حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 48

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 48
به گمان من شناسایی امکانات اولیه و کمیت و کیفیت عناصر قابل برداشت در هر جغرافیا، پایه های مدیریت تاریخی در جماعات کهن را تعیین می کند. اینک در دیرین شناسی زیستی رسم است با دوباره سازی، شرایط زندگی در جوامع آغازین را تجربه کنند. مثلا با پوسته ای کردن یک سنگ آتش زنه، به همان روش دیرین، از آن ابزار می سازند تا معلوم شود این کار چه گونه و با چند ضربه ی صنعتگر کهن میسر بوده است. راه حل شناخت چیستی تاریخی تیز ورود از «مدخل» آن است. باید به جای نخستین گروه های انسانی، در شرایط مختلف جغرافیایی، به تاریخ وارد شویم و به طور طبیعی معلوم کنیم که در موقعیت و امکانات هر اقلیمی، کدام روش مدیریت، بهره وری از زمین و صید و ادامه حیات و رشد را میسر می کرده است. شناخت این تنها مدیریت ممکن، شناخت پایه ها و بنیان تاریخ آن قوم و آن شرایط است، چرا که می دانیم انسان از دیر هنگام در تنوع جغرافیایی جهان حضور داشته و ساکنان هر جغرافیا فقط قادر به ساخت «تاریخ» ویژه همان جغرافیا بوده اند. اگر این الگوی پیشنهادی فقط بر یک جغرافیا منطبق شود، بی شک تولد تاریخ از بطن هر جغرافیا مدلل شده و برای سوال لجوج «تاریخ چیست» پاسخی یافته ایم. تاریخ توضیح تنها روش و تنها مدیریت ممکن برای سازمان دهی تولید و ادامه ی طبیعی آن در هر آب و خاکی است. نکته بدیع تشابه و یکسانی روش های زیستی و مدیریت، در دو اقلیم و جغرافیای مشابه و در دو حوزه کاملا دور از هم، مثلا شمال افریقا و یا شنزارهای چین، مشابه است.
اندیشه اسلامی، که پرچم و پیام «برابری در برابر خدا» را برافراشت و امتیازات قبیله ای، خونی و خانوادگی را مردود شناخت، برای برقراری اعتدال اجتماعی مبارزه بی گذشت و جهاد فداکارانه را توصیه می کرد و تفوق و امتیاز را بر تفکر و تقوا می داد و نه بر خون و خاندان؛ در جغرافیای ناموزون و جغرافیای واحه ها، که به آن فرامین و توصیه ها نیاز مبرم داشت، به سرعت از دو سو، تا آسیای میانه و سراسر شمال آفریقا رخنه کرد.
«احشروالذین ظلموا و ازواجهم و ما کانوا یعبدون من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم وقفوهم انهم مسئولون. ستم پیشگان و از قماش آنان را، با مقتدای شان، که به جای خدا گرفته اند، گرد آورید، باز دارید و به درک بفرستید؛ تا بدانند که پاسخ گوی اعمال خویش اند». (صافات، 22 و 24).
مشخصه ی بسیاری از مکان های باستانی ایران در دوران پیش از تاریخ، از هزاره ی ششم تا هزاره ی سوم ماقبل میلاد، سفالینه های منقوش است که تزیین آن ها در بخش های مختلف کشور متفاوت است، اما اغلب سبکی واحد در ساخت آن ها مشاهده می شود که در برخی موارد، با سفال های تمدن بین النهرین در غرب بی شباهت نیست، ولی در کل این ظروف سفالی حاصل خلاقیت سازندگان محلی شناسایی می شود بی آن که دخالت عوامل و علل فراوان انتقال هر شیوه ساخت سفال در نظر گرفته شود. شگفت انگیز ترین نکته که بر تادرست بودن توضیحات کنونی
درباره ظهور مجموعه ای با نام هخامنشی گواهی می دهد، نایابی نمونه وار ظروف و اشباء سفالی در حوزه مرکزی آن به اصطلاح امپراتوری است.
کتاب نخست تاملی در بنیان تاریخ ایران می گوید که برابر توضیخات موجود، آستانه حضور هخامنشیان در شرق میانه باستان با پایان حیات ملی - فرهنگی کامل و دائم این اقوام، از جمله تمدن های ایران کهن، برابر بوده است. متن سنگ نگاره ی داریوش نه فقط سند بی خدشه ی تسلط نظامی یک نیروی غیرملی و غیربومی بر سرزمین و اقوام متعددی در ایران و بین النهرین است، بل می توانیم به عنوان نخستین سنگ بنای انحراف در تاریخ طبیعی، ملی و منطقه ای جهان باستان به آن اشاره کنیم که آثار منفی آن هنوز بر شرق میانه حاکم است. این کتاب انبوه گفتار و قصص هخامنشی، به ویژه افسانه های «کورش محور» و داستان رفتارهای شایسته  او را بررسی می کند و ایرانیان را با تاریخ واقعی خود، که  شرایط ماقبل هخامنشیان است، آشنا کرده، پیوند می دهد. تاریخ ایران و شرق میانه، پس از هخامنشیان، گواه است که سطرهای 20 تا 22 ستون اول سنگ نبشته داریوش در بیستون: «داریوش شاه می گوید: در این کشورها هر کس که به من وفادار بود، او را نواختم و هر کس که به من خیانت کرد او را سخت کیفر دادم». به طور حیرت آوری الگوی مورد پسند و رهنمون عمل تمامی حکام بعدی سراسر شرق میانه بوده و رابطه ی ملی را، تا هم امروز، نه بر اساس همکاری و هماندیشی، بل، برابر الگوی داریوش، به رابطه ای میان حاکم و محکوم بدل کرده، پیوسته چنین بوده است که گویی حکام و سلاطین ایرانی سرزمین خود را فتح کرده و مردم اسیران و مغلوبان آنانند. این فرمانروایان یا در جست و جوی وفاداران پاداش بگیرند و یا خیانت کارانی را می جویند که باید سرکوب شوند. این روش مدیریت اجتماعی، که برابر تعازف های کنونی از مبدأ هخامنشیان آغاز شده، پیوسته همکاری ملی را ناممکن کرده است. کتاب می گوید در 1200 سال تسلط اقوامی ناشناس بر ایران کهن، یعنی سه سلسله دست ساخته و بی نشانه هخامنشی، اشکانی و ساسانی، رشد ملی در این سرزمین متوقف است. در کالبد اقتصادی این سه سلسله جز تسلط دسپوتیستی سلطان بر تمامی اموال ملی مطلبی دیده نمی شود، در بدنه سیاسی هر سه امپراتوری، جز به دیکتاتوری گسترده و استبداد بی رحم برنمی خوریم و در کالبد فرهنگی آن، افول و غروب هنر درخشان اقوام ایران کهن را شاهدیم. هنر هخامنشی جز ترکیب گسسته ای از توانایی ملت های مغلوب نیست. هنر اشکانیان با وجود وام بسیار به نشانه های یونانی، هنوز از دست آوردهای بومیان ایران کهن، مردم لرستان، عیلام و ملل کناره خزر عقب می ماند و سکه های ساسانی از حداقل استاندارد جهانی و از عناصر هنری تهی است.
رویکرد کلیشه وار به روخوانی اسناد و کتیبه ها، بدون مطالعه انتقادی و آکادمیک آنان، موجبی است تا متن تمامی این یادمان ها به باورهای مقدس ما بدل شود. اگر کارشناسان و محققین و تاریخ دانان ایران، آن قدر به کنکاش علمی بها می دادند که اسیر بزرگ انگاری های تزریقی و به ظاهر ملی نباشند، آن گاه آشکار می شود که اصولا کوشش برای اختراع کتب پهلوی و فرهنگ و حتی مذهب مجعول پیش از اسلام، که با واکنش های ملی در برابر تسلط اعراب، شناسانده می شوند، به چه دلیل و قصدی انجام  شده است.
«به نظر می رسد که تاریخ نگاران ایرانی و تازی برای نگارش آثار خود درباره ساسانیان از مآخذ اصلی بهره گرفته اند. این مآخذ کدامند؟ هم «کارنامک» که با آوردن قطعه هایی از آن این بخش کتاب را آغاز کردیم و هم «خودای نامک» که به کوشش مورخان اسلامی احیا گردید و نیز ترجمه هایی از نوشته های فارسی میانه، از جمله «نامه تنسر» که تاکنون برجا مانده همه دارای سمت و جهت ویژه ای است و آن این که در نوشته های مذکور سعی شده تاج و تخت شاهان ساسانی را که به سبب شورش مردم در سده ششم میلادی به لرزه افتاده بود پایدار جلوه گر سازند. این نوشته را که مدافع قوانین حکومت ساسانی است به عمد قدیمی وانمود می کنند». (لوکونین، تمدن ایران ساسانی، ص 9).
این زبانی است که شرق شناسان برای آشنایی ایرانیان با اسناد و ادله دیرین شناسی تاریخی خود برگزیده اند: کتب و نوشته هایی که پس از ذکر نام گم و گور می شوند! بدین ترتیب برای ورود به مسائل ایران باستان بیش تر رو به نظرهای نوین دارم، چند متن را الگو گرفته ام، یکی تحقیق ر. گیرشمن باستان شناس پر آوازه، که کتاب وی با نام «ایران از آغاز تا اسلام»، اینک درست 50 سال از تالیف آن می گذرد و دیگری «تاریخ امپراتوری هخامنشیان» کار بزرگ پرفسور بریان، که انتشار آن در پاریس فقط به ده سال پیش بازمی گردد. همچنین کار ماندنی مرحوم پیرنیا، «ایران باستان»، تالیفی که اینک 80 ساله است و نیز کتاب سفارشی ولی قابل استفاده آقای ع. شاپور شهبازی با عنوان «کوروش بزرگ»، که اینک 40 سال از تالیف آن سپری شده را در این بررسی مورد کاوش قرار داده ام. از این رو می توان گفت که ایده های اصلی از 80 سال پیش تاکنون در این کتاب آمده است و از آن که هر یک از این منابع اصلی، هر یک به ده ها برداشت فرعی دیگر مستند و متکی شده، می توان گفت که درباره ی هخامنشیان اشاره ی مهم نادیده ای باقی نمانده است.
کتاب استاد بریان که با بی باکی نسبی و در عین حال با ملاحظه کاری فراوان توأم است، از آن که با کاوش های ریزبینانه غنی است، می تواند سخن روز درباره ی بنیان تاریخ ایران شناخته شود. با این همه، فقر اسناد در شناخت هخامنشیان تا بدان پایه است که 45 سال فاصله بین تألیف کتاب گیرشمن و کتاب بریان و با وجود انبوهی تک نگاری درباره ی این دوران، که تعداد آن ها از صدها درمی گذرد، جز نوع نگاه به موضوع، که بیان بریان را با ابزار تردیدهای متعدد تازه می دارد، باز هم تفاوت چندانی در طرح کلی و اصول استدلال آن دو دیده نمی شود. نه فقط این استاد، بل تقریبا تمامی مورخین، هخامنشیان را،
از ناگزیری با عنوان کلی «مهاجرین ایرانی» معرفی کرده، از مسیرهای گوناگون به نجد ایران رانده اند. اما چه گونه می توان قومی را، پیش از حضور در ایران، ایرانی خواند؟!».

