حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

هوا خوری 23

در اغاز بررسی ها در موضوع تاریخ معاصر، با یادآوری مستندات انبوه و فراوان، از دوست و دشمن تقاضا کردم تا با استفاده از امکانات جدید و وسیع اینترنت به غنای ارزش و یا رد و انکار یادداشت های معاصر بپردازند و در معرکه کنونی تنها تماشاگر صحنه نباشند. پاسخ دریافتی انصافا راضی کننده بود تا جایی که می توان گفت دوستان و دشمنان و نیمه راهان، زمین شخم نخورده ای در چشم انداز سوژه مربوطه باقی نگذاردند و تصویر زیر یکی از واضح ترین نمونه ها است که بدون چانه زنی و تنها با نمایش عمق خالی از انسان و عمارت و  اتومبیل و غیره، که اصفهان زمان برداشت این تصویر را به قصبچه ای شبیه می کند، بار سنگین مدخل ساخت پل را از دوش شاه عباس بی نشان برمی دارد و بر گرده عصر جدید می گذارد.

بر همین  قیاس و با سود بردن از فرصت استراحت و بیماری و در سامان بخشی به گوشه ای از منابع درشت استخوان در خانه، به موردی برخوردم که مفقود شده گمان می بردم: آلبومی که اشیاء موزه مرکزی توپکاپی در ترکیه را معرفی می کرد.



آیا کتاب هنر دربارهای ایران را به یاد دارید؟ می توان این مجموعه توپکاپی را جلد دوم آن دانست که تصویر بالا صورت عینی روی جلد کتاب است و در صفحات داخلی 180 تابلوی مینیاتور و یا اب رنگ و رنگ و روغن دارد که همانند کتاب هنر دربارهای ایران، باز هم از انقلاب فرهنگی مغولان و آتامان ها اغاز و این یکی به آخرین شاهان عثمانی ختم می شود که در این جا جز نقاشی، شیء و اثری از آنان نمی بینیم. شایسته شنیدن است که ابیات و سطوری که در متن هر اثر ضبط است جز انگشت شماری، به خط و زبان عربی و فارسی است.



این تابلوی شماره 123 در مجموعه توپکاپی است. کتاب مرد ریش و کلاه دار و لباده پنبه ای پوشیده را بی ذکر نام، سفیر و یا ایلچی روس در دربار عثمانیان می شناساند و نمی دانیم چرا خطاط و نقاش، گرداگرد صفحه را برای ثبت کافرانه ترین ذکر حافظ با دین اسلام مناسب دیده است؟ چنان که کسانی هم این اشارات ملحدانه را نوعی عرفان برتر انگاشته اند!

به باغ تازه کن ایین دین زردشتی

کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

ز دست شاهد سیمین عذار عیسی دم

شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

فرمان فوق که از سوی عارف بزرگ صادر است جماعت را به باغ می فرستد تا با سود بردن از لاله اتشین، آیین دین زرذشتی را تازه کنند، از دست ساقی عیسی نفس شراب خورند و داستان عاد و ثمود قرآن را به دور اندازند. کسی مرا به دوباره خوانی این بیت دیگر حافظ شاید هم به قصد تنبیه دعوت کرد، بیت کوتاهی که اندکی تردید در صحت این قول که دیوان شاعر و عارف ویژه فارس زبانان را در روزگار اخیر ساخته اند، باقی نمی گذارد.

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

تذکر دادم که اگر در زمان حافظ، هنوز سفینه ای راهی اقیانوس ها نشده و همانند آمریکا و آفریقا، اقلیمی با نام هند شناخته نبود، حافظ چه گونه با سلیقه و سامان طوطیان آن شبه قاره هم آشنا بوده و در عین حال این عارف تمام توجه نداشته که قند یک محصول و فرآورده صنعتی است و در زمان شیخ و عارف بزرگوار ما حبه و نامی از آن شناخته نبود و بالاخره بنگال یک نام گذاری جدید بر بخشی از هند شمال شرقی است که در تحولات سیاسی نظامی قرن اخیر، به نام بنگلادش رسمیت یافته است.




می توانیم بر اساس تابلوی فوق به شماره 111 در کتاب توپکاپی، درخواست بازگرداندن آن به سرزمین اصلی خود یعنی ایران را به یونسکوی بی کاره بفرستیم زیرا در پایانه قرائت آیه کتیبه، «صدق الله العلی العظیم» آورده اند که مورد پسند و در زمره سفارشات عثمانیان سنی نبوده است. (ادامه دارد)
نظرات 32 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام. استاد بی صبرانه منتظر ترجمه شما از قرآن کبیر هستیم.

ان شاء الله و به استمهال اجل.

21 پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 02:28 ق.ظ

واقعا که خسته نباشید از خداوند برایتان بهبودی آرزومندم _ نوشته های بی بدیل تان گنجی است که پس از شما برای هر آزاده تشنه حقیقت به یادگار خواهد ماند پس در شداید تشنگان آینده را به یاد بیاورید

ممنونم. بدین سان بنیان اندیشی بدون هراس توان فرهنگی خود را به قضاوت و ارزش یابی صاحبان نظر می گذارذ.

منصور پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 04:58 ق.ظ

سلام
باور بفرمایید اگر این موزه طی اتفاقی با خاک یکسان شود باز هم بر جای آن موزه ای بنا خواهند کرد و ایندفعه از جبرئیل و میکائیل هم آثاری بر آن خواهند افزود.
مستدام باشید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 07:04 ق.ظ

استاد خسته نباشید
شاید اسم بنگال را که نامگذاری جدید است را از بومیان همان منطقه گرفتند.

محمد پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 11:37 ق.ظ

یک پایگاه آمریکایی با ارائه اسناد و مدارکی گزارش داد جام شیردال که اخیراً از طرف آمریکا به ایران به نشانه حسن نیت اهدا شد، کاملا تقلبی است.

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اینترنتی تبلت مگ، گاهی اوقات نمادهای باستانی بیشتر از آنچه که تصور می‌شوند تحسین برانگیز هستند.

به عنوان مثال جامی که آمریکا به نشانه احترام و دوستی به ایران هدیه کرد به عنوان یک سمبل در شرایط نوظهور روابط میان تهران و واشنگتن قلمداد شد و تحسین زیادی را برانگیخت.

اما یک مشکل وجود دارد. اینکه این نماد باستانی تقلبی است. براساس این گزارش، جام شیردال نه تنها تقلبی است بلکه خیلی خیلی تقلبی است!

تبلت مگ در راستای اثبات تقلبی بودم شیردال نوشت؛ بر اساس مقاله‌ای که توسط «اسکار وایت ماسکارلا» موزه دار بازنشسته موزه هنر «متروپولیتن» اخیر منتشر شده آمده است؛ جامی که اخیرا توسط وزارت خارجه آمریکا قدمت آن 2700 سال تخیمن زده شد در واقع جعلی است و تاریخ ساخت آن به سال 1999 برمی‌گردد.

براساس این گزارش، جام شیردال برای اولین بار در گالری اشیاء ایرانی در ژنو دیده شده بود و در سال 2002 توسط یک کلکسیونر ثروتمند نیویورکی خریداری شد.

وی که از اصالت این شی باستانی اطمینان نداشت، هنگام خرید خواستار مدارکی برای تایید اصل بودن شیردال شده بود که در پاسخ گزارشی دریافت کرده که سه متخصص تایید می کردند این شیء مربوط به 700 سال قبل از میلاد مسیح بوده و در غرب ایران ساخته شده است.

اما زمانی که جام به نیویورک آورده شد یکی از واسطه‌های ایرانی-سوئیسی توسط وزارت امنیتی داخلی آمریکا به اتهام جعل تعیین منشا اشیاء باستانی بازداشت شد.

سال بعد وی مجرم شناخته شد و اعتراف کرد که به دروغ گفته است شیردال مربوط به سوریه بوده درحالی که این شی متعلق به ایران است.

وی به یک سال زندان و پرداخت 5 هزار دلار جریمه نقدی محکوم شد. خریدار پول خود را پس گرفت و شیردال توقیف شد.

جام شیردال تا پاییز امسال در انبار «کوئینز» وزارت امنیت داخلی آمریکا بود. در حالی که دسترسی به این شی برای محققان و پژوهشگران ممنوع بود یک عکس از آن موجود بود که ماسکارلا را متقاعد کرد که این شی تقلبی است.

وی می‌گوید؛ در حقیقت هر کس با هنر خاور نزدیک یا هنر هر نقطه دیگر آشنایی داشته باشد با یک نگاه به آن متوجه خواهد شد که این جام تقلبی است.

تبلت مگ نوشت؛ ما به ایران یک نشان باستانی دادیم که حسن نیت خود را نشان دهیم. اما فقط یک مشکل کوچک وجود دارد. اینکه این شی تقلبی است و قدمت آن به سال 1999 بر می‌گردد.

منبع:تابناک

قلابی بودن هر شیء که تولید ان را در فاصله پوریم تا قاجاریه می گویند به سادگی قابل اثبات است.

مسعود سنجری پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 01:57 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

حقا یادداشت بسیار زیبا و مهمی است. جدا تشکر می کنم. سلامت و سرافراز باشید انشاالله

والسلام علیکم
فی امان الله

MOKASHER پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 02:01 ب.ظ

________________________________________
سلام آقای پورپیرار من مثل شما به دنبال کشف حقایق تاریخی نمی روم چون نه فقط نسبت به هر چیزی که مستندات آن مربوط به قبل است خوشبین نیستم که حتی یافته های کمتر از یک قرن اخیر هم معتبر نمی دانم آنچه دیگران و شما میگویید به یک اندازه دارای اشکال است . من نه به افلاطون و سقراط و ... نه به سعدی و حافظ و فردوسی و.... کار دارم آنچه برای من مهم است گفتار ، شعر ، فلسفه و.... که به این افراد نسبت ( شما هر اسمی می خواهی روی آنها بگذار و مال هر زمان و یا کشوری هستند هم مهم نیست ) می دهند می باشد . وقتی شاعری میگوید :
بیا تاگل بر افشانیم و می در ساغر انذازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم (اگر شما می درساغرش می بینید ، من "طرح نو" ش)
و دیگری می گوید :
مُرده بُدم زنده شدم ،گریه بُدم خنده شدم - دولتِ عشق آمد ومن دولتِ پاینده شدم
تابش جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
سومی می گوید :
به هر مدتی گردش روزگار زطرزی دگر خواهد آموزگار سرآهنگِ پیشینه کج رو کند نوایی دگر درجهان نو کند
چو گم گردد از گوهری آب و رنگ دِگر گوهری سر برآرد زسنگ
این گفته ها به ما چیزی می آموزد و من با مطالعه آنها اندیشیدن را تجربه می کنم ، اظهار نظر می کنم و وقتی دیگران نظری می دهند در حد خود می توانم بر آن نقدی بنویسم . این نوشته ها به من یاد داده که حقیقت در انحصار هیچکس نیست ، قدمای ما می گفتند همه چیز را همگان دانند ، این نوشته ها به من می آموزد که : تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
این نوشته ها به من آموخته که در باور انسانها : هرکس به زبانی سخن وصف توگوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
چه فرق می کند این گفته از سعدی باشد و یا یک یهودی با اسم سعدی:
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
درک شما و من از دین به این خاطر فاصله بسیار دارند :
اگر با پدر خشم گیرد کسی پدر بی گمان خشم گیرد بسی اگر تَرک خدمت کند لشکری شود شاه لشکر کش از وی بری وگربر رفیقان نباشی شفیق به فرسنگ بگریزد از تو رفیق و گر بنده چابک نیاید به کار عزیزش ندارد خداوند کار ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان در رزق بر کس نبست - دوکونش یکی قطره از بهر علم گنه بیند و پرده پوشد به حلم
فرض ممکن را بر این می گذارم که گفته شما درست است و ما به نتیجه ای رسیدیم که شما زسیده اید ، کشور و مردمی به نام ایران نبوده و ایرانیان (اقوامی که در همان خط فرضی زندگی میکنند و به درستی الان ادعا میکنند که باید دولت مرکزی حق ایرانی بودن و حق قومیت آنها به رسمیت بشناسد ) چند سالی است از زیر بُتّه سبز شده اند حالا در شهر کوچک ما معضلاتی و جود دارد ، جوانان نمی توانند ازدواج کنند ، بیکاری و جود دارد ، اعتیاد بیداد می کند ، درصد طلاق از حد تحمل گذشته و ..... با مطالعات پیشنهادی شما و نتیجه گیری آن ، چه نسخه ای بر مبنای یافته های "تاریخ بدون دروغ و یا تختگاه هیچکس "برای این شهر کوچک داریم .
اما آنجا که نوشته ای "آن تکنولژی وموبایلی که مورد نظر شماست هم جز وسیله ای برای تهدید وغارت جهان نیستند . درست برعکس ذره‌ای آزادی و دموکراسی و پیشرفت در جهان غرب وجود ندارد وقتی ازدومکراسی حرف میزنیم ازموهومات میگوییم نمی‌توان به جان و مال و منابع مردم جهان از آمریکای جنوبی تا آسیا لطمه زد و آن گاه مثلا روزنامه های سرزمین خودی را آزاد گذارد تا انتقاد کنند و بر مبنای آن مدعی اعمال دموکراسی شد این تعریف تازه‌ای از دموکراسی است که مورد پذیرش خردمندان نیست" اوایل انقلاب بود و در افغانستان هنوز دولت نجیب بر سرکار بود بحثی بود بین یک افغانی و یک ایرانی افغانی درحالیکه رادیو کوچکش روشن بود می گفت که هرچه برای انسان لازم بود حتما مسلمانان صدر اسلام درست می کردند ، چیزهایی که الان هست مانند ساعت ، ماشین و چیزهای دیگر ارزشی ندارند و به درد نمی خورند من پرسیدم پس چرا به رادیو گوش می دهی ؟ مگر نه اینست که اگر رادیو لازم بود در صدر اسلام درست می کردند ، چَب چَب نگاهم کرد به قول سعدی ببخشید آن یهودی " نگه کردنِ عاقل اندر سفیه" و گفت اخبار جهادی گوش می دهم و اضافه کرد اگر در افغانستان بودیم من تو زا اعدام می کردم .

شاید هم گمان می کنی پدید آورندگان کتیبه های قلابی در شرق میانه قصد خدمت به اقوام این منطقه ، تولید سرگرمی برای خویش و یا آموزش پند و اندرز داشته اند. تولید آن اشعاری هم که شما را سرمست می کند کار دشواری نیست.در هر فرصتی خودت را به هر نحو ممکن نصیحت کن. حافظ و سعدی و مولانا نمی خواهد.

aydın پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 03:36 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

استاد بزرگوار چند سال پیش که مطلبی با نام حرف آخر در وبلاگتان قرار دادید گویی در خود انرژی را احساس نمودم که باید این راه را ادامه دهم. از نو به مطالعه دوباره اثارتان از پرداختم و سعی کردن موضوعاتی در خور توجه را در وبلاگی جمع آوری کنم و دوستان نزدیک خود را که کمی حرف شنوی داشتند به آن دعوت کنم. از پاییز ۹۰ تا کنون دیگر احساس می کنم مطالب وبلاگم و مخصوصا یادداشت های بنیان اندیشی را در اثر تکرار در انواع سایت ها تا اعماق تمامی گروه های هویت طلبی رسانده ام و دیگر اگر کسی مدعی شود که بنیان اندیشی را نمی شناسد فقط یک شیاد می تواند باشد. از همه دوستان که قلمی در نوشتن داشتند دعوت نمودم که گوشه ای از کار را بگیرند برخی از آنها لبیک گفتند و برخی دیگر در تدارک تهیه یادداشت هایی هستند که قبل از به اتمام رسیدن می دانم که چه صدایی ایجاد خواهند کرد. ما تسلیم آیات الهی هستیم و تا رسوایی نهایی سران کنیسه و کلیسا پشتکار خود را از دست نخواهیم داد:

وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

جناب محمد از اولین تصاویری که درباره شیر دال در رسانه ها پخش شد در چندین پست موجود در گروه بنیان اندیشی در فیس بوک به جعلی بودن آن اشاره کردم. کافی است به آن تصاویر رجوع کنید . بالهای آن شیر دال با پرچ و لحیم که کاملا با نقاطی برجسته بر روی شی مشخص شده است به بدنه وصل شده اند حتی پاها و سر و قسمتهای شیپوری آن ظرف که باز با لحیم به هم متصل شده اند و در خود تبریز چند قلم زن ارمنی و غیر ارمنی را میشناسم که تا فردا شب می توانند صد ها مثل این را تولید کنند. و نیازی نبود از ماسکارلا در باره این ظرف فتوا گرفت چون خود ماسکارلا به جعلی بودن برخی از تغییرات ایجاد شده بر اشیای باستانی ایران اشاره نکرده است. کاف است این یادداشت وبلاگ بنده را بررسی کنید.

http://biryol-az.blogsky.com/1392/06/19/post-71/

ظرف کشف شده در حسنلو که نام پادشاه ایلام بر روی آن حک شده است و حتی در تصاویر سیاه سفید نیز می توان تازه تراش بودن آن چند حرف میخی را دید!! که نوشته شده اهدایی کدشمن انلیل !!! اگر به جای مردم حسنلو بودم این ظرف را به خود کدشمن بر می گرداندم چون در برابر آثار کشف شده در حسنلو چیز قابلی نیست و نمی توانست پیشکش پادشاهی به پادشاه حسنلو باشد چون بسیار حقیر است!. ولی واسکارلا هم این مسئله را متوجه نشده است!. حال وقتی قبول کرده ایم تمامی داستان های مربوط به کتیبه های ایلامی داستانی بیش نیست و اصلا نمی دانیم ایلام چیستو کجاست؟ پس از رجوع به گفتار های حضرات که حتی یک جمله هم در بینشان راستی وجود ندارد بپرهیزید. موضوع زمانی جالب تر می شود که برخی نفرات هیئت همراه سفر به آمریکا می گویند: «مهم حسن نیت طرف آمریکایی است و جعلی بودن آن ظرف زیاد مهم نیست!!!.»

با تشکر

امیدوارم پس از پایان یادداشت های معاصر یک گروه کاری برای مراجعه مستقیم به مراکز فرهنگی مسئول اماده کنیم.

علی قدیمی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 12:32 ق.ظ

این بحثها در چند قسمت خواهد بود ؟امثال تمام میشود ؟
عکسهای این وبلاگ را در یک مجموعه جمع آوری کرده اید ؟

عکس ها جمع اوری نشده و به خواست خدا بحث ها بسیار مفصل خواهد بود

abbas جمعه 26 مهر 1392 ساعت 02:38 ق.ظ

http://djeyran.de/hoeltzer-isf.html

عکس های مطلوبی بود به خصو ص موقعیت کنبد مسجد شاه. ممنون.

abbas جمعه 26 مهر 1392 ساعت 05:44 ق.ظ

http://www.imna.ir/vglb0zbf.rhbg0rquu5ipr.l.html

این هم همبن طور.

abbas جمعه 26 مهر 1392 ساعت 05:48 ق.ظ

http://www.imna.ir/vglgy79w.ak9z3a1rrwp4a.v.html#/images/docs/000030/n00030869-r-b-020.jpg

این یکی بار نشذ.

abbas جمعه 26 مهر 1392 ساعت 06:17 ق.ظ

http://www.yazdnegar.ir/post/category/5/page/7

این هم یک کنیسه دیگر گه شدیدا مورد احترام مردم حوزه یزد و کرمان است.

[ بدون نام ] جمعه 26 مهر 1392 ساعت 06:47 ق.ظ

استاد فرمودید:
قلابی بودن هر شیء که تولید ان را در فاصله پوریم تا قاجاریه می گویند به سادگی قابل اثبات است.

فکر میکنم باید اشیا تولیدی در فاصله حضور 500 ساله یونانیان ((اشکانیان) را مستثنی شوید .درسته؟

بله و گمان می کنم این تفکیک انجام شده است.

علی قدیمی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 08:58 ق.ظ

مفصل خواهد بود
یعنی چند ماه یا سال ؟

فعلا که الحمد لله رشته عمر در محدوده گسستن است و سخن از سال و ماه،، اسباب تمسخر.

جواد جمعه 26 مهر 1392 ساعت 10:45 ق.ظ

جوابتان به mokasher کامل و قانع کننده نبود ؟ لطفا کامل تر جواب دهید ؟ تحقیقاتتان قابل تحسین است،اما اینکه به نصیحت حافظ و مولانا نیازی نیست،پاسخ بی ربطی است!

نصیحت حافظ را که خواندی: زنده کردن دین زردشت و بی اعتنایی به آیات قرآن.

naina جمعه 26 مهر 1392 ساعت 12:52 ب.ظ http://teresaath.blogsky.com

دیدار از مالزی- قسمت اول

قبلا تناول شد.

موومان جمعه 26 مهر 1392 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام و خدا قوت

خواندن این یادداشت شما تجربه ی بسیار شیرینی بود. اکنون دیگر ابداً از فکر کردن راجع به بنیان اندیشی این حس به من دست نمی دهد که در فضایی تکصدایی قرار گرفته ام، بلکه افتخار حضور در جمع و همیاری با دوستان بنیان اندیش را در مسیر حقیقت به وضوح احساس میکنم. احساس میکنم که اراده ای جمعی و بسیار قدرتمند در ما در حال تکوین است.

در اوایل شهریور ماه سفری به استانبول داشتم و توفیق پیدا کردم تا از نزدیک موزه ی توپکاپی را زیارت کنم. الحق که صحنه ی بسیار مضحکی بود! گله گله توریست بود که از ایتالیا و آلمان و چین و کره و ژاپن و سایر کشورها برای تماشای مشتی جعلیات فوق احمقانه صف میکشیدند، و لابد پس از بازگشت از موزه وجودشان آکنده از احساس افزایش ذخیره ی فرهنگی بود!! لابد افتخار میکردند که تجربه ای دیگر به کلکسیون تجریبات زندگی شان افزوده شده و در راه تعالی قدم برداشته اند!!!

اما چشم آنها کجا و چشم بنیان اندیش کجا...!!

تجارب جدید و اخیر شخصی ام مطلبی را مسلم و از سویی دیگر اشارات شما را تایید می کند. از اوائل سال 92 گیرندگان تختگاه و جعلیات نه فقط رو ترش نمی کنند بل به دریافت ادامه سی دی و کتاب ها نیز مشتاق اند و به طور واضحی فحاشان پیشین هم از دسترس دور شده اند.

دومینو جمعه 26 مهر 1392 ساعت 03:44 ب.ظ

باسلام.
چمن جغرافی نمیدانم میپرسم:استاد عزیز عدم امکان شناخت سرزمینهای ناشناخته مانند هند و افریقا تا زمان اقیانوس پیمایی بدلیل وجود عوارض طبیعی مانند رشته کوههای صعب العبور بوده یا دلیل دیگری داشته؟اگر پاسخ مثبت است دلیل عدم دسترسی اروپاییان به آفریقا را لطفا شرح دهید.
با تشکر فراوان...

سئوالات شما نه مفهوم و نه جای ان در این ستون است. یادداشت های پیشین را بخوانید.

علی قدیمی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 05:58 ب.ظ

نمیشه یه جواب جدی به ما بگید . بالاخره این بحث های اصلی چند یادداشت دیگر لازم دارد و ما با چند جلسه دیگر میتوانیم این کتاب را تمام شده فرض کنیم . اراءه چشم انداز به ما خیلی سخت نیست .

مگر کم و زیاد مدخل تاثیری در شما می گذارد؟

[ بدون نام ] جمعه 26 مهر 1392 ساعت 07:55 ب.ظ

خطاب به جواد
ساخت اشعار حافظ و مولوی و .. با قصد مقابله و هماننداوری برای قران صورت گرفته و در کنار آن به اصطلاح پندهای اخلاقی خزعبلاتی چون دعوت به ترک قران و باده و مستی و لودگی و نهیلیسم گنجانده شده.

جواد جمعه 26 مهر 1392 ساعت 08:19 ب.ظ

با سلام دوباره!
از میان انبوه یادداشت های شما در وبلاگ و کتاب ها کار دشواری است ، اگر امکان دارد،سرفصل مطالبی را که در مورد شاعران که در کتاب ها یا نوشته های پیشین وبلاگ(یا سایت رسمی تان) آورده اید را ذکر کنید! با تشکر فراوان

یادداشت حرف اخر را بخوانید.

کلام ماندگار حق جمعه 26 مهر 1392 ساعت 08:46 ب.ظ

«پورپیرار آب به خوابگه مورچگان ریخت! - مقاله آقای پیمان بهراد»


« نام مرد شایسته بلند خواهد شد،حتی اگر همه گربادها نیز علیه وی متحد گردند!»
سلمان ساوجی
« زیرا کتابی است که خلفا بر آن فرمانروائی ندارند و آن کتاب ذهن مردم است.»
لئونید سالاویف

یک تکرار، مقاله آقای پیمان بهراد:

در سال 1380 هفته نامه امید جوان،به بهانه چاپ کتاب دوازده قرن سکوت مصاحبه ای با آقای ناصر پورپیرار انجام داد.پس از چاپ آن مصاحبه سیل نامه های آماتورها و چند تایی از آن به اصطلاح متخصصان مانند دکتر عبدالعظیم رضایی،تاریخ فروش معروف،به دفتر نشریه سرازیر شد و از آن پس تا مدتی هر هفته صفحاتی از نشریه مذکور به چاپ مخالفت ها و فحش نامه های مخالفان و به اصطلاح منتقدان،و نیز تعدادی از موافقان این دیدگاه تازه اختصاص یافت.( مجموع آن مقالات از سوی آقای افشاری،یکی از همکاران نشریه امید جوان و از گروه مخالفان،در سال بعد با عنوان ” آشتی با تاریخ،نقدهایی بر آرای ناصر پورپیرار“ به چاپ رسید.)در میان آن همه مخالفت احساسی بی خبران از موضوع،مطلبی قابل اعتنا و تامل از آقای پیمان بهراد به چاپ رسید که من هنوز هم در توجه دادن ذهن مخالفان و به خصوص آماتورها به چگونگی موضوع،مطلبی به آن درجه از استحکام و ارزش کمتر دیده ام.مقاله آقای بهراد به رغم کوتاهی سرشار از نکات بنیادینی است که به نظر من حکایت از وجود تعمق فکری ایشان نسبت به وضعیت روشنفکری جامعه امروز ما دارد.به همین دلیل تصمیم گرفتم این مقاله را در این وبلاگ به همران نکات خودم بیاورم تا شاید در کاهش عصبانیت و روی آوردن مخالفان به خردورزی موثر باشد؛

« پورپیرار آب به خوابگه مورچگان ریخت! ( امید جوان،263 )

در عرصه سیاست و روزنامه نگاری سیاسی اگر نشریه ای تنها به درج مقالاتی که موافق با اندیشه و مرام خود باشد،بسنده کند،چندان عجیب نیست و این گونه نشریات حتا اگر گاهی به قدر پر کاهی به مخالفان خود مجال ظهور و حضور بدهند،بیشتر برای تظاهر به برخورداری از فرهنگ مداراست.نگارنده شخصا سیاست را ساحت عافیت اندیشی و احتیاط های راهبردی می داند و از چنین کنش و واکنشی شگفت زده نخواهد شد،اما اگر چنین امری در حوزه فرهنگ و اندیشه و هنر رخ دهد،واقعا « جای آن است که خون موج زند » در دل همه ی ما.

متاسفانه در نظام روشنفکری ایران ( که به نظر نگارنده هنوز وجود حقیقی پیدا نکرده و تنها در حد یک نام باقی مانده ) شاهد چنین رویکردی بوده و هستیم.گواه این مدعا واکنش غالب اساتید و اهل قلم نسبت به کتاب ها و مقالاتی است که هر از چند گاه چرت چند صد ساله ی آنان را پاره می کند! گویی رسم معهودشان آن است که در برابر نظریات ناخوش آیند ــ و مسلما بدیع ــ مطروحه،به ناسزا و شعار،و در محترمانه ترین حالت به سکوت و بایکوت نویسنده اکتفا کنند.چنین واکنشی در برابر کتاب های اخیر آقای ناصر پورپیرار هم رخ داده،اما خوشبختانه اقدام فرهنگی و تحسین برانگیز هفته نامه ی امید جوان باعث شد تا آرای مخالف در این باب مطرح شود.

بنده در این بحث سر آن ندارم که به محتوای کتب آقای پورپیرار بپردازم،چرا که این کار را بدیهی ترین وظیفه اساتید متخصص و مورخان می دانم.این فراگرد در حقیقت بهانه ای است تا به آقای پورپیرار،نه به عنوان محققی که « آب در خوابگه مورچگان ریخته » بلکه در مقام نویسنده ای که به واسطه آرایش به مهجوری و بایکوت محکوم شده،توجه شود.در آغاز روی سخن با کسانی است که در شماره 260 امید جوان به نویسنده تاخته اند،همان کسانی که به خاطر اجتناب از سکوت استراتژیک،شایسته تقدیرند؛اما این جوابیه ها که غالبا با احساسات شوونیستی و غیر محققانه نوشته شده،از آن کسانی است که علاقه مند به تاریخ و به تعبیر دیگر،آماتوراند! عزیزان من! آیا از خود پرسیده اید که واقعا چرا متخصصان در پشت سر شما پنهان شده و این وظیفه را بر دوش شما گذاشته اند؟ به گمان من اگر محققی برای رد نظریات نویسنده مدرک و دلیل محکمی داشت،حتا ساعتی در ارسال پاسخ درنگ نمی کرد و افتخار نجات فرهنگ و تاریخ ما را از ورطه ی تهمت و توهین،از دست نمی داد.از شما ملتمسانه می خواهم مقاله ی آقای محمد حسین ملایانی ــ مندرج در همان شماره ــ را یک بار دیگر مطالعه بفرمایید.آیا در عبارات ناسیونالیستی و رمانتیک ایشان،پاسخی مستند می توان یافت؟

آیا بهتر نیست به جای چنگ زدن به نظریه هایی که چون عادات مندرس،چهره ی واقعی تاریخ ما را پوشانده،به بی طرفانه شنیدن و حقیقت جویی عادت کنیم؟ بی تردید برای اساتید تاریخ تنها دو راه وجود دارد: ارایه ی پاسخی درخور،مستند و مستدل؛و یا پذیرش این آرا که به معنای دور ریختن سال ها تدریس و مطالعه،و انکار همه ی دانسته های پیشین است! تنها کسانی را یارای چنین واکنشی است که باور دارند در حوزه ی دانش هیچ نظریه ای مقدس و لایتغیر نیست،حتا اگر در رابطه با مقولاتی چون سلسله هخامنشیان،شاهنامه و یا ... باشد.
دردناک است اگر ببینیم مدعیان آزاد اندیشی،خود به ستیز با آرای جدید برخاسته اند.شاید باور نکنید اما هستند نشریاتی که به رغم یدک کشیدن عنوان روشنفکری،حتا از معرفی کتابی که با ذایقه آنان ناسازگار باشد،سرباز می زنند.این درد تاریخی ماست که هر گونه خلاف آمد عادتی را برنتابیم.باور کنید بسیاری از کسانی که نقاب آزاد اندیشی به چهره زده اند،دیکتاتورهای بالقوه ای هستند که امکان خودکامگی ندارند.یقین بدانید چنین روشنفکرانی اگر قدرت داشته باشند،روزی مرا و شمایان را به خاطر باورهایمان به بند خواهند کشید.با تمام عشقی که به ایران دارم به احترام آقای ناصر پورپیرار بر می خیزم،کلاه از سر بر میدارم و در همان حال بر جنازه ی روشنفکری می گریم.

پیمان بهراد »

پیش از این هم گفته بودم که جامعه روشنفکری ساختگی ما،به تمامی،برای بر حق نشان دادن خود و دفاع از نظریات مندرس پیشین،به طرز افراط گونه ای بر وطن پرستی،ملیت پرستی و دم زدن از ایران و ایرانیان روی می آورد،غافل از آن که « دو صد گفته چون نیم کردار نیست » و افراد در عمل و با قلم و کردارشان نشان می دهند که تا چه حد نسبت به مردم و میهن شان تعهد دارند،همچنان که در دو مقاله گذشته « تداوم تخریب در حوزه فرهنگ » و « صدام حسین از راویه ای دیگر » ،حد وطن دوستی و تعهد این زباله های فرهنگی ایران دوست!! در قبال کشور و مردم شان را با ارزیابی جزئی از عملکرد آنان در مرکز به اصطلاح گفت و گوی تمدن ها و موضع گیری شان در برابر هجوم وحشیانه غرب به عراق و خاورمیانه روشن کردم.

روشنفکران ما از این بابت هیچ تفاوتی با آن روحانیت ثروت اندوز و دنیا پرست حاکم در جمهوری اسلامی ندارند؛ همچنان که آن روحانیون فاسد و سزسپرده حاکم هر گونه صدای مخالف اعتراض آمیز و انتقادی نسبت به مفاسد خود را به جای پاسخ دهی،از طریق دستگاه های تبلیغاتی شان به دشمنی با اسلام و دین و انقلاب و مردم و کشور و خون شهیدان تعبیر، و سپس محکوم و سرکوب می کنند،این روشنفکرنماهای حزب ساخته مجعول الهویه نیز هر گونه صدای مخالف و انتقاد و اعتراض نسبت به ماهیت خود و باورهای قلابی شان را،به جای پاسخ دهی،به دشمنی با ایران و ایرانیان تعبیر، و اگر دست شان برسد ( همان طور که در مورد اساتید مرکز گفت و گوی تمدن ها دیدیم) ،با توصیه به استفاده از کثیف ترین شیوه های فاشیستی محکوم و سرکوب می کنند.

به راستی اینان دیکتاتورهای بالقوه ای هستند که آرزوی حمله آمریکا به ایران و بر سر کار آوردن رضا پهلوی را در سر می پرورانند تا بتوانند از این طریق ارکان قدرت در ایران را قبضه کرده و سپس قلم و زبان دگراندیشانی همچون آقای پورپیرار را به نام دفاع از ایران و ملیت ایرانی به .....

+ نوشته شده در دوشنبه، 12 مرداد، 1383 ساعت 11:5 توسط عارف گلسرخی

http://w3.naria.ir/view/14.aspx?id=362

جواد جمعه 26 مهر 1392 ساعت 09:40 ب.ظ

ارشیو سایت http://w3.naria.ir را از سال 82 تا آخرین یادداشت 92 را نگاه کردم، متاسفانه یادداشت " حرف اخر " را نیافتم،اگر ممکن است تاریخ ان را ذکر کنید.
در میان آرشیوها علاوه بر مطالب مربوط به شاهنامه که در کتابهایتان نیز موجود هست و بنده نیز جسته و گریخته مطالعاتی داشته ام و اسناد مستدل و قانع کننده ای ارائه داده اید و قابل تشکر و تحسین است ، مطلب "
شعر سرایی ؛ سرمایه و سوغات ذهن های ناتوان و بی کار " به تاریخ اول بهمن 85 ، اثار شعرا را فقط از دیدگاه قران آن هم بدون ذکر استثنا " إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ " بررسی کرده اید و هیچ سند دیگری نیست!
و من هم همان کامنت بی جواب "میعاد" ذیل همان مطلب را تکرار می کنم :
"به نام خدا
اولا جناب پورپیرار شما شعر زمان بعثت پیامبر را با اشعار شعرایی مثل مولانا و حافظ و سعدی مقایسه می کنید؟!شعر اعراب عموما در وصف جنگها و ...بوده است شما خود در کتابهای پلی بر گذشته از اشعار شعرای عرب به خوبی یاد کرده اید ولی وقتی به کسی مثل مولانا می رسد می گویید که تمام اشعار او ساخته و پرداخته یهودیان است!اخر مگر همین طوری الکی می شود کسی بنشیند و مثنوی بسراید مگر همین طوری الکی می شود کسی این دو بیت را بسراید(زو قیامت را همی پرسیده اند/کز قیامت تا قیامت راه چند/با زبان حال می گفت ای بسی/کی ز محشر حشر را پرسد کسی) یا مثلا(بلبلی زین جا برفت و بازگشت/بهر صید این معانی باز گشت/ساعد این شه مسکن این باز باد/تا ابد این در بر خلق باز باد)یا مثلا او در وصف پیامبر اسلام می گوید(خیز و بنگر کاروان ره زده/هر طرف غولیست کشتیبان شده
خضر وقتی غوث هر کشتی تویی/همچو روح الله مکن تنها روی
پیش این جمعی چو شمع آسمان/انقطاع و خلوت آری را بمان
وقت خلوت نیست اندر جمع آی/ای هدی چون کوه قاف و تو همای
بدر بر صدر فلک شد شبروان/سیر را نگذارد از بانگ سگان
طاعنان همچون سگان بر بدر تو/بانگ می دارند سوی صدر تو
احمقان سرور شدستند و زبیم/عاقلان سرها کشیده در گلیم
هین روان کن ای امام المتقین/این خیال اندیشگان را تا یقین))
در این ابیات مولانا آنقدر زیبا پیامبر را وصف کرده است که انسان خود به خود به عظمت او پی می برد یا مثلا کسی مثل سعدی می گوید(یکی قطره باران زابری چکید/خجل شد چو پهنای دریا بدید/که جاهی که دریاست من کیستم/گر او هست حقا که من نیستم/چو خود را به چشم حقارت بدید/صدف در کنارش به جان پرورید/...)یا مثلا همو می گوید(دوست نزدیکتر از من به من است/وین عجبتر که من از وی دورم/چه کنم با که توان گفت که دوست/در کنار من و من مهجورم)یا مثلا نظامی می گوید که
(عمر به خوشنودی دلها گذار/تا زتو خوشنود شود کردگار
سایه ی خورشید سواران طلب/رنج خود و راحت یاران طلب
دردستانی کن و درماندهی/تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و زکین سرد باش/چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد/نیکی او روی بدو باز کرد
گنبد گردنده ز روی قیاس/هست به نیکی و بدی حق شناس)
یا مثلا حافظ می گوید
(سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود/طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/کو به تایید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست/وندران آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود/او نمی دیدش و از دور خدا را می کرد
آن همه شعبده خویش که می کرد آنجا/سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند/جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست/گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد)یا مثلا او می گوید که(عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید/ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی)ما چطور می توانیم بگوییم که همه این اشعار ساخته و پرداخته قوم یهودند و به این دلیل این ابیات را ساخته اند که به اسلام ضربه بزنند!خوب فرض کنیم که این ابیات را یهودیان ساخته اند ما که داریم به همین زبان سخن می گوییم ما همانطور سخن می گوییم که سعدی سخن می گفته است او زبان فارسی را به وسیله زبان عربی ترمیم و مداوا کرد البته در این شکی نیست که زبان عربی زبان علمی آن زمان بود و همه فیلسوفان و عالمان کتابهای خود را به این زبان می نوشتند و مولانا در باب زبان عربی می گوید(پارسی گو گرچه تازی خوشتر است/عشق را خود صد زبان دیگر است) ولی من به شخصه نمی توانم بپذیرم که تمام زبان فارسی که ما الان داریم با ان صحبت می کنیم تماما دسیسه یهودیان است.شما یک بیتی از مولانا می آورید که(ما زقران مغز را برداشتیم/پوست را بهر خران بگذاشتیم)این بیت هیچ وقت ازان مولانا نبوده است اصلا با روحیه و دیگر ابیات مولانا این بیت نمی خواند مولانایی که از خواب مستمع نتایجی می گیرد که ورای عقل ما انسانهاست و این دریافت خود را بدون هیچ گونه سر و صدایی و بدون هیچ گونه ادعایی بیان می کند چطور می تواند ادعا کند که از قران مغز را برداشته است و پوست را برای خران بگذاشته است او از خواب مستمع نتایجی می گیرد که به قول علامه جعفری فیثاغورث آرزوی رسیدن به این نتایج را بعد از مدتها فکر درباره این موضوع با خود به گور برد آن سخنان این است
رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست
151.2 چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند
151.3 ناطقه سوی دهان، تعلیم راست ور نه خود آن آب را جویی جداست
151.4 می رود بی بانگ و بی تکرارها تَحْتَهَا الْأَنْهارُ تا گلزارها
151.5 ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندر او بی حرف می روید کلام
151.6 تا که سازد جان پاک از سر قدم سوی عرصه ی دور پهنای عدم
151.7 عرصه ای بس با گشاد و با فضا وین خیال و هست یابد زو نوا
151.8 تنگتر آمد خیالات از عدم ز آن سبب باشد خیال اسباب غم
151.9 باز هستی تنگتر بود از خیال ز آن شود در وی قمر همچون هلال
151.10 باز هستی جهان حس و رنگ تنگتر آمد که زندانی است تنگ
151.11 علت تنگی است ترکیب و عدد جانب ترکیب حسها می کشد
151.12 ز آن سوی حس عالم توحید دان گر یکی خواهی بدان جانب بران
151.13 امر کن یک فعل بود و نون و کاف در سخن افتاد و معنی بود صاف
151.14 این سخن پایان ندارد باز گرد تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
در این ابیات مولانا علت تنگی روزگار را با یک بیت ساده حل می کند (علت تنگی است ترکیب و عدد/جانب ترکیب حس ها می کشد) ما چطور می توانیم تمام این کشفیات باارزش را دسیسه بدانیم برای نابود کردن اسلام. خود مولانا در مثنوی خود در حدود 2000 مورد استفاده از قران داشته است چطور می توان گفت او که اینگونه تسلط بر قران دارد تمام سخنانش دسیسه است.
من سخنان شما را در باب ایران باستان خیلی می پسندم و بخصوص کتاب شما در باب هخامنشیان را یکی از بزرگترین کتابهای تاریخی می دانم ولی این سخنان را از شما نمی توانم بپذیرم زیرا من سالهاست با شور و عشق با این بزرگان زندگی کرده ام و تصور این موضوع که همه آنها چیزی جز دسیسه نبوده است برایم فوق العاده سخت و مشکل است.

نتوانسته اید به مدخل مسلط شوید. خوش آمدن و یا بد امدن شما به مدخل اثر ندارد. اسلام و شمشیر را بخوانید. شعر نه نزد خداوند و نه قاطبه مردم عرب جایگاهی نداشته و شاعران را یاوه گو و در ردیف ساحران و محانین می شناختند زیرا پیامبر عالی مقام را به عنوان تمسخر شاعر و دیوانه می خواندند. لطفا از کتاب های مجعول و از میدان به در رفته فاکت نیاورید و اگر استیلایی ندارید بیش تر بخوانید. به انتهای جلد هفتم کناب صفویه رجوع کنید.

بنیان اندیش جمعه 26 مهر 1392 ساعت 10:37 ب.ظ

آقایان مکاشر و جواد

بفرمایید بالاخره کدام حافظ را باور کنیم؟

کسی که مثلا بیت :

بی دلی در همه احوال خدا با او بود/او نمی دیدش و از دور خدا را می کرد

را سروده و یا حافظی که کفر می گوید:

«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد»

و یا همین بیتی که استاد تصویرش را نصب کرده

حافظ:

«ز دست شاهد سیمین عذار عیسی دم

شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود»


و یا مولانایی که ادعای فهم عمیق از قرآن دارد را باور کنیم ؟ یا مولانایی که با بیت زیر گویا حتی کوچکترین آشنایی هم با قرآن نداشته:

«از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟»!!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 09:00 ق.ظ

باسلام خدمت استاد پورپیرار
جناب استاد در مورد حافظ کتاب جالبی رو خواندم که از جهاتی با کتاب مگر این پنج روزه شباهت هایی داشت . اسم کتاب حافظ و الهیات رندی است که توسط دکتر محمود درگاهی استاد ادبیات دانشگاه زنجان نوشته شده است و ایشان با استناد محکم و قوی به اشعار حافظ تمامی ادعاهای موجود درخصوص عارف بودن ولسان الغیب بودن ویا فیلسوف بودن وهر عنوان دیگری که حافظ پرستان درتخیلات خود می بافند را رد می کند. بابررسی دقیق و آگاهانه اشعار حافظ ثابت می کند که حافظ با استفاده های ابزاری از مفاهیمی چون عرفان وتصوف یا دین و قرآن تبلیغ در شراب خواری ، شاهدبازی ، نظربازی ، گناه کردن ، لاابالی گری ، خوش باشی ، دروغ گویی و ریاکاری ویا مداحی می کند. البته ایشان با مفاهیم موجود در دیوان حافظ بیشتر سرو کار دارند و ظاهرا در جامعه به اصطلاح ادبی ایران با سردی و خاموشی زیادی هم روبرو شده و گهگاهی جوابیه هایی مضحکی همچون جوابیه استاد شریعت برای کتاب نوشته شده است که دکتر درگاهی بسیار دقیق و قوی آن را رد کرده اند.
با توجه به قهقرای بنیان اندیشی در سطح دانشگاه های کشور به نظرم کتاب مذکور جای تحسین و خواندن دارد.

حمید دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 09:00 ق.ظ

باسلام خدمت استاد پورپیرار
جناب استاد در مورد حافظ کتاب جالبی رو خواندم که از جهاتی با کتاب مگر این پنج روزه شباهت هایی داشت . اسم کتاب حافظ و الهیات رندی است که توسط دکتر محمود درگاهی استاد ادبیات دانشگاه زنجان نوشته شده است و ایشان با استناد محکم و قوی به اشعار حافظ تمامی ادعاهای موجود درخصوص عارف بودن ولسان الغیب بودن ویا فیلسوف بودن وهر عنوان دیگری که حافظ پرستان درتخیلات خود می بافند را رد می کند. بابررسی دقیق و آگاهانه اشعار حافظ ثابت می کند که حافظ با استفاده های ابزاری از مفاهیمی چون عرفان وتصوف یا دین و قرآن تبلیغ در شراب خواری ، شاهدبازی ، نظربازی ، گناه کردن ، لاابالی گری ، خوش باشی ، دروغ گویی و ریاکاری ویا مداحی می کند. البته ایشان با مفاهیم موجود در دیوان حافظ بیشتر سرو کار دارند و ظاهرا در جامعه به اصطلاح ادبی ایران با سردی و خاموشی زیادی هم روبرو شده و گهگاهی جوابیه هایی مضحکی همچون جوابیه استاد شریعت برای کتاب نوشته شده است که دکتر درگاهی بسیار دقیق و قوی آن را رد کرده اند.
با توجه به قهقرای بنیان اندیشی در سطح دانشگاه های کشور به نظرم کتاب مذکور جای تحسین و خواندن دارد.

و دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 10:30 ق.ظ

با سلام . عکس هایی از هند:

http://www.geh.org/ne/mismi3/india_sum00001.html

و دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 10:38 ق.ظ

و مصر:

http://www.geh.org/fm/frith/htmlsrc/frith_sld00001.html

کسکین آنار چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 06:20 ب.ظ

واقعا خسته نباشید استاد. نگاه تیزبینانه تان به اشعار حافظ بی نظیره.

پرویز زحمتکش جمعه 10 آبان 1392 ساعت 08:31 ب.ظ

جدا خسته نباشید .الله تعالی توفیق بیشتر نصیبتان گرداند

میلاد دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 06:27 ق.ظ

سلام پورپیرار جان.... خسته نباشی. فقط خواستم چنتا چیز بگم.. اول اینکه افرادی مثله علامه قزوینی و محمد علی فروغی و دیگران کلا گند زدند به ادبیات ایران با تصحیح و تحریف اما این دلیل نمیشه کل دیوان حافظ رو زیر سوال ببریم! نکته ی بندی اینه که تفکرات شما بهتر بود با هوشمندی انتشار می یافت.مثلا وقتی به عبارت دو به اضافه دو بر میخوریم, شما نباید بگویید میشود چهار. چیزی نگویید, خواننده خودش پی میبره و اینطوری بهتر به یادش میمونه.ممنون... خدا نگه دار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد