حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 53

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 53

بی شک و فارغ از معارضه و از ان که جست و جوی صحت ان اسان است، ادعا می کنم که در تاریحچه رفتارهای فرهنگی جهان هرگز هیچ متن و مولفی چون ناصر پورپیرار و یادداشت های تاملی در بنیان تایخ ایران، مراکز فرهنگی یهود و دست پروردگان و نان خوران و کوچک ابدال های همه جا ریخته انان را دچار تشویش نکرده و به سانسور مطلق وانداشته است. گرامی بداریم این کلمات را که برای نخستین بار کارگاه های جعل و دروغ بافی یهودیان را بر سر انان اوار کرده است.

می گویند مظفرالدین شاه 55 سال زیسته و ده سال ان از 45 سالگی تا زمان مرگ را با عنوان و کلاه سلطنت گذرانده است. عکس بالا مظاهر سلطان میان سالی را نشان می دهد که نخواسته است چهره پر جبروتی در اندازه عنوان سلطنت از خود نشان دهد. چین خوردگی های انتهای شلوار پای راست او، چنان است که گویی در پشت پارچه شلوار ساق پایی نیست و پوشش پای چپ سلطان را گویی یکسره از کاغذ ساخته اند و کفش شاه لنگه به لنگه است.

در این تصویر وصله پینه شده و سراپا خطا و اشتباه که از جمله عوامل سمت چپ ان را برای پوشاندن جزییات بک گراند عکس فراهم کرده اند، شاه را در همان حوالی نزدیک به پنجاه سالگی می بینیم که کم ترین اثری از سایه های کهولت، چون سپیدی موی سر و صورت و سبیل ندارد.

این عکس مملو از نقائص فنی و از جمله نحوه انطباق پاهای شاه، ظاهرا به سفر اول مظفرالدین شاه مربوط است که گویا با ملکه ایتالیا به هوا خوری امده است. نوشته اند که سفر اول او در سال 1279 شمسی و در 47 سالگی شاه ایران انجام شده و تنها ارزش ماجرای آن ملکه گم نام ایتالیا این پرسش است که چه گونه و از چه راه شاه 47 ساله ایران را به پیرمرد در عکس تبدیل کرده است؟

عکس بالا را باید سند محکم و مطلق نادانی مفرط جاعلان تصاویر تاریخ معاصر ایران دانست. آن ها ضمن تولید مستندات قلابی برای سفر شاه به اروپا، عکس مظفرالدین شاه را در پشت بامی مونتاژ کرده اند که در گوشه سمت راست ان کولر ابی کهنه ای نصب است!!!


و این هم اکبر عبدی و مظفرهای دیگر در نقش مظفرالدین شاه برای مشتاقان مقایسه.

کافی است جغه کلاه، تیغه دماغ و آن سبیل دو طرف نامیزان و با مداد کشیده شده این دو عکس را با مظفرهای معرفی شده دیگر بسنجید تا دستگیرتان شود این تصاویر شاه قجر با علی البدل دست مزد بگیر دیگری ساخته اند.


تنها با آنالیز این تصویر مظفر در پاریس به سهولت می توان آن ماجرای فیلم و ضبط صدا و به طور کلی سفرهای او به اروپا را به باد سپرد و کافی است از میان ده حقه جاری در این عکس به آستین چند تکه دستی توجه کنید که در عین حال تشخیص چپ و راست بودن آن اسان نیست.

کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه 52


کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه 52

با  نمایش تصویر معروف ولی مجعول و سر هم بندی شده زیر، که با شیوه ای ناشیانه ساخته اند و کافی است در تعداد ساق پاهای نفرات ساکن سمت چپ عکس توجه کنید که باز هم یک لوله شلوار کم می اورند و به کف زمین نظر اندازید که گویی حاظرین در سالن قصر در میان برف ایستاده اند و چندان ایرادات ریز و درشت دیگر که مورخ را مجاز می کند تا بر اساس نادرست بودن مستندات، ابطال کامل سلسله قاجار را اعلام و گفت و گوی تاریخی در آن باب را، مگر برای درس آموزی شیوه های سالم و سخت گیر تحقیق، مسدود و ناممکن بداند. 


