حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۱۰

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۱۰ 

 

 

هر یک از یادداشت های ایران شناسی بدون دروغ، که در زمان عرضه بی ارتباط با موضوع و موجد سئوالاتی بود، به اراده خداوند در مباحث  اتی اهمیت خود را آشکار خواهند کرد و ان شاء الله با این نکته دقیق و عمیق و کم تر گفته شده آشنا خواهیم شد که مفهوم کلی جهان و مردمان و ساکنین هر گوشه و کنار آن، روشنی نوتابیده ای است مدیون ابراز شجاعت ملاحان و جاشویانی که بی هراس از وسعت نا آشنایی ها و دشواری ها، به قلب اوقیانوس ها شراع کشیدند، به تدریج و در درازای قرنی کاشف جغرافیای زمین شدند و مردمانی را به عرصه حیات و هستی جمعی کشاندند که در هیچ مقیاس، فرهنگ و پیشینه مشترک نداشتند.

بر گرداگرد همین آگاهی پایه می توان بر تالیف یا تالیفات هر مولفی، در هر حوزه و موضوع، از جمله در علوم انسانی خط بطلان کشید و به آن گزاره مومن شد که تایید می کند به جز کتب آسمانی تورات و انجیل و قرآن، توجه و تایید هرگونه متن و نوشتار، دورتر از ۵ قرن پیش، توسل به موهوماتی است که اندک باز مانده ای از آن ها نداریم و این امر را قرائنی از این جمله تایید می کند که در سراسر قاره بزرگ آمریکا، یعنی مساحت یک سوم زیستگاه ادمی بر زمین، هیچ متنی نیافته ایم که حامل پیامی برای پیشرفت شمرده شود. بدین ترتیب فرهنگ شلخته کنونی، که با به میدان آوردن اسامی و آثار انواع و اقسام عالمان و هنرمندان و جامعه شناسان و جهان گشایان و سیاست مداران و مصلحان و وزیران و طبیبان و ساحران و شاعران و اقوام و کام روایان و مقهوران و کسانی با عنوان فیلسوف و شاعر و ملا و مومن بزرگ و تالیفات جاعلانه ای که بر هیچ پایه و پیوندی مستقر نیست، به مراودات انسانی از عهد عتیق و زمانی اشاره می کنند که هیچ قاره ای به عنوان یک واحد حغرافیایی مجزا شناخته نبود و گفت و گو از آمریکا و آفریقا و اروپا و آسیا حتی نمایه نداشت. سهم منطقه ما از این گزافه و خرافه ها را به گونه ای ادا کرده اند که بنا بر نیاز، از هند تا اسلامبول را به دست روستا یا اوبه نشینی با نام های نادر و چنگیز بسپارند.

«حیات مردان نامی علی القاعده در هاله ای از ابهام پیچیده است، علی الخصوص آنانی که در فقر و گمنامی به دنیا آمده اند و مدیدی از عمر خود را در حریم های عزلت و انزوا زیسته اند. نادر نیز از این قاعده مستثنی نیست، چون هیچ کس نمی دانست و نمی توانست هم در خاطر خویش مجسم کند که طفل ساده ای که در یک خانواده دور افتاده محروم به دنیا آمده است، یک روز به چنان مرتبه ی بلندی از عزت و اعتبار رسد که نامداران جهان به درگاهش کرنش آورند و سرکشان روزگار با شنیدن اسم او، بر خویش بلرزند. دو مورخ که بیش از هر کس دیگر به او نزدیک بوده اند، و بخشی از یادداشت های خود را نیز، یقیناٌ در دوران حیات وی قلمی کرده اند، چیز زیادی درباره ی او نمی گویند و از اصل و نسب ممتازی سخن به میان نمی آورند. بر اساس سنت تاریخ نویسی معمول روزگار، لفافی از مبالغه و گزافه نیز در کلام آنان پیداست که خاص هر صاحب شوکتی تواند بود. ارباب قلم، هر گاه که از صاحب جاهی در زمان زندگانی او نام می برده اند، رعایت برخی احترامات را واجب می شمرده اند. محرز است که زیان دیدگان از یک شخصیت تاریخی نیز آن گاه که از قلمرو قدرت دور می ماندند و ترس جان و امید نان را از دست می دادند به ذکر مطالبی می پرداختند که در تضعیف خصم به کار آید و از اعتبار و هیبت او بکاهد». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۵)

همان شگرد تهوع آور قدیمی که: هیچ کس نشانی از سوژه نمی داند تا جاعلین جا خوش کرده در کنیسه و کلیسا و کوچک ابدال های بومی آنان با دست های باز هر نوع گلیم را که بخواهند و بتوانند از جریان پر زور تاریخ  بیرون کشند، چنان که مولف ما هم مصمم است تنها با بار و وام کلمات، نادر خود را از پیچ و خم دشوار گذر تاریخ عبور دهد و به سرکردگی جهان روزگار او برساند. لحن خطاب و بزرگ انگاری نادر قلابی در این سطور چنان است که بی شک مولف اگر به زمان نادر تنها برگی از آن را به دربار می رساند لایق و شایسته دریافت انواع صله های قبله عالم بود.   

«محمد کاظم می افزاید که: «هر چند امام قلی بیک به حسب ظاهر اشعار نمی نمود که مبادا در میانه ی امثال و اقران، به جنون و سودا متهم گردد، اما شب و روز منتظر لطیفه ی غیبی می بود که به تاریخ سنه ی ۱۰۹۹ زوجه مکرمه او بار حمل گرفته، بعد از نه ماه و نه روز و نه ساعت در تحویل حمل خداوند عالمیان فرزند نرینه ی آفتاب طلیعه ای به او کرامت فرموده، به عرصه ی وجود آمد. و آن طفل را دو نفر دایه مربی شیر آن بودند که قناعت به یکی نمی نمود، و اسم سامی او را نادر نهادند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۷)

حتی اگر بر آن تعاریف پیشین از نادر که او را تا آستانه آسمان بلند شمرده اند، این تعاریف غیر لازم و عامیانه و مختص و مفید برای صحنه سازان و سخن بافان را بیافزاییم که نادر از چهار پستان تغذیه می کرد، باز هم کم ترین نقشی در برآمدن سلسله افشاریه به عهده ندارد، زیرا که باور پرخواری نادر نوزاد، تاریخ را متوجه او نمی کند و اختمالا فقط به خانواده ها هشدار می دهد که اگر شیر خواره ای پر اشتها به دنیا اوردند، توجه کنند که احتمالا با نادر دیگری رو به رویند! چنین است بررسی های تاریخ ایران که اگر فرصتی دست دهد از نصب شروحی بر پستانک و پوشک و قنداقه نوزادان نیز به عنوان مستندی بر هویت این و آن ابایی ندارند. اگر کسی چنین تهمتی بر نادر شیر خوار را نپذیرد، آیا برای رد آن باید به کدام شیرخوارگاه خراسان رجوع کند؟! در عین حال همین که ادعا ندارند که نادر در رحم را به علت جثه درشت با نادرین زایانده اند، لااقل می رساند که تکرار این گونه لوس بازی ها بی هنجار در تاریخ نویسی را در تمرین مربوط به رستم دستان بی ثمر یافته اند.

«مراحل رشد نادر را باید به همان گونه که اقتضای محیط او بود، طبیعی به حساب آورد، در سطوح روستایی و عشایری ایران، هیچ گاه کسی بی کار نمی ماند و مجالی برای فراغت نمی یافت. ضرورت ها به انسان می آموزد که در هر سنی از تشخیص که بوده باشند، باید به نسبت توان و درک خود مسئولیتی برعهده گیرند. هیچ کس در هیچ مرحله ای بی کار نمی ماند و به عبارت دیگر نان مفت نمی خورد. به خصوص که نادر و خانواده او باید عمده معاش خویش را از طریق حشم داری تامین می کردند و به نحوی که در سوابق احوال گله داران و کشاورزان عصر افشاریه در همین کتاب خواهیم دید، آن ها که عمده توجه به کشاورزی داشتند، وجه فرعی معاش را گله داری می دانستند و بالعکس شبانکارگان ناگزیر بودند که نظری به کشت و زرع محصول پیدا کنند و تعلیف مواشی را در فصول سرد امکان پذیر و آسان گردانند».

به راستی که مولف ما در ورود به این گونه تصورات، شجاعانه عمل می کند و بر اساس این بررسی های آبکی و این گونه منبر گزینی در باب زندگانی عشیره نشینان ایران، ما را موظف می کند که اگر در فصل زمستان یا حتی تابستان به صفی از ده نشینان لمیده بر سینه کش آفتاب و دراز کشیده در سایه برخوردیم، پس ضرورتا یا با نان مفت خوران و یا با مهاجرانی از شهرها مواجهیم. زیرا مولف ما در سراسر کتاب مفصل خود حتی برای نمونه معلوم نمی کند که از چه مسیر و با کدام  یافته ی راه نما و روشنگر، به چنین برداشت هایی دست یافته است.   

«و نادر چون یک ساله شد مانند سه ساله در نظر می آمد و هم چنین روز به روز نهال وجود آن فرخنده مآل در چمن زندگانی آغاز بالیدن و نمایش نموده، چون به سن ده سالگی رسید، سوار مرکب گردیده، به شکار شیر و پلنگ و گراز می رفت و با طفلان که بازی می کرد، خود را سردار و پادشاه لقب نموده، طفلان را منصب حکومت و ایالت می داد و طرح جنگ و جدل مابین اطفال و همسران خود می انداخت. و هر گاه یکی ازآن ها فایق بر دیگری می آمد، قبا و کلاه خود را در عوض خلعت به او دادی و تکرار اوقات عریان به خانه می رفت که تمام رخوت خود را بخشیده بود. و والده اش او را از آن حرکت تحذیر و تخویف نموده، در معرض عتاب و خطاب در می آورد و بدان جهت اغلب اوقات رنجیده، آزرده خاطر به سر رمه و گوسفندان پدرخود که در آن ناحیه می بود، می رفت...». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۲۹) 

مولف مزبور با تکرار و پا در میانی این گونه تمجیدات مختص خرده خدایان افسانه ها، همان کودک زاییده شده در خانواری گم نام و فقیر را، در ۳ سالگی جبروت شش سالگان می بخشد و در ده سالگی به جای مکتب خانه و دو زانو نشستن برابر ملا راهی شکار شیر و گراز و پلنگ می کند، نادر را هم همانند کورش ازکودکی صاحب اطوارهای سرکردگی می گویند و وظیفه سرپرستی اطفال کوچه را به او می سپارند تا مناصب سیاسی و حکومتی را میان آنان توزیع کند و اگر لازم شد تا تنبان خود را هم برای دل خوشی به همبازی ها  ببخشد! آیا کدام جریان و ماجرایی شهامت و زهره گذر از چنین ترهاتی را به جای تاریخ مردم این سرزمین به این و آن بخشیده و اصولا چه گونه از وقوع این تفاصیل آگاه شده اند که جز با دیدار حضوری میسر نیست. 

«محمود دیگر درنگ را جایز نمی دید. گروه تشنه مال و مکنت را یک راست به سوی اصفهان حرکت داد و در منطقه گلون آباد که در چهار فرسنگی شهر قرار داشت به استقرار اردو پرداخت. داستان نبرد غم انگیز یا تلافی فریقین که در سال ۱۱۳۴ دراین ناحیه اتفاق افتاد مشهور است. لکهارت می نویسد چون صبح روز بلاخیز هشتم مارس ۱۷۲۲ آفتاب برآمد، دو لشکر یکدیگر را به دقت برانداز کردند. میان آن دو حقیقتا تضادی فاحش وجود داشت. ایرانیان نه فقط بر افاغنه فزونی داشتند بل که با البسه متحد الشکل و ساز و برگ اکثر سربازان آنان، همان قدر پرشکوه می نمود که از آن حریفان ایشان رنگ و روی رفته و چرک آلوده  سفر بود». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۰) 

بار دیگر مولف ما با پوشاندن رخت و لباس ژولیده بر پیکر سربازان دشمن زمینه نابودی و شکست آنان را می چیند. می خواهم در تصور خود یک داوطلب دفاع از مثلا تز دکترای خویش در گرایش تاریخ افشاریه را در برابر این سئوال ممتحنین قرار دهم که: علت شکست محمود افغان در جنگ اصفهان را چه می دانید؟ تا پاسخ بگیرد که علت لباس افغانان بود که بوی گند می داد.   

«محمود به این حدود قانع نبود که مردم وحشت زده اصفهان را قتل عام کند و هر فرد بالغی را که بیم حمل اسلحه با خود می برد، به دیار باقی فرستد. وقتی شایعه دروغ فرار صفی میرزا فرزند شاه سلطان حسین را به او دادند: وسوسه ی نفسانی او را به فکر دفع شاهزادگان انداخته، جمیع اولاد و احفاد خاقان مغفور را که صغیر و کبیر سی و یک نفر بودند، معروض تیغ جفا ساخته، نعش ایشان را به دار المومنین قم فرستاد».

این جا هم همان حکایت معمول و متداول است. سی و یک تن از شاه زادگان صفوی، چنین که می نماید شاید هم داوطلبانه و برای فرار از بوی بد و ظاهر از فرم و مد افتاده سربازان افغان، به نوبت و بی هیچ مقاومت خود را به شمشیر دشمن سپرده اند تا کار این جنگ که هوای مصفای اصفهان را خراب کرده بود، تمام شود. عجیب است که آدم های این جنگ تصویر شده در کتاب مورد نظر، دیدگاه غریبی دارند و از جمله خود می دانند که لیاقت جایگاه تسخیر شده را ندارند و در برابر هر دشواری فقط خنجر و شمشیر می کشند. بدین ترتیب اشغالگران عالم دو دسته اند: لایق اقدام به تجاوز و نالایقانی که دیر یا زود از کردار بی ثمر خود پشیمان می شوند. ابهام بزرگ در این شگرد نوین جنگی که بی توضیح مانده، ارسال بی دلیل و عجیب جنازه های مقتولین از اصفهان به قم، احتمالا برای متبرک کردن آن هاست.  

«نفرت مردم از فاتحی چنین قهار را حدی نبود، و او که شاید خود می دید بر جایی نشسته است که لیاقت آن را ندارد و تنها به زور سر نیزه و ایجاد خوف و وحشت، می خواهد بر جمع حکومت کند. دچار عدم تعادل روحی و اختلال مزاج شد. از دیدگاه جسمانی نیز قوایش به سرعت به تحلیل رفت. یک روایت این است که به بیماری فلج مبتلا شد و توان حرکت را از دست داد، و به روایت دیگر دچار بیماری برص گردید. لکهارت در تحقیق مفصلی نامه مورخ ۲۸ ژوئن یا ۹ ژوئیه ۱۷۲۶ نماینده ی شرکت هند شرقی انگلیسی را در اصفهان مستند می داند که اشرف پسر عم محمود با برخورداری از قرابت نسبی خود، او را خفه کرده است. به قول شیخ محمدعلی حزین وقتی که محمود از کشتار شاهزادگان صفوی فراغت یافت، در همان شب احوال منقلبی یافت: «دیوانه شد و دست های خود خائیدن گرفت و کثافات خود را خوردی و به هر کس دشنام و یاوه گفتی و در این حال بمرد». محمد محسن مستوفی تفصیل بیش تری دارد که محمود: جنونی به هم رسانیده که تمام گوشت بدن خود را کنده و نجاست خود را می خورد که چندین روز غذای آن مردود نجاست او بود. تا آن که بالاخره اشرف افغان که پسر عموی آن مردود بود او را خفه کرده، به جهنم واصل ساخته. خود به جای او نشست، آن مردود و مطرود را در کنار روخانه ی زاینده رود در مقبره ای که در حیات خود به جهت خود ساخته بود، دفن کردند. یک مرتبه خاک او را قبول نکرده، از قبر انداخته، مرتبه ی ثانی دوباره او را در همان مقبره در زمین دیگر دفن کرده اند در حال مقبره ی مزبور را خراب کرده اند و نعش آن مردود را اهل اصفهان بعد از تخلیه ی افغان بیرون آورده، سوزانیدند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص 46)

چه می توان در اطراف این گونه تصاویر تاریخی نوشت که در آن هیچ واقعه ای تعریف و حتی تفسیر لازم را ندارد و از نقالی مرشدان حرفه ای نیز بی اساس تر است. ظاهرا محمود افغان پس از قتل عام شاه زادگان صفوی دچار انقلابات جسمی و روحی می شود و چندین روز پیاپی به جای غذا مدفوع خود را می خورده است. آیا می توان به عنوان هشدار و احتیاط چنین دگرگونی در مزه و مزاج را به قتل عام کنندگان در تاریخ تذکر داد؟! با این همه نمی دانیم مثلا اگر محمود به جای مدفوع خود، کباب سلطانی سفارش می داد حالا شاهد چه تحولی در تاریخ افشاریه می شدیم؟! این که به بهانه چنین تصاویری را برداشت از میراث مکتوب بنامند، آن گاه جای سئوال است که تکرار لفظ به لفظ مطالب میراث گذاران، حتی اگر به دنبال کشف بود و نبود آن ها هم نباشیم، جز برگرداندن خیالات این و آن درگذشته، به نام خویش، چه ضرورت و حکمتی دارد؟!

«معروف است که اشرف با اطمینان از این نکته که شاه سلطان حسین دگرباره سلطنت ایران را قبول نخواهد کرد، به نزد وی شتافت و تقاضا کرد که امر پادشاهی را متکفل شود. این ترفند البته زمینه ی مناسبی بود که هر آینه شاه مخذول، اندک واکنش مثبتی نشان دهد نسبت به قتل فوری او اقدام کند، ولی شاه معزول می دانست که حقه ای در کار است و از پذیرش امر سرباز زد. اشرف بلادرنگ در صدد برآمد که پیشنهاد را به خلف صدق شاه، تهماسب عرضه کند و راهی برای به دام افکندن مرد آواره بیابد». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۸)

در تنظیم چنین صحنه های نمایشی جز به قصد پرکردن صفحات بی تحرک تاریخ است که ناقد را از ورود جدی به این گونه مطالب معذور می دارد تا ابتدا از خود بپرسد در آن زمان کدام فرماسیون رفتاری مابین طرفین را، حالت جنگی می شناخته اند و چرا شاه سلطان حسین دشمن وارد شده در خوابگاه و سرسرای خویش را، که اخیرا ذریه او را قتل عام کرده بود، به جزای خود نمی رساند و به چاق سلامتی و والا منشی برگزار می کند؟! مگر مولف ما متنی برای سیاه بازی نوشته است؟!    

«اوضاع ملک به ترتیبی که ذکر آن ناگزیر است و باید مورد توجه قرارگیرد، آشفته بود. اشرف شهرهای اصفهان، شیراز، کرمان، سیستان، قومس، و بخش غربی خراسان را در تصرف داشت، اما هیچ کس نمی توانست ادعا کند که او کشور را اداره می کرد. سلطه ی او حتی در مساحت مزبور به شهرها و خطوط ارتباطی منحصر بود، ارتش وی، از قندهار که مسقط الراس شورشیان غلزه بود، و تحت حکومت حسین سلطان برادر محمود قرار داشت نیروی زیادی نمی توانست جذب کند و در داخله ی ایران هم، با وجود اخبار متواتریکه از کشت و کشتارها بر سر زبان ها بود، مردمی به همراهی او نمی شتافتند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۴۹)  

در مسلک بنیان اندیشی اصل بر امکان اجرای این و آن رخ داد و حادثه تاریخی منطبق با وصفی است که در هر منبع مربوط اعلام می شود. چنان که در این جا به جد معترض می شویم که به زمان مورد بحث در این گزینه ها، بر اساس مستندات عرضه شده پیشین، هنوز رد پای شیراز نبوده است که به اقوال مکرر بنای آن شهر را به کریم خان زند سپرده اند.  

«نخستین رویارویی ها در محل ده ملای مهمان دوست اتفاق افتاد که نادر با منطقه از قدیم آشنایی داشت و نیروهای خود را نیز پیش از وصول اردوی اشرفی بدان جا راهنمون شده و سنگرهای مناسب تعبیه کرده بود. به تعبیر هانوی، مدتی بود که افغان ها بیش تر به کشتار ایرانی ها پرداخته و با آن ها جنگی نکرده بودند و اغلب نه با قدرت برتر و آشنایی بیش تر با اسلحه، بل که با نعره ها و حملات سخت آن ها را مجبور به فرار ساخته بودند. و چون در این هنگام اطمینان به پیروزی خود داشتند، به اشرف اصرار می کردند که حمله را آغاز کند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۵۴)  

کسی را باید یافت که این سطور را لااقل تا حد تصور معمول صاحب معنا کند. این که افغان ها بدون جنگ مشغول کشتار ایرانیان بوده اند جز این که انجام کار را به تک تیراندازان سپرده باشند، روش دیگری شناخته نیست و چون در زمان مورد اشاره نهضت استفاده از تک تیر اندازان درنگرفته بود، با شرحی که در دنباله مطلب می خوانیم موثرترین سلاح جنگی افغان ها برای کشتار دشمن، نعره کشیدن بوده است.

«اشرف برای مقابله با نادر، به سوی مورچه خورت در شمال غربی اصفهان حرکت کرد و در نزدیکی آن اردو زد. نادر که شاه تهماسب را در تهران نشانیده و خود به همراه ارتشیان روز افزون اش به جانب نبردگاه می شتافت، توانسته بود نزدیک به چهل هزار نفر نیروی موثر تهیه کند». (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۵۸) 

گمان دارم که متن فوق اعلام بی ارزشی کامل این گونه تاریخ پردازی هاست که قصد راه نمایی به مبانی را ندارد. به گمان من آن مولفی که به اشارات تاریخ ایران می پردازد ولی به شمای رسمی نقشه شهرهای ایران در قریب 160 سال پیش توجهی ندارد، مشغول اجرای نمایشی از دل بستگی های خویش است.   

«شاید دقیق ترین وصف حال ها را سیمون آوراموف، کنسول دولت روس درباره تهماسب، کرده باشد... آوراموف می نویسد: «تهماسب در ۱۳ اکتبر یا ۳ نوامبر ۱۷۲۶، درست یک هفته قبل از سقوط مشهد، به حسین قلی بیگ امیرزاده ی گرجی امر کرد تا قدری عرق پرمایه ی قفقازی معروف به «چخیر» به خدمت وی حاضر کند. حسین قلی بیگ پاسخ داد که موجود ندارد و تهماسب در نتیجه به خشم آمده، فریاد برکشید که وی ناگزیر به تهیه ی آن است. گرجی پس از لحظه ای تامل گفت: آوراموف فرستاده دولت روسیه قدری چخیر دارد و بعد افزود: اما نمی دهد! تهماسب که هنوز از خود بی خود بود، اظهارداشت که وی گردن آورموف را خواهد زد و بی درنگ به اردوی روس ها شتافته، بانگ برآورد که: کلیه روس ها باید غارت گردیده، گردن آنان زده شود. ماموران تهماسب به چادر آوراموف هجوم بردند و وی را یکتا پیراهن با پای برهنه به نزد شاهزاده آوردند. آوراموف به تصورآن که دم های واپسین حیات وی فرارسیده، خود را به پای تهماسب انداخت و طلب بخشایش کرد تهماسب گفت: تو از من نمی ترسی؟! آوراموف پاسخ داد: چه طور ممکن است که از اعلی حضرت نترسم؟ تهماسب در جواب اظهارداشت: پس اگر واقعا می ترسی پس چرا قدری چخیر حاضر نمی کنی؟ آوراموف که هنوز یکتا پیراهن بود، همان طور به سرای تهماسب برده شد. او، به مجرد ورود دید که تهماسب بر اثر افتادن در نهری، آغشته به گل شده است، تهماسب، از آن جا که خود مجبور شده بود، در پی آوراموف برود، سخت آزرده خاطر بود. خشمگین به وی گفت: خیلی کثیف شده ام، تقصیر این همه به گردن تست! آوراموف، فورا به چادر خود رفته و با قدری چخیر بازگشت و بالنتیجه حال تهماسب دگرگون شد. او سپس دستور داد مجلس بزمی آراسته شود و به رامشگران خود امرکرد تا آهنگ «بالالایکا» بنوازند. (رضا شعبانی، تاریخ ایران در عصرافشاریه، ص ۱۰۱)  

به راستی که تدارک و ترسیم چنین مناظر و باز خوراندن این گونه پس مانده های این و آن، که حتی معرف معتبری ندارند، استادی و نخبگی می خواهد. (ادامه دارد) 

 

نظرات 176 + ارسال نظر
ساده دل شنبه 17 دی 1390 ساعت 09:38 ق.ظ

سلام استاد ارجمند

از مقاله جدید متشکرم
مثل همیشه عالی و تحسین برانگیز

ساده دل شنبه 17 دی 1390 ساعت 09:39 ق.ظ



کیلویی تر! از آنچه که فکر میکردم !
وقتی پناهگاه موقتی پرتقالی ها میشود بنای هخامنشی
وقتی یک زائده طبیعی میشود قلعه باستانی!



قلعه لشتان
http://www.hormozhotel.com/%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%86%DB%8C/%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87-%D9%84%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D9%86/

قسمتی از توضیحات لینک:
گروهی معتقدند که ساخت این بنا به زمان سلطه و قدرت پرتغالیها بر خلج فارس مربوط است . جمعی نیزعقیده دارند این قلعه در عهد هخامنشی احداث شده و بیش از ۲۰۰۰ سال قدمت دارد . دخمه های سنگی ، شبیه به غارهای انسان‌های غارنشنین در ارتفاعات مجاور آن وجود دارد که شباهت زیادی به دخمه‌های غارچهل خانه و دخمه‌های فوقانی ارتفاعات شمالی بندر طاهری سیراف دارد . در درون قلعه لشتان چندین قبرستان، ده‌ها برکه آب و انبار آذوقه و آثار فراوان دیگری بر جای مانده‌است. دخمه‌های سنگی، شبیه به غارهای انسان‌های غارنشین در ارتفاعات مجاور آن وجود دارد. و آثار فراوان دیگری نیز در محوطهٔ قلعه بر جای مانده‌است .

روایت است که از قلعه پرتغالی‌ها که در جنوب بلده کنگ قرار داشته بود تا «قلعه لشتان» که بر فراز کوه «شاهینکوه» در شمال بار چاه واقع است راهی زیر زمینی که قسمتی از این راه مانند تونل ساخته بودند و از کنگ به قلعه لشتان می‌رفتند، مخصوصاً در ایام جنگ و شورش و آشوب، از این راه نیز ذخیره و مهمات و آذوقه برای کسانی که در قلعه لشتان سنگر گرفته بودند، می‌رساندند.

گفتاره‌است که این تونل تا حدود کوه‌های مغویه نیز ادامه داشته‌است. در حال حاضر آثاری از تونل وجود ندارد، اما از حصار بند و آثار مخروبه دیوارهای قلعه و همچنین بقایا آثار برجی از برجهای قلعه لشتان در ضلع جنوب غربی قلعه بر فراز «شاهینکوه» به چشم می‌خورد.


khalil شنبه 17 دی 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

استاد ممنون از مقاله جدیدتان
آقای رضا شعبانی هم که تمامی ماجرای زمان نادر را به عینه دیده و با تمامی جزئیات اشاره کرده!! احسنت به این هوش و فراست!!

سلام شنبه 17 دی 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

استاد سلام .اینطوری که من از پاراگراف اول متوجه شدم منظورتون اینه که تا ۵۰۰ سال پیش هیچ یک اقوام یک قوم از احوال اقوام قاره های دیگر یا حتی اقوامی به فواصل حتی چند صد کیلومتری خود مطلع نبودند و حتی هیچ پیشینه و فرهنگ مشترکی نداشتند؟ اینجا چندسوال مطرح میشه که :
۱-آیا امپراطوری روم که آثار فراوانی در خارج از محدوده حکومتی خود بجا گذاشته(شمال افریقا-غرب اروپا-ترکیه) از این اصل شما مستثنی است؟
۲- اصولا تا ۵۰۰ سال پیش آیا اسلام عزیز از محدوده شبه جزیره عربستان خارج شد یا خیر؟ آیا وارد شمال آفریقا شده بود تا آن زمان؟
۳-آیا تا ۵۰۰ سال پیش تقریبا هیچ حکومت مرکزی که اقوام مختلف را اداره کنه و محدوده بزرگی را تحت کنترل داشته باشه و مثلا سیستم حکومتی منظم داشته باشه نداشتیم؟
با تشکر فراوان
-

آقای سلام. پیش از این و در ضمن یادداشت های مربوط به اسپانیا بخش هایی از سئوالات شما پاسخ مشروح داده بودم. مختصر این که :
۱. پیوسته و در گفت و گوی از آثار امپراتوری روم باید معلوم کرد که اشاره به کدام روم است: روم شرقی و یا روم غربی. مسلم این که روم غربی، یعنی روم مسیحی، توان و علاقه و سنت و ثروت وضرورت ساخت و سازهای اطراف مدیترانه را نداشته و با نشانه هایی می توان مطمئن شد که آثار معماری رومی در اطراف مدیترانه حاصل پراکندگی مهاجران و گریختگان هلنیست است.
۲. کشتی رانی در سواحل شمال و جنوب و شرق و غرب مدیترانه، یک کشتی رانی محلی شمرده می شود. زیرا که بیش از ۱۰۰۰ سال تمرکز نیروی رومی و ۲۰۰۰ سال مجموع آگاهی های فراهم شده به سعی ناخدایان و ملاحان مصری، آشنایی با سواحل شمال و جنوب مدیترانه تا مرز اوقیانوس ها را به یک آشنایی محلی تبدیل می کند.
۳. موضوع ناآگاهی جمعی و عمومی بشر از شمایل و پازل جغرافیای جهان،‌ مطلبی است که در نقشه های رسامی شده ۴۰۰ سال پیش تایید می شود. گفت و گوی از دولت های متمرکز که اقوامی را اداره کنند همه جا چیزی است شبیه تجمع کلنی یونانیان مهاجر به شرق، که امپراتوری اشکانی معرفی شده اند.
۴. مسلمین به قصد تبلیغات و تدارکات هرگز از شبه جزیره بیرون نرفته اند و هیچ قومی را با فشار به قبول اسلام وادار نکرده اند.

ضد یهود شنبه 17 دی 1390 ساعت 04:00 ب.ظ

جناب رامین .
در الفبای رسانه ای یهود هر کس را ضد یهود بیابند مارکهای کمونیست -قاچاقچی کوکائین- جنایتکار - دیکتاتور و حتی شیطان را به وی وصله میکنند========

ثمین شنبه 17 دی 1390 ساعت 07:39 ب.ظ

چند جا مطلبی در مورد صدام دیدم که میگفت به ایران بارها در طول جنگ 8 ساله گفته که جنگ را کنار بگزارن اما سندی ندیدم اقای پورپیرار در این مورد سندی هست؟ از دوستان کسی یارای راهنمایی داره

خانم یا آقای ثمین. یک مقاله کامل در سال ۱۳۵۹ در موضوع شروع جنگ ایران و عراق در یکی از جزوه های ناریا نوشته بودم که اینک دسترسی به آن ندارم. اگر پیدا شد در خدمتم.

سلام شنبه 17 دی 1390 ساعت 08:24 ب.ظ

با تشکر از توضیحات شما استاد عزیز
در خصوص این جمله:
(مسلمین به قصد تبلیغات و تدارکات هرگز از شبه جزیره بیرون نرفته اند و هیچ قومی را با فشار به قبول اسلام وادار نکرده اند.)
۱- پس فقط باید بسط گسترده اسلام عزیز در شبه قاره هند-شرق آسیا(اندونزی-مالزی و ....) و شمال و شرق آفریقا را حاصل صرفا مهاجرت مهاجرینی دانست که در طول ۴۰۰ سال گذشته به دلایلی که احتمالا هجوم استعمار کنیسه و کلیسا بود از اقیانوسها گذشتند و سرزمینهای بکر را برای ادامه حیات انتخاب کردند.درسته؟
۲- مهاجرین وارد شده به سرزمینهای پوریم زده و همچنین مهاجرین وارد شده به سرزمین طوفان زده ترکیه از این قاعده مستثنا است و مهاجرینی مسلمان نبودند.درسته؟
۳-اصولا سرزمینهای پوریم زده از نظر شما در حال حاضر به چه محدوده جغرافیایی محدود میشود.
با تشکر فراوان

آقای سلام. اندکی بیش تر صبر و حوصله کنید، ان شاء الله قضایا روشن و مشکلات کم می شود. با این همه توصیه می کنم که مقدمتا ۱۵ یادداشت سفر اندونزی را بخوانید.

بختیار شنبه 17 دی 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام استاد
امیدوارم خسته نباشید. فکر کنم برای شبهای طولانی زمستان کلی از این کتابها را که محتوایاشان به کتابهای جک میماند را در اختیار دارید و هر بار قسمتی را نه بهر رسوایی بیشتر جاعلان که به سبب انبساط خاطر دوستان نصب میفرمایید. دلایل متقن شما از حد گذشته است و فکر کنم نوبتی هم که باشد(به مدد خدا و هوش و ذکاوت شما) نوبت ماست کمی به ریش جاعلان و شمعونیان بخندیم.
در پناه حق باشید - همچون همیشه در دل مایی استاد

اقای بختیار. ان شاء الله به تماشای طوفان در راه خواهیم نشست.

