الله بروجردی  گله داشته اند  لطفا در این زمینه توضیح بدهید .

بله متاسفانه وضع بیرونی رو به راه نبود . هنگامی که خود ایشان در بیرونی تشریف داشتند آقایان بودند که به ارباب رجوع جواب گو باشند و به کارها رسیدگی کنند، اما وقتی که نبودند کسی به کسی نبود. علمای بلاد و دیگران مراجعه می کردند، ساعت ها معطل می شدند اما کسی نبود که به کار آنان رسیدگی کند. خلاصه شکایت از این وضع زیاد بود. یکی از موارد طرح اصلاحی حوزه که آن هیأت تهیه کرده بود سامان دادن به بیت بود که انجام نشد .

 

س. وضعیت حوزه علمیه قم مقارن آمدن آیت الله بروجردی چگونه بود ؟

در اثر توطئه ها و فشارهای رضاخانی وضع حوزه بسیار نامناسب بود. این مشکلات از زمان کشف حجاب و متحد الشکل شدن ایرانیان شروع شد. مشکلات باعث شد که مجموع طلاب ساکن در مدارس به سیصد نفر برسد. طلاب را دستگیر می کردند و در شهربانی لباس ها را از کمر قیچی می کردند. تحمل آن دشواری ها بسیار سخت بود .

 شبی ریختند مدرسه فیضیه و گفتند: از فردا نباید کسی با لباس مخصوص روحانیت از مدرسه خارج شود . ناگزیر بعضی از طلاب روزها به باغ ها و محله های اطراف قم پناه می بردند و شب به مدرسه بر می گشتند .

زندگی در باغ ها و محله های بیرون از شهر با کمبود لوازم بسیار دشوار بود .البته این فشارها کم و زیاد می شد. اوضاع یکنواخت نبود. دستور تازه که می رسید مأمورین سخت می گرفتند. چند روزی که از دستور می گذشت اوضاع بهتر می شد . به هر حال وضع خسته کننده ای بود.

 رضاخان که مرد، این گونه مشکلات از بین رفت و رفته رفته آقایان به قم برگشتند و جمعیت حوزه تقریبا به چند صد نفری رسید. این برگشت طلاب و گشایش نسبی در زندگی آنان همزمان شد با آمدن آیت الله بروجردی به قم؛ توجه به روحانیت بیش تر شد و تبلیغات گسترش یافت .زمان فوت ایشان جمعیت حوزه ، به حدود هفت هزار نفر رسیده بود. درشهرهای دیگر نیز آیت الله بروجردی مساجد و مدارسی بنا کرد . جوانان برای تحصیل علوم دینی ، به این مدارس جذب شدند. در برخی از شهرها که مدرسه علمیه می ساختند هیأت علمی و مدرس هم می فرستادند. در باختران چنین کردند. توجهی نیز به احیای مدارس اصفهان نمودند.

ایشان علاقه مخصوصی به اصفهان داشتند. هنگامی که نام اصفهان برده می‎شد مبتهج می گشتند. آقایان اصفهان از ایشان درخواست کرده بودند که مقداری از سال را مخصوصا ایام تعطیلات به اصفهان بیایند. حضرت ایشان در حال تصمیم گیری بودند که اجل مهلت نداد.

در نهایت از شرح بالا چنین برمی آید که به دلایلی نه چندان معین، اداره حوزه با مدیریت واحد ممکن نبوده و حضرات آیات عظمی در مواجهه با پیچیدگی های سامان بخشی به مرکزی مستقل و با رسالت و مسئولیتی معین و مناسب و در خور، توان مجرد نداشته اند. 

اما تصویر یادداشت قبل و آن چه در این نمونه ها می بینیم مبنا و زمان کسوت کنونی علما و اهل منبر و طلبه های در حال آموزش را معرفی و معلوم نمی کند. زیرا اگر عکس بالا را متعلق به طلاب اصفهان بدانیم آن گاه ضرورت است چنان مرکز آموزشی و حوزه ای را در اصفهان معرفی کنیم که حتی با پوشش و لباس دو رنگ طلاب نیز مسئله ای ندارد.

و اینان جماعت دیگرند مشغول به کسب و کار که در کسوت علمای امروز تجارت می کنند..

و این عکس که باز هم پوشش اهل علم کنونی را در بر بازرگانان نشان می دهد.


و لباس حکیم نور محمود یهودی که کاملا با پوشش روحانیون امروز برابر است.

این یکی نیازی به شرح ندارد و دامنه وسیع استفاده از کسوت عمامه و عبا در میان طبقات و عقاید مختلف جامعه را ارائه می دهد.


اگر به فضای این تصویر توجه نکنیم که بیننده را به زمان و زیر زمین ناصرالدین شاه می برد، پس دست کم می پرسیم چه زمان و چه گونه و با توصیه چه مرکزی این طیف متنوع کاربران البسه ای که امروز در انحصار روحانیت است را، به ترک و تقدیم آن به خدمت گزاران و محافظان و منادیان تشیع، وادار و یا قانع کرده است؟ (ادامه دارد).