حالا زمان برداشت محصول از کاشته های پیشین است که با عنوان مقدمه عرضه شد و عالی ترین مکان مصرف آن ورود به ماجرایی است که به دخول باب در صحنه تاریخ معاصر ایران انجامیده و برداشت تاریخی از داده های نیمه ساخت و نادرست ان در هیچ کادری نمی گنجد هرچند اینک به شدت و متعصبانه مجموعه های مدافع و مخالف را به دنبال خویش کشانده و می کشاند ولی باب هم جز در سلسله مراتبی نمی نشیند که زردشت و مزدک و مانی و بوذرجمهر و بسی نام های تفرقه ساز و سرگیجه اور دیگر را در قرون اخیر نشانده اند. برای فهم ساده تر مطلب کافی است به منابعی رجوع کنیم که منکران و یا باورمندان این گروه و گرایش به جای گذارده و قریب سیصد مدخل غالبا مکرر را به یکدیگر تحویل داده اند. سرگرم شدن با مجموع این گفتار و نوشتارها زوال عقل طبیعی ادمی را تسریع می کند و پیاپی ناچار است آن چه را با زحمت به دست آورده به دور ریزد. کار دشوار گزینش قابل بهره ترین این توده غیر قابل دفاع، بی نیاز از تردید و تامل ناممکن است.

مورخ حتی نمی تواند برای انتخاب خود علتی جز موجز و در عین حال مشروح بودن این یکی و ان دیگری ذکر کند و در جریان تلاش برای دست یابی به منابع وزین تر و از خلال تورق و توجه به مندرجات چند محصول زیر با تعجب تمام دریافت که در میان چند هزار برگ فرآورده قلم سطور اندکی در موضوع بنیان گذار مبدع این هیجانات در دسترس است. 

«بهایی گری به عنوان یک جنبش اجتماعی در قرن سیزده هجری در ایران پا به عرصه وجود گذارد و به عنوان حرکتی علیه سنت های دینی و اجتماعی حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد. این جنبش در کنار حکومت های استعماری و در مقابل فرهنگ اصیل ملی - اسلامی قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت. از نظر اجتماعی، بروز این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگ های ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایی، نوگرایی افکار بسیاری از متفکرین و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنت های غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حرکت های اجتماعی فراهم شده بود». (سعید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص 13، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

به درستی انتظار می رود مرکزی که مجموعه اسناد معاصر را در اختیار دارد، مقدم بر ورود به عرصه و تالار بهائیت لااقل چند بابی در موضوع باب و بابیت گشوده باشد و برای ان چه خود چنبش می خواند، مبدع و پرچم داری را به پیش فرستد.

«در این تحقیق حرکت بهائیت مورد نظر ماست. برای شناسایی این حرکت لازم است همه عوامل و زمینه های ابعاد دخیل در ایجاد و بقای این جنبش مورد بررسی قرار گیرد. برخی از محققین جنبش بهائیت را در ردیف جنبش های اصلاحی قرار داده و ارزیابی نموده اند. آیا به واقع این جنبش یک جنبش اصلاحی بوده است؟ قبل از بیان دقیق تر هدف این تحقیق لازم است منظور خود را از مفهوم «جنبش های اجتماعی» بیان داریم. اندیشمندان مختلف تعاریف متفاوتی از جنبش های اجتماعی ارائه کرده اند. از لحاظ تاریخی مباحث مربوط به جنبش های اجتماعی ابتدا در نوشته های مربوط به «رفتارهای جمعی» آورده می شد و برخی از متفکرین این دو مفهوم را یکی می دانستند». (سعید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص 15، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

ملاحظه می فرمایید؟ چنان می نماید که ناگهان جنبشی با نام و عنوان بهاییت از سقف جامعه فرو ریخته و در چشم بر هم زدنی با رفتار جمعی آن از وزیر و وضیع و روحانی و تاجر درهم امیخته است.

«شب اول محرم 1235 ق: تولد میرزا علی محمد شیرازی مشهور به باب (بنیادگذار آیین «بابیت») فرزند میرزا رضا بزاز و فاطمه بیگم در منزل دایی بزرگ خویش در شیراز».
«1261 ق: اقدام ملا صادق خراسانی (از اتباع باب) به دستور باب مبنی بر ذکر عبارت «اشهدان علیا قبل نبیل باب بقیه الله» در اذان نماز جمعه در شیراز، و واکنش تند مردم نسبت به این امر، و اقدام حاکم فارس (حسین خان نظام الدوله) به احضار و توقیف تنبیه باب، و نهایتا تکذیب باب ادعاهایش را در 10 ربیع الاول 1261 ق بر سر متبر در مسجد وکیل شیراز نزد علما و مردم، و حصر شدید وی در منزل».
«1262 ق: فرار باب به سوی اصفهان و پذیرایی گرم حاکم گرجی نژاد و ارمنی مذهب شهر (منوچهر خان معتمدالدوله) از او، و عجز باب از پاسخگویی به سوالات علمی علمای اصفهان (میرزا حسن نوری حکیم و محمد مهدی کلباسی و...). و ادامه ی پذیرایی حاکم از او به طور مخفیانه و برخلاف دستور دولت مرکزی ایران (به ریاست حاجی میرزا آقاسی).
«1263 ق: حبس باب به دستور محمدشاه قاجار و صدر اعظم وی (حاج میرزا آقاسی به مدت 9 ماه در زندان ماکو، و آغاز نگارش بیان (کتاب مقدس بابیان) توسط باب در آن جا».
«15 ذی قعده 1263 ق: ترور فجیع آیت الله حاج ملا محمدتقی برغانی قزوینی مشهور به «شهید ثالث» به دستور قرةالعین و توسط مریدان بابی او، و حبس و دستگیری آنان، و اقدام حسینعلی بهاء به گریزاندن قرةالعین از زندان و گسیل داشتن وی به سمت خراسان، و اعدام بابی های دخیل در قتل شهید ثالث».
«جمادی الاو1ل 264: انتقال باب به قلعه ی چهریق (در حوالی ارومیه) و حبس وی به مدت 27 ماه تا شعبان 1266 در آن جا، و ادعای قائمیت او در اوایل این دوران (در حدود صفر 1264 ق)».
«1264 ق: تجمع بابیان به رهبری محمدعلی قدوس و زرین تاج قزوینی (قرةالعین) و حسینعلی بهاء در دشت بدشت (واقع در حوالی شاهرود) و ظاهر شدن قرةالعین به نحو غیرمنتظره و شگفت انگیز به صورت بی حجاب و کاملا بزک کرده در جمع بابیان، و اعلام نسخ دیانت اسلام و لغو احکام آن (با پشتیبانی حسینعلی بهاء)، و ایجاد بحث و جنجال در بین حضار و خروج جمع قابل توجهی از آن ها از مسلک بابیت، و حمله ی مردم مسلمان منطقه به بابیان در اثر پخش خبر روابط نامشروع قرةالعین با سران بابیه».
«اواخر شعبان 1264: انتقال باب از زندان چهریق به تبریز جهت محاکمه ی او توسط جمعی از علمای بزرگ آن شهر در حضور ولیعهد (ناصرالدین میرزا) و عجز آشکار باب از پاسخگویی به علما، و چوبکاری او توسط میرزا علی اصغر شیخ الاسلام و نهایتا اقدام باب به نگارش توبه نامه و تکذیب جمیع ادعاهای خویش، و بازگردانده شدن وی به حبس چهریق».
«1265 ق: تعیین میرزا یحیی صبح ازل (برادر بهاء) در سن 19 سالگی از سوی باب به عنوان وصی و جانشین وی، و قبول این امر توسط بابیان و از جمله: برادر بزرگ ترش: حسینعلی بهاء».
«1265-1266 ق: آشوب های خونین بابیان به طور پیاپی در نقاط مختلف ایران (مازندران به رهبری ملا حسین بشرویه ای و محمدعلی «قدوس»، نیریز به رهبری سید یحیی دارابی کشفی، و زنجان به رهبری محمدعلی «حجت») و سرکوبی قاطع همه ی آن ها پس از جنگ های بسیار و صرف هزینه  هنگفت (5 کرور تومان) توسط مرحوم امیرکبیر».
«27 شعبان 1266ق: اعدام باب در تبریز به حکم مراجع دینی بزرگ شهر و فرمان قاطع امیر، و به مباشرت برادرش (وزیر اعظم)».
«شعبان 1267 ق: کشف توطئه بابیان برای قتل امیر، و تبعید حسینعلی بهاء از سوی امیر به عراق».
«28شوال 1268 ق: اقدام نافرجام تروریست های بابی به ترور ناصرالدین شاه، و تعقیب و دستگیری وسیع سران بابیه به اتهام همدستی با توطئه ی قتل شاه، و پناهندگی سریع حسینعلی بهاء (یکی از متهمان ردیف اول پرونده) به خانه ی منشی سفیر روس در زرگنده (منطقه ی ییلاقی سفارت روسیه) و نهایتا دستگیری و حبس حسینعلی بهاء (در کنار دیگر سران و فعالان بابیه)، و قتل سران بابیه و آزادی بهاء از زندان و اعدام پس از 4 ماه (با فشار شدید سفیر روسیه در ایران: پرنس دالگو روکی) و تبعید وی در ربیع الاول 1269 ق - تحت الحفظ مامور سفارت روس - به عراق». (فصل نامه تاریخ معاصر ایران، فصل نامه تخصصی، سال 12، صفحات 45 و 46 و 47 و 48)
این کرونولوژی رسمی و بس مختصر و موجود از آغاز ماجرای باب را از فصل نامه تخصصی تاریخ معاصر ایران برداشته ام که دو شماره ای را باز هم ویژه بهاییت منتشر کرده و آن چه از باب و بابیه می داند و می گوید همین صورتک های مخدوش و معیوب فوق است. بنیان اندیشی برای این کرونولوژی حتی فاتحه هم نمی خواند چرا که اغاز تحرک باب به حوالی 200 سال پیش باز می گردد که شهر و پایتخت و حکومت و ناصرالدین شاه و امیر کبیری نبوده اند تا چنین و چنان فرمانی علیه باب و بابیه صادر کنند. در این کرونولوزی، فاصله ظهور تا اعدام باب فقط 7 سال است که در خلال ان، چنان که به اذن الهی بررسی خواهم کرد، چندین جنگ محلی و منطقه ای میان طرفداران و مومنان بابی با نمی دانیم کدام ارتش کدام دولت و حتی گروه های مردمی و کسبه معمول صورت گرفته است. مکتب بنیان اندیشی 12 سال است در سرزمینی با هفتاد میلیون نفوس مدرسه دیده و ابزار ارتباط محلی و منطقه ای و بین المللی قادر نبوده است چشمان مسئولی را بر حقایق نوین تاریخی بگشاید و اگر حتی موفقیت باب در جذب انواع برگزیدگان دور و نزدیک را در شرایط حوالی 200 سال پیش بپذیریم پس منطق دیگری کاربرد ندارد جز این که باب و طیف نخستین مومنان اش را از پیش سازمان داده شده و آماده اجرای منظور به خصوصی قبول کنیم.

«حاجی میرزا جانی کاشانی با دو برادرش حاجی میرزا اسمعیل ملقب به ذبیح و حاجی میرزا احمد کاشانی هر سه با کمال شور و وجد مذهب جدید را قبول کردند و وقتی که در سنه 1263 باب را به حکم حاجی میرزا آقاسی از اصفهان به ماکو می بردند در وقت عبور از کاشان حاجی میرزا جانی و برادرش حاجی میرزا اسمعیل ذبیح سواران مستحفظین را مبلغ گزافی رشوه داده باب را در منزل خود برده او را با همراهان اش دو شبانه روز ضیافت شایانی نمودند، در شورش مازندران و محاصره قلعه شیخ طبرسی (سنه 1264) حاجی میرزا جانی به همراهی بهاءالله و صبح ازل و چند تن دیگر از مخلصین بابیه به مازندران رفتند جهد کردند که خود را به اصحاب قلعه ملحق سازند ولی به مقصود نایل نشده قشون دولتی ایشان را اسیر کرده در آمل محبوس نمودند و مدت ها در حبس بودند تا بالاخره هر یک به وسیله ای خلاص شدند و حاجی میرزا جانی را دو نفر از تجار کاشان که مبلغی از صاحب منصبان آن جا طلب داشتند به عوض چهار صد تومان گرفته مستخلص نمودند، و از قراری که از تضاعیف این کتاب و تاریخ جدید استنباط می شود حاجی میرزا جانی شخصا با باب و صبح ازل و بهاءالله و حاجی سلیمان خان تبریزی و آخوند ملا محمد علی زنجانی حجةالاسلام و سید یحیی دارابی و ملا شیخ علی ترشیزی ملقب به جناب عظیم و قرةالعین و میرزا حسن بشرویه برادر ملاحسین بشرویه و تقریبا با جمیع مشاهیر بابیه دوره اولی آشنایی و ارتباط داشته و اغلب ایشان را خود به نفسه ملاقات کرده و وقایع تاریخیه هفت سال اول «ظهور» را که در کتاب خود درج نموده شفاها از ایشان استماع نموده است و علاوه بر این در غالب این وقایع خود به شخصه حاضر و ناظر بوده است و چون وی یکی از مخلصین درجه اول بابیه و بسیار متدین و خدا ترس بوده است شکی نیست که جمیع مشهودات و مسموعات خود را که در نهایت صحت و بدون دخل و تصرف ضبط نموده این است که کتاب او به ملاحظات عدیده مذکوره دارای منتهی درجه اهمیت و فوق العاده مطبوع و مفید است، و بالاخره چنان که سابق مذکور شد حاجی میرزا جانی با بیست و هفت نفر دیگر از هم مذهبان خود در سلخ ذی العقده سنه ی 1268 در طهران بأفضح وجوه و اشد انواع قساوت به قتل رسیدند، حاجی بی چاره در این هنگامه پناه به بقعه شاه عبدالعظیم واقعه در حوالی طهران برده بود ولی در مورد او حرمت بقعه را ملحوظ نداشته او را به عنف بیرون کشیدند، و او را در روز معهود در سهم آقا مهدی ملک التجار و سایر تجار و اصناف افتاد و ایشان هر یک ضربتی بر بدن او زده تا کارش تمام شد، اما تاریخ تالیف کتاب - چون حکایت قتل باب در ضمن کتاب مذکور است و از طرف دیگر چون قتل خود مصنف در سلخ ذی القعده 1268 واقع شده لهذا واضح است که تالیف کتاب محصور است بین دو تاریخ مذکور یعنی 27 شعبان 1266 - سلخ ذی القعده 1268، و از این عبارت کتاب در صفحه 61 «الیوم که هزار و دویست و هفتاد و هفت سال از بعثت رسول الله گذشته» معلوم می شود که تالیف کتاب یا لااقل این موضع از کتاب در سنه 1267 بوده چه قدماء بابیه معمولا از بعثت تاریخ می گذاردند نه از هجرت و بعثت را به زعم خود همیشه ده سال قبل از هجرت فرض می کرده اند، و اما این عبارت از صفحه 92 «الحال که هزار و دویست و هفتاد سال از هجرت رسول الله گذشته دین آن سید بشر قوت گرفته آلخ» بدیهی است که مراد از آن تاریخ تقریبی است نه تحقیقی یعنی چون غرض تعیین واقعه به خصوص ها نبوده بر سبیل تقریب و ذکر عدد تام و عدم تعرض به کسور تعبیر به «هفتاد» کرده است و محال است که عدد تحقیقی مراد باشد چه خود قتل مصنف در سنه ی 1268 واقع شد چنان که گذشت». (حاج میرزا جانی کاشانی، نقطةالکاف، ص 29)

نقطه الکاف سومین مرجع مورد توجه مورخ بوده است که آشنایی با مطالب ان با ورود به مرغزار تفکیک حقیقت از دروغ یکسان است و اگر بخواهید اشاره وار به مطالب آن ورود کنید، موقتا در مفاهیم زیر باریک شوید.

«معانی جمیع کتب اسمانی در قران است و معانی تمام قرآن در فاتحه الکتاب است و معانی تمام سوره فاتحه در بسم الله است و تمام معنای بسم الله در باء است و معنی باء در نقطه، پس معنای جمیع در نقطه است و نقطه هیچ معنایی ندارد». (نقطه الکاف، ص42، عب، عا). (ادامه دارد)

هوا خوری 25

نوعی توافق....

که همه را یه یک نسبت راضی و در عین حال ناراضی نگه داشته است.