فتح شنبه 17 دی 1390 ساعت 10:19 ب.ظ

آقای پورپیرار در این داستان هزارو یکشب تاریخ ایران هر کبیری بی نام ونشان و هویت به بزرگی رسیده است کورش و داریوش را که معرفی کردید نادر شاه کبیر هم هرچند مانند کورش ممکن است قابل ریشه یابی نباشد اما به خوبی رسوا شد اما در همین نزدیکی ها هنوز کبیری مانده که بی پدر از آلشت تا تهران را می گویند فقط با مادر و دایی آمده و شده شاه کبیر هنوز زیاد از ما دور نیست عروس و نوه اش هم که ادعای شاهی دارد زنده اند. انشا الله پس از معرفی اجداد ناصر الدین شاه قاجار که فرموده بودید در کار تولید نسل بوده است زودتر به رضا شاه کبیر برسیم. عمرتان دراز و سلامت، حق وصبر

عماد معلم شنبه 17 دی 1390 ساعت 11:27 ب.ظ

ایران گردی و آشنایی با آداب رسوم ایرانی عکس شماره 22 مربوط به دعا کردن یهودیهای ایرانی در مراسم حنوکا در کنیسه یوسف آباد در 6 دی 90 و نوشته که از جمعیت 75 میلیون ایران حدود 20000 هزار نفر یهودی هستند که بزرگترین اجتماع در خاورمیانه بعد اسرائیله. استاد مگه قبلا جمعیت یهودی در ایران با توجه به آماری که خودشان عنوان می کردند حدود 25 هزار تا نبوده؟ چی شده که 5 هزار تا کمتر شده؟ آیا مهاجرت یهودیان ایرانی برای سفر به اسرائیل زیاد شده؟ بعضا تا حدود 35 هزار نفر هم عنوان شده مثلا اینجا گفته شده
Iran is home to 25,000 - some here say 35,000 - Jews.
http://www.sephardicstudies.org/iran.html
.البته در جایی دیکر عنوان شده که حدود 10400 نفر جمعیت یهودیهای ایرانی هست
http://www.jewishvirtuallibrary.org/jsource/Judaism/jewpop.html
از بین خوانندگان وبلاک کسی مطلع هست این وسیله که روی سر یهودیها شبیه مهره چیه و داخل اون چیه
http://www.theatlantic.com/infocus/2012/01/a-view-inside-iran/100219/

آقای معلم. شمارش نسبتا دقیق تعداد یهودیان ایران و جهان ممکن نیست. در ایران به گمان من لااقل یک میلیون یهودی آشکار و پنهان سکنا دارند.

به یاد پوریم یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 03:20 ق.ظ

جناب پورپیرار
با سلام
در مورد سوال سوم آقای ؛سلام؛ من هم برایم روشن نیست که دقیقا سرزمینهای پوریم زده از نظر شما در حال حاضر به چه محدوده جغرافیایی محدود میشود.
با تشکر

آقای به یاد پوریم. پاسخ صحیح و دقیق شرق میانه است، شامل ایران کنونی و بین النهرین شرقی.

محمد اوجال یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 04:29 ق.ظ

جناب پورپیرار، سلام

آیا در آیه زیر از سوره آل عمران:

وَکَأَیِّن مِّن نَّبِىٍّ قَـٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا۟ لِمَآ أَصَابَهُمْ فِى سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا۟ وَمَا ٱسْتَکَانُوا۟ ۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّـٰبِرِینَ ﴿١٤٦﴾

در برخی نسخ به جای "قاتل"، "قتل" ثبت شده است؟

آقای اوجال. مشکل در این آیه نداشتن معنای معین برای ربیون است. ضمنا منظورتان از برخی نسخ چیست؟ برخی قرآن ها یا برخی ترجمه ها؟

به یاد پوریم یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 06:17 ق.ظ

استاد با سلام مجدد
فرمودید که : پاسخ صحیح و دقیق شرق میانه است، شامل ایران کنونی و بین النهرین شرقی.
با این حساب اقوام ساکن در مناطق آسیای میانه و افغانستان شامل مناطق پوریم زده نیستند پس یک سوال مطرح میشود و آن دلیل عقب ماندگی این مناطق و در ثانی تشابهات زیاد فرهنگی با مناطق پوریم زده !!
در صورت امکان توضیحات بیشتری ارائه بفرمایید.با تشکر

آقای پوریم. این تشابهات بنیانی نیست و از مبداء نژادی و فرهنگی مشترک برنمی خیزد. این ها تاثیر مهاجران بر یکدیگر است و به تدریج و در تحولات آتی قوی ترین توان بومی دیگران را خواهد بلعید.

abbas یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 07:40 ق.ظ

http://pardis.150m.com/alexander.htm

محمد یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام.
از سایت naria.ir کتاب خزران رو دانلود کردم و خوندم؛
نظر شما در مورد خزران چیه؟
با توجه به اینکه هیچ اثر قابل توجهی از اونها باقی نمونده چطور میشه وجود تاریخی اونها رو تایید کرد؟!
در صورت صحت وجود؛آیا اون قوم اجداد همین تورکهای امروزی نیستند؟

آقای محمد. پاسخ شما که قبلا ذکر شده، یک کتاب می شود.

محمد یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 12:45 ب.ظ

در مورد شباهتهای زیادی که بین زبانهای فارسی و تورکی وجود داره؛جا هست که بیشتر صحبت بشه.

مثلا در هر دو زبون 6 تا ضمیر وجود دارد:
من (من)،تو(سن)،او(اُ)،ما(بیز)،شما(سیز)،آنها(اُنلار)

در هر دو زبون "حرف تعریف" وجود نداره.
در هر دو زبون جنسیت وجود نداره.
خاستگاه هر دو زبون آسیای میانه هست.

اهالی هر دو زبون هم ادعا دارند که زبونشون بهترین و کاملترین زبون دنیاست!

البته از نظر من زبان تورکی چون فقط یک فعل بی قاعده داره و همچنین هماهنگی اصوات داره از فارسی بی قاعده و شلم شوربا سرتره!

آقای محمد. فارسی به شهادت کتاب های فارسی - یهودی تا همین اواخر زبان یهودیان بوده و ترکی هم زبان یدیش منطقه است که همراه مهاجران در حدود دو قرن پیش به ایران و منطقه وارد شده است. هیچ زبانی مگر زبان عرب از دیگر زبان ها به اصطلاح شما سرتر نیست.

محمد یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 04:21 ب.ظ

زبان عربی بلا شک قدرتمندترین و تواناترین زبان دنیاست،بحث من مقایسه ی فارسی و تورکی بود.

زبان عربی ؛ زبانی قالبی است که هر دسته از اشیا و اشخاص در یک قالب و ساختمان شناخته می شوند؛از ریشه ها می توان لغات بسیار زیاد و با تنوع مفاهیمی بالایی ساخت.
اسم مکان و زمان، اسم شغل (مبالغه) ، اسم فاعل و مفعول ، صفت متغیر و ثابت، اسم ابزار و ... بابهای بسیار توانای مزید و ... بیانگر قدرت بسیار بالای زبان عربی است.
مثلا از "ض ر ب" می توان لغات و مصادر زیر را ساخت:
ضارب (مرد ضربه زننده) ، ضاربه (زن ضربه زننده)،مضروب (مرد ضربه خورنده) ، مضروبه (زن ضربه خورنده) ، ضراب ( مردی که شغلش ضربه زنی است!!) ، ضرابه ( زنی که شغلش ضربه زنی است) ، مضرب (مکان ضربه زدن) ، مضراب (وسیله ای که با آن ضربه زده می شود!!) ، تضارب (دو نفر به هم دیگر ضربه زدن!) ، مضاربه ( رابطه ای که در آن زدن مطرح است) ، ضریب (صفت ثابت مذکر ضربه زدن) ، استضراب ( ضربه گیری ) ، تضریب ( ضربه زدن ) ، تضرب ( ضربه خوردن ) و ....

گمان کنم همین مثال من نشان دهنده ی قدرت بالای زبان عربی باشد، از یک ریشه ی عربی صدها اسم و صفت می توان استخراج کرد؛در صورتی که معادلهای همان کلمات در زبانهای دیگر به خصوص فارسی و تورکی و انگلیسی و سایر زبانهای نوساخته از ریشه های گوناگون و یا غالبا بدون ریشه ی مشخص هستند.

برای توانایی زبان فارسی کافی است به ترجمه ی لغات ساده ی عربی بالا دقت شود!

هیوا یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 04:27 ب.ظ

زبان فارسی زبان یهودیان و زبان ترکی زبان یدیش بوده است. در رابطه با زبان کردی چیزی نفرموده اید.
در ضمن بازار قدیم سنندج تا همین اواخر بیشتر محل کسب یهودیان بوده است و شهر بانه هم به شهادت افرادی که به بایگانی سجل احوال آن شهر دسترسی دارند؛ در ابتدای دایر شدن سجل احوال در آن شهر، دین و اسامی بیشتر مردم کلیمی قید گردیده است و حتی آن شهر نزد معمرین به یهودی کش شهرت یافته است.
(احتمالاً یهودیان ادعای تاریخی نسبت به کل ایران را داشته باشند )

محمد یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 04:36 ب.ظ

زبان انگلیسی هم به مانند فارسی دارای ریشه های مشخصی نیست ؛ اکثر لغات این زبان ریشه هایی لاتینی دارند و مابقی از زبانهای ژرمنی و عربی و ... گرفته شده اند.
چرا در محدوده ی کوچکی چون اسکاندیناوی شمار بسیار زیادی زبان ژرمنی وجود دارد؟!زبانهای
انگلیسی،سوئدی،هلندی و آلمانی به همراه زبانها و لهجه های زیاد دیگری ژرمنی اند.در این بین آلمانی و هلندی بسیار شبیه به هم اند.

آیا این زبانها ییدیش نیستند؟!

چرا زبان ناقص و بی قاعده ی انگلیسی باید زبان رسمی دنیا باشد؟!
در این زبان شمار بسیار زیادی از افعال بی قاعده اند،جمعهای بی قاعده ی زیادی دارد،صفات برتر و عالی هم تا سه حالت بی قاعدگی دارند!،بسیاری از لغات هم هنگام اضافه شدن به لغات و یا وندهای دیگری کلا دگرگون می شوند،برای بیان بعضی مفاهیم هم نقص زیادی دارد.
از نظر من تمدنها ؛ سازنده ی زبان ملل خود هستند،با چنین حسابی زبانهای قاعده مند و توانای امروزی از تمدنها شکوهمند و برتر سرچشمه گرفته اند:
1-زبان عربی و عبری و آرامی و سایر زبانهای سامی (احتمالا از تمدنهای میان دو رود)
2-زبان های لاتین مثل ایتالیایی و فرانسه و اسپانیایی (صد در صد از امپراتوری روم)
3-زبانهای اسلاوی (؟)

امیررضا یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

با سلام خدمت استاد عزیز.سوال من اینه که چطور ماجرای استر و مردخای در توراتی که هزار سال از خود مقدم تره نوشته شده است.

آقای امیر رضا. سئوال تان مفهوم نشد. هزار سال از خود مقدم تره یعنی چه؟!

[ بدون نام ] یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

آقای محمد آیا می توانید آن تنها فعل بی قاعده ترکی را معرفی کنید و در مورد آن توضیح مختصری بدهید؟‌باتشکر

بختیار یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

استاد با کسب اجازه
بنظرم سوال اقای امیر رضا نوعی رخنه گیری بر اسمانی بودن تورات است. ایشان پرسیده اند چگونه امکان دارد در تورات مطالبی ثبت باشد که بعد از فوت موسی اتفاق افتاده است

آقای بختیار. فقط ۵ کتاب اول تورات نازل شده از سوی خداوند است. بقیه کتاب ها هرکدام مولف حودش را دارد و از حوادث پس از مرگ موسی خبر می دهد.. مانند کتاب استر، کتاب اشعیاٍ، کتاب ارمیا، کتاب یوشع و غیره کتاب استر هم در زمره شروح حوادث بعد از مرگ موسای پیامبر است..

قوچعلی یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 08:13 ب.ظ

به نظر شما احمدی نژاد و مشایی ممکن هست که آنوسی باشند؟

عمران یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 08:36 ب.ظ

استاد خیلی توی اینترنت مظلومی.همه علیهتون جبهه گرفته اند.کافی است اسم خودتون رو سرچ کنید!

اقای عمران. احتمالا آن قدر فحش می دهند تا بنای تخت جمشید از حالت نیمه ساخت خارج شود. گاگول اند دیگه...

khalil یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

استاد تکلیف مجسمه سازی و نقاشی در قرآن مشخص نیست ولی آیات عظام با اینکه حرام می دانند باز هم با بلاتکلیفی مجوز ساخت تندیسهای شهدا و مفاخران را می دهند. نظر شما چیه؟؟

آقای خلیل. این ها مباحث فقهی است که علمی به آن ندارم.

محمد یکشنبه 18 دی 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

تا آنجایی که می دانم ، تنها فعل بی قاعده تورکی فعل "بودن" هست.
مثلا تمامی افعال تورکی در گذشته فرمول زیر رو دارند:
بن + د + شناسه ها
در حال :
بن + یور + شناسه ها
اما در مورد اون فعل اینگونه نیست.

البته ؛ این قاعده مند بودن زبان تورکی در مبحث افعال به هیچ وجه ناکارایی این زبون در واژه سازی،ریشه یابی،فصاحت،ادبیات،ریشه داری و تاثیر گذاری بر سایر زبانها رو توجیه نمی کنه.

عوضی دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 01:15 ق.ظ

برای عمران و عمران ها

شما از کجا می دانید مطالبی که بر علیه ایشان هست، ظلم به ایشان است یا نه؟ شما چه می دانید؟

و اگر می دانید پس تا حالا چکار کرده اید تا مظلومی را حمایت و ظالمی را بکوبید؟ آیا فقط و فقط یک وبلاگ ولو ساده زده اید که تعدادی لینک به همین وبلاگ در آن باشد؟ یا بخشی از مطالب ایشان را حتی به نام و افتخار خود منتشر کنید؟ یا لااقل نظر فخیم خود را عرضه بدارید؟

هیهات دوست من، هیهات

محمد اوجال دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 02:39 ق.ظ

استاد، منظورم از نسخ، نسخ کهن عربی قرآن است. آیا در برخی از نسخ، در آیه زیر:

وَکَأَیِّن مِّن نَّبِىٍّ قَـٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا۟ لِمَآ أَصَابَهُمْ فِى سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا۟ وَمَا ٱسْتَکَانُوا وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّـٰبِرِینَ ﴿١٤٦﴾

به جای "قاتل"، "قتل" ثبت شده است؟

اساسا منبع قرآنهای کنونی چیست، یعنی از روی چه چیزی نوشته شده اند؟ ضمنا، منظور از روایات "حفص" و "ورش" چیست؟

ممنون

این کدام قرآن است. درباره مبنای متن قران هم گفت و گوهای ضرور انجام شده است.

سلام دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 02:39 ق.ظ

جناب پورپیرار سلام
خسته نباشید.
کتاب اسلام و شمشیر شما را خواندم و با توجه به دیگر آثارتان دریافتم که اعتقادتان این است که قرآن را هرگز نباید تفسیر کرد و آیات قران را همان جوری که هست باید خواند . این درست. ولی آیا ترجمه آیات هم بدون کوچکترین دخل و تصرف هم شامل حکم تفسیر میشود؟ ضمنا آیا حضرتعالی که اشراف کامل به قران دارید و تمام تفاسیر اسرائیلیات و انحرافاتی که در معانی آن بوجود آوردند را میشناسید و معرفی کردید قصد ارائه ترجمه صحیح آیات قران را به مخاطب ایرانی ندارید تا شاید علاقمندان کسب معرفت بهتر بتوانند با این کتاب آسمانی مانوس شوند؟با تشکر

آقای سلام. با اجازه و استمهال اجل، شاید.

محمد رضا دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 07:10 ق.ظ

سلام استاد بزرگ. میخواهم خواهش کنم که نظر مستقیمتان را درباره تورات و انجیل های امروزین بیان بفرمایید. ممنونم.

آقای محمد رضا. کتاب انجیل به علت تعدد خود از دایره تحقیق بیرون فرستاده شده و تورات های کنونی را هم که شامل ۵ سفر با نام های پیدایش. خروج. لاویان. اعداد و تثنیه است و با مرگ موسای پیامبر بسته می شود به هیچ وجه نمی توان همان فرو فرستاده اولیه از جانب خداوند دانست.

« و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند، پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرندو از هرکدام که خواستند زنان برای خویش می گرفتند». عهد عتیق، پیدایش، سوره ۶، آیات ۱-۳)

آیا ممکن است خداوندی که مشرکین را نجس گفته و لم یلد و لم یولد است توراتی با آیات بالا را برای موسی فرستاده باشد؟ بنا بر این تورات های امروزین مشرکانه و بازنویسی خاخام هایی است که مامور نوشتن تورات هایی با مطالبی شده اند که ادعای ارضی امروزین آنان را تایید کند. هرکس که تورات امروزین را همان نازل شده از جانب خداوند بداند، نه فقط مشرک است بل بلادرنگ آشکار می شود که یهودیان در هیچ زمانی موحد نبوده اند. بدین ترتیب جوامع یهود جهان و کنیسه به مرحله ای بازگشته اند که هنوز موسای پیامبر بر قوم آن ها وارد نشده بود. بدین ترتیب یهودیان و عیسویان را نمی توان متدین و تابع دستورات الهی دانست چنان که تورات و انجیل های امروزین را مطلقا نازل شده هایی از جانب خداوند نیست.

زین العابدین پنجابی دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 09:51 ق.ظ

در کنار بودای بامیان (که به واقع بودا نیست و مجسمه ای از یکی از شاهزادگان قدیم می باشد) مردمی ترک صورت و فارسی زبان و شیعه مذهب زندگی می کنند

در مناطق مرکزی افغانستان جمعیت بیش از 6 میلیونی هزاره ها زندگی می کنند هزاره ها از نظر آناتومی و چهره کاملا شبیه به نژادهای آسیایی اللخصوص ترکان اویغور و مغولها میباشند به زبان فارسی با لهجه هزارگی صحبت می کنند اما دایره لغاتشان سرشار از لغات اصیل ترکی و گاها مغولی می باشد. هزاره ها شیعه مذهبهای بسیار متعصبی هستند و به این سبب متحمل خسارات بسیاری شده اند.

هزاره ها یک برگ تاریخ پیش از صد سال ندارند و هرکس بر اساس میل و سلیقه خودش برای آنان تاریخ نوشته است مثلا بعضی محققین غربی آنان را مهاجران ترک (هونها) دانسته اند و بعضی هم آنان را بقایای مغول میدانند اما به واقع مستندات این ادعاها آنقدر ضعیف است که قبولش برای خود هزاره ها هم دشوار می نماید.

حال اگر زبان فارسی را بدیش و انتشار مذهب شیعه را در همین چند صد سال اخیر فرض کنیم و جود چنین مردمی خود سوالات بی جواب دیگری را ایجاد خواهد کرد که ماهیت هزاره ها چیست و چگونه فارسی زبان و شیعه مذهب شده اند و ورودشان به کوهستانهای مرکز افغانستان در چه زمانی بوده است.



آقای پنجابی. برای گشوده شدن گره هایی که بر می شمرید باید مدتی دیگر حوصله کنید. اگر به خواست خدا ارائه مسائل معاصر میسر شد، معلوم تان می شود که ارزش صبوری را داشته است.

محمد دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

اگه اونها بوی گند می دادن و لباسای کثیفی داشتن و در کل فقیر و بیچاره بودن نشون دهنده ی نبود عدالت در ایران اون موقع هست.
نشون دهنده ی اینه که حکومتها حکومت مردمی نبوده اند .
نویسنده ی متعصب بی عقل طوری حرف زده انگار با قوم بیگانه ی مغول طرفه!
نکته:پشتونستان در زمان صفویه جز ایران بوده،یعنی پشتونها ایرانی محسوب می شده اند!

محمد دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

درباره ی پیشینه ی تهران در ویکی پدیا می خوانیم:

"روستای تهران در واقع کانون چپاولگران و نهانگاه کالاهای دزدیده‌شده بود و این وضع تا زمان شاه تهماسب صفوی که قزوین را به عنوان پایتخت خود انتخاب نمود ادامه داشت. تهران در برابر حملهٔ افغان‌ها (پشتون‌ها) ایستادگی زیادی کرد و به همین خاطر آن‌ها پس از تصرف تهران این شهر را ویران کردند و باغ‌ها و تاکستان‌های آن را از میان بردند.[۲۶] در زمان نادرشاه تهران دوباره نام و نشانی یافت و در همین شهر بود که نادرشاه رهبران بزرگ شیعه و سنی را گرد هم آورد و پیشنهاد اتحاد اسلامی و رفع اختلاف‌ها را به آن‌ها داد.[۲۷] تا پیش از کشف تمدّن قیطریّه و همچنین کشف آثاری در تپّه‌های عباس‌آباد، گمان می‌رفت پیشینهٔ تاریخی این شهر به همان آثار یافت‌شده در حوالی شهر ری محدود می‌شود، ولی اکتشافات باستان‌شناسی در تپّه‌های عباس‌آباد، بوستان پنجم خیابان پاسداران و درّوس، نشان داد تمام آبادی‌های ناحیهٔ تاریخی قصران، دوره‌ای درخشان از استقرار اقوام کهن و خلّاقیّت‌های فرهنگی را پشت سر گذارده‌اند. [۲۸] در فارسنامهٔ ابن بلخی نیز که مربوط به سال‌های ۵۰۰ تا ۵۱۰ هجری قمری‌است. از شهر تهران به دلیل انارهای مرغوبش یاد شده‌است. اگرچه در آثار مکتوب کهن از تهران پیش از اسلام نام برده نشده است، امّا حفّاری‌های باستان شناسی ۱۳۲۱ خورشیدی در روستا‍ی درّوس ‍ شمیران نشان می‌دهد که در این ناحیه، در هزارهٔ دوّم پیش از میلاد، مردمی متمدّن زندگی می کرده‌اند.[۲۹] تهران در قدیم روستایی نسبتاً بزرگ بود که بین شهر بزرگ و معروف آن زمان، شهر ری و کوهپایه‌های البرز قرار داشت. نخستین بار نام آن در ذکر زندگینامهٔ ابوعبدالله حافظ تهرانی متولد ۱۸۴ خ. آمده‌است. پس از حملهٔ مغولان به ری و تخریب این شهر، تهران بیش از پیش رشد یافت و عدّه‌ای از اهالی آوارهٔ ری را نیز در خود جای داد و مساحتش در این دوران به ۱۰۶ هکتار رسیده بود.[۲۸]"

درباره ی نام تهران:

"در باره ی وجه تسمیهٔ تهران اختلاف نظر زیادی وجود دارد، پاره‌ای از پژوهشگران «ران» را پسوندی به معنای دامنه گرفته‌اند و شمیران و تهران را بالادست و پایین‌دست خوانده‌اند. برخی دیگر تهران را تغییر شکل یافتهٔ «تهرام» به معنای منطقهٔ گرمسیر دانسته‌اند، در مقابل شمیرام یا شمیران که منطقه سردسیر است و همچنین عدّه‌ای بر این باورند که سراسر دشت پهناوری که امروز تهران بزرگ خوانده می‌شود در میان کوه‌های اطراف، گود به نظر می‌رسید و بدین سبب «ته ران» نام گرفت.[۲۸]"


آقای محمد. شب ها شام سنگین نخورید تا کم تر به این گونه اوهام گرفتار شوید.

khalil دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام بر استاد و دوستان

در مورد حرکت خورشید:
وَ الشَّمسٌ تَجرى لِمُستَقَرٍّلَها (یس ۳۸)
و خورشید در قرارگاه خود در حرکت است.

واژه « مُـسـتـقـر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فـرد در آن است ضمن اینکه به اینطرف و آنطرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همانطور که آیه توصیف می کند در «مستقـر» خود در حرکت است.

«مستقـر» آن مـرکـز مـنـظـومـه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن از جمله حرکت آن بدور خود است که هر ۲۷ تا ۲۸ روز یک دور است و حرکت دیگر آن حرکت در مداری در کهکشان راهشیری اسـت که با سرعـت ۹۰۰۰۰۰ کـیلومـتر در ساعت در آن در حرکت است و ۲۲۵ یا ۲۵۰ میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند و کل منظومه شمسی را نیز با خود دارد. بنابر محاسباتی که فعلاً وجود دارد خورشید تا کنون ۱۸ دور در مدار خود دور زده است.

تا نظر استاد چه باشد...



khalil دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

http://bookcity.org/news-942.aspx

ساده دل دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 11:32 ب.ظ


یعنی حرم امام رضا هم جدیدا ساخته شده!!؟؟؟
چه مسائل دیگری هست که در عموم بطور گسترده اطلاع رسانی نشده و سعی بر سکوت بر آنها شده؟؟
میدانستند با مطرح شدنش چه سوالاتی در ضمیر مردم ایجاد میشود

ماجرای طلسم شیخ بهایی در ساخت! حرم امام رضا
http://www.morsalat.ir/portal/Home/ShowPage.aspx?Object=NEWS&ID=2553f548-bd56-4c15-844b-a747a1b421a9&WebPartID=a8e01eb4-2563-4433-af9a-8523efc94e58&CategoryID=b1a40f9b-3747-4c15-90b3-4b6d1d8b550e


راستی این شیخ بهایی کیست که هرچه طلسم و دعا و خزعبل است به ناف او بند شده؟
نامی جعلی ،بهانه ای برای وارد کردن در تعلقات دینی مردم؟؟


ساده دل دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 11:36 ب.ظ


راستی یادم رفت از طرح های توسعه حرم رضوی که بطور منسجم در این سالها پیگیری میشده نام ببرم
ایا جوابی دارند که چرا سکوت چند قرنی بر توسعه و ابادی مقبره ها و اماکن زیارتی و تاریخی حاکم بوده و فقط در طی این یک قرن اخیر توسعه یافته و از حالت بیابانی خارج شده اند؟؟!

مهران سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 08:06 ق.ظ

جناب ساده دل

بنا به آمار رسمی اعلامی تنها در ۳۰ سال اخیر تعداد امامزاده ها از حدود ۱۵۰۰ به بیش از ۱۰۵۰۰ رسیده است. یعنی به طور متوسط در هر روز در سی سال اخیر یک امامزاده زاییده شده و نیز کشف و کشته و بنایی نیز برایب آن تدارک دیده اند.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

shenasname سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

http://up98.org/upload/server1/01/z/y1trb2f193ojofy6sx.jpg
اههههههههههههههههههههههه شناسنامه نو و عکس قدیمی اهههههههههههههههههههه

khalil سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 12:02 ب.ظ

آقای ساده دل و مهران اشتباه نکنین خداوند مانند 124000 پیامبر ،برای هدایت مردم هر کوچه محله ای امام ارسال کرده است!!
پیامبر فرمود:« خداوند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاد که من از همه‌ی آنان گرامی‌تر و مقرب‌تر هستم؛ و نیز به همین تعداد، یعنی صد و بیست و چهار هزار، وصّی آفرید که از میان آنها علی علیه السلام نزد او برتر و گرامی‌تر است.» حیوه القلوب مجلسی ج 1 ص 6

تنها نام 25 تن از این انبیاء الهی در قرآن مجید ذکر شده است که عبارت‌اند از:
حضرت آدم علیه السلام، حضرت نوح علیه السلام، حضرت ادریس علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت اسحاق علیه السلام، حضرت یعقوب علیه السلام، حضرت یوسف علیه السلام، حضرت لوط علیه السلام، حضرت هود علیه السلام، حضرت صالح علیه السلام، حضرت شعیب علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، هارون، حضرت داود علیه السلام، حضرت سلیمان علیه السلام، حضرت ایوب علیه السلام، حضرت ذوالکفل علیه السلام، حضرت یونس علیه السلام، حضرت الیاس علیه السلام، حضرت الیسع علیه السلام، حضرت زکریا علیه السلام، حضرت یحیی علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام و حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم.

khalil سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام استاد عزیز
نامه ای در مورد نیمه کاره ماندن< تخته جمشید >!!

http://gallery.military.ir/albums/userpics/t_30_2.jpg

http://gallery.military.ir/albums/userpics/t_30_1.jpg

استاد عجب خوراکی برایشان تهیه کردید...

khalil سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 12:50 ب.ظ

عجب رهبری هوشیاری:

فرنگی‏ها اصرار داشتند هخامنشی‏ها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر برده ‏اند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده» این بخشی از بیانات مقام معظم رهبری است درباره‌ی آن‏چه غربی‌ها بر سر تمدن کهن ایران آورده‌اند......که عدم نیت حرفه‌ای و صادقانه نزد مورخان غربی پیش از این توسط مقام معظم رهبری بیان شده است و ایشان تذکر لازم را در این باره داده‌اند.......

ادامه:
http://www.centralclubs.com/topic-t82106.html


استاد به هر طریقی هم که حقیقت را با اهداف سودجویانه خود رو می کنند ولی باز هم نمی خواهند نامی از شما محقق بزرگ، بیاورند. چه باید گفت!!؟؟باز هم عجب خوراکی دستشان داده اید...

یه دوست سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 01:30 ب.ظ

سایت بی بی سی فارسی اخیرا مطلبی را با عنوان “اکثر ایرانیان، نژاد آریایی ندارند” به نقل از دکتر مازیار اشرفیان بناب، پژوهشگر علم ژنتیک، در قالب یک مصاحبه منتشر کرده و درتوضیح آن چنین آورده:

«گروهی از محققین ژنتیک در دانشگاه پورتسموت انگلیس، به سرپرستی یک محقق ایرانی به نتایج جالبی درباره نژاد ایرانیان رسیده‌اند. این گروه معتقدند اکثر ایرانیان بر خلاف آنچه تصور می شود، نژاد آریایی ندارند بلکه به نژادی تعلق دارند که حدود ده هزار سال پیش ساکن ایران بوده‌اند. این تحقیقات که قسمتی از تحقیقات جهانی ژنتیک است به سرپرستی دکتر مازیار اشرفیان بناب سالها پیش در دانشگاه کمبریج شروع شده و در دانشگاه پورتسموت به نتیجه رسیده است».

آقای بناب در این مصاحبه می گوید:

با توجه به تفاوتهای زبانی، بعضی وقتها با توجه به تفاوتهای فرهنگی، گاهی تفاوتهای مذهبی، بیست و شش گروه مختلف مورد مطالعه قرار گرفتند و مطالعات ژنتیک نشون می ده علیرغم اینکه ما زبانمون را به عنوان شاخه ی مهمی از زبان ایندو یوروپین یا شاخه ی ایرانی زبان ایندو یوروپین هست از بخشهایی از فلات مرکزی قسمتهای مرکزی آسیا گرفتیم ؛ محتوای ژنتیکی ما به مقدار بسیار بسیار محدود و کمی به اون منطقه بر می گرده؛ مارکرها و شاخصهای ژنتیکی خاصی که ما می تونیم در آسیای میانه پیدا بکنیم ماورا قفقاز که بر اساس تئوریهای موجود منشا اولیه اقوام آریایی بوده، در فلات ایران بسیار بسیار کم پیدا میشن و این نشون می ده که تاثیر ژنتیکی بسیار کمی اگر هم گرفتیم از اقوام مهاجر مرکز آسیا میانه گرفته شده و در ایران میشه پیداش کرد .

دکتر بناب در ادامه می گوید:

ما به این نتیجه رسیدیم که تمامی اقوام ایرانی ریشه مشترکی دارند که بخش عمده محتوای ژنتیکی اونها ، چیزی بیش از هفتاد درصد محتوای ژنتیکی تمام گروههای ایرانی که فعلا در مرزهای سیاسی ایران ساکن هستند و زندگی می کنند به یه ریشه ی مشترک حدودا ده هزار ساله بر می گرده که به دنبال انقلاب نئولیتیک یا پیدایش کشاورزی در حدود همین ده هزار سال پیشتر منطقه جنوب غربی کشور و ایران زندگی می کردند و به هر حال این جمعیت اولیه گسترش و رشد پیدا کرده و در تمام فلات ایران و بعد شاید در بیرون از مرزهای سیاسی فعلی ایران مستقر شدند و این جمعیت ریشه مشترک ژنتیکی تمام اقوام ساکن در فلات ایران است.

خاخام منوخیم سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

آقای خلیل -سلام علیکم

خیلی ممنون از اینکه احادیث بابام اینا کعب الاحبار وابو هریره را سند کلامت کردی.ما گفتیم 124 هزار برای اینکه هر که را خواستیم به عنوان پیامبر قالب کنیم از جمله به دانیال و ارمیا و...مقام پیامبری بدهیم و لا پوشانی کنیم که فتنه پوریم زیر سر بعضی از این آقایون به اصطلاح نبی خوابیده در این سرزمین پوریم زده بودومقدس وعزیزشان بدارید و شما نیز چون ما قدر دان آن کشتار باشید.ممنون که به میل ما .مثل ما وبه میل ما می نویسی.

نره خر سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام اوستاد عزیز-
در ساختگی بودن زبان فارسی شکی نیست.
اما آیا تورکی با آن همه ظرافت زبانشناسی و شاهکار بیان ساخته ی یهود است؟زبانی که به قول یکی از دوستان تنها یک فعل بی قاعده دارد ساختگی است؟زبانی که قانون هماهنگی اصوات دارد ساختگی است؟زبانی که آنقدر زباست که جهانیان را اسیر خود کرده ساختگی است؟زبانی که بسیاری از دانشمندان آن را زبان خدا می دانند جعلی است؟!!
مونتظر پاسخم

آقای نره خر. به یادداشت های قبلی، درباره زبان ترکی رجوع کنید. ضمنا بد نیست ما را با آن دانشمندانی که زبان ترکی را زبان خدا معرفی کرده اند، آشنا کنید.

گوساله سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

با ز هم سلام-گوته تورکی را زبان خدا می دانست-پستهای مربوط به اعظم زبان تورکی را کجا پیدا کنم؟

khalil سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 08:01 ب.ظ

آقای خاخام منوخیم_سلام علیکم
غرضم در این بود تا مطمئن شوم بقیه پیامبرانی چون شما به این وبلاگ حضور رسانند و بنده در ادامه لیست انبیا اضافه کنم.همینک می خواهم نام شما و طوائفتان را در کتابی به اسم< کعب الحمار >که مشتاق نوشتن آن هستم، ثبت کنم.

مهدی - مهدی سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

آقای نره خر،

به همان قاعده مندی غیر طبیعی اش شک کنید.

با احترام
مهدی

abbas چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 04:44 ق.ظ

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%AE%D8%B2%D8%B9%D9%84?match=en

abbas چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 07:48 ق.ظ

http://hoveza2011.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد