حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۱

تاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۳۱

اگر صنعت ظریف جعل، در خدمت مدخلی درآمد، پس کسانی در پس آن مشغول اند تا بر دروغ لباس حقیقت بپوشانند و اگر لکه ای از جعل بر دامن قبایی بود، پس شائبه دروغ را بر هر تار و پود آن ممکن بدانید. توسل به جعل یادآوری و اعلام می کند که مدخل از مستندات معتبر محروم است و مایه و محل رجوع ندارد.
پیش از این اشاره داشتم که حجم داده های دروع در باب تاریخ معاصر بسی بیش از آن است که جاعلین یهود در باب تاریخ و فرهنگ ایران و شرق میانه و حتی جهان در گذر از ۲۵ قرن قبل به هم بافته اند و اینک زمان است که اندک اندک با اراده الهی به آن مراتبی بپردازم که نقش لشکری از چماق دروغ به دستان را در دوران اخیر آشکار می کند و بر سبیل منطق منطبق بر ملاحظات نقادی بخش عمده ای از نقاط کور تاریخ معاصر ایران و نقش ویرانگر یهود در ترسیم جاعلانه آن را برملا کنم.

«چندی پس از آن که ناصرالدین شاه امتیاز دخانیات را به دولت انگلیس واگذار کرد دولت روس نیزخواستار امتیازی شد. شاه دانست که قافیه را باخته و این کار تسلسل خواهد یافت. مدتی جواب دولت روس را به امروز و فردا گذراند تا آن که چاره ای اندیشید و آن را به کار بست. علاءالدوله را در خلوت فراخواند و او را گفت: «فردا در حضور درباریان بیا و برای رفتن به عتبات و تعمیر مقبره ی پدرت از من اجازت بخواه. من از اجازه ابا خواهم ورزید ولی تو از عجز و اسرار دست برندار تا آن که از روی بی میلی مرخصت کنم. آن گاه بی درنگ چنان که کس آگاه نشود خدمت میرزای شیرازی بشتاب و سلامم را به وی رسانده بگو من در دادن امتیاز دخانیات مرتکب اشتباهی بزرگ شده ام و برای بازستاندن آن چاره ای جز تحریم دخانیات به حکم شما باقی نیست. باید در این باره با من به مکاتبه پرداخته میرزا حسن آشتیانی را نیز از ماجرا آگاه سازید».

علاءالدوله نقشه شاه را به موقع اجرا گذارده و میرزای شیرازی که حق را به جانب شاه دید به دستور وی عمل کرد. سرمکاتبه میان شاه و میرزای شیرازی و میرزای آشتیانی باز شد. دیری نگذشت که به عنوان دیگر علمای عصر نیز تلگراف های پی در پی رسید و از هر گوشه و کنار نغمه ها برخاست. در مردم هیجانی پدید آمد و جملگی از روی میل و رغبت استعمال دخانیات را ترک گفتند و کار به جایی رسید که خدمتکاران از آوردن قلیان برای خانم ها ابا می ورزیدند و چون بدان ها سخت گرفتند ترک خدمت گفته از خانه بیرون شدند. رفته رفته دامنه مکاتبه و مذاکره میان شاه و علما گسترده تر شد و روز به روز بر هیجان خلق افزون گشت تا آن جا که مردم به ارک حمله ور شده دولت را مورد تهدید قرار دادند. شاه نیز سخت پایداری نموده به ظاهر می گفت: «کاری است که شده و برگرداندن آن از عهده من بیرون است». از این رو هر ساعت بر شدت انقلاب افزوده می شد و کاسبان بازارها را بسته سوی ارک هجوم آوردند. شاه ناگزیر گفت تا درهای ارک را ببندند و سپاهیان آماده دفاع شوند. هر دقیقه جسارت شورشیان زیاده می گشت تا آن جا که فریاد کردند: «با این وضع ما شاه را نمی خواهیم». شاه به وسیله نایب السلطنه پیامی به مردم فرستاد ولی مفید نیفتاد و مردم به ارک حمله ور شدند. به شاه خبر دادند که به زودی وارد دیوان خانه خواهند شد. برای آرام ساختن غوغاگران دیگر تدبیری باقی نبود. شاه ناچار چند تن تفنگدار به راست و چپ اش بازداشته خود نیز تفنگی به دست گرفت و گفت: «اکنون که بناحق کشته می شویم ما نیز خواهیم کشت». همین که فشار مردم در ارک از اندازه به در شد به حکم آقا بالا خان سردار افخم گارد مخصوص دست به شلیک زد. با آن که تیرها به هوا انداخته می شد گلوله ای راست بر سینه یک تن اجل رسیده آمد که بالای نقاره خانه به تماشا رفته بود و فردا نقاره چیان جسدش را غرق در خون یافتند». (دوستعلی خان معیرالممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، ص 100)

اگر شاه قجر به اروپا نرفته باشد، پس اعتنا به چنین سخنانی همچنان در گروی سفرهای شاه به اروپا می ماند، و شاید بتوان گفت که باز تیزچنگ سلطنت قاجارها بر شانه سفر ناصرالدین شاه به اروپا نشسته بود. دوست علی خان معیرالممالک چنان که پیش از این خواندید زاییده در حرم شاهی، مورد دعوت و لطف شاه بود و در این صورت باید از درست و نادرست حوادث دربار باخبر بوده باشد. تناسب ریاضی ماجرای سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ صورت مسئله ساده ای دارد: اگر شاه به اروپا نرفته، پس قرارداد رژی و به دنبال ان نهضت تنباکو و میرزای شیرازی از گردونه تاریخ معاصر ایران خارج می شوند و در جای آن مانند صدها مورد دیگر پرسش تاریخی مهم تری ظهور می کند که چه گونه، به کوشش چه کسان و برای کدام بهره تاریخی چنین ماجراهای نادرست و  مردودی در زمره حوادث موثر و تعیین کننده تاریخ معاصر ایران ثبت شده و مردم را به سجده در برابر گماشته هایی واداشته اند که حتی قدرت اثبات حضور خود را ندارند؟!

«در این موقع دست های مرموز که همیشه در کار است شروع کردند مخفیانه به تبلیغ در میان طبقات، دل سوزی نسبت به مفاد این امتیازنامه، که صرف نظر از این که رعیت و مالک را ناتوان و از بین خواهد برد، اصول مالکیت نیز از بین می رود، و اگر جلوگیری نشود، در دنباله ی آن امتیازات دیگری به وجود خواهد آمد که به کلی مملکت از بین خواهد رفت و دیگر دین و اسلامی هم باقی نخواهد ماند، و ایران جزء مستملکه قرار خواهد گرفت مانند هندوستان و غیره... رفته رفته این مذاکرات در مخالفت با قرارداد - امتیازنامه - در بین مردم شیوع پیدا کرد و از بازاری ها نغمه های مخالف آغاز گردید و مردم را سوق دادند به خانه ی علما. چون آن روز مرجعیت حوزه ی علمیه ی تهران و طرف توجه عمومی با حجت الاسلام آقای حاج میرزا حسن آشتیانی بود، مردم به خانه ی ایشان رفتند و خواستار لغو امتیازنامه شدند. البته عقلای قوم که همیشه در زیر کار و تحریک می کنند، مضار آن را واضح و روشن کرده بودند. آقای حاج میرزا حسن مجتهد آشتیانی چند روز مهلت خواستند که با دولت و شاه مذاکره و نتیجه را اعلام دارند و مذاکرات آقای آشتیانی با دولت به جایی نرسید که مردم را قانع و ساکت نماید. و ساعت به ساعت هم بیش تر می شد. در همان موقع حکم تحریم استعمال دخانیات به مضمون ذیل از طرف آیت الله آقای حاج میرزا حسن شیرازی منتشر گردید:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است عجل الله فرجه».
البته قبل از انتشار، مشروحا موضوع به حجه الاسلام حاج میرزا حسن شیرازی در سامره - که شخص اول علمای شیعه و مرجع تقلید عامه در تمام ممالک اسلامی، خاصه در ایران بودند و در واقع مهم تر از مقام پاپ واتیکان از جنبه ی نفوذ و شهرت بودند گفته می شود. عین حکم حرمت را برای ایشان فرستاده بودند و ایشان هم امضا کرده، توسط پدرم فرستادند. این همان نامه ای است که آیت الله شیرازی توسط ملاعلی - پدرم - برای آشتیانی فرستاده بودند که مستقیما باید به دست حاج میرزا حسن آشتیانی برسد، و پدرم هم طبق دستور آیت الله شیرازی پس از ورود به تهران مستقیما نامه را به دست آقای آشتیانی رساند. علت موقعیت پدرم و محبوبیت او همین عمل بوده است.

  

تنها تصویری که به میرزا نسبت می دهند و در سامرا مشغول امامت نماز جماعت است

پس از انتشار حکم تحریم، بازار بسته و تعطیل گردید، قهوه خانه ها بسته و مردم قلیان های خود را در معابر عمومی شکستند، در تمام ولایات قیام عمومی شروع گردید، و از حوزه های علمیه و تجار و اصناف تلگرافات بر ضد سلطنت ناصرالدین شاه و لغو امتیازنامه به مرکز مخابره شد حتی در تمام دهات و قصبات کشور نمایندگان کمپانی را هم بیرون کردند، یعنی خود آن ها از ترس جان خود فرار کردند.
چنین گزاره هایی که دیگر تعلقی به دو هزاره قبل ندارند و در اصطلاحی مناسب، به راستی از کنار گوش  پذیرش های عمومی گذرانده اند، شاید شما را هم با مورخ همراه کند تا راه برون رفتی از این همه حاشیه بر ماجراهایی که اصل آن قابل اثبات نیست جست و جو کنیم. اگر کس و یا مرکز و سازمان و دستگاهی با جست و جو در اوراق رسانه های داخلی و خارجی در آن زمان، کم ترین ردی از چنین رخ داد بین المللی حتی با شروحی نامنطبق به دست آورد، کم ترین حاصل آن استحکام باورهای موجود در باب موضع گیری هایی است که تماما با مسئولیت مدیرانی فراهم  شده که از درون تقسیم بندی های همان هزار فامیل بیرون خزیده اند.
«با مشاهده ی این جریان، قوام الدوله وزیر امور خارجه شکایت به ناصرالدین شاه نمود و شاه عبدالله خان والی را خدمت میرزای آشتیانی فرستاد که یا باید در ملاء عام قلیان بکشید و یا از ایران خارج شوید. میرزای آشتیانی شق دوم را قبول کرد و حاضر برای حرکت گردید. پدرم می گفت: چنان هیجانی بر مردم روی داده بود که تمام از زن و مرد و پیر و جوان فریاد می زدند: «وادینا و وااسلاما» مانند روز عاشورا گریه کنان، و حتی بعضی ها گل به سر خودشان زده و دور خانه ی میرزای آشتیانی طواف می کردند و مانع حرکت بودند و اظهارشان این بود: «اگر باید حرکت نمایید ما اهالی تهران شهر را خالی کرده حرکت می نماییم». دسته جاتی هم می گفتند: «مردم بریزید ارک و آن چه در او هست ویران کنید». - مقصود عمارت های سلطنتی و محل قصر ناصر الدین شاه بود - در نتیجه ی این تبلیغات در میان مردم عصبانی، یک مرتبه مردم به طرف ارک هجوم بردند. اول کسی که از علما در آن روز به منزل میرزای آشتیانی وارد شد و همصدا با ایشان گردید، آقای حاج شیخ فضل الله مجتهد نوری بود، و دوم آقای سید محمدرضای مجتهد طباطبایی با فامیل خود، و بعد آقای سید علی اکبر تفرشی. در دنباله آنان سایر علما در منزل میرزای آشتیانی جمع شدند که از تهران مهاجرت نمایند». (حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صدساله، ص 55)

روایت اعظام قدسی از مسیری جداگانه می گذرد و گرچه از همان مبدایی آغاز می شود که معیرالممالک شروع کرده بود ولی این یکی مهار را از دست شاه قجر بیرون کشیده و در کف علما می گذارد و کار را به قهر سیاسی بزرگی چون مهاجرت علما به قم می کشاند. هنگامی که در اطراف ماجرایی  فاقد اسناد، این همه رفت و آمد و گفت و شنود آماده کرده اند پس مورخ که دیگر به سان تمام صفحات تاریخ قاجاری سر درگم شده، آنان را که معتقدند کشف حقایق تاریخ معاصر، که در گام نخست به انجام یا رد سفر ناصرالدین شاه به دیار فرنگ اغاز و یا ختم می شود، راه آینده و عبور تاریخی ملت را تسطیح و هموار می کند.

«ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. وی نخستین بار در ۱۲۵۲ هجری شمسی و بعداً دوباره در ۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد. وی در اولین سفر خود به بریتانیا به لقب شوالیه انجمن گارتر (بالاترین مقام سلحشوری بریتانیا) نائل آمد. وی اولین شاه ایران بود که این مقام را بدست آورد. آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای او است. وی خود نیز به کار عکاسی علاقمند بوده است. او سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد. بانک شاهنشاهی ایران در پی سفرهای اروپایی وی تأسیس شد». (ویکی پدیا، ذیل واژه مربوطه)

به راستی این چه معجزه است که جمع قاجار نویسان، بی کم ترین بازبینی، شاه ذوالقرنین را روانه لندن کرده اند و کسی سئوال نداده است که تصاویر ورود شاه زنباره و شکار دوست قجر کجا بایگانی است و چرا پرسش در این باره با اطوارهای مسئولان نظامی و غیر نظامی انگلیس برخورد می کند. به هر حال با انگیزه روحانیت در تایید سفر ناصرالدین شاه به فرنگ آشنا شدیم که از میان آن صاحب فتوایی به نام میرزا حسن شیرازی خروج می کند تا به مراکز اجتماعی تازه پا و رو به رشد تلقین کند که در ایران سازمان دهی هیچ اقدامی بدون موافقت و رضایت و تصویب روحانیت مسئول و تعیین نقش و جایگاه و مرتبه و میزان سهم بری آنان ممکن نیست.    


تصویر، میرزا رضا کرمانی ضارب ناصرالدین شاه و حاج سیاح را بسته به یک کند و زنجیر در زندان قزوین نشان می دهد. صنعت جعل در این عکس حرف نهایی را زده است، زیرا پنجه و انگشتان پای در کند میرزا رضا رو به اسمان و پنجه و انگشتان پای بسته در کند حاج سیاح رو به زمین دارد، وضعیتی که هیچ بازیگری و با توسل به هیچ معجزه ای در موقعیت بالا قادر به انجام آن نیست!!! مورخ در این مرحله و از آن که چنین دست بردگی در عکس را حاصل عمل یک جاعل کلاس دیده می داند و با توجه به متون مربوطه و از آن که حاج سیاح را در سفرنامه اش از جمله مشغول ستایش مسجد شیخ لطف الله به عنوان گوهر تابناک معماری عصر صفوی می بیند و نیز با مراجعه به سنوات تولد و  سال های حضور میرزا در ارتباطات اجتماعی، مطمئن است که کرمانی در زمان کند و بند زندان قزوین باید که در محدوده 50 سالگی باشد ولی عکس، جوان پر شوری را نمایش می دهد که به سی سالگی هم نرسیده است و با ملاک گرفتن نشانه های فراوان دیگر، تمام افسانه میرزا رضا، ۵۰ سال سلطنت ناصرالدین شاه و ماجرای ترور او را جدی نمی گیرد و تا زمان تعیین تکلیف با تولید چنین گمانه های مسلما معیوب، علاقه مندان و صاحب نظران و مدعیان دود چراغ خورده و کمر خرد کرده را به تنظیم جدول زمان زندگانی میرزا رضا و حاج سیاح فرا می خواند تا معلوم شود جعل ماجرای سفر فرنگ شاه قجر، آماده سازی و دکور بندی عرصه تاریخ معاصر به وجهی است که برای نمایش قرارداد رژی و نصب نخستین مدال شجاعت تاریخی و یادآوری پیش تازی روحانیت در ادای تکالیف عبادی - سیاسی در ماجرای تنباکو و توتون انجام شده است. هنوز هم پیش از ورود به تحولات تاریخی و متون و تحرکات نادرست منطقه لازم می بینم که با عمده دل مشغولی های گروهی از همان خاندان و خوانین هزار فامیل آشنا شوید که سرزمین تازه به جنبش درآمده ایران را اندک اندک با تبعیت از جزمیات فرمایشی خود شکل می دهند.

«اعتمادالسلطنه در مراجعت از فرنگستان مدیر باغات و عمارات دیوانی دارالخلافه گردیده احتساب شهر و معابر عمده دارالخلافه به او سپرده شد و در دیوانخانه عدلیه به سمت معاونی و وکالت الی اواسط سنه هزارو دویست و نود و چهار برقرار بود نشان و حمایل سرخ از درجه ی سرتیپی دویم به او مرحمت شد. کتبی که تالیف و ترجمه نموده انکشاف ینگی دنیا که به طبع رسیده. گرامر فرانسه که به جهت تحصیل متعلمین مدرسه ی دارالفنون ترجمه نموده به طبع رسیده. مکالمه از فرانسه به فارسی که به حکم دولت جهت مسافرین و سیاحان که به فرنگستان می روند. مختصر ژغرافیای عمومی دنیا که به طبع نرسیده. ترجمه ی مسافرت کاپیتن اطراس به قطب شمال که در روزنامه به طبع رسیده. ترجمه ی شرح حال روبن سون در روزنامه به طبع رسیده. تاریخ ایران از ابتدای وضع سلطنت تاکنون تالیف نموده از قرار تحریر مورخین فرنگ و ایران در سالنامه سنه 1292 به طبع رسیده. کتاب مرآه البلدان ناصری که جلد اول در سال گذشته منتشر شده و جلد دویم این است که طبع می شود». اعتمادالسلطنه در زمان حیات اش به مناسبت هایی که سخن از تالیف و ترجمه هایش به میان آمده از این آثار به عنوان «صورت محقر تالیف این ذره بی مقدار» یاد کرده و از شریک و همکاری برای خود نام نبرده است. مثلا در نشریه شرف نوشته است که: «صورت محقر تالیفات این ذره بی مقدار هم از این قرار است: (خلاصه تاریخ ایران و غیره...)، (مرآت البلدان ناصری دو جلد) (مآثرالسلطان دو جلد) (منتظم ناصری سه جلد) (مطلع الشمس سه جلد) (خیرات حسان سه جلد) (دیالک فرانسه فارسی ....جلد) (لغت فرانسه به فارسی ... جلد)، (لغات متشابه  فرانسه با ترجمه فارسی ... جلد) (منطق الوحش ... جلد)، (کاشف الکرب فی تاریخ الغرب یک جلد آن تمام شده)، (کتاب المآثر والآثار ... جلد) ، (گرامر فرانسه به فارسی ... جلد)، (طیب اجباری ...جلد) ، (تاریخ انکشاف ینگی دنیا ... جلد)، (حجه السعاده فی حجه الشهاده ... جلد) ،(لغت عربی به فارسی ... جلد)، (لغت فارسی به فارسی ... جلد) (تاریخ اشکانیان موسوم به دررالتیجان فی تاریخ بنی الاشکان که امسال انشاءالله به طبع می رسد ... جلد) (مسافرت نامه کابیتان اطراس به قطب شمال ...جلد)، (داستان روبنسون سویسی... جلد)، (سرگذشت مسترس هورتستت خانم انگلیسی در بلوای هندوستان ... جلد)
رسائل مختلفه: (در قانون انحصار دخانیات) (در کاداستر) (در راه سازی) (در ترتیبات ادارات دولتی) (در قشون) و غیره و غیره که بعضی به طبع شده و برخی نشده». (فرید قاسمی، مشاهیر مطبوعات ایران، ص 254)
«چند روز پیش به دنبال یافتن اطلاعی برآمدم که بایست در فهرست مجموعه ها قید کرده باشم و چون آن فهرست، فهرست اعلام ندارد به دشواری و صرف وقت بسیار توانستم به مقصود خود برسم. پس درصدد شدم که از نام کتابچه ها و نویسندگان آن ها و شهرهایی که درباره ی آن ها مطلبی در آن مجموعه هست فهرستی بسازم تا آیندگان از آن کار پیشین من بهره وری بهتری داشته باشند. فهرست نام های رساله ها و کتابچه ها: تاریخ اصفهان، تاریخ شهر بسطام، تاریخ کردستان (رساله)، تاریخ همدان (ظاهرا از عزالدوله)، تحفه الفقراء (نوشته ی 1300)، تذکره ی شرح حال علما و عرفا، تذکره ی شوشتر، تشخیص اسامی بلوکات قاینات و سیستان، تفصیل احوال تراکمه (ترجمه از انگلیسی)، تفصیل اسامی دربندها و کوچه های مشهد (در 1283)، تفصیل شهر شوشتر (ترجمه)، جغرافیای اصفهان، جغرافیای بغداد، جغرافیای خمسه (دو رساله)، جغرافیای سمنان، جغرافیای طالقان، جغرافیای کردستان، جغرافیای نهاوند (1298)، جغرافیای نیشابور، حدیقه ی ناصریه (جغرافیای کردستان)، رساله ی ترکمنستان (به فرانسه)، رساله ی ساوجبلاغ مکری، رساله ی گیلان (از خود زکو به فرانسه)، رساله ی محلات و سایر البلوک، رساله های خط (هفت ساله)، رساله ی همدان، روزنامه ی ایام مسافرت کلات، روزنامه ی سفر جیرفت. ژغرافی = جغرافیا، سفرنامه ی استوارت (در 1881 در تکه ترکمان - تجن و مرغاب)، سفرنامه ی بلوچستان (به فرانسه، در 1881)، سفرنامه ی تحفه الفقرا= تحفه الفقراء، سفرنامه ی ترکمنستان (از استورات)، سفرنامه ی خراسان محمد مهندس، سفرنامه ی عربستان، سفرنامه ی کلات، سفرنامه ی مارکوپولو (ترجمه ی1305)، سفرنامه ی ناصرالدین شاه (شمران و لار و سوادکوه)، سیاحت نامه= سفرنامه، شرح حال علمای استرآباد، فرامین در تاریخ قفقاز (113 فرمان و حکم در نامه و گزارش دوره ی صفوی و نادری و قاجاری)، فرامین نطنز (چهارتا)، فهرست اسامی اتراک (به ترکی)، فهرست بلوک و توابع فارس، کتابچه ی آسیای مرکزی، کتابچه ابنیه و مساجد و نفوز شاهرود و بسطام، کتابچه ی ابهر، کتابچه ی احوالات کاشان، کتابچه ی اخلمد چناران، کتابچه ی اسامی دهات خرقان (1297)، کتابچه ی اسامی دهات خلخال، کتابچه ی اسامی دهات رشت، کتابچه ی اسامی دهات سیستان، کتابچه ی اسامی دهات قاینات، کتابچه ی اسامی دهات قزوین، کتابچه ی اسامی عشایر کردستان، کتابچه ی اسفراین (محرم 1296)، کتابچه ی امزاده های ساروق، کتابچه ی ایلات کردستان، کتابچه ی ایلات کرمانشاهان (در 1302)، کتابچه ی باخرز، کتابچه ی بام و صفی آباد، کتابچه ی بعد مسافت منازل بخارا، کتابچه ی بلوکات اصفهان، کتابچه ی تاریخ اصفهان، کتابچه ی تبادکان کتابچه ی تربت حیدریه، کتابچه ی جزو جمع خلخال، کتابچه ی جزو جمع فارس، کتابچه ی جندق و بیابانک، کتابچه ی جوین، کتابچه ی حلوان، کتابچه ی خرم آباد، کتابچه ی خلخال، کتابچه ی خوار، کتابچه ی خواف، کتابچه ی دره ی لار، کتابچه ی دهات در جزیر، کتابچه ی دهات رشت، کتابچه ی دهات سرولایت، کتابچه ی دهات سیلاخور و جاپلق و بختیاری، کتابچه ی دهات عراق، کتابچه ی دهات گروس، کتابچه ی دهات ملایر، کتابچه ی دهات نیشابور (سرولایت)، کتابچه ی رادکان، کتابچه ی زراعت درجز، کتابچه ی سبزوار، کتابچه ی سرجان و بیورزن، کتابچه ی سیستان، کتابچه ی شوشتر، کتابچه ی شهرستانک، کتابچه ی طبس، کتابچه ی طوایف فارس، کتابچه ی قم، کتابچه ی کرمان، کتابچه ی کلارستاق و کلاردشت، کتابچه ی کجور و نور، کتابچه ی لورا، کتابچه ی میانکاله، کتابچه ی میان ولایت و چناران و قوچان، کتابچه ی میبد، کتابچه ی نور و کجور، کتابچه ی نفوس استرآباد (دو رساله)، کتابچه ی نفوس اسفراین، کتابچه ی نفوس اسفندقه، کتابچه ی نفوس اصفهان (در 1287)، کتابچه ی نفوس اقطاع راین (در 1286)، کتابچه ی نفوس انار و کوبنان (در 1286)، کتابچه ی نفوس انزلی و غازیان و میان پشته، کتابچه ی نفوس بجنورد، کتابچه ی نفوس تربت، کتابچه ی نفوس ترشیز، کتابچه ی نفوس خوانسار و گلپایگان، کتابچه ی نفوس خوی و سلماس، کتابچه ی نفوس درجز، کتابچه ی نفوس درجزین و سردرود، کتابچه ی نفوس دزفول (1286)، کتابچه ی نفوس زرند کرمان (1286)، کتابچه ی نفوس زنجان، کتابچه ی نفوس ساوجبلاغ مکری، کتابچه ی نفوس سنندج، کتابچه ی نفوس سیرجان، کتابچه ی نفوس سیستان، کتابچه ی نفوس شمس آباد و جوین و قدرآباد، کتابچه ی نفوس فلاحیه (1276)، کتابچه ی نفوس قاینات و سیستان، کتابچه ی نفوس قزوین (1299)، کتابچه ی نفوس کارده، کتابچه ی نفوس کرمان (1286 دوبار)، کتابچه ی نفوس گلپایگان، کتابچه ی نفوس نیشابور، کتابچه ی نفوس همدان (1299 - دوجا)، کتابچه ی نفوس شایگان (خوزستان)، مجمع الاخیار و تذکره اسرار (از داعی دزفولی درباره ی خوزستان - 1299) یادداشت در سیرت حضرت رسول (به فرانسه)». (فرید قاسمی، مشاهیر مطبوعات ایران، ص 295)
اعتماد السلطنه در ردیف اعجوبه هایی است که بی ارائه ماموریت های کنیسه ای، با دست نوشته هایی ظاهزا محققانه و در واقع چند رسانه اطلاعاتی، که با انتشار بخشی از آن تولیدات جایگاه بس حساس خود در دربار شاه را محافظت و مستحکم می کند.
«1. احوال بلوک مال امیر (مالمیر)، 2. اسرار انحطاط ایران، یا خوابنامه مرحوم اعتمادالسلطنه، 3. الفاظ متشابهه متداوله در زبان فرانسه، 4. تاریخ انکشاف ینگی دنیا (کشف آمریکا - ینگی دنیا)، 5. تاریخ ایران، 6. تاریخ بابل و نینوا، 7. تاریخ طبرستان (التدوین فی احوال جبال شروین)، 8. تاریخ فرانسه، 9. تاریخ منتظم ناصری، 10. تاریخ هرودت (مختصر)، 11. التدوین فی احوال جبال شروین: (تاریخ سوادکوه)، 12. التدوین فی احوال جبال شروین (تاریخ سوادکوه مازندران)، 13. تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید. 14. تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، 15. جغرافیای طالقان، 16. چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، 17. ج 1: المآثر و الآثار / ج2، 18. حجه السعاده فی حجه الشهاده (در شهادت امام حسین ع)، 19. حجه السعاده فی حجه الشهاده (در شهادت امام حسین ع)، 20. الحمار یحمل اسفارا، 21. خانم انگلیسی، 22. حکایت طبیب اجباری، 23. خرنامه، 24. خلسه مشهور به خوابنامه، 25. خیرات حسان، 26. دررالتیجان فی تاریخ بنی الاشکان، 27. راه نجات، 28. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه مربوط به سال های 1292 تا 1313 هجری قمری، 29. سرگذشت خانم انگلیسی در بلوای هندوستان، 30. سفرنامه جنوب ایران، 31. سفرنامه جنوب ایران، 32. سفرنامه صنیع الدوله از تفلیس به تهران، 33. سفرنامه ی ناصرالدین شاه به خراسان، 34. سفرنامه ی ناصرالدین شاه به مازندران، 35. سیاحت نامه ی کاپیتان آتراس به قطب شمال، 36. شرح احوال سلطان عبدالحمید و اوضاع مملکت عثمانی، 37. صدرالتواریخ: شرح حال صدراعظم های پادشاهان قاجار، 38. طبیب اجباری، 39. عروس اجباری، 40. فلاحت و باغبانی، 41. کاداستره (ممیزی املاک و اراضی و تعداد نفوس)، 42. کشف المطالب - نظیر کشف الآیات، 43. گرامر، 44. المآثر والآثار، 45. المآثر والآثار، 46. مرآت البلدان، 47. مطلع الشمس، 48. منتظم ناصری، 49. منتخب مثنوی رومی، 50. نمایشنامه خان دماوند، 51. نفع اللسان: در لغت - فارسی و فرانسه، 52. وقایع پانزده ساله سلطنت ناصرالدین شاه، 53. وقایع روزانه دربار ناصرالدین شاه، 54. وقایع عظیمیه از بدو خلقت تا زمان ختمی مرتبت، 55. وقایع یومیه، یا، یادداشت های اعتمادالسلطنه، 56. پولتیک حالیه ی روس و انگلیس در آسیا، 57. تاریخ اسکندر سوم (ترجمه)، 58. تاریخ چهل و دو ساله ی سلطنت ناصرالدین شاه روزنامه ی سفر مازندران، 59. تاریخ خانواده ی رومانف، 60. تاریخ سلماس، 61. تاریخ سوادکوه، 62. تاریخ صدور قاجاریه، 63. تاریخ مرو، 64. تاریخ مغرب الاقصی (ترجمه)، 65. تاریخ نیکلای دوم، 66. تاریخ سال، 67. توردمند (ترجمه)، 68. حاجی بابا (ترجمه)، 69. احوال بلوک مال امیر در 1302، 70. اصطلاحات فرانسه، 71. تاریخ آستانه ی عراق، 72. تاریخ سلاطین عثمانی، 73. تاریخ قیاصره از سوئتن ایتالیایی، 74. ترجمه ی سفرنامه ی دهوسه در جنوب ایران، 75. جغرافیای طالقان، 76. شرح حال و مدفن صدالدین حموی، 77. قیراط الماس فی ترجمه ی سلماس، 78. کاشف الکروب فی تاریخ الغرب، 79. کشف الغرائب (کشف آمریکا)، 80. مسافرت طور سینا، 81. ملاجعفری خروس باز، 82. بزمتی، 83. آرامگاه صدرالدین حمویی در تل لویزان، 84. احوال بلوک مال امیر، 85. تاریخ آستانه ی عراق، 86. تاریخ و جغرافیای لار، 87. جغرافیای طالقان، 88. جفرافیا و تاریخ لار، حجه السعاده فی حجه الشهاده، 90. سفرنامه ی تفلیس - تهران، 91. سفرنامه ی جنوب ایران، 92. سفرنامه ی سیاه کوه، 93. سفرنامه ی فرنگستان، 94. سفرنامه ی قطب شمال، 95. سفرنامه ی مادام ژان دی لافوآ، 96. سفرنامه ی مازندران، 97. طبیب اجباری، 98. کشف الغرایب، 99. مرآت البلدان ناصری، 100. منتظم ناصری، 101. منتظم ناصری، 102. وقایع عظیمه از بدو خلقت تا زمان ختمی مرتبت، 103. تاریخ ایران، 104. تاریخ بلده ی نور، 105. روزنامه ی خاطرات، 106. سرگذشت خانم انگلیسی در بلوای هندوستان، 107. صدرالتواریخ، 108. مآثر السلطان، 109. المآثر والآثار، 110. آرامگاه صدرالدین حموی، 111. حجه السعاده فی حجه الشهاده، 112. سرگذشت مادموزال مونت پانسیو، 113. غصن مثمر، 114. هدیه البریه فی معرفه الولتریه». (فرید قاسمی، مشاهیر مطبوعات ایران، ص 369)
اگر لازم افتد که دست مایه های دیگر اعتماد السلطنه را که به صورت مقاله و رساله و دیگر مکتوبات در بدنه روزنامه ها را به او نسبت می دهند، یکجا گردآوری و شمارش کنیم به آسانی از مرز چهارصد عنوان در می گذرد. این مبحثی است که پاسخ درستی بر منکران و مسئله سازان در قبول قدرت عوامل یهود در تولید ده ها و صد ها و هزاران کتاب مجعول با حواشی گوناگون را نمی پذیرند و ممکن نمی دانند. زیرا اعتماد السلطنه در مواجهه با کارهای مجلسی ها هنوز عقب مانده شناخته می شود.

«بعد از عزل ملکم و نصب میرزا محمدعلی خان، من خود را در دست ریاست تامه، مستبد و مستقل دیده بر خود بالیدم و گفتم ماییم که دشمن قوی و قابل مثل ملکم را از میان برداشتیم. هنوز بهره ی کاملی از این شعف و خوشحالی نبرده بودم که مسیو تالبت از لندن به تهران آمد. مشارالیه از منسوبان سالیسبوری - صدراعظم دولت انگلیس - است. در سفر سیم فرنگ همایونی، از جمله کسانی که از جانب دولت مشارالیها مامور مهمانداری و حراست ملتزمین رکاب اعلی شد تالبوت بود. وقتی که در لندن خواستیم ملتزمین را دو دسته کنیم - یک دسته را در رکاب اقدس به مهمانی صدر اعظم و لردها و نجبای انگلیس که بندگان همایون را دعوت کرده بودند، بگردانیم و دسته ی دیگر را به چند ملاحظه به اعتماد السلطنه بسپاریم - دسته ی دوم را از خود دور ساختیم. مسیو تالبوت را دولت انگلیس مامور نمود که با اعتماد السلطنه باشد. این شخص با یکی از خانواده های متمول اتائونی ینگی دنیا وصلت کرده بود و زوجه اش به رسم جهاز، مال و مکنت زیاد برای او آورده. وی تمام را در اسپه کولاسیون یعنی در معاملات بی بنیان که به قمار آن را کمال شباهت است، گاهی فقیری را به غنا و ثروت عمده می رساند، وقتی غنی را روی خاکستر می نشاند، تلف کرده بی چیز شده بود. در مدت بیست و اند روز که روز و شب تالبوت با اعتماد السلطنه حشر و معاشرت داشت از ثروت و مکنت ایران تحقیقات می کرد و معلومات به دست می آورد. اعتمادالسلطنه از منظور و مقصود تالبت بی خبر و اتفاقا دو سه سال قبل شرحی در باب دخانیات ایران نوشته و منتشر ساخته. در اثنای صحبت فواید و منافع بسیار این کار را باز نمود. تالبوت آن جمله را شنید و هیچ نگفت چون ما از فرنگ برگشتیم مجلسی از سرمایه داران فرنگ تشکیل داد و به اهل مجلس گفت پی به گنجی نهفته برده ام و مجهولی معلوم کرده و آن تنباکو و توتون ایران است که فایده ی حمل آن به خارج بی پایان است». (اعتمادالسلطنه، خلسه مشهور به خوابنامه ، ص 198). (ادامه دارد)