کوچ جمعی حیوانات از قطب جدید به استوای قدیم که مامن بومی آن ها بود، عوارضی را پدید آورد که سرنوشت حیات زمینی را تعیین کرد.
تمام حیوانات برگ خوار وعظیم الجثه که در مسیر تایگاه درختی برای تغذیه نمی یافتند، سرانجام محکوم به مرگ گروهی شدند که اینک اجساد دسته جمعی آن ها را به خصوص در چین و نوار و مدار قرینه آن، حول کره زمین می یابیم.
در این میان گروهی از بوزینه ها که درگذر از هیمالیا ناتوان بودند و در میان علف های زمین به میزان کم خواری خود ولیمه می یافتند، در پشت یخچال های بلند هیمالیا ناگزیر به توقف شدند.
شرایط جدید جغرافیایی آنان دیگر درختانی نبود که از آن بالا روند و به عنوان منبع تغذیه یا پناهگاه یا حوزه دفاع و تولید مثل از آن استفاده کنند.
دیگر پناهگاه قبلی آنان برای تولید مثل در اختیارشان نبود. برای دفاع و یافتن خوراک باید دوردست را می پاییدند و ساخت مسکنی را تجربه می کردند که در ذهن آنان سابقه ای ثبت شده نداشت.
به تدریج استخوان بندی این حیوان از حالت قوزدار به حالت استند(ایستاده) درآمد. و هنگامی که این پروسه تکمیل شد، به معنای پیدایش موجودی بود که برای نخستین بار در طبیعت جانوری، صاحب دو ابزار آزاد شد که درغریزه او برنامه ریزی قبلی برای استفاده از آن وجود نداشت.
به این معنی که در اثر دوری دست و پا از هم صاحب دو دست شد که به اختیار خود درباره آن تصمیم می گرفت.
این دست ها درغریزه قبلی وسیله استقراردرمیان درختان بود و ممدکار دویدن او که در اثرایستادن و درنتیجه دوری دست و پا از هم آزاد شده بود.
اینک این جانور جدید بیرون از غریزه و به اختیارخود درباره این ابزار تصمیم می گرفت و به این ترتیب اولین گام انسان شدن آغاز شد.
به کاربردن این ابزار جدید به صورت اختیاری آن انسانی را ساخت که با دست های آزاد شده خود هر اراده ای را محقق می کرد. ارده ای که از حمل پاره ای سنگ و پرتاب آن حاصل شده بود.
چنین می توان تصور کرد که موجود جدید ما برای به کاربردن دست های آزاد شده مدت ها تفکر را تجربه کرده است و توان این دو ابزار تازه به دست آمده را سنجیده است. انسان امروز حاصل تفکری است که اندک اندک روبه توسعه رفته است.
چقدراین انسان با ظهورانسان قرآن شباهت دارد. واین همان «انسانی» است که خداوند متعال درطول زمان مشغول تربیت و آموزش او بوده است.
گفتارهای این تک صدا گرچه حریم دروغ را، در مقاطع گوناگون فرهنگ و تاریخ جهان درهم شکسته، اما در عین حال راه کاری برای کسانی گشوده است که با تکدی از کنیسه، در قفای همان دروغ های بی آبرو شده به راه افتند و نان و کشک دیگری بر سفره از تنعم حقیقت خالی مانده خویش فراهم آورند.
یادداشت های کوتاه داستان حیات برترین گفتار در جهان است که تاکنون در باب هستی و سرگذشت زمین بر اندیشه و قلم گذشته و تنها مبحث فقدان بخش بزرگی از پوسته و تعیین تکلیف با نوار شنزارهای زمین و علت نابودی جمعی دایناسورها مفتاح گشایشی برای بن بست های علمی بسیاری در جهان خواهد شد.
زندگی حیوانی در جنگل ها و میان درختان بلند عهد عتیق به چند دسته گوناگون تقسیم می شود: غول پیکران برگ خوار با پاهای قوی و جثه بلند که برای تغذیه از سر شاخه ها، گردن های شان را تا بلندای 15 متر بالا کشیده اند.
درشت گونه های گوشت خوار که در زیر درختان با شکار جان داران گوناگون و گربه سانان و جوندگان و خزندگان جنگلی تغذیه می کردند و موجب نا امنی سطح جنگل و پیدایش گروه جانوران درخت نشین و از جمله زندگی جمعی انواع بوزینه ها بودند.
هول آوری فضای جنگل، همراه فراوانی گروه شکارگران، نمونه های متنوعی از انواع میمون های متوسط الجثه دانه و میوه خوار را به عنوان لانه، در دسترس بودن غذا، مکان امنی برای تولید مثل و نیز محیطی دور از حملات دشمن و مناسب دفاع، از فضای جنگل رماند و بر فراز درختان بلند دوران عتیق فرستاد.
غریزه قابل آموزش و انتقال نیست. اگر تخم یک قناری را با گرم نگهداشتن در دستگاه بدون دخالت انواع آن به قناری دیگری مبدل و از همنوعان خود دور نگهدارید و مصنوعا تغذیه کنید، باز هم در زمان لازم با آوای طبیعی هر قناری دیگر جفت یابی می کند. اگر در باغ وحشی از طریق بلندگو صدای ریزش باران را در هوایی کاملا آفتابی پخش کنید، میمون ها یکدیگر را در آغوش می کشند و به پناهگاه می گریزند و اگر در اتاقی تخم مرغی را در اختیار روباه سیری قرار دهید، تخم مرغ را به گوشه اتاق می برد و با کشیدن پنجه ها بر کف سیمانی اتاق، گمان می کند در حال دفن و ذخیره کردن تخم مرغ است. (ادامه دارد)
بدین ترتیب آدم و ذریه وفرزندان اش، با حضور درسلاسل رسولان و صاحبان حکم و حکمت، ذخیره الهی در زمین برای تربیت و هدایت انسان و بشرند. انسانی که پیاپی از سوی خداوند و در آیات قرآن گوش مال می بیند و بشری که فارغ از دانشوری، وابسته به فرهنگ پدران، به اجداد و علائق و ایمان دیرینه آویخته اند.
اگر ظرفی از شیر چرب و داغ را به حال خود بگذارید، تدریجا سطح شیر به طور یکنواخت سرد می شود و چربی آن به صورت پوسته ای متخلخل چروک برمی دارد، اما چنان که ظاهر ظرف زمین نمایش می دهد، و چنان که ادعا دارند، این گوی آتشین در گذر زمانی دراز فقط در سهم یک سوم سرد شده و پوسته بسته است. امر ناممکن و خلاف طبیعتی که زمین شناسی روزگار ما را به مسخره می گیرد. اینک دیگر می دانیم سهم بزرگی از پوسته سرد زمین را ستاره دنباله داری با خود برده، گودال عظیم اوقیانوس کبیر را به وجود آورده و موجب چرخش زمین و تغییر مدارات ان شده، به گونه ای که محل قطب قدیم زمین را به حوالی استوای موجود منتقل کرده است. آن گاه با نمایش عوارض بی توضیح مانده زمین، نظیر نوار شنزار و انهدام گروهی دایناسورها، به علت جدایی از محیط تغذیه خود، دلایل موجهی در اثبات این مدخل نوین تدارک شد.
جنگل ار بیرون عظیم و زیبا و از درون حقیر و حتی زشت و ناهماهنگ است. یک اسلنگ متعارف می گوید درخت ها مانع دیدار از جنگل می شوند. جنگل فاقد چشم انداز و عمق میدان طولانی است، جبهه کوتاهی دارد و در مرزهای دایره ای با شعاع اندک در اطراف، وهم و تاریکی است.
در جنگل صداها درهم و مغشوش است، اکوی ثابتی ندارد و حوزه مدیریتی جانوران ساکن آن عرصه وسیعی نیست و از سنجاب تا ببر با توقف های کوتاه و پیاپی، پیوسته اطراف را می پایند. جنگل افق ندارد و حیوانات ساکن درون آن، به استثنای بلند پروازان، از دیدار ابهت و زیبایی های طبیعی محرومند. طلوع و غروب رنگین آفتاب و عرصه نیلگون آسمان و آتش بازی برق جهنده را نمی بینند، با طوفان برف و ریزش بهمن اشنا نیستند و به طور کلی عظمت و زیبایی هستی در جنگل های انبوه اولیه و کنونی در پس ردیف درختان پنهان است
جنگل متلون نیست و از زینت رنگ های متنوع و ترکیبات آن محروم است. سیاه و سپید و زرد و قهوه ای و سبز، هر یک در فصول معینی در عرصه جنگل حاکم اند. در جنگل بارش آرام و پوشاننده برف به چشم نمی خورد. جنگل مرطوب است و گنجینه آفتاب در قطعاتی از نور پاره پاره دیده می شود و بالاحره در جنگل ترنم آرام کننده صداهای طبیعت شنیده نمی شود و گاه گاه جیغ بوزینه ای ترس خورده و یا هیاهوی خرس گرسنه خشمگینی بلند می شود که حتی منبع و محل انتشار آن هم معلوم نیست. (ادامه دارد)
عنوان بشر در قرآن عظیم لفظ و لغتی است که بیش تر به صفت می ماند و غالبا خطابی برای جماعت و افرادی از میان عوام است، در متن آیات مربوطه اشاره به بنی بشر نرفته، چون انسان با خصوصیات گوناگون گفته نشده و تنها کاربرد تمثیلی دارد. بشر در قران عنصری بی موضع، بدون توصیفات فرهنگی و بیش از همه ناظر و غوغاگری از میان عوام است.
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَ مَا نَرَىٰ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ ﴿هود: ٢٧﴾ پس، سران کافر قومش، گفتند: ما تو را جز بشرى مثل خود و آن هم از میان اراذل نمىبینیم، که نسنجیده تو را پیروى کرده باشد. شما را بر ما امتیازى نیست، بلکه دروغگو یانید.
این
جا دشمنان و مخالفان نوح نبی اند که به قصد تخفیف او را بشری مانند دیگران
می خوانند، فضل و امتیازی برای او قائل نمی شوند و دروغ گو لقب می دهند.
قَالَتْ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَٰلِکِ اللَّـهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿آل عمران: ٤٧﴾ [مریم گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آنکه دست بشرى به من نرسیده است؟ گفت: چنین است پروردگار، هر چه بخواهد مىآفریند و چون به کارى فرمان دهد، فقط مىگوید: بشو؛ پس مىشود.
در این جا هم توجه مریم در ذکر نام بشر و نه آدم و انسان فضایی گسترده و عامیانه تر برای رد وقوع آن رخ داد فراهم می کند.
مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللَّـهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللَّـهِ وَلَـٰکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَ بِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿آل عمران: ٧٩﴾ هیچ بشرى را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبرى بدهد؛ سپس او به مردم بگوید: به جاى خدا، بندگان من باشید.
اگر نتوانیم به سبب انتخاب این نهی با خطاب بشر برسیم، پس شاید عناد کنیم که آدم و یا انسان اجازه چنین ادعایی را داشته اند.
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا هَـٰذَا بَشَرًا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ ﴿یوسف: ٣١﴾ پس چون از مکرشان اطلاع یافت، محفلی برساخت و نزد آنان فرستاد، به هر یک از آنان کاردى داد و گفت: بر آنان ظاهر شو. پس چون او را دیدند، وى را بس شگرف یافتند و دستهاى خود را بریدند و گفتند: پناه بر خدا، این نه بشر، که جز فرشتهاى بزرگوار نیست.
بدین ترتیب آیه حتی احتمال وجاهت کثیر بر بشر را نمی دهد و خلقت انگشت نما را برازنده فرشتگان می داند. در این جا هم لفظ بشر همان اشاره عام بدون آن تعارفات و تشریفاتی است که بر ادم و انسان متوجه بود.
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّـهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿ابراهیم: ١٠﴾ پیامبرانشان گفتند: مگر در باره خداوند خالق آسمان ها و زمین تردید دارید که تا پارهاى از گناهانتان را ببخشاید و تا زمانِ معینى شما را مهلت دهد. گفتند: شما جز بشرى مانند ما نیستید و مىخواهید ما را از آنچه پدرانمان مىپرستیدند باز دارید. پس براى ما حجّتى آشکار بیاورید
این جا هم بشر یکی از میان دیگران است و گمان نمی رود توان و صلاحیت ادعای رسالت داشته باشد و مورد وثوق قرار نمی گیرد مگر با نمایش معجزه ای که بتواند او را از صف عوام بیرون برد.
أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِی السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا ﴿الإسراء: ٩٣﴾ یا خانهاى از طلا داشته باشی یا به آسمان بجهی تا کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم. بگو: پاک است پروردگارم، آیا جز بشرى به رسالت رسیده ام؟
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّـهُ بَشَرًا رَّسُولًا ﴿الإسراء: ٩٤﴾ و مردم به هدایت و ایمان نگرویدند، جز این که می گفتند: آیا خدا بشرى را به سِمَت رسول مبعوث کرده است؟
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿الکهف: ١١٠﴾ بگو: من هم مِثل شما بشرم که به من وحى مىشود. خداى شما یگانه است. پس هرکس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نداند.
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَـٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿المؤمنون: ٣٣﴾ و اشراف قومش که کافر شده، و دیدار آخرت را دروغ می پنداشتند و در دنیا آنان را مرفّه کرده بودیم گفتند: جز بشرى چون شما نیست :از آنچه مىخورید، مىخورد؛ و از آنچه مىنوشید، مىنوشد.
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿المؤمنون: ٣٤﴾ و اگر بشرى مثل خودتان را اطاعت کنید در آن صورت قطعاً زیانکار خواهید بود.
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿المؤمنون: ٤٧﴾ پس گفتند: آیا به دو بشر مثل خود ما و طایفه آنها بندگان مان اند ایمان بیاوریم.
وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّکَ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿الشعراء: ١٨٦﴾ و تو جز بشرى مانند ما [بیش] نیستى، و قطعاً تو را از دروغگویان مىدانیم
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ﴿الروم: ٢٠﴾ و از نشانههاى او این که شما را از خاک آفرید؛ پس بناگاه شما بشرى هر سو پراکنده شدید.
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ ﴿فصلت: ٦﴾ بگو: من، بشرى چون شمایم، جز اینکه به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است. پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. و واى بر مشرکان.
وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّـهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿الشورى: ٥١﴾ و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستادهاى تا به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید. آرى، اوست بلندمرتبه سنجیدهکار.
فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ ﴿القمر: ٢٤﴾ و گفتند: آیا بشرى از خودمان را پیروى کنیم؟ در این صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهیم بود
إِنْ هَـٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿المدثر: ٢٥﴾ این غیر از سخن بشر نیست
نَذِیرًا لِّلْبَشَرِ ﴿المدثر: ٣٦﴾ هشداردهنده بشر است.
ایا این نام گذاری های گوناگون در قرآن مبین برای امر خلقت با داستان حیات مرتبط است؟ (ادامه دارد)
زبانه های آتش جنگ جهانی اول درعرصه های گوناگون، زیربنای زندگانی مردم بسیاری در جهان را دگرگون کرد. که از جمله در حوزه سیاست موجب ظهور نخستین دولت سوسیالیستی قدرتمند شد. این تحول در محدوده تولید و تکنیک و اقتصاد حتی بسیار عمیق تر بود. جنگ به کشورهای بزرگ تعلیم داد که دوران صرف سرمایه در تجمع های غول آسای بافت فاستونی، ریسیدن نخ، ریختن شمع و تصفیه شکر و بافت پارچه و کار روی چرم و غیره به پایان رسیده که ساخت اتومبیل و تانک و نفربر و هواپیما را به صنعت و تولید نخست کشورهای متروپل تبدیل کرد. آموزگار جنگ جهانی اول با نمایش میلیون ها جنازه انسانی اهمیت برتری نظامی و تاثیر ابزارهای جدید جنگی و اهمیت ارتباطات و اطلاعات را برای حضور و بقا در کلنی قدرت های بزرگ جهانی تعلیم داد. در کمتر از یک دهه ماشین آلات تولید کهنه را به سرزمین هایی از کره تا شیلی روانه کردند که از کمترین صورت های زیربنایی یعنی نیروی برق بهره می بردند. اشراف و زمین داران هندی ژاپنی و کره ای از زمین جدا شدند و ذخیره های خود را در کارگاه های وارداتی صنایع به کار انداختند. اما سهم ایران از این فرصت طلایی تاریخ، که به صورت کارخانجات پارچه و پتو بافی و چای خشک کنی و عمل آوری چرم و قند و ملزومات اولیه و ابتدایی بود به محض ورود به ایران یک سره به چنگال رضاشاه افتاد. و به جای اشراف و سرمایه داران ملی در اختیار شاه قرار گرفت که آنها را به املاک و دیگر دارایی های خانواده پهلوی افزود که به صورت تشکیلات اداری دولتی درآمد و سرمایه داری ملی از دسترسی به آن محروم شد. حاصل این اقدام حریصانه و ابلهانه رضاشاه فرصت رشد صنعتی را از زمین داران ایران گرفت و سرمایه آنها را به سوی تجارت راند. ضایعه ای که تبعات و عوارض ویرانگر آن تا هم امروز و تا زمانی که رفتارهای شبه رضا شاهی ازاین سرزمین برنیافتد همچنان گریبانگیر پیشرفت مردم این سرزمین خواهد بود.
نگاه به انسان در قرآن عظیم، درست نقطه مقابل آدم و لَفِی خُسْرٍ خوانده شده است.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿الحجر: ٢٦ ) به حقیقت که انسان را از گِلى خشک، سیاه و بدبو آفریدیم
کافی است این توصیف و توضیح در باب خلقت انسان را با توصیفات آفرینش آدم، تا اندازه لباس پوشاندن و به بهشت پذیرفتن او مقایسه کنیم تا ادراک تفاوت ها برایمان آسان شود.
یُرِیدُ اللَّـهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا (نساء :28) خدا اراده دارد تا انسان ناتوان آفریده شده را سبک بار کند.
.
وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّـهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿ابراهیم : 34) و هر چه از او خواستید عطا کرد که به شمار درنمی آید. به راستی که انسان ستم پیشه ای ناسپاس است.
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ﴿النحل: ٤ ) انسان از نطفهاى آفریده شده آنگاه اشکارا ستیزه جو است.
.
وَ یَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا ﴿الإسراء: ١١ ) و انسان چنان شتاب زده است که شر را به جای خیر فرا مىخواند..
وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُورًا ﴿الإسراء: ٦٧﴾ و انسان همواره به کفر مایل است.
وَکَانَ الْإِنسَانُ قَتُورًا ﴿الإسراء: ١٠٠﴾ و انسان بخیل است
.
وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴿الکهف: ٥٤﴾ انسان بیش از هر حال سرِ جدال دارد..
إِنَّ الْإِنسَانَ
لَکَفُورٌ ﴿الحج: ٦٦) حقا که انسان سخت ناسپاس است.
وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا ﴿الفرقان: ٢٩﴾ و شیطان همواره انسان را در چنگ خود دارد.
أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ﴿یس: ٧٧﴾ بناگاه وى دشمن خویی آشکار شده است.
قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿الزمر: ٨﴾ بگو: به کفرت اندکى برخوردار شو که از اهل آتشى.
وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَئُوسٌ قَنُوطٌ ﴿فصلت: ٤٩﴾ و چون آسیبى ببیند مأیوس و نومید مىشود.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ
مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
﴿ق: ١٦﴾
انسان را آفریدهایم، میدانیم چه نفس وسوسه گری دارد و از شاه رگ به او نزدیک تریم
أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّىٰ ﴿النجم: ٢٤﴾ مگر انسان به آرزوهای اش مى رسد؟
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ﴿النجم: 39) انسان جز حاصل تلاش او نیست
إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ﴿المعارج: ١٩﴾ به راستى که انسان سخت آزمند خلق شده است
قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿عبس: ١٧﴾ مرگ بر انسان کفرگرا.
لقدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿البلد: ٤﴾ براستى که انسان را در رنج آفریدهایم.
این ها نمونه هایی از یاد انسان در قران عظیم است که یک لفظ و فصل و زبان خوش در آن نیست و اشاره ای به تیره و ذریه انسان نمی خوانیم که ماموران و منتخبان هدایت باشند. (ادامه دارد)
پیش از هر اشاره دیگر بگویم که لفظ آدم در قرآن قویم نام عامی برای انسان و یا بشر نیست، بل نام خاص برای آن از بهشت بیرون شده است که به رسالت رسید.
وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ. و خلق کردیم شما را، سپس صورت ساختیم و بعد به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنند پس سجده کردند جز ابلیس که سجده نکرد. 7 آیه: 11
این آیه به تنهایی برای اقناع کسانی کفایت می کند که احتمالا جایگاه و منزلت خاص آدم را نزد خداوند باور نمی کنند. هرچند آن تکلیف الهی در سجده بردن فرشتگان به آدم در قرآن قویم نظیر و نمونه دیگری ندارد.
وَ یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ. ای آدم تو و زوجه ات در بهشت ساکن شوید، از هرچه مایلید بخورید و به آن درخت نزدیک نشوید تا در سلک ظالمین درنیایید.7، آِیه 19
این تقرب به خداوند و دعوت اسکان در بهشت هنوز تمام توجه الهی به آدم نیست.
وَ إِذْ
قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ
أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ
بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُون. آن زمان که پروردگارت به فرشتگان گفت: در زمین
جانشینى خواهم گماشت گفتند آیا کسى را می گمارى که در آن فساد انگیزد و خون
ها بریزد و
حال آن که ما تو را ستایش و تقدیس می کنیم فرمود من
چیزى می دانم که شما نمى دانید. 2، آیه 30
این عالی ترین مرتبه ای است که خداوند به آدم می بخشد و در عین حال چنین که فضا و نفس آیه تقریر و منتقل می کند، فرشتگان خلقت آدم را موجب گسترش فساد و ریختن خون در زمین می دانستند.
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ. تمام نام ها را به آدم آموخت سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى گویید از این اسامی باخبرم کنید. 2، آیه 31
این هم عنایت عظیم دیگری است که خداوند در حق آدم روا می دارد و گرچه هنوز نمی دانیم کدام اسامی مورد نظر حق تعالی بوده ولی سیاق آیه بار دیگر برتری آدم بر فرشتگان در نزد خداوند را برملا می کند.
یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورت هاى شما را پوشیده می دارد و زینت است ولی جامه تقوا برتر و نشانه ای از عنایت خداست، باشد که متذکر شوند.7، آیه 26 أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیّ. آنان کسانى از پیامبران و فرزندان آدم بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانى داشت و از کسانى که همراه نوح سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانى که هدایت نمودیم و برگزیدیم. هر گاه آیات رحمان بر ایشان خوانده می شد سجده کنان و گریان به خاک می افتادند. 19, آیه: 58 این آیه صراحت دارد که انبیای الهی از ذریه آدم اند و بررسی آن جا قابل برداشت بیش تر می شود که در قرآن مبارک جز بنی آدم خطاب دیگری همچون بنی بشر یا بنی انسان یست. ادامه دارد. | |||
ش |