گیرشمن ورود مهاجمین موج دوم را از مسیر قفقاز به ماوراء النهر و از آن جا به ایران می داند. در این باره هیچ اتفاق نظری وجود ندارد و دیگران این مهاجرین را از غرب دریای خزر، شرق دریای خزر، آسیای میانه، سرزمین های میانی افغانستان و یا حتی از هند بدین سو گسیل کرده اند. ناآشکاری مبدأ این کوچ، موجب شده بیش تر تاریخ ایران نویسان، به طور عمده از ورود به این فصل طفره روند و پیرو تحول داستان گونه ای باشند که گویا نژاد مجهول «آریا» در جهان باستان به وجود آورده است.
«آمدن آریان ها به فلات ایران محققا معلوم نیست از کدام جهت بوده. اوستا مملکت اصلی آریان ها را «ایران واج» یعنی مملکت آریان ها می نامد و می گوید مملکتی بود خوش آب و هوا، دارای زمین های حاصل خیز، ولی ارواح بد دفعتا زمین را سرد کردند و چون زمین قوت سکنه را نمی داد، مهاجرت شروع شد. محققا معلوم نیست که مقصود از «ایران واج» چیست؟». (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 156).
این آگهی نامه پیرنیا حتی زیر بنای قصه را هم ندارد اعلام نادانی و نا اشنایی کامل با نیروی پیش تازی است که از شمال به جنوب سرازیر شده و هیچ کس از او و نظایرش نپرسیده اند که در ذیل این همه غریبگی چه گونه و بر چه مبنا اریایی نام گرفته اند.
«به هر حال وقتی که آریان ها به فلات ایران آمده اند، در این جا مردمانی یافته اند که زشت و از حیث نژاد، عادات، اخلاق و مذهب از آن ها پست تر بوده اند. زیرا آریان ها مردمان بومی را «دیو» یا «تور» نامیده اند. علاوه بر این در مازندران آثاری به دست آمده، که خیلی قدیم است و دلالت بر صحت این استنباط می کند. رفتار آریان ها با این مردمان بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بود، به خصوص، که آریان ها آن ها را از خود پست تر می دانسته اند. بنابراین در ابتدا هیچ نوع حقی برای آن ها قائل نبودند، بل که با این ها دائما جنگ می کردند و هر جا آن ها را می یافتند می کشتند، ولی بعدها، که خطر بومی ها برای آریان ها رفع شد و آریان ها کارهای پرزحمت را از قبیل زراعت، تربیت خشم، خدمت در خانواده ها از دوش خود برداشته به آن ها محول کردند، بومی ها طرف احتیاج شدید واقع شده دارای حقی گردیدند، مانند حق غلام و کنیز سابقا که در تحت حمایت ارباب ها می زیستند. از این زمان اختلاط آریان ها با بومی ها شروع شد». (همان}
تفسیر آقای پیرنیا از ساکنین ایران کهن، کاملا به تعبیری می ماند که سازندگان فیلم های غرب وحشی از سرخ پوستان اتازونی و یا سیاه پوستان افریقایی حکایت می کنند. بر اساس گفته های ایشان آریاییان ناشناس ولی سرشار از تمدن، که از سرزمین رویایی، بهشت آسا ولی نامعلوم خویش گریخته اند، در ورود به ایران کنونی، خود را با دیوها، یعنی ساکنان پست و بی تمدن ایران کهن مواجه می بینند! دیگر مورخان پرآوازه نیز چون آقای پیرنیا همین داستان های ابلهانه را اساس بررسی تاریخ بومیان ایران قرار داده اند. به نظر می رسد که آقای پیرنیا به زمان نگارش متن فوق توجهی به مفهوم جملات خویش نداشته اند. اگر منظور ایشان از آریایی های به ایران کوچیده هخامنشیان است، پس نه فقط تمام ملت هایی را که در سنگ نگاره ی بار عام تخت جمشید، با نمونه های درخشان هنر، صنعت و تولید خود، امپراتوری داریوش را معتبر کرده اند، دیو و زشت نامیده است، بل قهرمانان اسطوره ای شاهنامه، جمشید و کیومرث پیش از هخامنشیان را تا اعماق تاریخ، دیو و زشت خوانده است. اما اگر منظور ایشان بومیانی است که تا ورود هخامنشیان موفق به ایجاد ده ها مرکز تمدن و تجمع در این محدوده شده اند، پس دیگر لااقل و منطقا هخامنشیان را نه ایرانی، بل باید متجاوزین به آن تمدن ها بشناسیم. با این همه ایشان زمان و سمت و سوی مشخصی برای ورود همین آریاییان ادعایی و به خصوص قومی که بعدها در جریان حوادث تاریخی به پارسی ها و هخامنشیان معروف شدند، نمی شناسند.
«پارسی ها مردمانی آریایی نژاد بودند، که تاریخ آمدن آنان به ایران معلوم نیست. در کتیبه های آسوری از سده ی نهم پیش از میلاد از مردمی به نام پارسواش یاد شده، که چنان که در پیش گفتیم در حوالی دریاچه ی ارومیه یا کرمانشاهان می زیستند. به عقیده ی محققان چون راولین سون و هومل و پراشک مردم پارسواش همان پارسی ها بودند». (دکتر محمد جواد مشکور، ایران در عهد باستان، جلد اول، ص 164)
دنبال کردن دیگر نظریات، درباره ی مسیر ورود هخامنشیان بعدی به ایران، با نهایت حیرت در نزد نام آورترین خاورشناسان، گاه حتی در رده ی یک نوشته ی جدی نیز، که از اسلوبی پیروی کرده باشد، قرار نمی گیرد.
«پیشینه امپراتوری پارسی آکنده از مسائل و فرضیه های ناسازگار است. اکنون بیش تر محققان و دانشمندان نظریه کایلر یانگ را پذیرفته اند که ایرانیان در آغاز رمه دارانی بودند که در طول دوره طولانی از آسیای مرکزی به ایران کوچ کرده اند. بعضی از گروه های ایشان احتمالا با امیر نشینان کوچک و جماعات بومی زاگرس و فارس درهم آمیخته اند و در محل نخست  مادها و در دومی پارسیان را تشکیل داده اند. در همین جاست که منابع آشوری سده های نهم تا هفتم پیش از میلاد به وجود مادها و پارس ها اشاره می کنند. مادها که در منطقه کرمانشاه _ همدان اقامت داشته اند در متون آشوری گروه سرشناس تری محسوب می شوند و علت آن، تماس و حملات مکرر آشوریان به ناحیه زاگرس است». (آملی کورت، هخامنشیان، ص 27)
خانم کورت هم، ایرانیان را، نه ساکنان دیرینه ی این سرزمین، بل به اصطلاح پارسیان را رمه دارانی می داند که گویا از آسیای میانه آمده اند و دنباله سخنان شان نیز چنان است که به هیچ حکم مشخص تاریخی منتهی نمی شود و معلوم نیست ایشان از کجا با این پارسیان اشنا شده اند، که یکسره از آسیای مرکزی روانه ی پارس کنونی کرده است. خانم کورت اشاره ی یانگ را می پذیرند، که گویا «بیش تر محققان و دانشمندان» نیز پذیرفته اند. مسیر مهاجرتی که آقای یانگ نشان می دهد، همان مسیری است که آقای شهبازی توصیه کرده اند». از این قوم پیش از حضور در تاریخ، به عنوان بنیان گذاران یک امپراتوری، هیچ نشانه فرهنگی و تولیدی به یادگار نمانده است. آن ها دینی ندارند، خانه و معبدی نساخته اند و هیچ ابزار و دست ساخته ی هنری، حتی در حد یک سفال ساده، از آنان نیافته ایم. این مطلب در عین حال که شگفتی برانگیز است، اما برای قومی که پیوسته تابع اقوام قدرتمند محلی بوده، در حواشی آن ها می زیسته و ناگزیر به تبعیت فرهنگی از صاحب اختیار خود بوده، چندان غیرممکن نمی نماید. تا آن جا که این قوم حتی پس از تسلط بر دیگر تمدن های بین النهرین و ایران نیز، به علت عدم سابقه و سنت قبلی، قادر به معرفی هیچ نقش و نشانه ی مستقلی نیستند و نشانه های اقتدار بعدی آنان، در معماری، خط، ابزارهای جنگ، زینت آلات و دیگر لوازم مورد نیاز زندگی، چون ظروف سفالی و فلزی در واقع از هنر و فرهنگ اقوام مغلوب اقتباس شده است.
«خصوصیات فرهنگی و مدنی آریایی ها: اهل تحقیق بر آن سرند که اقوام آریایی مردمی سخت کوش، پرطاقت، با انضباط، درستکار، خلاق، شریف و بااراده بوده اند. آثار مادی فرهنگی و مدنی به جا مانده از آنان نیز دلالت دارد که به درجات بالایی از کمال طلبی و قانون شناسی و آداب پذیری اجتماعی نایل شده اند. دلاوری و شجاعت در میان شان ستوده شده و روح قهرمانی و دشمن شکنی و مقاومت در برابر حوادث غیرمترقب نضج گرفته بود. به خانواده و طایفه و قبیله و عشیره علاقه داشتند و برای نگهداری از دست آوردهای زندگی اجتماعی آمادگی یافته بودند. تمکین به سلسله مراتب و اعتقاد به نظام حاکم و مسئولیت جزو مستمر زندگی شان بود و به دلایل مشکلات متعدد زیستی و وجود دشمنان دائمی، اندیشه ی حفظ یکپارچگی و وحدت اجتماعی عنصر لایتجزای بقای آنان محسوب می گردد... آن چه از تلاش ها و کوشش های آنان، از آغاز تاریخ ظهور آریاییان در آسیای غربی و مناطق مختلف ایران کنونی، باقی مانده، نشان می دهد که همواره اخلاقی و دینی زیسته اند و حتی در دوره های بسیار دشوار عمر نیز اصرار داشته اند که نمونه های خوبی از فضیلت و تقوا و شرف و مردانگی و مروت و انسانیت را ارائه دهند». (دکتر رضا شعبانی، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، ص 23)
کاش آقای شعبانی حتی یک نمونه از آثار مادی، فرهنگی و مدنی به جای مانده از «آریاییان» را معرفی می کردند که لااقل معلوم کند آن ها در چه سرزمینی می زیسته اند و تمدن، تولید و روابط اجتماعی شان در چه سطی بوده است!
«محل تجمع اقوام اولیه ی آریایی ها را در صفحات مختلفی چون آسیای مرکزی، شمال قفقازیه، شبه جزیره ی کریمه، اروپای شمالی و برخی از نواحی دیگر نیم کره ی شمالی دانسته اند و هنوز نیز به ضرس قاطع نمی توان عنوان کرد که آنان از چه زمانی شروع به مهاجرت و جدایی از یکدیگر کرده اند؛ با این همه، غالب محققان محل ایران ویج را در حوالی خوارزم خوانده و از آن چون سرزمینی که عموم آریاییان شرقی یا هند و ایرانی بدان دل بستگی داشته اند، یاد کرده اند. این بهشت طلایی صحنه فرمان روایی پدرانه ی جمشید، پادشاه افسانه ای و افراطی آن ها بود، که در تاریخ از خود یادگاری نهاده است و چنین برمی آید که رمه های بی شمار گوسفندان نیز وسیله ی اساسی زندگی شان به حساب می آمد». (همان، صفحه 17).
ملاحظه می کنید که آریایی های آقای شعبانی، حتی مکان جغرافیایی معین ندارند تا از آن نقطه به تاریخ وارد شوند. چنین ادعاهای عوام پسندانه، عقب افتاده، غیرواقعی، نژاد پرستانه و پوچ درباره ی «قوم آریا» پیوسته در برخورد با کوشش های محققانه ی جدی، در انبوه حدسیات نامطمئن مدفون شده، تا حد دست مایه ی سیاستمداران فرصت طلب، روشن فکران هیاهوگر، مورخین مغرض و سخن رانان جشن های رسمی سقوط کرده است. مالوری در تحقیقی فشرده و در رساله کوچکی در این باب نزدیک به صد نام را در میان جست و جو گران مبدا اریائیان فهرست می کند که هیچ بک در تعیین خاستگاه آریائیان با آن دیگری توافقی ندارد.
«سر ویلیام جونز، فردریک شلگل، یوهان دولونگ، تامس یانگ، راسموس راسک، الکساندر موری، فرانزبوپ، پاکوب گریم، فرانزونر، لاثام، شلانجر، ارنست رنان، آدولف پیکته، جان بالدوین، هن، بنفی، آلبرت پایک، تئورود پوش، چارلز موریس، ماکس مولر، ایزاک تیلورف داربوا دوژوبنویل، دانیل برینتون، هاکسلی، اتوشرادر، اشمیت، هرمان همپرت، ویلیام ریپلی، موش، گوستاف کوسینا، تیلک، ژزف ویدنی، کناور، زیگموند فایست، هارولد بندر، گابلز، گوردون چایلد، سیس، لاچمی دار، هربرت کوهن، سولیمیرسکی، ژرژپواسون، والترشولتز، گوستاو کیل، فریتز، شاخر مایر، هائر، ویلهلم کوپرس، پولیوس پوکورنی، اولنبک، تروبتسکویف استوارت مان، ارنست میر، آنتون شرر، پاول، پوکورنی، ویلهلم اشمیت، گئورک زولتا، تروبتسکوی، پل تیمه، یولیوس پوکورنی، تیمه آلفونس نهرینک، هنکن، وریاند مرلینگن، کراسلند، هانس کراهه، ارنست پولگرام، گوستاو سوانتش، هنز کروتا، بوش گیمپرادر، گیمبوتاس، رام چندراجین، ولفانگ شمید، گودیناف، براندنشتاین، موسلد».
اریاییان این جماعت دانشمند از قطب جنوب تا میان قبایل افریقا و نقطه به نقطه روسیه و هند و سرزمین های شناخته و ناشناس در
زوایای اروپا برخاسته اند. بررسی های جدید، اندیشه انتقال تمدن از کناره های شرقی و شمالی دریای خزر و یا آسیای میانه به جنوب را به کلی بی اعتبار می داند و تصورات «آریا پذیر» را باطل می شمارد. اینک دیگر ناگزیریم که در جست و جوی بنیان های واقعی و بومی تمدن در دنیای باستان و از جمله تمدن ایران کهن باشیم.
«در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم عقیده ی غالب درباره ی ساختار اجتماعی و فرهنگ یونانی زبانان نخستین با این فرض شکل می گرفت که هند و اروپاییان، نژادی برتر از جنگ جویان سوارکار آریایی، به اروپای جنوبی یورش برده، به لطف برتری نژادی، زبان و سنت های خود را بر اقوام ضعیف بومی و صلح جو تحمیل کرده اند. این گونه فرضیات تنها حاصل عقاید متعصبانه ی «اروپا محوری» بود و در حال حاضر هیچ محققی، حتی بخشی از این افسانه آریایی ها را، که بعدها زمینه ساز جنایات فاشیست ها و نازی ها علیه انسان شد، نمی پذیرد». (سارا پومری و دیگران، یونان باستان، تاریخ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، ص 10، سال1999، از انتشارات دانشگاه آکسفورد، متن اصلی)». (ادامه دارد)

نظرات 41 + ارسال نظر
خواننده همیشگی جمعه 19 مهر 1392 ساعت 01:04 ق.ظ

یعنی حدسم درست است؟ داریم به نتیجه گیری نهایی نزدیک می شویم؟

بله. مقدار دیگری حوصله لازم دارد.

abbas جمعه 19 مهر 1392 ساعت 04:57 ق.ظ

http://www.gerty.ncl.ac.uk/photos_in_album.php?album_id=11&start=60

abbas جمعه 19 مهر 1392 ساعت 05:52 ق.ظ

http://archive.is/www.gerty.ncl.ac.uk

خیلی عجیب بود باید چند ساعتی صرف وقت کرد. بسیار ممنونم.

*** جمعه 19 مهر 1392 ساعت 06:34 ق.ظ

ادبیات نگارشی شما تحسین برانگیز است. خسته نباشید

یکی جمعه 19 مهر 1392 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام و خداقوت.

عطف به اون جمله آغازین شما در این یادداشت اگر سلاح تعیین کننده در قدیم مثلا شمشیر و آلات قتاله آهنی بوده باشد در اینصورت هخامنشیان امکانات قلع و قمع و کشتار جمعی در اختیار داشته اند و باید گفت سرزمین اولیه اونها منابع آهن و امکانات ذوب و شکل دهی به آن را داشته است و از این رو همین نکته مسقط الراس اونها را خیلی به اروپا نزدیک میکنه ! جایی که هم اکنون هم یکی از مراکز تولید تکنولوژی تو دنیاست.
مطلب جالب اینکه تو زمان حال هم اگه به مردمان کنونی ایران دقیق شویم همان خصلتهای جنگجویی و علاقه به تصرف مال و منال بشدت در میانشان بشکل واگیرداری شایع است !

هخامشیان هیچ نمودار مادی از خود به جا نگذارده ا ند و کاسه کوزه های طلایین آن ها نیز تازه ساز و مجعول است.

ولایت جمعه 19 مهر 1392 ساعت 10:50 ق.ظ

اگر کتیبه بیستون جعلی و نو کنده است و پوریم ایران را تا همین اواخر خالی گذاشته پس...
"...متن سنگ نگاره ی داریوش نه فقط سند بی خدشه ی تسلط نظامی یک نیروی غیرملی و غیربومی بر سرزمین و اقوام متعددی در ایران و بین النهرین است، بل می توانیم به عنوان نخستین سنگ بنای انحراف در تاریخ طبیعی، ملی و منطقه ای جهان باستان به آن اشاره کنیم که آثار منفی آن هنوز بر شرق میانه حاکم است. این کتاب انبوه گفتار و قصص هخامنشی، به ویژه افسانه های «کورش محور» و داستان رفتارهای شایسته او را بررسی می کند و ایرانیان را با تاریخ واقعی خود، که شرایط ماقبل هخامنشیان است، آشنا کرده، پیوند می دهد. تاریخ ایران و شرق میانه، پس از هخامنشیان، گواه است که سطرهای 20 تا 22 ستون اول سنگ نبشته داریوش در بیستون: «داریوش شاه می گوید: در این کشورها هر کس که به من وفادار بود، او را نواختم و هر کس که به من خیانت کرد او را سخت کیفر دادم». به طور حیرت آوری الگوی مورد پسند و رهنمون عمل تمامی حکام بعدی سراسر شرق میانه بوده و رابطه ی ملی را، تا هم امروز، نه بر اساس همکاری و هماندیشی، بل، برابر الگوی داریوش، به رابطه ای میان حاکم و محکوم بدل کرده، پیوسته چنین بوده است که گویی حکام و سلاطین ایرانی سرزمین خود را فتح کرده و مردم اسیران و مغلوبان آنانند....." = ؟

به کارهای دیگر برسید. ده هزار صفحه مطالب این وبلاگ دردی از شما دوا نخواهد کرد.

[ بدون نام ] جمعه 19 مهر 1392 ساعت 04:47 ب.ظ

پس میشه گفت هخامنشیان وجود خارجی نداره ...
و اونهم میره در زمره بقیه سلسله های منسوخ شده بعد از پوریم.
اونوقت با قبول پوریم باید گشت دنبال مجریان آن . چراکه تواین کار کارفرما یهودیان هستند که خودشون تو تورات بر اون اذعان دارند وباید حتما مجریانی هم در کار بوده باشند.

یادداشت های اخیر را بخوانید و سی دی ابطال را ببینید.

حسین جمعه 19 مهر 1392 ساعت 11:23 ب.ظ

این عکس شخصا" توسط خشایار شاه قبل از ترمیم دروازه گرفته شده است.

http://upload7.ir/images/09670594178298371599.jpg

احترام شنبه 20 مهر 1392 ساعت 08:57 ق.ظ

برگرفته از کتاب ادوین بلاک بنام «توافقنامه انتقالی»
اگر هیتلر وجود نداشت، صهیونیست ها می بایستی که او را خلق می کردند. شاید همین کار را کردند.
اعداد داستان را تعریف می کند. در 1927 حدود 15000 نفر از جمعیت 550000 نفری یهودیان آلمان خود را صهیونیست به حساب می آوردند، این کمتر از 2% درصد است. اکثریت وسیعی از یهودیان آلمانی بشدت مخالف صهیونیسم بودند و آنرا دشمنی از درون به حساب می آورند. آنها آلمانی بودند. 80000 از آنها در خندقها (جنگ جهانی اول) جنگیده بودند و 12000 کشته داده بودند. مخالفت یهودیان بر علیه صهیونیسم در هیچ جا بشدت و وسعت آن در آلمان نبود (به نوشته تاریخ نگار صهیونیست، ص 168).
به لطف هیتلر 60000 یهودی بین سالهای 1933 تا 1941 به اسرائیل مهاجرت نمودند. به لطف یک «توافقنامه انتقالی» بین نازی ها و صهیونیست ها، دارایی یهودیان به ارزش 100 میلیون دلار و بصورت کالاهای صنعتی صادراتی آلمان نازی به اسرائیل منتقل شد که برای زیر ساخت اسرائیل مورد استفاده قرار گرفت. توافق انتقالی با خود وسایل، ماشین آلات سنگین، آلات کشاورزی حتی کارگر و سرمایه لازم برای توسعه را بهمراه آورد. بسیاری از صنایع مهم اسرائیل مانند نساجی و شبکه آب رسانی ملی بدین صورت بنیان نهاده شد.
در آن زمان فقط 200000 یهودی در فلسطین بودند، بیشترشان یهودیان مذهبی و ضد صهیونیسم بودند. درآمد یک کارگر یهودی روزی یک دلار بود. 800000 فلسطینی عرب در آنجا بودند.
به لطف هیتلر هسته جامعه یهودی آلمان برداشته و به فلسطین منتقل شد همراه تمامی دارایی آنها، «بسیاری از مردم اجازه یافتند لوازم خانه و حتی قسمتهایی از خانه خود را مستقیماً منتقل نمایند».
در 1937، وقتی انگلیسی ها پیشنهاد تقسیم فلسطین به دو ایالت را دادند، نازی ها متعجب بودند از اینکه اشتباهاً یک واتیکان یهودی ایجاد کردند که مترصد نابودی آلمان می باشد، اما هیتلر همه ناراضیان را مجبور به اطاعت نموده و اصرار در انجام تمام و کمال توافقنامه انتقالی و حتی توسعه آن به کشورهای دیگر نمود. ایتالیا، رومانی، مجارستان و بسیاری از دیگر کشورها که در زیر یوغ فاشیسم بودند توافقنامه مشابهی امضا نمودند.
هیتلر آنقدر از یهودی ها متنفر بود که یک کشور برای آنها بنا نمود !!! او می توانست تمام دارایی آنها را مصادره کند و آنها را با لگد از کشور بیرون بیندازد، اما چنین کاری بسیار ضد سامی می نمود !!!.

همکاری صهیونیسم و فاشیسم
به محض قدرت گرفتن هیتلر در 1933، صهیونیست ها بوضوح یک موقعیت سیاسی مورد حمایت بدست آوردند. بعد از آتش سوزی رایشتاک (پارلمان)، نازی ها تمامی گروه های اپوزیسیون را نابود کردند و 600 روزنامه را تعطیل نمودند. اما نه صهیونیست ها و نه روزنامه آنها که در هر خیابانی به وفور دیده می شد و تیراژش پنج برابر شده و به 38000 رسید. صهیونیسم تنها حزب و ایدئولوژی مجاز بعد از رایش بود.
یونیفورم صهیونیست ها تنها یونیفورم غیر نازی مجاز در آلمان بود، همانطور پرچم شان. زبان عبری نیز در مدارس شان تدریس می شد. یهودیان آلمانی هنوز می خواستند در آلمان بمانند با اینکه شهروند دست دوم بحساب می آمدند و حتی تحقیر و مورد تعقیب قرار می گرفتند، اما صهیونیست ها یهودیان آلمانی را بخاطر اینکه می خواستند خود را وفق دهند مورد شماتت قرار می دادند و آنها را لایق مورد تعقیب قرار گرفتن می دانستند.
صهیونیست ها ایدئولوژی نژادی نازی ها را به رخ می کشیدند : «یک سرنوشت مشترک و وجدان آگاه قبیله ای با یک مشخصه مهم باید در توسعه یک شیوه زندگی وجود داشته باشد حتی برای یهودیها».
بلک می گوید همین بیانگر این است که چگونه «یک اقلیت کوچک از یهودیان آلمانی توانست قیومیت اضطراری 550000 مرد، زن و کودکان را بدست بگیرد. این تاییدی بود بر «ترس دیرینه ای که یهودیان همیشه نسبت به صهیونیست ها احساس می کردند که بهانه ای قانونی و دلیلی معنوی خواهند ساخت تا آنان را مجبور به ترک جامعه اروپایی نمایند.« این همچنین توضیحی برای این است که چرا اسرائیل مانند آلمان نازی عمل می کند. آنها دارای یک تبار مشترک نژاد پرستانه اند. نه تنها آلمانی ها اسرائیل را ساختند، بلکه اسرائیل آلمان نازی را با ایجاد یک بازار برای صادرات آلمان یاری نمود. آنها با یکدیگر کار می کردند. یهودیان بسیاری پس از رسیدن به اسرائیل نتوانستند تمام پول خود را تحویل بگیرند، بنابراین صهیونیست ها در غارت یهودیان اروپا نیز مستقیماً دست داشتند و آن را «آریایی کردن» می نامیدند.
نتیجه
به طور فزاینده ای اسرائیلیان و یهودیان به طور کلی دریافتند که صهیونیسم یک خدعه می باشد و رفتار اسرائیل هر چه بیشتر به نازی ها شبیه می شود، بعنوان مثال استاد دانشگاه یشایاهو لبوویتز گفت : هر کاری که اسرائیل از سال 1967 انجام داده است «حماقت شریر یا شریرانه احمقانه بوده است». او ارتش اسرائیل را » نازی – یهودی» می نامد.
در اینجا قصد این نیست که نشان داده شود چگونه سرمایه داران انگلیسی – امریکایی هیتلر را به قدرت رساندند، همانهایی که کمونیسم و صهیونیسم را بوجود آوردند، بلکه مقصود اینست که یهودیان و آمریکایی ها (و البته تمام مردم جهان – مترجم) این درس را مدّ نظر داشته باشند. رویدادهای تاریخی برای شستشوی مغزی و بازیچه کردن مردم بوجود آورده می شوند و در جهت پیشبرد دستور کار ایجاد نظم نوین جهانی.
یهودیان اروپایی دربدر شدند، اموالشان بسرقت رفت و فجیعانه بقتل رسیدند تا پایتختی برای دولت جهانی روچیلدها در اسرائیل بنا شود. برای له کردن (تخریب) اسلام، آمریکایی ها در عراق، افغانستان و احتمالاً ایران کشته می شوند. بحران اقتصادی موجود مردم مستاصل را مجبور به پذیرش دولت جهانی سوسیالیستی می نماید.

کامبیز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام استاد
در نقد هایی که بعضی مثل جلیل نظری در مورد کتاب مگر این پنج روز شما نوشته کاملا مشخص بود که اصلا مطالب کتاب شما را درک نکرده است و فقط میخواسته کاغذی را سیاه کرده باشد به عنوان نقد!!
نکته ای که مرا به خود مشغول کرد این بود که شما گفته بودید که تنها سعدی در ابادان دجله دیده است منظورتان چه بوده است؟ در حالی که فردوسی هم اروند رود یا شط العرب را دجله میخواند. در دهخدا هم امده است.


موضوعی که در کتب به اصطلاح تاریخی هست این نامگذاری های در هم برهم که هرکسی یک نام به یک مکان میدهد و ما باید بپذریم حتی به غلط!!!

[ بدون نام ] شنبه 20 مهر 1392 ساعت 01:38 ب.ظ

"اکثر روسهایی که از اوایل دهه نود میلادی نیز با انگیزه یهودی بودن به اسرائیل رفته بودند، پس از چند سال اول زندگی در اسرائیل، این کشور را با در دست داشتن تابعیت اسرائیلی، به سوی زندگی در کانادا و آلمان ترک کرده اند و در این کشورها، خود را نه به عنوان روس، بلکه بعنوان «اسرائیلی» معرفی می کنند.

درصد زیادی از اسرائیلی هایی که از اسرائیل خارج می شوند، روسها و عمدتاً نسل دوم روسهای مهاجرت کرده به اسرائیل است.

http://www.radiofarda.com/content/f3_israeliminister_criticize_israel_immigrants_berlin/25134180.html

نیسی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 07:29 ب.ظ

السلام علیکم

محمد عرب، از مسئولین شبکه ماهواره ای العربیه، در صفحه تویتر خود نوشت:

" المورخ الایرانی ـ بوربیرار ـ تاریخنا کتبه الصهاینه و رموزنا یهود "

ادرس صفحه نامبرده ىر تویتر

Malarab1@

م الف شنبه 20 مهر 1392 ساعت 08:42 ب.ظ

باسلام وعرض تبریک عید قربان به استاد بزرگوار وهمه بنیان اندیشان جناب استادایم عید است و بحث پیرامون تاحدودی داغ است لطف نمایید مطلب کوتاهی درمورد عید قربان وقربانی کردن اسماعیل توسط پدرش ازدیدگاه قرآن هرچند به اختصار بیان بفرمایید که گفتار وزبان شما حلاوتی دیگر دارد

البحرین نیوز:
المورخ الایرانی "بوربیرار" تاریخنا کتبه الصهاینة و رموزنا یهود

http://www.albahrainnews.com/news/politics/6599-2013-10-13-02-43-45.html

ظاهرا مقدمه مصاحبه ای است که چندین سال پیش از سوی آقای بنی طرف تهیه شده بود.

555 یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 06:41 ق.ظ

http://www.asriran.com/fa/news/299595/طراح-بنای-آرامگاه-حافظ-کیست-عکس

[ بدون نام ] یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 09:48 ق.ظ

نوه امام

http://tehranpress.com/fa/news-details/21558/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C!/

مسعود سنجری یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 10:13 ق.ظ

از قرار معلوم جناب دکتر محمد البرادعی از اعضا هیئت امنا بنیاد (Open Society Fundation) جورج سوروس یهودی است. این بنیاد نقش اساسی در انقلاب های رنگی در کشورهای صربستان، اوکراین ، لبنان و برمه و ... را ایفا کرده. حالا مشخص شد چگونه این افراد پستهای حساس در ارگانهای بین المللی را بدست می آورند.


کمی قبل تر همین بنیاد از دکتر خاتمی برای تصدی مدیریت این بنیاد دعوت کرده بود!

متن نامه خانم مری تایدینگز مسئول کمیته منابع انسانی بنیاد جامعه باز جورج سوروس یهودی:

متن کامل نامه خانم تایدینگز خطاب به آقای خاتمی چنین است:


Confidental
Letter No.3164 ,
14 May 2011
Search committee/ Open Society Foundation
1701 Pennsylvania Ave., NW Suite 400 ,
Washington ,
DC 20006-5805

آقای خاتمی عزیز!
بنیاد جامعه باز در جست‌وجوی یک راهبر تئوریک (VISIONARY LEADER) برای انتصاب در رأس این سازمان جهانی است که در بیش از 80 کشور جهان برای پیاده‌سازی جامعه باز و توسعه حقوق بشر، عدالت و جامعه مدنی تلاش می‌نماید.

بنیاد جامعه باز دارای چند مرکز اصلی در نیویورک، لندن و بوداپست است و همه ساله مبلغی بالغ بر 800 میلیون دلار در سراسر جهان برای برنامه‌های خود هزینه می‌نماید.

کاندیدای ریاست بنیاد جامعه باز فردی خواهد بود که بتواند در طیف گسترده فرهنگ‌ها و جوامع مختلف جهانی به‌طور موفقیت‌آمیز اقدام کرده و به ارزش‌های این بنیاد به‌طور علنی و آشکار پایبندی نشان داده باشد‌.

بر همین مبنا آقای جورج سوروس ‌به‌عنوان موسس این بنیاد علاقه‌مند است که شما ‌به‌عنوان فردی نوآور، مستقل‌، پرانرژی و برخوردار از تجارب گسترده بین‌المللی‌، ریاست بنیاد جامعه باز را برعهده بگیرید.

وظایف شما ‌به‌عنوان رئیس (President) بنیاد شامل نظارت بر نحوه اجرای برنامه‌های بنیاد جامعه باز‌، ارائه گزارش ماهانه به هیئت مدیره بنیاد و همکاری نزدیک با آن هیئت و بنیانگذار (جرج سوروس) خواهد بود.

با احترام

ماری تایدینگز

اخرین پر و بال زدن ها.

؟؟؟ یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:26 ق.ظ

برگزاری همایش بین‌المللی مکتب کمال‌الملک از سوی کتابخانه مجلس


با حضور صاحب نظران برجسته داخلی و خارجی، ششم و هفتم خرداد ماه 1393 همایش بین‌المللی مکتب کمال‌الملک از سوی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی برگزار می شود.

به گزارش روابط عمومی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، دکتر محمد حیدری، دبیر اجرایی این همایش با اعلام این خبر گفت: همایش بین المللی مکتب کمال الملک همزمان با یکصد و هفتادمین سالروز تولد محمد غفاری (کمال الملک) از سوی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد.

دبیر اجرایی همایش بین المللی مکتب کمال الملک افزود: ششم و هفتم خرداد ماه سال آینده، این همایش بین المللی در تالار شهید مدرس (مشروطه) مجلس شورای اسلامی با حضور صاحب نظران برجسته داخلی و خارجی برگزار خواهد شد.

حیدری در پایان گفت: محورهای فراخوان مقالات در هفته آینده اعلام خواهد شد.

http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=14582:برگزاری-همایش-بین‌المللی-مکتب-کمال‌الملک-از-سوی-کتابخانه-مجلس&Itemid=8

بسیار عالی است. شاید سرانجام معلوم کنند کدام چشم نقاش تخلیه شده و کور بوده است.

مکاشر یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 07:41 ب.ظ

«الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ...: امروز پاکیزگیها بر شما حلال گشت و غذای اهل کتاب برای شما حلال گشت و غذای شما برای آنها حلال گشت و ازدواج با زنان مومن و زنان اهل کتاب قبل از شما ،هنگامی که مهریه شان را بپردازید حلال گشت...(5 مائدة)» آیا این آیه چیزی جز لزوم تعامل و رفتار نیک و زیبای مسلمانان با اهل کتاب می رساند؟ آیا زنی که نجاست باشد قابلیت ازدواج دارد؟ آیا اگر آنها نجس باشند غذایی که تهیه می کنند نجس نمی شود ؟ چگونه خداوند اجازه می دهد مسلمان نجاست بخورد در حالی که در ابتدای آیه می فرماید پاکیزگیها بر شما حلال گشته است؟ آیا این آیه خود دلیل بر پاکیزگی اهل کتاب نیست؟

مقالات اسلام و شمشیر را بخوانید. البته اهل کتاب پیش از شرک نجس نبوده اند و ایه مورد اشاره شما توصیف روابط قبل از پیوستن یهود و نصاری به شرک و خدا پنداشتن عیسی و عزیر است.

aydın یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 09:39 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

دوستان و دشمنان ببینند:

http://mamnoe.wordpress.com/2009/03/17/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B1%D9%82%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%82/

البته خیلی به خودشون فشار آوردند!!!.

با تشکر

سفت و سخت فیلتر است و باز نمی شود.

[ بدون نام ] یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 10:33 ب.ظ

مطالب صفحه وب فیلتر شده (aydin):

دانلود الفرقان الحق
نوشته شده در 17 مارس 2009 به وسیلهٔ ممنوعه
کتاب «الفرقان الحق» نوشته «الصفی«

کتابی که برای اولین بار پس از 1400 سال قرآن را به چالش کشید.

یکی از معروف ترین سفسته های مسلمانان که از آیات قرآن برگرفته شده این است که اگر می گویید قرآن کتاب آسمانی نیست، سوره ای مثل قرآن بیاورید! درحالی که در همان قرون اولیه اسلام کسانی چون ابراهیم نظام یا عباد بن سلیمان مدعی شدند که می توانند نظیر قرآن یا حتی بهتر از آنرا بنویسند و نمونه های نثرهای فصیح تر از قرآن را نام بردند که از مهمترین آنها ترجمه های عربی ابن مقفع بود. بنابراین آوردن سوره ای مثل قرآن و حتی بهتر از آن ، از همان روزهای اول اسلام کار بسیار راحتی بود. سرانجام سال 1999 یک کتاب با زبان عربی کلاسیک و ترجمه انگلیسی در رد ادعای قرآن در 78 سوره نوشته و به نام «الفرقان الحق» ارایه شد.

دانلود کتاب «الفرقان الحق» نوشته «الصفی»

اسباب خنده عقلا. بپرسیم ابن مقفع با چه و بر چه می نوشت؟

abbas دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 09:19 ق.ظ

http://www.festivalofarts.com/civilization/index.php?/category/16/start-160

راه بسته بود.

قاشق مخصوص بیماران پارکینسون دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 01:54 ب.ظ

آیا عضوی از خانواده شما مبتلا به رعشه شدید یا پارکینسون است؟ در کنار همه رنج‌ها، یک نکته دردآور این است که چنین فردی حتی دیگر نمی‌تواند خودش غذا بخورد و ار فرط لرزش دست‌ها، لقمه غذا به دهان نرسیده، بر روی سفره می‌ریزد.

در آمریکا برآورد می‌شود که 10 میلیون بیماری مبتلا به رعشه اساسیessential tremor و 2 میلیون بیمار مبتلا به پارکنیسون وجود داشته باشند.

شرکت Lift Labs، می‌کوشد به کمک فناوری مشکل این افراد را حل کند و این کار را ابزارهایی انجام می‌دهد که این روزها در همه گوشی‌های هوشمند وجود دارند.

این شرکت که مقر آن در سان فرانسیسکو است می گوید قاشق های جدید کهLiftware نام دارند از فناوری «لغو فعال لرزش» بهره مندند که لرزش های دست کاربر را گرفته و مانع از ریزش غذا از قاشق می شود. در حال حاضر از فناوری «لغو فعال» در گوشی های ضد نویز استفاده می شود و محققان آمریکایی از این ایده برای تثبیت حرکات بزرگ مقیاس استفاده کردند.
قاشق علاوه بر حسگر، دارای یک میکروکنترلر و یک میکروپردازنده است که به محض احساس لرزش، قاشق را ثابت نگه می دارند تا بیمار مبتلا به پارکینسون، بدون استرس و احساس سرخوردگی غذا را به دهان خود هدایت کند

آنوپام پاتاک مجری این طرح گفت با شناسایی چگونگی ساخت سخت افزارهای بسیار کوچکی برای لغو لرزش های انسانی، دریافتیم این شیوه می تواند کاربرد مطلوبی برای فناوری لغو فعال باشد.

این وسیله به شکل یک دسته است که می‌توان یک قاشق را در آن جای داد، این وسیله با حسگرهای حرکتی و یک تراشه ریزکنترلی که دارد، متوجه لرزش‌های می‌شود و آنها را خنثی می‌کند به این ترتیب که دامنه و فرکانس لرزش‌ها را اندازه می‌گیرد و محل اتصال قاشق به وسیله را درست در جهت خلاف حرکت می‌دهد. قاشق علاوه بر حسگر، دارای یک میکروکنترلر و یک میکروپردازنده است که به محض احساس لرزش، قاشق را ثابت نگه می دارند تا بیمار مبتلا به پارکینسون، بدون استرس و احساس سرخوردگی غذا را به دهان خود هدایت کند.

این قاشق دارای چند باتری قابل شارژ است که انرژی لازم برای استفاده در 10 وعده غذایی را فراهم می کنند.

به همراه این قاشق یک لوح فشرده آموزشی ارائه می شود که دستورالعمل استفاده از قاشق در آن آموزش داده شده است.

محققان در تلاش هستند که با استفاده از تکنولوژی استفاده شده در این قاشق، ابزار بیشتری برای بیماران مبتلا به پارکینسون تولید کنند. اسم وسیله اختراع شده،Liftware است و حدود 300 دلار قیمت دارد.

تاکنون ابزار مشابهی شبیه به کلید، برای کمک به بیماران پارکینسونی ساخته شده است.

بیماری پارکینسون یک بیماری دستگاه عصبی مرکزی در بزرگسالان مسن تر با مشخصه سفتی عضلانی پیشرونده تدریجی، لرزش و از دست رفتن مهارت های حرکتی است. این اختلال هنگامی رخ می دهد که نواحی خاصی از مغز توانایی خود در تولید دوپامین (یکی از ناقلین عصبی در مغز) را از دست می دهند.

بوی اگهی تجارتی را می داد. ممنونم.

aydın دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 11:14 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

مستند BBC

کارتن ناصر الدین شاه و 84 زنش !!!

http://www.youtube.com/watch?v=KXo3E8hqyzc&feature=youtu.be

خدمات امیر کبیر شبح:

1- تشکیل ارتش منظم!!! که قبلا منتسب به رضا شاه بود!؟
2-واکسیناسیون همگانی!!! پزشکان نظر دهند
3- تشکیل دارالفنون و مدارس نوین و ...

ناصر الدین قلی چیزی نداشت جارو به دمش بستن!!!

با تشکر

فاصله ای تا جنون ندارند.

khalil دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 11:58 ب.ظ

با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان بنیان اندیش

بیشتر از سه هفته است که پدرم در بیمارستان بستری شده و پزشکان جواب کرده اند و بنده از نظر روحی بسیار پریشانم . امیدوارم دعای خیر شما شفا بخش پدرم و تمامی مریضان باشد.دست بوستان هستم ممنون

یاد آوری قرآن در باب وقوع این گونه مصائب، که ناگزیر بر هر جان داری مترتب است، انا لله و انا الیه راجعون است. آرام باشید.

منصور سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 01:36 ق.ظ

سلام استاد بزرگوار
عطف به مبتدای یادداشت اخیر, آیا می توان تاریخ فعلی مصر را بر جغرافیای آن ناحیه منطبق کرد؟ آیا اصالت عوارض موجود قابل دفاع است؟ کاخ ها خانه ها یا مجسمه های سنگی در مصر باید آنقدر فراوان باشند که بتوانیم اهرام و اسفنکس های غول پیکر را نمونه های درخشان آن بدانیم. آیا شمال آفریقا و بخصوص در حوزه ی مدیترانه دارای یک الگوی جغرافیایی است؟ اگر آری, پس باید شاهد عوارض مشابهی در سراسر شمال آفریقا باشیم. همانگونه که عوارض مشابه از امپراتوری روم در آنجا وجود دارد, آیا نمی توان متصور بود که فرعون هم با آن قدرت افسانه ای می توانسته سراسر شمال آفریقا و حاشیه مدیترانه را در اختیار بگیرد و آثاری از خود بجای بگذارد بخصوص که تاریخ فعلی برای آن سلسله دورانی چند هزار ساله تعریف کرده است.
ممنون از بذل نظرتان

این اشارات به پایه های مدخل آسیب نمی رساند. چرا که جست و جوی شن های شمال افریقا حتی آغاز هم نشده.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 04:55 ق.ظ

السلام علیکم

با تبریک عید سعید قربان

بهترین سند برای درک موضعگیری های اخیر بنیامین نتانیاهو در تسهیل امور مربوط به تعاملات ویژه با آمریکا در دولت جدید جناب روحانی

جامعه کلیمیان ایران از آقای اوباما خواسته فرصت "طلایی و تکرارنشدنی" را که آقای روحانی برای تعامل به وجود آورده است، از دست ندهد.

http://jamnews.ir/detail/News/242534

abbas سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 09:56 ق.ظ

استاد سلام۰استاد تلمود توضیح نحوه اجرای فرامین تورات است.یهودیان می گویند تلمود بدون تورات معنا ندارد.وکسانی که حدیث را قبول دارند می گویند که بدون حدیث ما قرآن را نمی فهمیم ۰ پس تلمود احادیث حضرت موسی است و احادیث اسلامی هم گفتار حضرت محمد ۰بنظر شما عجیب نیست این همه شباهت؟
http://www.iranjewish.com/FAQ/FAQ9_Torat.htm

کاش شباهت ها به همسن مورد ختم می شد.

رامین ع سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام

جناب مکاشر قوره نشده مویز شدی
یه چند وقتی بخون بعد......

aydın سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 02:36 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

استاد تابناک سکوت را شکست:

تاریخ‏سازی جریان انحرافی از «تخت جمشید»!

تخت جمشید بنایی است نیمه کاره و مبنای حقه بازی های تاریخی!!!

http://www.tabnak.ir/fa/news/166389

نمی دانم قبلا در کامنت ها قرار داده اند یا نه. اگر تکراری باشد حذفش کنید.

با تشکر

هر یک ساز خود را زده و مولف خود را دارند.

aydın سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 02:59 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلامی دوباره

این هم چند لینک مرتبط دیگر:

http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=1053

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9003022445

با تشکر

آزاده | ق سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 05:02 ب.ظ

قاشق مخصوص بیماران پارکینسون
جالبه .
مهلت بده و ببین با آن چند فقره تصویر لرزش های ناشی از پارکینسون که از سرچ در گوگل در پوشه ای ذخیره کرده بودم ، می خوام چه خاکی تو فرق سرت بریزم عوض آب مقدس ، بعد ابتکار عمل خرج کن و هول بزن بری تو دیگ حلیم داغ اون هم بدون یه قاشق چرک .
می بینم همه جا پیدایتان می شود هنوز هم عادت خرکی سرک کشیدن تا فیها خالدون مردم از کله تان نیفتاده ؟
آخرش ما نفهمیدم ، این نرم افزارهای جاسوسی است که لخت مان می کند یا ترفندهای شرکت گوگل که به ریشمان می خندد و پشممان را می ریسد ؟
وقت مان را هم تلف کنیم و پول ها را خرج به دانلود کردن برنامه های آنتی ویروس ، جستجوگر در نقشش خوب جا افتاده ، گوگل بغیر از فروش اطلاعات شخصی دیگه چه کارهایی بلده ؟ بی نصیب مون نذار ، قاشق نشسته .

مسعود سنجری چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 02:27 ق.ظ

جناب آقای خلیل

سلام علیکم

انشاالله خداوند آرامش و طمانینه را بر پدر گرامی ، شما و خانواده تان نازل کند.

کلام ماندگار حق چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 12:10 ب.ظ

بیانیه


(سومین بار است که این بیانیه را نصب می کنم و معلوم نیست چه گونه واز چه راه حذف می کنند؟!!!)

مخالفان کتاب های من به شدت فعال شده اند، به تهدیدات مکرر و متنوع دست می زنند و با مراجعه به مراکز سیاسی مدعی دموکراسی و اصلاح طلبی و مسامحه و گفت وگو، در خاموش کردن این صدا مصمم اند که خود مصمم و متعهد به برملا کردن دروغ های یهود ساخته درباره ی تاریخ ایران است.

آن ها که در پاسخ نویسی درمانده اند و از اعزام یکی دو بازیچه در سیمای نقاد به میدان مبارزه با تزهای کتاب های «تاملی در بنیان تاریخ ایران» طرفی نبسته اند و نتایج نامطلوب گرفته اند، اینک دیگر علنا به حذف فیزیکی اشاره می کنند و گویا به سردمداری پیرمردی که از ستون های یاوه بافی در موضوع ایران پیش از اسلام است، هیئتی برای مقابله ی به هر بها و به هر صورت با این کتاب ها و نویسنده اش تدارک دیده اند تا به بلند پایگی و ورجاوندی و ایستادگی و امتداد خویش بر دروغ های پیشین ، تا حد جنایت، معنای عینی و عملی ببخشند. نخستین موفقیت آن ها عدم صدور مجوز چاپ برای بخش سوم کتاب «۱۲ قرن سکوت» با نام فرعی ساسانیان است، که از نفوذشان در وزارت ارشاد نیز خبر می دهد.

آن ها در حالی که از ضربه ی کتاب «اشکانیان» کمر خم کرده اند، پس از دسترسی به متن «ساسانیان»، که برای بررسی به ارشاد فرستاده بودم، از طریق عوامل شان در وزارت ارشادعاقلانه اندیشیده اند که ادامه ی انتشار این مجموعه با ابطال کامل تاریخ یهود نوشته درباره ی تاریخ پیش از اسلام ایران و با برچیده شدن سفره ی کورش خوری، عرب و ترک ستیزی و هویت براندازی بومیان ایران برابر خواهد شد.

آن ها نیک دریافته اند که انتشار تزهای من درباره ی ساسانیان با بی اعتباری و حتی بی کاری انبوهی از صاحبان کرسی در دانشگاه ها، در میراث فرهنگی، در باستان شناسی و در دیگر مراکز ایران شناسی غربگرا مترادف است و از آن که کم ترین تعهدی به حقیقت و به هویت واقعی ساکنان این سرزمین ندارند و جز گوش به فرمانی مورخین بیگانه ی دست پرورده ی کلیسا و کنیسه، وظیفه ای برای خود نمی شناسند، پس تنها صلاح و راه چاره را در منع انتشار این کتاب ها دیده اند.

متاسفانه در برابر این یورش همه جانبه و ناجوانمردانه و نابخردانه و غیر انسانی و ضد فرهنگی و البته بی حاصل، دوستان احتمالی کتاب ها نیز عافیت اندیشی می کنند و صدایی به اعتراض بر نمی آورند. معلوم است که از کسی نمی ترسم، چنان که نیاز و تمنایی ندارم، فقط گزارش می دهم و دفاع از اندیشه و از قلم و بیان را وظیفه می دانم.

+ نوشته شده در چهارشنبه، 22 بهمن، 1382 ساعت 1:28 توسط ناصر پورپیرار

aydın چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 02:14 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

یک لینک جالب دیگر

http://rajanews.com/detail.asp?id=79135

با تشکر

aydın چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 02:44 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلامی دوباره

این هم یکی دیگر

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=61424

ای کاش کسی جرات اضافه کردن نام بنیان اندیشی را بر این یادداشت ها داشت.

با تشکر

سکوت در باب مکتب بنیان اندیشی دستور صادر شده از جانب کنیسه اعظم و خاخام بزرگ است و متابعین آن به طور خلاصه جهودند.

محمد وجال چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 03:07 ب.ظ http://cudl.lib.cam.ac.uk/collections/islamic

Islamic Manuscripts
Cambridge Digital Library

http://cudl.lib.cam.ac.uk/collections/islamic

محمد اوجال چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 03:08 ب.ظ http://cudl.lib.cam.ac.uk/collections/islamic

با امکان زوم بالا.

بسیار دیدنی و قابل استفاده و البته سرشار از اطلاعات مصرف شده و ارجاع به خلفای ناپیدا و غلط بود. ممنونم.

سید مرتضی چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام استاد
خسته نباشید. بخاطر عید قربان میخاستم بپرسم انجام حج به روش فعلی چقدر با قران مطابقت داره؟ آیا رفتن به حج واقعا برای افراد با بضاعت اجباریه؟

برترین نظر برای هرگونه پاسخی رجوع به سوره حچ در قران کریم است.

منصور چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 11:02 ب.ظ

آیدین عزیز
هر چند نبردن نامی از استاد عزیزمان و پدر بنیان اندیشی در آن لینکها مایه تاثر است اما اینکه موبه مو اسناد و مطالب ارائه شده توسط ایشان را مطرح کرده اند و سر سوزنی هم نتوانسته اند بر آن بیفزایند هم نشان از تهی دستی آنان می دهد و هم رسیدن نم بنیان اندیشی به سقف این فرهنگ مجعول را نوید می دهد و این لینکها آجرهایی است که به تدریج شروع به ریزش کرده است. باید صبر کرد و شاهد انهدامی مهیب بود.

ان شاء الله و به خواست خدا.

زریان هورامی جمعه 26 مهر 1392 ساعت 11:32 ق.ظ

علامه کاکه احمد مفتی زادە در تفسیر آیه 13 حجرات چنین می فرماید :
" یا اَیُها الناسُ إنا خلقناکم مِن ذکر و أنثی، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ،إن أکرمکم عندالله اتفاکم ...."( ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و به صورت ملت ها و قبیله ها درآوردیم تا امکان آشنایی و ارتباط داشته باشید، گرامی ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین (با تقواترین )شماست.) (حجرات 49 )در این آیه، سه اصل مطرح است که تفضیل آنها در اینجا مناسب نیست.اما به طور خلاصه :

1- برخلاف تصور نژادپرستان که هر یک از چهار نژاد سرخ و سیاه و سفید و زرد را به نوعی از میمون ها نسبت می دهند ، دراولین مرحله ی انتقال از حیوان به انسان، فقط یک نر و ماده تحول یافته اند، و همه ی نژاد ها از همان نر و ماده اند . منتهی، نقل و انتقالات و تحولات خشکی ها و دریا ها و عوض شدن شرایط گوناگون محیط در طول صدها و هزاران قرن، عامل اختلاف رنگ ها و خصوصیات جسمانی شده است.

2- تقسیم به واحدهای بزرگ و کوچک طبیعی (مانند اشتراک فرهنگی و روانی و صوری) نه تحمیلی (مانند مرزهای جغرافیایی) به خاطر تفاخر و برتری طلبی نیست بلکه به خاطر تأمین یکی از نیازهای مهم این موجود" متمدن بالطبع" است. یعنی برقرار شدن آشنایی و روابط بین قبایل و ملل با هم.

3- چون همه ی انسان ها از یک اصل اند، و تقسیم به واحد ها به خاطر تأمین یک نیاز مهم انسانی است، هیچ یک از خصوصیات نژادی، ملی، قومی، فرهنگی و غیره، موجب گرفتن امتیاز مادی یا معنوی نیست، فقط یک خصلت" اختیاری" وجود دارد که مایه ی امتیاز است :"تقوی "(یعنی:از آنچه زیانبار است برای فرد و جامعه، حذر کردن و همه ی امکانات را در راه خدمت گذاشتن) آن هم نه امتیاز دنیوی مانند گرفتن القاب و پوشیدن لباس مشخص از مردم و برتر نشستن و... (از امتیازات معنوی) یا پول بیشتر و خانه زیباتر وزندگی آسوده تر و...(از امتیازات مادی) ، بلکه فقط یک امتیاز دینی که به رابطه ی انسان با خدا مربوط است ( نه روابط بین انسان ها ) ، یعنی: احترام"در نزد خدا"، ولاغیر... و حدیث نبوی گوید : الناس سواسَّیةٌ کأسنان المشط،لا فضل لعربی علی أعجمی، و لا لأبیض علی أسود، إلا بالتقوی "( مردم، با هم مساوی و هم درجه اند هانند دندانه های شانه ، نه شخصی عرب را بر فردی عجم ، و نه سفیدی را بر سیاهپوستی برتری است، جز با تقوی) .(کتاب حکومت اسلامی-علامه کاکه احمد مفتی زاده)

قرآن مخالف تکامل نیست و معتقدین به نکامل هم دشمن و مشرک نیستند. از خداوند مهلت و اجازه بیان می طلبم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد