حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 27.

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 27.


در مقابله با انبوه گفتار و نوشتارهایی بی اصل و نسب، در موضوع هویت و تمدن و فرهنگ ایران و شرق میانه، با گنگ و گروهی شکل گرفته در کرسی های شرق شناسی دانشگاه های پرآوازه غربی آشنا شدیم که با توسل به انواع ترفند و شگرد جعل، برای ما از تاقچه های تخت جمشید تا ساکنان حرم سرایی در میدان ارک تهران، هویت ملی تراشیده اند. در خلال بررسی این گونه تالیفات دریافتیم که مجموع سوقات گند گرفته غربیان، از آن رو اعتبار حدوث و ظهور ندارند که پیش از این در مدخل های گوناگون و از جمله در نمایش پلان شهرهای ایران به دوران قاجار، آشکار شد که پس از ضربه پوریم، تا قریب دو قرن پیش، پهنه شرق میانه تحرک اجتماعی مجدد را آغاز نکرده بود تا اشارات منابع دانشگاه های غرب را معتبر بدانیم.

«سیاح فرانسوی مسیو الیویه که در سلطنت آغا محمدخان تهران را دیده بود وضع ظاهری تهران را چنین شرح می دهد - «بناهای جدید تهران از قبیل بازار و مسجد و منازل و ابنیه سلطنتی جدیدا احداث گردیده ویرانه ها و خرابی های افاغنه هنوز باقی است - آغامحمدخان که این شهر را جهت پایتخت خود انتخاب نموده برای رفاه حال تجار و مسافرین، کاروان سراهای مرفه و مجهز بنا نهاده و قصبه ای را مبدل به یکی از شهرهای قشنگ ایران کرده تهران با دیوار مربع گلی و یک خندق احاطه شده - محیط دیوارها در حدود 7 میل است - در زمان آغا محمدخان در قسمت کوچکی از محوطه داخلی حصار اهالی سکنی داشتند و بقیه خالی از سکنه بود - یک چهارم شهر اختصاص به باغ های بزرگ داشت و قصر شاه در ارک یا قلعه شاهی ساخته شده - در هریک از چهار دیوار دروازه ای بود و برای دفاع مقابل هر کدام به فاصله سیصد یا رد برج مدور بزرگی ساخته بودند در هر برجی دو یا سه توپ قرار داشت. با تمام مساعی که آغامحمد خان برای ازدیاد جمعیت پایتخت اش به کار می برد و با کمک هایی که به تجار و صنعتگران می شد جمعیت تهران در سال های آخر سلطنت اش از پانزده هزار نفر تجاوز نمی کرد - از این عده سه هزار نفر بستگان دستگاه سلطنت و سپاهیان بودند». (رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ص 50)

اگر واتسن ادعا دارد زمان آغا محمد خان، یعنی قریب 230 سال پیش، تهران را دیده و بر آن شرح و وصف نوشته، پس برای معتبر و ممکن کردن قول او، لازم است ابتدا کتاب بزرگی را که دانشگاه بهشتی و میراث فرهنگی و وزارت امور خارجه تایید کرده اند، کنار گذاریم، تالیف آن را ناشیانه بشماریم و همچنان به حضور در قصه های تاریخی خود بسنده کنیم.


قریب ۱۵ سال پیش، سعید رهبر کوشید تا از مسیر جمع اوری اطلاعات مندرج در سفرنامه ها و دیده و شنیده های جهان گردان و مورخان و دیپلمات ها و ایران پژوهان، اشنایی روشن تری از حضور موثر ملتی فراهم آورد که خود یکی از ان ها است. چنین کوششی از آسیب ذهنی لاعلاجی خبر می دهد که آن گروه کم تعداد اهل مکاشفه نیز بدان دچار شده اند. زیرا آنان که انتساب افسانه های شاه نامه و  قوم اریا و زبان دری و دیگر فصول نظیر را، شایسته قبول نمی دانند و بر خود نمی بندند نیز ویلان مانده اند. در واقع نوستالژی هر ایرانی بیرون گریخته از دایره عوام، که خود را در قالب رستم و سهراب و افراسیاب  و اشکبوس و رودابه و گرد آفرید نمی ریزد و تصاویر و تصوری که میراث مکتوب موجود به او می بخشد،  حفره های خود شناسی او را پر نمی کند.. این ها عوارضی است که ناچار گریبان هرکسی را خواهد گرقت که فاجعه پوریم را باور ندارد. سرانجام آقای رهبر  در جست و جوی پیشینه خویش کوشید از مسیر جمع آوری مستقیم توصیفات و  تعاریف موجود در ۵۰ منبع، از سفر نامه ها و یادداشت های پراکنده ایران شناسی، آینه ای برای تماشای چهره بومی خود بسازد، تا لااقل بتواند سبقه قابل دفاعی را ادعا و اراده کند. نتیجه تلاش او کتاب کم و بیش حجیمی شد که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۶ و در استکهلم با نام نگاهی دیگر به دیاری کهن منتشر شد که همان ذکر دیار کهن درعنوان آن معرف نوع سرگردانی و ناگزیری مولف است. کتاب او به این می ماند که در  هر گذری راه بر گذرنده های نا آشنا و بی اطلاع ببندیم و بپرسیم: ما کیستیم؟!

«ما ایرانیان هنگامی که می خواهیم خودمان را به رخ جهانیان و به ویژه غربیان بکشیم، بیش تر در جلد باستان شناس فرو می رویم و به گذشته درخشان و پر افتخارمان می نازیم، گذشته ای با عظمتی افسانه ای و غرور انگیز... برای شان بالای منبر می رویم که چه بوده ایم و در جهان چه ها که نکرده ایم و این همه برای آن است که برای اینده هیچ چشم اندازی نداریم و در مورد زمان حال خود نیز فکری نکرده ایم. اگر گذشته برای زندگی امروز و آینده مان هیچ دست آورد مفیدی نداشته باشد و صرفا انگیزه ای باشد برای بی عملی و انفعال ما، از این نازش ها و به رخ کشیدن ها چه حاصل؟ تکرار مکرر این که فرهنگ و تمدن جهانی به ما مدیون است و پشت سر هم ردیف کردن نام هایی چون زردشت، کورش، داریوش، مانی، فردوسی، خوارزمی، خیام، ابوعلی سینا، بیرونی، حافظ، خواجه نصیر، مولوی و ده ها نام پرآوازه دیگر چه نفعی برای حال و آینده ما دارد و تاکنون چه حاصلی به بار اورده است»؟ (سعید رهبر، نگاهی دیگر به دیاری کهن، مقدمه، ص سه)

اشکال و اشتباه آقای رهبر آن جا بروز می کند که شاید خبر ندارد آن قصه های ایران باستان و این صف دراز شاعران و بزرگان فرهنگ ایرانی را غربیان برای ما ساخته اند نه ما برای آن ها. با این همه محتوای کتاب او در این برهه که می خواهیم با مسائل معاصر تعیین تکلیف کنیم، از جهاتی بسیار سازنده است. زیرا منطق بنیان اندیشی به اثبات رسانده است که از زمان قتل عام پوریم تا مقطع سلطنت ناصرالدین شاه تجمع انسانی در ایران و در هیچ مقیاسی برقرار نبوده، تا این خیل نقالان دروغین در باب چند و چون آن ها به خوش آمد خویش داستان بسازند و جمع کنونی را سرگردان تر کنند.

«عادات و رسومی که من اطلاع دارم ایرانیان احترام می گذارند از قرار ذیل است: ایشان اعتقاد به خدایان و معابد و منابر ندارند و اعتقاد به آن ها را علامت حماقت می دانند و این به گمان من از ان جا ناشی می شود که ایشان چنان که یونانیان می پندارند معتقد نیستند که خدایان از همان جنس انسان اند ولی عبادت آنان چنین  است که به قله بلند ترین کوه ها بالا روند و از ان جا به درگاه ژوپیتر قربانی نثار کنند. ژوپیتر نامی است که ایشان به فلک الافلاک می دهند و همچنین ایشان هدایایی به خورشید، ماه، زمین، اتش، آب و باد تقدیم می کنند». (هرودت، تواریخ، ص ۱۰۵)

بنیان اندیشان آماده اند تمام این اتهامات و ابهامات را از زبان هرودت بر خود گوارا بگیرند، با این ضمانت که کسی معلوم کند هرودت کتاب پربرگ اش را با چه وسیله و برچه موادی نگاشته است؟!

«ایرانی ها تقریبا تمام کشیده قامت اند. رنگ شان تیره یا زیتونی است و نگاه شان شبیه به نگاه بزغاله. ابروان شان قوسی و در وسط پیشانی به هم متصل می گردد، ریش شاه مورد مواظبت مخصوصی است و موهای بلند و مجعدی دارند. ایرانیان بی نهایت محتاط و سوء ظنی هستند، به طوری که از ترس مسموم شدن و جادو وقتی در خارج مملکت خود در کشور دشمن هستند حتی از میوه درختان هم نمی خورند». (آمین مارسلین، جلد اول، ص272 )

صلاح را در این دیدم که اجازه بیش تری به امین مارسلین برای امتداد توصیفات اش از ایرانیان ندهم زیرا اتهامات و القابی را که در دنباله بر ما می بندد، با دشنام فاصله ای ندارد.

«غالب زنان ایرانی همچون زنان بربرستان سیه چرده یا سبزه اند. اگرچه زن سفید پوست نیز بین آن ها دیده می شود که غالبا گرجی یا ارمنی اند. بین آن ها بربرهایی شبیه اهالی هرمز یا زنان سراسر سواحل مجاور عربستان دیده می شوند. زنان و دختران پیشه وران و طبقات پایین به طور گروهی در شهر حرکت می کنند و دسته جمعی به حمام یا تفریح و تماشا می روند اما زنان متعین و متشخص هیچ گاه از خانه خارج نمی شوند و همواره با دقت مورد حراست قرار می گیرند و در خانه های خود حمام اختصاصی دارند زیرا مردان ایرانی نسبت به زنان خویش حسود ترین مردان جهانند. با این همه برخی از عوام تن می دهند که زنان شان فاحشگی پیشه کنند و اینان همان رقاصگان و خوانندگانی هستند که چنان که گفته ایم در جشن های نایب السلطنه، یا دیگر صاحب منصبان یا در مجالس دیگر می رقصند و می خوانند و بر حسب نوع استفاده ای که از آن ها می شود پولی به آن ها می پردازند». (سفرنامه دن گارسیا د سیلوا فیگوئروا، ص ۱۵۶)

فیگوئرا مقصد خود از بربرستان را معین نمی کند و اگر به دنبال تعاریف او روانه شویم، کار دشوارتر می شود و همین علم و ادعای کنونی را که خانواده و پدر و مادر و اولاد داریم، زیر سئوال می رود.

«جمیع اهالی این ملک از اعالی تا ادانی به این فن شعبده آمیز اعتقاد دارند لکن بسیاری از منجمین، خود اعتقاد به آن چه می گویند ندارند بل که این هنر را مایه تحصیل معاش کرده اند طبقه شعرا از منجمین بیش تر تملق می گویند و کم تر تمتع می برند معدودی از این طایفه از بخت و اقبال نصیبی دارند و بیش ترشان مثل شعرای سایر بلاد عالم به فقر و فاقه می گذرانند و به سبب کثرتی که دارند محال است که طور دیگر باشند هر کس که اندک نوشت و خوانی می داند اگر تنبلی را بر زحمت ترجیح دهد می تواند نام شاعر بر خود گذارد». (سرجان ملکم، تاریخ ایران، جلد دوم، صفحه 294)

جای تعجب است که غریبه تازه واردی به این ملک در  اولین توجه به عالم شاعران و شعبده بازان و معرکه گیران، از حال و احوال عمومی آن ها با خبر می نماید اما در روزگار ما با این همه تالار و مراسم و تمجید و تفصیل، هنوز دست از بزرگداشت های باب و بی ابرو شده بر نمی دارند.

«هر خارجی که وارد ایران می شود تصور می نماید که ایرانیان مومن ترین ملل جهان می باشند. مذهب ملی و رسمی ایران اسلام می باشد و شب و روز آیات کوچک و بزرگ قرآن و کلمات و عباراتی که از احادیث و اخبار مذهبی اقتباس شده بر زبان مردم جاری است. شما اگر یک ربع ساعت با یک ایرانی صحبت کنید خواهید دید که چندین مرتبه می گوید انشاءالله - ماشاءالله - خدا بزرگ است - سلام الله علیه، صلوات الله علیه و غیره. اگر احیانا نام قرآن به میان بیاید با نهایت تکریم این نام را تلقی نموده و آن را کتاب خدا می خواند و چنان چه بخواهد عبارات و کلمات چند از قرآن بیان نماید آن ها را به عنوان «آیات کریمه» معرفی می کندو اگر چند نفر از هموطنان اشهم اطراف او باشند، هنگام ادای این کلمات باد در گلو می اندازد و حروف عربی را با مخرج اصلی ادا می کند و یک نوع حال تفکری به او دست داده و به طوی با خضوع چشم به آسمان می اندازد که شخص تصور می نماید وی یکی از مقدسین بزرگ است ولی در میان هر بیست نفر که با این خلوص نیت ظاهری اظهار قدس و ورع می نمایند، مشکل بتوان یک نفر را یافت که باطنا هم چنین خلوص نیت و قدس و ورعی داشته باشد و عجیب در این است با این که تمام ایرانیان از این موضوع اطلاع دارند و می دانند که این اظهار تقدس صوری است و باطنی نیست، با این وصف به روی خودشان و دیگزان نمی آورند. گویی این ملت بزرگ به موجب یک پیمان معنوی و یا مرموز موافقت کرده است که متفقا این ریا کاری را بپذیرند. این موضوع یکی از نکات اخلاقی خیلی جالب توجه ایرانیان است که در خور مطالعه بسیار است». (کنت دوگوبینو، سه سال در ایران،  ص ۷)

عجیب است آن توسل به ریا که کنت گوبینو به رفتار ایرانیان 170 سال پیش می بندد بسیار به اطوارهای امروزین مردم شبیه تر است. ضمن این که در ایران 170 سال قبل هنوز تحمع و پایتخت و درباری پیدا نیست که دوگوبینو در میان آنان تفحص کند. در عین حال جای کتاب در فهرست دست ساخت های ذبیح الله منصوری است که در جعل تاریخ و ادب برای ایرانیان استاد کاملی است، به ویژه این که صد سال مقدم بر کشف کامل علامات خط میخی و  ذکر نام دولت هخامنشی، گوبینو ستایش نامه ای مفصل در بزرگداشت مقام کورش هخامنشی دارد و تذکر می دهد که: "شکی نیست اثری که از کوروش در عالم مانده بهترین و سودمندترین گنجی است که از یک انسان باقی و جاویدان مانده و در افکار و ارواح چندین میلیون انسان در ادوار مختلفه کارگر بوده و خواهد بود". آیا از این مزرعه و مجموعه جز بوته پر خار تاریخ دروغین برای ایرانیان خاصل دیگری خواهد رست؟!

«اصفهانی ها از نظر شکل و قیافه در میان ایرانیان تعریفی ندارند. چهره و صورت آن ها، آمیزه ای است از خصوصیات نژاد آسیای شرقی، که آن ها را زشت کرده و به زیبایی خاص ایرانیشان لطمه زده است، صورت دراز و بینی کشیده و پهن و لب های کلفت و برآمده از مختصات فیافه ی اصفهانیان است. همچنین صفات خوب و پسندیده را نیز کم تر در اصفهانیان می توان یافت، آن ها مردمانی با هوش کم صبر، دارای زخم زبان هستند و متلک پرانی می کنند. دشمنی و خصومت خاصی میان آن ها و شیرازی ها وجود دارد، بغض و کینه ی متقابل آن ها نسبت به یکدیگر به حدی است که وقتی به هم می رسند کارشان با فحش و ناسزا شروع می شود و غالبا به زد و خورد و کتک کاری ختم می گردد». (ایلچی پروس، سفری به دربار سلطان صاحبقران، صفحات 378-377)

نکته روشنگر این حاست که نزدیک به تمامی این سیاحان مفسر مسائل  دیدار از ایران، عمدتا از ذروازه اصفهان وارد و از حصار شیراز خارج شده اند، چندان که گویی سرزمین مورد مکاشفه آن ها رشت و کرمانشاه و زنجان و گرگان و اهواز و غیره نداشته و گرچه اغلب افاضات شان به چشم بندی مانند تر است، ولی غالبا اصفهان و اصفهانیان را علی البدل ایران شناسی خود قرار داده و عنوان ایران و یا حتی شرق شناس را به خود بسته اند. انکشاف همین مطلب غریب از تنظیمات دروغین آن ها فرصت می دهد تا گمان کنیم در زمان انان جز اصفهان و شیراز سرهم بندی شده، محل تجمع دیگری شناخته نبوده است؟!  

«حرص و آزی که خصیصه ایرانیان شده مرا اغوا کرد تا باور کنم تحسین آنان برای امام رضا آن قدر که به ثروت افسانه ای وی مربوط است متوجه مسکینان خانه او نمی شود. ایرانیان نسبت به دیدار اشخاص غیرمجاز از اماکن مقدس فوق العاده حساسیت دارند، هندوها و یهودی ها و ارمنی ها، مجاز نیستند در میدان دید آنان ظاهر گردند، زیرا تصور می شود فقط نگاه این گونه اشخاص از فاصله پانصد قدمی موجب بی حرمتی به مقدسات دنیوی و بی حرمتی نسبت به این مکان مقدس خواهد شد». (آرمینوس وامبری، زندگی و سفرهای وامبری، صفحات 278-277)

ایران این یکی مملو از مردم حریصی است که برای کسب درآمد بارگاه خراسان را بر پا کرده اند و آن چه را در باب نفرت از یهودیان و هندوها و ارمنی ها می گوید، نو نوشته ای مربوط به زمانی است که هنوز شهرهای ایران به مدار تولید و تمدن ورود نداشته اند. بدین ترتیب و از ان که حتی دو نمونه از ابراز نظر و پریشان بافی های مورخان و جهان گردان و ایران شناسان و دیپلمات های فرضی با یکدیگر و با شناسایی های کنونی قابل انطباق نیست، به تر ان که متونی از میان کتاب آقای سعید رهبر را بی هیچ شرح و بسطی ارائه دهم.

«بالاخره در زمان نادرشاه کلنی غارت زده جلفا محکوم شد که هر روز مرتبا پولی معادل سه هزار فرانک مالیات بدهد و چون دیگر توانایی پرداخت این مبلغ را نداشت، بیست نفر از روسای آن را کشتند و بعد هم حکم کردند که کلیسا را ببندند و مذهب اسلام قبول کنند. بنابراین کسانی که توانستند، دسته دسته مهاجرت اختیار کردند و سکنه ی جلفا منحصر شد به یک عده اشخاص بی بضاعت که توانایی رفتن نداشتند و اجبارا هر گونه سختی را تحمل کردند. خلاصه کار به جایی رسید که ارمنی نتوانست سواره به شهر وارد شود و می بایستی به محض ورود به پل ها پیاده شده و عنان اسب را دنبال خود بکشد. روزهای بارانی نیز از ورود به بازار ممنوع گردید تا مبدا مسلمانان از تماس با او نجس شوند. از طرفی هم لوطی ها در زیر پل ها کمین کرده، به قتل و غارت آن ها می پرداختند و این حال تا سی سال قبل دوام داشت خوشبختانه در حکومت ظل السلطان که فکر و روح آزادی دارد، آن رفتار بد برطرف شده است و ارمنی ها مجاز شده اند که کلیساهای خود را باز کرده به عبادت پردازند اما چنان که می بینید دیگر جلفا رونق سابق را ندارد و از آن جمعیت کثیر فقط سه هزار نفر بیش تر باقی نمانده که در این جا مانده و از مسلمانان فاصله گرفته اند». (مادام ژان دیولافوا، سفرنامه دیولافوآ، صفحات 219-218)

«اصفهان گردشگاه خوبی است به شرط این که اصفهانی در آن نباشد تا به انسان خوش بگذرد». (مادام ژان دیولافوا، سفرنامه دیولافوآ، ص 237)

«در این موقع رئیس افشار تقریبا به آرزوهای خود رسیده بود، شبی در خواب دید که ماهی که چهار شاخ داشته، گرفته است و این ماهی چهار شاخ، دلالت بر چهار سلطنت می کند. علاوه بر آن به خواب دید که حضرت علی یک شمشیر به کمر او بسته و وی را برای نجات ایران روانه می کند و به او وعده ی تخت ایران را می دهد. یکی از شرایط قبول سلطنت آن بود که ملت ایران طریقه ی رافضی و رفض را که به وسیله ی موسس سلسله ی صفوی در ایران رواج یافته بود، ترک گفته و به مذاهب قدیم برگردد. نادر در فرمان خود چنین نوشت «چون از وقتی که این طریقه ی شیعه یعنی طریقه ی رافضی و سب رواج یافته این مملکت متصل مرکز فساد و آشوب گردیده و امنیت و آرامش به کلی از این سرزمین رخت بربسته است و لذا به تر آن است که همگی سنی شده و این قضایا خاتمه یابد، اما چون مذهب ملی باید پیشوایی داشته باشد بگذارید امام جعفر که از خاندان پیغمبر بوده و ما همگی نسبت به او احترام داریم، رئیس ما باشد. مطابق گفته هانوی، رئیس مجتهدین به مخالفت برخاسته و نادر را نصیحت نمود که خود را فقط به سلطنت دنیوی محدود سازد. اما مرگ ناگهانی این شخص عالی مقام اخطاری به همقطاران او بود که خود را از مخالفت باز دارند. این تغییر رسما در یک جلسه ی بزرگی مورد تصویب قرار گرفت. هر چند که اکثریت ایرانیان حاضر از این تغییر قلبا نفرت داشتند، نادر برای آن که از نامطبوعی و ناپسندی این مذهب بکاهد، تصمیم خود را برای افزودن یک فرقه ی جدید به چهار فرقه ی سنی به نام فرقه ی جعفری اعلام داشت». (ژنرال سرپرسی سایکس، تاریخ ایران، جلد دوم، صفحه 365)

«مشکلات مربوط به اجرای این فکر، یعنی به وجود آوردن اتحادیه اسلامی، مخصوصا در ایران فوق العاده زیاد بود، چون که نفرت شیعیان از سه خلیفه اول اسلامی (ابوبکر، عمر و عثمان) به حدی در گذشته شدید بوده و هنوز هم هست که برخی پیروان از مشتاقان این فرقه گاه گاهی «تاریخ ورود خود را به بهشت برین» به این ترتیب جلو انداخته اند که در مدینه نسبت به قبور خلفای سه گانه، که همه شان را به چشم غاصبان خلافت می نگرند، مخصوصا نسبت به قبر عمر، که مورد نفرت آن هاست، مرتکب اهانت شده و بی درنگ به دست سنی ها به قتل رسیده اند». (خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ، صفحه 29)

«قبل از وداع با اصفهان باید این نکته را هم متذکر شوم که در این شهر بود که با پاره ای از مطبوعات فارسی آشنا شدم یعنی مطبوعاتی که در زیر عبا خیالات و افکار تازه ای را منتشر می کرد. در راس آن ها روزنامه حبل المتین جای داشت که در آن کلکته طبع و منتشر می گردید و تنقیدات نیش داری راجع به سیاست تهران در آن دیده می شد و کتابی هم به نام سیاح هندی به عنوان تاثرات یک نفر هندی که در ایران به سیاحت پرداخته، دیدم که دارای همان روح انتقاد بود و اسیر قهقرایی این کشور باستانی بحث و اظهار تعجب و تاسف می کرد. از طرف قفقاز هم روزنامه فکاهی ملانصرالدین یا خواجه نصرالدین در ایران منتشر می گردید که از تاریک شدن عالم اسلامی و خصایص ارتجاعی طبقه روحانی و سیاست مخالفت آزادی آن ها بحث می کرد و تاثیر زیادی در ایرانیان داشت از همه مهم تر آن که یک غول سیاسی مخفی هم گاهی سر و کله خود را نشان می داد و آن شب نامه هایی بود که با چاپ سنگی انتشار می یافت و مطالبی که باعث بیداری عامه ایرانیان بود در آن درج می شد». (موسیو ب. نیکیتین، ایرانی که من شناخته ام، صفحه 57)

«وقتی سر میز غذا نشستیم، پرسیدم: «چرا ایرانی ها به رسوم و عرف تا این حد بی توجه اند؟ همه جا خرابه های بناهای قدیمی، شهرها و دهات و خانه های کوچک رها شده اند و به دست طوفان و باران سپرده شده اند و مامن کرکس ها و کلاغ ها شده اند». مستعظم میرزا گفت: خیلی علت وجود دارد، سیرت و خوی، خرافات پرستی، طبیعت و تاریخ همه دست به دست هم داده اند و ایرانی را چنین ساخته اند. شاید لازم باشد که توضیح دهم منظورم از طبیعت چیست. آفتاب سوزان در ایران یک نقش عمده ای را بازی می کند. دهقان و کارگر فقیر، آب و خاک را به هم می آمیزد، خود کارخانه خشت سازی را به راه می اندازد و خانه اش را با همان خشت هایی که خود ساخته و خورشید آن ها را خشک کرده و پخته، برپا می کند. معمولا این خانه برای عمر او کفاف می کند. چنان چه احتمالا یک باران تند خرابی آور ببارد و خانه اش را خراب کند، برای او ساختن یک خانه جدید راحت تر می باشد تا تعمیرخانه قدیمی. آن ها که پول دارتر هستند، خانه خود را با آجر و موزاییک می سازند. یک ایرانی به زیبایی و غنی وانمود کردن خود عشق می ورزد. پیش از هر کاری، او نما و جلوی خانه را می سازد و آن را تزیین می کند و سپس احتمالا پولش تمام می شود و داخل و پشت خانه را مجبور می شود با خشت و گل تمام کند که در نتیجه در مقابل باران و دیگر عوامل طبیعی بسیار آسیب پذیر می باشد». (کنتس مد فون روسن، سفری به دور ایران، صفحات 66 -63)

«ذکر پلیس جنوب ایران به یادم آورد که کتاب کسل کننده تاریخ ایران نوشته ی سرپرسی سایکس به فارسی ترجمه شده و به زودی منتشر می شود. درست است که این کتاب دارای اطلاعاتی است که در جای دیگر پیدا نمی شود، ولی خودپرستی که از هر صفحه ی آن تراوش می کند، مسخره است، و فکر این که به فارسی منتشر شود، ناراحت کننده است و به ایرانیان دید نامطلوبی از یک نویسنده ی انگلیسی می بخشد. یک عبارت آن را به یاد می آورم که قریب به این مضمون است: «این کاخ باشکوه را که من ده سال قبل در آن اقامت داشتم شاه عباس ساخته» اما جای جای کتاب آکنده از جملاتی است که همین قدر مسخره است. به هر حال من باید پشتکار پیرمرد را ستایش کنم. او هفتاد و پنج سال دارد و در مورد ترجمه ی کتاب اش، مکاتبه ی گسترده ای با مترجم می کند». (نامه های سر ریدر بولارد، صفحات 351-348)

«در این فصل هیچ تلاشی در توصیف ویژگی های اخلاقی ملت ایران به کار برده نخواهد شد. صرفا درباره ی آن جنبه از شخصیت این ملت بجحث خواهد شد که از لحاظ سیاسی اهمیت دارد. البته اهمیت سیاسی بستگی به این دارد که هدف های مطلوب و ضروری ایران را چه تشخیص بدهیم. اگر لازم دانسته شود که کشور باید به وسیله ی یک پادشاه مستبد یا یک دیکتاتور خودکامه اداره شود، آن وقت باید انتظار دیگری از رفتار ملت داشته باشیم تا وقتی که هدف استقرار دموکراسی است»... «ایرانیان از نظر جسمانی زمخت و قوی هستند، به ویژه عشایر که به ترین ذخیره ی افراد را در سراسر کشور تشکیل می دهند. کارگر ایرانی از نظر شکیبایی و تحمل مشهور است. با وجود این اعتیاد گسترده به تریاک طی نسل های متمادی قدرت اش را سلب کرده است. تغذیه ی بد نیز عاملی دیرینه و عمومی است. و بیماری، حصبه و تیفوس، اسهال خونی، مالاریا، تراخم، آبله و سیفلیس، به نحو غم انگیزی شیوه دارد. به کار گماشتن کودکان در همه جا معمول است و می دانیم که این کار به هیچ وجه به ساخت یک ملت سالم سرزنده کمک نمی کند». (آرتور چستر میلسپو، آمریکایی ها در ایران، صفحات 107-103)

از این گونه اباطیل درباره ایران و مردم آن تا ضخامت چندین هزار برگ مسوده، به نام این سیاح و آن تاجر کهنه کار و وابسته نظامی ذخیره دارند تا تفکیک و تشریح و ترسیم و انکشاف آن چه در دو سه قرن اخیر بر سرنوشت این سرزمین آماده و یا منتشر کرده اند قابل تعقیب و تدبیر نباشد. یک جست و جوی ماهرانه و عاقلانه در این یادداشت ها کاملا نشان می دهد که به علت فقدان توده تمدنی و تاریخی، لاجرم اوصاف مردمی و مدیریتی را بر اساس اغتشاشی ترسیم کرده اند که بازگویی دقیق از مناسبات درونی و بیرونی را ناممکن می کند.

«روز ۲۹ اکتبر ۱۸۴۹ بالاخره به ایران رسیدیم، به کشور کوروش و داریوش و اسکندر، در این جا وقتی به مناظر خشک و لم یزرعی که در پیش روی دارم نظر می کنم، به میلیون ها سپاهی خشایارشا می اندیشم و در عجبم که این سپاه گران از کجا آمدند». (خاطرات لیدی شیل، صفخات ۱۷ و ۱۸)

کافی است از مراکز ایران شناسی سئوال کنیم که لیدی شیل در سال ۱۸۴۹ میلادی، زمانی که کم ترین آگاهی رسمی از متن کتیبه ها حاصل نشده بود، آگاهی خود از کورش و داریوش و خشایارشا را از چه منبعی برداشته است؟!

«راه تهران به همدان را که طی می کردیم یک راه تاریخی در ایران به شمار می زود این همان راهی است که اکباتانا را به راجیسیا ری مربوط می کرد و همان راهی است که در آن اسکندر داریوش سوم آخرین شاهنشاه هخامنشی را تعقیب می کرد. با این وجود ما موقع گذشتن از آن مجال فکر کردن به دوران گذشته تاریخ را نداشتیم و در جست و جوی آثار آن نبودیم، زیرا گرفتاری، درد سر، مشکلات و موانع زیادی در سر راه خود داشتیم و نمی دانم واقعا ایران از دوران باستان عقب تر رفته یا آن که دوران باستان هم جز این نبوده است». (ایلچی پروس، سفری به دربار سلطان صاحب قران، سال ۱۸۵۹، ص ۲۸۰).

اوضاع این ایلچی، که حتی هخامنشیان را به مدد اسطرلاب می شناسد، از ان لیدی فرحناک تر است و انصافا تمسخر آن ها را لذت بخش می کند. این ایلچی پروس که خدا می داند چه کسی است، در سال ۱۸۶۱ خاطرات سفر خود به ایران را در دو جلد، در شهر لایپزیک و با نام سفر به دربار سلطان صاحب قران منتشر کرده است. سال 1861 میلادی چهاردهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه است ولی گویا ایلچی ما با تسلطی که به عالم غیب داشته و پیشاپیش از طول و عرض سلطنت ناصرالدین شاه که نزدیک به قرنی سلطنت خواهد کرد، با خبر بوده ۳۵ سال مقدم بر تاریخ، به شاه قجر لقب صاحب قرانی التفات می کند که در  چند سال پایانی سلطنت او معمول شده بود. وسعت و گستره بی پروایی در خیالات سبک سرانه در این گونه تنظیمات، چندان لجام گسیخته است که به خوبی نشان می دهد ذهن مولفان آن در ساخت و پردازش تاریخ و جغرافیای ایران، از آن که نمونه عینی در مقابل نظر نداشته اند، تا چه اندازه لاابالی و بی صاحب و سودا شده است.  (ادامه دارد)

نظرات 247 + ارسال نظر
aydin یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 01:03 ق.ظ http://biryol-az.blogsky.com

«ما ایرانیان هنگامی که می خواهیم خودمان را به رخ جهانیان و به ویژه غربیان بکشیم، بیش تر در جلد باستان شناس فرو می رویم و به گذشته درخشان و پر افتخارمان می نازیم، گذشته ای با عظمتی افسانه ای و غرور انگیز...»

ما به صورت فصلی کشاورزی می کنیم مسئله جالبی که برایتان می خواهم بگویم این است که ملتی که خود را وارث جام های حسنلو و املش و مارلیک و سیستان و چه و چه می داند ساده ترین ابزار کشاورزی خود یعنی بیل و ابزار آلات ساده کشاورزی خود از قبیل ابزار دروی خود را نمی تواند تولید کند و از کشور های خارجی وارد می کند .

این چنین مللتی باید به گذشته افسانه ای خود ببالد چون چیزی برای امروز و فردای خود ندارد !

naria friend یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 10:17 ق.ظ

سلام استاد عزیز
باز هم یک کپی و رونویسی از دست استاد . واقعن که بعضیها چه رویی دارند!؟

معرفی کتاب «جعل فرهنگ شرق نزدیک باستان»
رضا مرادی غیاث آبادی

http://ghiasabadi.com/muscarella.html

طفلک بسیار دیر رسیده و از آن که طرف خود را اختر باستان شناس می خواند که در زمین معنایی ندارد، از طریق ستاره های راه نما در اسمان به مطالبی دست یافته اند که سال گذشته در همین وبلاگ معرفی شد و حالا ترجمه آن نیز تمام شده است.

aydin یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 01:48 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

این غیاث آبادی از جمله روشنفکرانی است که جمعی را برای بازدید از چهار طوقی های ارامنه با نام جعلی آتشکده جمع می کند و می برد به کاشان . یا کتاب پربار «چهار تاقی های ایران» را به رشته تحریر در آورده است ! عیار سخنانشان کاملا بر همه معلوم است .

کاربرد دیگر دروازه ملل تخت جمشید را در ویژه نامه گل آقای سایت همشهری مطالعه کنید !

http://www.hamshahrionline.ir/news-57816.aspx

محمد اوجال یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 04:18 ب.ظ http://www.mazda.com/profile/vision/

با سلام و عرض خسته نباشید

وسعت شیوع تاریخ یهودساخته در جهان:

در سایت رسمی شرکت اتومبیل سازی ژاپنی "مزدا"، درباره ریشه نام این شرکت اینطور می خوانیم:

The company's name, "Mazda," derives from Ahura Mazda, a god of the earliest civilizations in West Asia. We have interpreted Ahura Mazda, the god of wisdom, intelligence and harmony, as the symbol of the origin of both Eastern and Western civilizations, and also as a symbol of automobile culture. It incorporates a desire to achieve world peace and the development of the automobile manufacturing industry. It also derives from the name of our founder, Jujiro Matsuda.

محمد اوجال یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.mazda.com/profile/vision/

با سلام و عرض خسته نباشید

وسعت شیوع تاریخ یهودساخته در جهان:

در سایت رسمی شرکت اتومبیل سازی ژاپنی "مزدا"، درباره ریشه نام این شرکت اینطور می خوانیم:

The company's name, "Mazda," derives from Ahura Mazda, a god of the earliest civilizations in West Asia. We have interpreted Ahura Mazda, the god of wisdom, intelligence and harmony, as the symbol of the origin of both Eastern and Western civilizations, and also as a symbol of automobile culture. It incorporates a desire to achieve world peace and the development of the automobile manufacturing industry. It also derives from the name of our founder, Jujiro Matsuda.

منشور حقوق بشر کوروش یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 05:46 ب.ظ

آیا "منشور حقوق بشر کوروش" واقعی است؟
http://www.parsine.com/fa/news/62104/آیا-منشور-حقوق-بشر-کوروش-واقعی-است

http://www.britishmuseum.org/research/search_the_collection_database/search_object_details.aspx?objectid=327188&partid=1

سعید.س یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 10:49 ب.ظ

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1573427

http://www.olumensani.com/FA/ArticleView.html?ArticleID=41836&SubjectID=11036

علیرضاـ۱ یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 11:11 ب.ظ

سنن النبی
علامه سید محمد حسین طباطبائی
انتشارات پیام ازادی
چاپ نهم
تیراژ ۱۵۰۰۰ جلد

شمایل پیامبر
پیشانی مبارکش بلند و ابروانی پیوسته بینی باریک وکشیده داشت.
جمجه ای بزرگ داشت. برامدگی دو طرف سینه اش مو نداشت. از میان سینه تا ناف خط باریکی از مو داشت .
لگن خاصره اش پهن بود
چهار گیسو بافته شده داشت.
دو گیسو بافته شده داشت .

در سر وصورت ۱۴ تار موی سپید داشت.
و گویند:۱۷ تار موی سپید داشت
عبدا... بن عمر گوید ۲۰ تار موی سپیدداشت.

سایهاش به زمین نمیافتاد.

روایت شده رسول خدا ختنه شده از مادر متولد گردید.

رشد ونمو یکروزه رسول خدا به اندازه رشد یک هفته اطفال دیگر بود.
رسول خدا فرمود یوسف علیه السلام زیباتر از من بود ولی منبا نمک تر از اویم .

علی علیه السلام فرمود صورت رسول خدا گرد بود.

رسول خدا در ظرف آب > آب دهان می افکند و مردم بوی مشک میشنیدند.

پرنده بالای سر رسول خدا پرواز نمیکرد.

مگس بر روی رسول خدا نمینشست.

رسول خدا هرگز محتلم نشد.
گودی کف پایش بیش از حد بود و مژهاش بلند بود.

abbas دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 03:41 ق.ظ

http://www.iran-goftogoo.com/forums/index.php?showtopic=2958&st=1125

اقای عباس. باز نشد.

abbas دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 10:58 ق.ظ

http://www.baddawi.com/forum/showthread.php?t=27072

آقای عباس. بسیار دیدنی بود. ممنون
مردمی را که از این مراخل گذشته اند، نمی توان شکست داد.

عارف محب الله دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 12:36 ب.ظ

رسول خدا فرمود یوسف علیه السلام زیباتر از من بود ولی من با نمک تر از اویم .

...............................................

حضرت یوسف هر چه قدر هم زیباتر از همه ی پیامبران باشد احتمالا زیبایی اش به زیبایی من نمیرسد . چونکه خداوند بدنی جدید به من نازل فرموده که مثل فرشته هاست.

آواتار منو اون بالا میبینید . وقتی که خداوند تغییر شکل بدنم رو کامل کرد عکس من با این عکس بالا قابل تشخیص نخواهد بود . نمیدونم که تا چند ماه یا چند سال آینده تغییر شکل بدنم کامل میشه . علمش تنها نزد خداست چونکه خداوند بدنمو تغییر شکل میده .

حالا با نگاه کردن به این آواتار میتونید حدس بزنید که حضرت یوسف با خواست خداوند زیباتر بود و بیشتر به فرشته ها شباهت داشت و یا من با خواست خداوند زیباتر هستم و بیشتر به فرشته ها شباهت دارم ؟

البته همه چیز به دست خداست . کاره ای نیستم . خداوند میتواند در یک لحظه منو تبدیل به زشت رو ترین فرد جهان کنه . بنابراین تفاخر نمی کنم . تنها شکر گذار هستم . الحمد لله رب العالمین .
به هیچ چیز مغرور نیستم و تفاخر نمی کنم . چون هیچ کدام با خواست من روی نداده همه چیز تنها با خواست خدا روی داده و خداوند قادر است برعکس اینها را عملی کند.

قابل توجه سازمان جلب سیاحان داخلی و خارجی.

مسعود دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 12:47 ب.ظ

میدان نقش جهان از دید یک جهانگرد فرانسوی دوران قاجار

http://up.patoghu.com/images/8vhbpmqy5prr82xdnok9.jpg

عکسی از میدان نقش جهان دوران قاجار

http://up.patoghu.com/images/gmd40oeh3n379ir7sz1k.jpg

سردر قیصریه در زمان ناصرالدین شاه

http://up.patoghu.com/images/psbn4hf0h5vxdck1lyem.jpg

آقای سعید. باز هم از مسجد شیخ لطف الله خبری نیست.

ساده دل دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 12:55 ب.ظ


سلام


جناب آیدین
غیاث آبادی خودش آن کتاب را مردود اعلام کرده و همه آن مکانها را بناهایی غیر زرتشتی خوانده که نیرنگها و دسیسه های انگلیس و .. باعث شده تا او هم به اشتباه بیفتد ولی اکنون تمامی آن بناها را از آتشکده بودن خارج دانسته !
مقاله ای درباره همین موضوع در رد کتاب خودش در سایتش قرار داده

نمیدانم چه اصراری است که فردی که به زبان بی زبانی میخواهد اشتباهات خودش را به تدریج جبران کند از خود برانیم
تک تک تکرارکنندگان قدیمی جعلها کم کم دچار این وضع میشوند
یا باید به روی خودشان نیاورند و پا بر وجدانشان بگذارند یا مثل غیاث آبادی کم کم همه آنها ر ا انکار کنند

وصف غیاث آبادی از اینجا مونده از اونجا رونده ست!

سیل فحشها به سمت غیاث آبادی:
http://farda.us/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%A7%D8%AB-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C.html

http://perssis.wordpress.com/2012/05/21/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%A7%D8%AB-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%84%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA/

http://www.amordad.net/forum/index.php?topic=25065.0

مسعود دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

کتیبه ترکی نادرشاه افشار

http://www.vefagh.co.ir/tourist/tourist_s.php?tourist=306

http://www.chtn.ir/UploadedFiles/Fa/News/2/Image55444.jpg

http://www.vefagh.co.ir/img/tourism/306/306.jpg

http://iran99.com/wp-content/themes/Hotelban/timthumb.php?src=http://iran99.com/wp-content/uploads/2011/12/Picture.jpg&h=300px&w=700px&q=100%

این کتیبه را که 24 بیت شعر ترکی در ستایش نادر شاه افشار است، به خط ترکی نوشته شده شده، حکاکش دانسته نیست و با مرگ نادر نا تمام مانده را خدا می داند چه زمانی کنده اند...

حالا زمان تولید این نوشته چه گونه معلوم می شود؟

محمد اوجال دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 04:46 ب.ظ

آقای ساده دل، آقای غیاث آبادی اگر در صدد تصحیح اشتباهات خود است، چرا کمترین نامی از کسی که موجب شده وی به اشتباهاتش پی ببرد، نمی برد و یا کوچکترین اشاره ای به آثار وی نمی کند؟!!

محمد اوجال دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 04:58 ب.ظ http://ghiasabadi.com/pur-pirar.html

گرچه نگاهی به همین مطلب از از این اخترباستان شناس کبیر، با عنوان "در ستایش پورپیرار"، کافی است تا بدانیم با یک "حقیقت طلب" روبروییم، یا یک باستان پرست ورشکسته!

http://ghiasabadi.com/pur-pirar.html

آن یادداشت مرا قانع کرد که مولف آن با الفبای بنیان اندیشی هم اشنا نیست و احتمالا اندکی از یادداشت های مرا و ان هم سرسری خوانده است. همان عنوان اختر باستان شناس و مانور جنجالی که او بر خرده کتیبه ای در یکی از جزایر جنوب داد توخالی بودن او را مسلم می کند.

صالح دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 06:40 ب.ظ

با عرض سلام و خسته نباشید

استاد گرامی در رابطه با کتاب «دروغی که بزرگ شد، وسعت جعل در فرهنگ های باستانی مشرق زمین» اثر اسکار وایت، که در یادداشت «هواخوری 11» آن را مورد بررسی قرار داده اید و همچنین از آنجایی که ترجمه این کتاب را در اختیار دارید، آیا از جانب اسکار وایت اشاره ای به آثار کشف شده جیرفت در این کتاب آمده است یا خیر؟
زیرا او معتقد است که اشیاء به دست آمده در جیرفت جعلی و تقلبی می باشند.

«وقتی مجید‌زاده در سال 1382 کتاب جیرفت ؛ کهن‌ترین تمدن شرق را منتشر ساخت، کارشناسی به نام اسکار وایت موسکارلا نقد تند و تیزی بر کتاب او نوشت و بسیاری از آثار معرفی شده در اثر مجیدزاده را جعلی و تقلبی خواند. او که مدعی بود مجید‌زاده دلیلی بر اصالت آثار ارائه نداده است، آثار را با دلایلی چون به من اطلاع داده‌اند ؛ به ‌نظر من و با دقت می‌توان فهمید جعلی خواند. حتی وقتی مجید‌زاده در سال 1383 طی فصل دوم کاوش و در حضور هالی پیتمن، آثاری از خط، روی تکه‌ای از آجر بدست آورد، عده‌ای او را آشکارا جاعل خواندند و خطوط باستانی را دست نوشته خودش پنداشتند و....»

http://www.hamshahrionline.ir/news-53663.aspx

گرچه ترجمه موسکارلا را در اختیار دارم ولی کار ویراستاری آن را به علت سنگینی بار بررسی تاریخ معاصر شروع نکرده ام. آثار یافت شده در جیرفت، مربوط به دوره پیش از پوریم است و علتی برای جعل ان ها نمی شناسم. با این همه و ان شایء الله اظهار نظر نهایی را پس از خواندن ترجمه خواهم نوشت. در جعلی بودن آن تکه آجر کتیبه دار جیرفت هیچ تردیدی نیست.

عادل دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

نقشه تبریز در قرن ۱۶ !
http://gundeshapur.com/2012/06/04/matrakchi_nas
uh_tabriz_16_century/

abbas دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 11:02 ب.ظ

http://iichs.org/magazine/sub.asp?id=552&theme=Green&magNumber=63&magID=66&magIMG=

آقای عباس. دنبال خیمه نمی گردیم، که ممکن است به هر جا و زمان و شخصی متعلق باشد. ناصرالدین شاه کجاست؟ چنین مقاله ها و عکس ها به سفر نرفتن ناصر الدین شاه را از حالت شک در می اورد و به یقین تبدیل می کند. وقتی در ارشیو بهارستان هم نمی توان شاه قجر را در حالت سفر به فرنگ و یا مشهد یافت، نیازی به کنجکاوی های بیش تر نیست. ممنون.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام استاد
میدانم که سئوالم را پاسخ نمیدهید اما میپرسم تا شاید شاگردان کلاس اول شما تنزل کنند وپاسخ دهند.
به چه دلیل اثبات و قبول عدم سفر ناصرالدین شاه به فرنگ به اندازه اثبات و پذیرش پوریم تعیین کننده است؟ دلیل این اهمیت وهمطرازی چیست؟ ممنون

یادداشت ها را تدنبال کنید و از خود بپرسید پوریم و یا خانه نشینی شاه قجر و یا هر دو و یا هیچ کدام را پذیرفته اید؟!

ساده دل سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 01:08 ق.ظ


سلام بر جناب اوجال
من فقط نمیخوام همپا و در جهت خواسته های جاعلان و باستان پرستان اسلام ستیز با غیاث آبادی بجنگم
الان که میبینم با قدرت زیاد پس رانده میشود بیشتر به داشتن پتانسیلهای پنهانش امیدوار میشوم

به تغییر مواضع کسی اعتنا نکنید که بنای مکعب زردشت در نقش رستم را که هیچ روزنی به سمت آسمان ندارد، رصد خانه معرفی می کند؟! اینان چند نفرند که ده سال است در این آرزو می سوزند که کشف مدخلی را به نام خویش ثبت کنند.

ساده دل سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 01:10 ق.ظ




سلام بر استاد
مدتهاست که تغییر مسیرهای غیاث آبادی را میبینم
به علت ترس پنهانی که از به حاشیه راندن و محروم شدن از تشویق و تمجید دارد هر ازگاهی با انتشار هر مطلب با طعم نقد دانسته های تاریخی , مطلبی هم در تمجید کوروش و داریوش یا کشف یک کتیبه و مدرک جدید هویت تراش مینویسد تا خلایی که رد و ردودهایش ایجاد کرده بپوشاند و دشمنی های ایجاد شده را به خیال خودش خنثی کند
یا در همان مقالات دو پهلو مینویسد که بیشتر بعث گیجی خواننده میشود
بارها شده که متوجه موضع او از مقاله اش نشدم
غیاث آبادی میترسد از اینکه با ریختن پایه های جعل و عصبانیت باستان پرستان از بی هویتی مورد فحش و ناسزا قرار بگیرد
میترسد موقعیتی که مدتی با دم تکان دادنهایش بدست اورده از دست بدهد
وبجایش فحش و ناسزا بشنود
بیشتر نوشته های غیاث آبادی دوپهو نویسی است

abbas سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 06:11 ق.ظ

http://www.biblesearchers.com/prophecy/daniel/daniel8-82.shtml
استاد این هم نقاش ای از صلاح الدین با عمامهٔ عجیب غریب

آقای abbas. آن قصه دروغ جنگ های صلیبی، این عمامه را هم لازم دارد.

abbas سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 07:42 ق.ظ

http://www.turntoislam.com/forum/showthread.php?t=66869

مسعود سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 10:43 ق.ظ

سلام استاد. خسته نباشید.
سؤالی داشتم درباره بحث جمعیت شناسی و نرخ رشد طبیعی جمعیت. با توجه به این که جمعیت کشور عربستان در حال حاضر حدود ۲۸ میلیون نفر است، با در نظر گرفتن دوبرابر شدن جمعیت در هر 100 سال، آیا باید قبول کرد که در زمان طلوع اسلام در آن سرزمین جمعیت بسیار محدودی می زیسته اند؟

جمعیت نه هر صد سال که هر 35 سال دو برابر می شود. برای بررسی جمعیت شناسانه در سرزمین نجد هم مطالعات اختصاصی لازم است.

مسعود سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 02:51 ب.ظ

"....آن جمعیت نه در 33 سال، بل به ملاحظه احتمال وقوع رخدادهای نا معین، ناگهانی و نا مطلوب از همه نوع، پس از گذشت هر 100 سال دوبرابر شده‌اند..."
برآمدن صفویه، یادداشت 207
دوبرابر شدن جمعیت در هر 100 سال را از یادداشت فوق نوشته بودم.

استاد مطالعات اختصاصی برای بررسی جمعیت شناسانه در سرزمین نجد شامل مطالعه ی چه موارد و متغیرهایی است؟

در لینک زیر، عنوان شده که برای بدست آوردن زمان دوبرابر شدن جمعیت، 70 را به نرخ رشد جمعیت تقسیم کنیم.
ولی مشکل اینجاست که این زمان بدست آمده فقط بر پایه نرخ رشد کنونی جمعیت صحیح است و با تغییر این نرخ به کار نمی آید.
http://mehrpooian.blogfa.com/post-184.aspx

حال به نظر شما آیا برای عربستان یا هر سرزمین دیگری از 33 سال، 35 سال و یا 100 سال استفاده کنیم یا روش دیگری مناسب است؟
آیا کسب اطلاع از میزان افزایش جمعیت در دوره‌های معینی در گذشته (مثلا بررسی افزایش جمعیت در یک دوره 100ساله یا کمتر در صورت وجود آمار رسمی قابل اتکا) برای رسیدن به تعداد سال‌های لازم برای دوبرابر شدن جمعیت کافی است؟

مطالب را سرسری خوانده اید.

رهگذر سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 03:20 ب.ظ

استاد عزیز می دونم که از این نظر من خوشتون نمیاد و اونو نمایش نمی دیدن، ولی باید در نقد شما و شاگردانتان گفت که در منطق شما نمره افراد یا صفر است یا بیست! و حاضر نیستین قبول کنین که شاید کسی دوازده یا شانزده باشه! برای همین آقای غیاث آبادی و دیگران مثل ایشان را بطور کامل و بر مبنای اتهام و ناسزا و تحقیر رد و نفی می کنین چون غیاث آبادی هم یا باید صددرصد حرف زدنش را تعطیل کند و فقط حرفهای شما را بزند و درباره پوریم بنویسد و یا باید صددرصد مخالف شما باشد! جالب است که اینهمه شما و دوستانتان از اتهام ها و ناسزای مخالفانتان شکایت می کنین ولی خودتون هم به همان شیوه به هرکس که دنباله رو صددرصد شما نباشه، بد و بیراه می گین! خیلی جالبه والا! تو این فضای پز از دشمن میخام ببینم کدام یک از این شاگردان مدعی و بنیان اندیش حضرت عالی (جز معدودی) تا حالا جرات کردن مثل غیاث آبادی زیر اسم واقعی خودشون و در ملا عام حرفهای شما را تکرار کنن؟؟ تازه همون عده معدود هم در ناسزاگویی به غیاث آبادی مشارکت ندارن!! بهتره تو یه تابلو رسمی اعلام کنین کلا هیچ کسی هیچ حرفی نزنه: چون اگه حرفهای شما را بزنه که می گویید تقلید و دزدی کرده به اسم خودش و دنبال شهرت و ثبت مدخل به اسم خودش هست و از این حرفها!! و اگر حرفهای شما را نزنه که می گویید نفهم و مزدور و بی سواد و یهودی و .... هست!!! بالاخره موافقان صددرصد یا نسبی شما باید چه غلطی بکنند تا از شما فحش و اتهام نشنوند؟؟

اون هم تو شرایطی که این افراد از هر دو طرف فحش می خورن!! البته من جواب شما را می دونم! می گید باید صددرصد تو میدان باشه یا اصلا وارد میدان نشود! یعنی همون صفر یا بیست! که بازهم فحش می خورد چون اگر قرار باشه کسی حرفهای شما را بزنه که میشه دزد و مقلد و بعلاوه وقتی شما همین حرفها را میزنید، دیگه چه نیازی کس دیگه ای هم همون حرفها را عینا تکرار کنه؟؟

اقای رهگذر. مجموعه این بازنگری ها، بر اساس رخ داد پوریم و تبعات ناشی از آن منظم شده است. اگر کسی پوریم را نمی پذیرد، هرچه در باب شرق میانه بگوید و بنویسد و بخواند، بی ارزش و دور ریختنی است. در نخبه گویی های عمومی در این باب گفته شده که شتر سواری دولا دولا نمی شود و لااقل من نمی توانم برای حفظ نظریات ضعیف و مغایر اشخاص در جیب شان قاقا لیلی بریزم. ظاهرا درک و دریافت این امر کلی برای شما دشوار است که تمام دارایی های تاریخی، که بیرون از چهارچوب پوریم در این یا آن باب، ادعا و ذخیره کرده اند سطر به سطر و کلام به کلام افسانه های جمع آوری شده به سعی خاخام و کشیش و کنیسه و کلیسا است. در مورد ان شخص به خصوص نیز کافی است عقیده او نسبت به مستند تختگاه هیچ کس را بپرسید.

محمد اوجال سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 04:13 ب.ظ

جناب آقای ساده دل، سلام

اگر غیاث آبادی از فحش و ناسزا شنیدن "می ترسد"، پس بدون شک قصد ورود با وادی "حقیقت" را ندارد، چرا که به قول جناب پورپیرار «بی شهامتی و بزدلی، اساس اقامت آدمی در واپس ماندگی و ابراز مداومت در نادانی است».

غیاث آبادی اگر هم این ترس را بشکند، تازه به نقطه "صفر" صعود کرده و در "ابتدای" راه بنیان اندیشی، یعنی همان راهی که من و شما چند قدمی از آن را پیموده ایم، قدم گذاشته است، پس قاعدتا اگر من و شما فحش بشنویم، بیشتر سزاوار حمایتیم! تا کسی که کارش جمع کردن خرد ریزها از سفره "تاملی در بنیان تاریخ ایران" و ثبت آن به نام خود است و البته با این کار هم ـ از آنجا که همان چرندیات و جعلیات یهودساخته را تواما تکرار می کند ـ کمترین تاثیر مثبتی در پیش رفتن حرکت بنیان اندیشی ندارد که بخواهیم نگران از دست رفتن اش باشیم!

موفق باشید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام
از دوستان کسی میتونه لینک دانلود کتاب اسلام و شمشیر رو اینجا بزاره؟من نمیتونم به سایت نتریا وارد بشم

ته این آدرس هم رجوع کنید.
purpirar.blogsky.com

عزیز سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 07:04 ب.ظ

استاد گرامی
نه قصد گرفتن وقت وحوصله شما را دارم و نه قصد تکرار داستان جناب آقای حمید محترم را دارم. من واقعه پوریم را با عامل آن قبول دارم و پذیرش عمومی آن را نه برای ایران و جهان اسلام فقط،که برای بشریت هم سرنوشت ساز میدانم.
سفر نا صرالدین شاه هم دروغ و قبولش مهم است اما چرا باید مهم بودن و تعیین کننده بودنش همطراز پوریم باشد؟
راستش پرسشی است که در گفتگوهای محفلی از لابلای تبلیغ مطالب شما از من پرسیده شده والا مزاحمتان نمیشدم. ممنون

لازم است تا نصب چند یادداشت دیگر حوصله کنید.

عزیز سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 07:24 ب.ظ

استاد گرامی
در پی پاسخ به آقای مسعود سئوالی پیش امد.در اینکه ایران (و منطقه پوریم زده) تا چند صد سال پیش خالی از سکنه بوده استدلالات قدرتمندی از جانب شما ارائه شد بطوری که اصلا نیازی به استفاده از بحث در مورد نرخ رشد جمعیت نبود و ان براهین کافی بودند.اما با اینهمه هم شما وهم در کلیپی که اقای طالب حقیقت بزرگوار که بوسیله شما تایید شد به مبحث نرخ رشد پرداختید.
سئوال این است چرا درباره جمعیت ایران نیازی به تحقیقات اختصاصی جمعیت لازم نیست ولی وقتی نوبت به عربستان میرسد استفاده از این روش برای اثبات خالی از سکنه بودن سرزمین عربستان مطالعات اختصاصی لازم است؟ ممنون

مسلم سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 08:41 ب.ظ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ، السلام علیکم و رحمة الله

قابل توجه اعضای سابق گروه فقط قرانی .

وبلاگ بنده نیز توسط یهودیان غصب شد و مقاله ی

جدیدی که در وبلاگ بنده با نام اینجانب نصب شده از آن

من نیست. فرد هکر رمز عبور وبلاگ را تغییر داده و

وبلاگ از کنترلم خارج است :

http://majid39.blogfa.com/

از این به بعد هر مقاله ای که در ادرس فوق نصب شد از

ان بنده نیست بلکه به یهودیان هکر تعلق دارد .

والسلام علیکم

مسعود سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 11:31 ب.ظ

استاد برای سؤالم درباره بحث جمعیت شناسی تاریخی که جوابی از شما نگرفتم، لااقل به مرجعی در قم، مفتی‌‌ای در سرزمین نجد یا خاخام کنیسه‌ای رجوع می‌دادید تا شاید پاسخی دریافت کنم...

حمید چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 12:27 ق.ظ

استاد حرف های آقای رهگذر حرف دل خیلی از افرادی است که با آثار و روش پاسخگویی شما آشنا هستن کاش بین ضفر و بیست بقیه اعداد رو هم می دیدین
و کاش از پوریم که غیر قابل اثبات است و وقوع ویا عدم وقوع آن کمترین ربط و تاثیری بر جعلیات و دروغ پردازیهای یهودیان ندارد کمتر اسم به میان می آوردین
باور بفرمایید تمام تحقیقات ارزنده شما با این نظریه پوریم که هیچ دلیل محکمی نه در مقاله 104 و نه در هیچ جای دنیا برای آن نمی توان یافت تبدیل به مطالبی شده اند که کمتر کسی آنها را جدی میگیرد.
کاش حضرتعالی بصورت جدی در خصوص پوریم تجدید نظر میکردین و تخقیقات بی بدیل خود را با حذف این نظریه جاودانه میکردین(تا در قیدحیات هستین)

آقای حمید. قرار نیست برای ارضا و اقنای کسانی چون شما، در برابر سئوالی که خود نشان از عدم اشراف نسبت به نظریه پوریم است، یک بار هم جداگانه چند هزار صفحه مستندات نظریه پوریم را باز نویسی کنم. بارها گفته ام که مدخل های این مباحث کلان و تسلط بر آن نیازمند مطالعه عمیق یادداشت ها است و نمی توان با مطالعه سرسری یکی دو مدخل خود را در اندازه قبول پوریم بالا کشید. این جا حلوا پخش نمی کنند اگر یادداشت 104 و چند یادداشت دیگر به عنوان دلایل وقوع پوریم بر شما تاثیری نداشته، از این پس برای دریافت پاسخ به نفس گرم خاخام رجوع کنید.

منصور چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 12:48 ق.ظ

آقای عزیز
با سلام. پیشنهاد می کنم کتاب برآمدن هخامنشیان را مطالعه فرمایید بخصوص مقدمه و مطالب ابتدایی آن را که به طور بنیادین به عوامل موثر در بقا و پیشرفت تجمع های تمدنی پرداخته است. به نظر اینجانب آن مطالب بسیاز مهم است و قابلیت بسط بیشتر دارد.

مسعود چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

خوشحال می‌شوم دوستانی که جان مطلب را درباره‌ی جمعیت شناسی تاریخی گرفته‌اند بنده را نیز در درک صحیح آن یاری کنند که چرا درباره‌ی ایران می‌توان با برگردان به عقب در زمان، جمعیت را در زمان طلوع عصر به اصطلاح صفوی به صفر نسبی رساند ولی در مورد مثلا عربستان نیاز به مطالعات اختصاصی است؟

رهگذر چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 07:12 ق.ظ

استاد گرامی و آقای اوجال. نکته دقیقا همینجاست: کسی انتظار ندارد شما در جیبش قاقالیلی بریزید یا به او مدال شجاعت در ابراز نظراتش را بدهید یا از او حمایت کنید یا پشت در بنشیند تا به او اجازه رسیدن به مرحله صفر را بدهید و یا ... نکته دقیقا در همینجاست که شما بر مبنای کدام یقین نسبت به افرادی که نمی شناسید و از نیتشان بی خبرید تهمت و تحقیر و بی احترامی روا میدارید؟ در اینصورت چه فرقی است بین شما با آن کسانی که دقیقا به همین شیوه و منطق به شما فحاشی میکنند و اتهام می بندند؟ بیایید در مورد همین شخص تصور کنیم که با دیدن فیلم تختگاه کلا دگرگون شده!! آیا اونوقت هم حاضرید به جای ناسزا و تحقیر از در تایید وارد شوید؟ بعلاوه شما از کجا می دانید که نظر او درباره فیلم چیست که پیشاپیش در مورد او حکم صادر می فرمایید؟ من فقط می گویم شما که توصیه به صبر می کنید، لطفا خودتان هم کمی صبور باشید و به جای گرفتن یقه این و آن بگذارید افراد مطابق ظرفیت و قدرت فهم و شهامت ابراز نظر وارد میدان شوند. همه بیست نیستن و همه صفر هم نیستن. باور بفرمایید خود شما تمام عمر صفر یا بیست نبودین اکنون هم شاگردان تان صفر یا بیست نیستن. همین کسی که امروز پانزده است ، دو سال بعد ممکن است هیجده بگیرد و پنج سال بعد ممکن است بیست شود! فقط صبر لازم است و بیان تدریجی حقیقت!

ضمنا یادمان باشد همین افرادی که متناسب با قدرت فهم شان و میزان آشنایی شان با نظرات گسترده شما و میزان شجاعتشان در مورد شما اظهار نظر می کنن، چه در هنگام مخالفت و چه در هنگام تایید، همواره با احترام از شما سخن می گویند! و این احترام چیز سختی نیست که شما از رعایت آن سرباز می زنید و از همه می خواهید مثل شما زود و تند و سریع یقه بگیرند و به طرفشان ناسزا بگویند واتهام بزنند!

البته ممنون که اجازه دادین بنده هم نظرم را بگویم.

آقای رهگذر. کسی که از یادداشت 104 و یا دیدار از مستند تختگاه هیچ کس بنیان باورهای تاریخی و قومی اش به لرزه در نمی آید و آوار دروغ بر سرش خراب نمی شود، مناسب این مطالبات تمدنی نیست و به تر آن که گله خود را بچراند. هر تالیفی در هر موضوعی، وظایف خود را دارد و تحول فرهنگی در مبانی جاری نه فقط نیازمند صرف وقت، بل مردمانی با اندیشه های حقیقت خواه معاصر است.

سعید.س چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 07:16 ق.ظ

آقای مسعود
برای دریافت پاسخ سؤال‌تان ASAP به من رجوع کنید.
با تقدیم احترام

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:13 ق.ظ

جناب حمید خان کاش مقاله ای در باب رد یادداشت 104 و دیگر دلایل وقوع پوریم می نوشتید و استدلال خودتان را در عدم اثبات پوریم ابراز می داشتید نه اینکه به خاطر عدم درک و کشش مغزی جک نامه بفرستید!بسیار ساده ست.یک وبلاگ بزنید و آدرس آن را در اختیار همه بگذارید و با شجاعت و با اسم واقعی به رد دلایل وقوع پوریم بپردازید!منتظریم

مسعود سنجری چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:29 ق.ظ

آقای حمید

باستان شناسی نوین در ایران دوران مقارن با ظهور حاخام منشیان را دوران آهن چهار نام گذاری کرده است. چراکه به دلیلی که از ذکر آن خودداری می کنند ساخت و ساز در محدوده ایران متوقف شده است. شما می توانید پاسخی مبتنی بر تحقیق و بررسی درباره علت این توقف بفرمائید؟

مسعود سنجری چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:36 ق.ظ

آقای مسعود

مبنای بحث جمعیت شناسی درباره ایران دلایل متعدد ذکر شده در خصوص نوساز بودن این کشور و جدید الورود بودن مردم فعلی به آن است. همچنین همان توقف ساخت و ساز مقارن با ظهور حاخام منشیان نیز عامل مهمی در این بحث هست. حال آیا این توقف ساخت و ساز در شبه جزیره عرب هم رخ داده است تا با همان معیارها و پارامترها در خصوص جمعیت فعلی آن دست به محاسبه بزنیم؟ اگر می پذیرید که حیات در آن منطقه استمرار داشته است لذا باید با مبانی دیگری در خصوص جمعیت فعلی آن قضاوت کرد.

هشدار چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:50 ق.ظ

بیماریهای فراوان ارمغان لامپهای کم مصرف

رئیس اداره بهداشت پرتوهای وزارت بهداشت هشدار داد: لامپهای کم مصرف فلورسنت فشرده (CFL) که اکنون به گستردگی در کشور مصرف می‌شوند، به علت نشت اشعه ماورا بنفش بیماری پوستی و چشمی به وجود می‌آورند و بخار جیوه آن نیز در صورت شکستن موجب بروز بیماریهای عصبی می‌شود.

علی گورانی در گفت و گو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، افزود: مکانیزم تولید نور در لامپهای فلورسنت فشرده یا CFL که در بین مردم به لامپهای کم مصرف معروف شده اند تحریک الکتریکی بخار جیوه است.

وی گفت: بخار یا اتم جیوه در صورت تحریک الکتریکی اشعه ماورا بنفش تولید می‌کند و این اشعه بعد از برخورد با فلورسنت که به صورت یک لایه پودر روی لامپ قرار دارد به نور مرئی تبدیل می‌شود.

این متخصص بهداشت محیط اضافه کرد: در این فرآیند تولید نور دو خطر مهم وجود دارد اول اینکه به هر علت از جمله کیفیت پایین لامپ، اندود نشدن کامل سطح لامپ با پودر فلورسنت یا هر دلیل دیگری اشعه ماورا بنفش از لامپ نشت کند که بسیار خطرناک است و بیماری‌های پوستی و چشمی را برای افراد به دنبال دارد.

گورانی گفت: به همین علت توصیه می شود تا جای ممکن از لامپهای فلورسنت فشرده که شبیه لامپهای مهتابی قدیمی اما فشرده شده هستند، کمتر استفاده شود و در صورتی که استفاده می شود نیز فاصله فرد تا لامپ همواره بیشتر از 30 سانتی متر باشد و هرگز برای مطالعه نباید از این لامپها استفاده کرد.

رئیس اداره بهداشت پرتوهای وزارت بهداشت خاطرنشان کرد: بررسی‌ها نشان داده است که در موارد بسیاری لایه فلورسنت در این لامپها به طور کامل مالیده نشده است یا قسمتی از آن کاملاً پوشیده نشده است و به هر حال به علت کیفیت برخی از این لامپها احتمال نشت اشعه ماورا بنفش بالاست.

وی گفت:‌ تهدید دیگر مهم این لامپها استفاده از بخار جیوه است، جیوه یک فلزسنگین خطرناک است که نشت آن در محیط موجب بروز بیماریهای عصبی می‌شود، البته تا زمانی که این لامپها شکستگی نداشته باشند احتمال نشت بخار جیوه وجود ندارد اما در صورت شکستن باید پروتکل جمع آوری و ایمنی به درستی توسط مردم رعایت شود که متأسفانه این پروتکل نیز در کشور ما آموزش داده نشده و عملیاتی نشده است.



گورانی گفت: بخار جیوه توسط ریه که جذب بالایی هم دارد به سرعت جذب می‌شود و به خصوص برای مادران باردار و کودکان بسیار خطرناک است و موجب بروز بیماریهای عصبی می‌شود.

وی ادامه داد: این لامپها هرگز نباید شکسته شوند و در صورتی که این اتفاق افتاد باید بلافاصله در و پنجره ها باز کرد تا غلظت بخار جیوه در محیط کم شود و بعد از مدتی بدون استفاده از جارو برقی با دستکش یابد ابتدا تکه‌های بزرگ و بعد تکه های کوچک آن را جمع آوری کرد و پودر فلورسنت آن هم که بیماری زاست باید با یک حوله خیس جمع‌آ‌وری شود.

گورانی گفت:‌ استفاده از جاوربرقی برای جمع کردن لامپهای فلورسنت شکسته به علت خروج هوا از قسمت عقب جاروبرقی موجب پراکندگی پودر فلورسنت در هوا می‌شود که تنفس آن بسیار خطرناک است و می تواند سرطان زا باشد.

وی افزود: باز هم تأکید می‌کنیم که سم جیوه در این لامپها حاوی ماده خطرناک نوروتوکسین است که عامل بیماریهای عصبی خطرناک است.

این کارشناس بهداشت محیط اضافه کرد:‌ متأسفانه به علت تأخیر آموزش بعد از ورود تکنولوژی در کشور، آگاهی مردم از این خطرات کافی نیست، پروتکل جمع آوری این لامپها نیز در کشور نداریم و به علت پرداخت یارانه از سوی دولت برای این لامپها با مصرف بالا و به همین نسبت خطرات بالای این نوع لامپها در جامعه مواجه هستیم.

گورانی گفت: در زمان ورود این تکنولوژی به کشور خطرات آن از سوی وزارت بهداشت گوشزد شد اما به هر علت از جمله مسائل اقتصادی مورد توجه قرار نگرفت.

وی ادامه داد: البته قطعاً جایگزینی این لامپها با لامپهای رشته ای قدیمی کار عاقلانه‌ای نیست زیرا لامپهای رشته‌ای قدیمی بیش از نور، گرما تولید می‌کنند و از نظر اقتصادی هیچ توجیهی ندارند.



رئیس اداره بهداشت پرتوهای وزارت بهداشت گفت: بهترین جایگزین فعلی برای این لامپها، لامپهای LED است که هیچکدام از این خطرات و مشکلات را ندارند و بسیار کم مصرف تر از لامپهای فلورسنت هستند و مصرف آنها در حد 2 تا 3 وات است.

وی گفت: این لامپها بخار جیوه و ماده فلورسنت ندارند و بر اساس تکنولوژی نزدیک کردن دیود های ید به هم عمل می کنند و باید دولت فعلاً یارانه لامپها را به این سمت ببرد ضمن اینکه قطعاً در آینده نزدیک لامپهای با تکنولوژی های جدیدتر و پیشرفته تر نیز وارد بازار می‌شود.



حمید چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 09:56 ق.ظ

جناب استاد بنده تمامی کتابها و مقالات و مستندهای شما در فاصله زمانی 5 سال (ازسال 86 تا 91) با دقت تمام و تدبر در آنها مطالعه و مشاهده کرده ام و بدون هرگونه تملق و ظاهرسازیی عرض می کنم آشنایی با حضرتعالی و آثارتان را یک موهبت الهی می دانم و جسارت این حقیر در محضرشما نه از سر تعصب یا ارتباط با خاخام بلکه از سر تحقیق و ایمان داشتن به آثار شما -به جز مدخل پوریم- می باشد
اگر واقعا بنا بر تحقیق و بررسی و استدلال است من سوالات و اشکالات وارده به پوریم را از دید خود بیان می کنم اگر شما جواب قانع کننده و مستحکم ارائه دادید که چه بهتر ولی اگر جای تامل و بررسی داشت بجای مسخره کردن و ارجاع به خاخامی که بنده در طول عمرم حتی بکبار زیارتشان نکرده ام مساله را جدی بگیرید

سعید.س چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:18 ق.ظ

جناب سنجری عزیز!
ما با در نظر گرفتن زمان 100 سال برای دو برابر شدن جمعیت، تأثیرات احتمالی فاکتورهای غیرمنتظره همچون قحطی، خشکسالی و ... (حتی شما بخوانید پوریم) را خنثی کرده و این عوامل را از دایره بحث کنار می‌گذاریم؛ چرا که بنا بر گفته‌ی حضرت استاد اگر انسان نتواند در صد سال به هر دلیلی، نسل خود را دو برابر کند بایستی ریغ رحمت را سر کشد و عطای زمین را به لقایش بخشد. پس در روند بحث، هیچ تمایز و تفاوتی بین عرب و عجم و ترک و تات نیست.
اشتباه در اینجا است که ما در بحث مذکور، عوامل محیطی را ثابت فرض می‌کنیم و مثلا در محاسبه‌ی جمعیت کره‌ی زمین نرخ رشد یک عرب در کویر لم‌یزرع نجد را با نرخ رشد یک سوئدی مرفه‌الحال برابر می‌گیریم و برای کره‌ی زمین جمعیت تریلیاردی می‌تراشیم و به دنبال علل نبود جمعیت مفقوده هستیم.
جناب آقای مسعود!
کلید بحث، در اغفال ما از عوامل محیطی و یکسان پنداشتن آن برای همگان است. چه برای ایران و چه برای عربستان این نرخ با توجه به شرایط محیطی متفاوت است.
پایدار باشی.

مسعود چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

آقای مسعود سنجری

چرا جدیدالورود بودن مردم فعلی و نوسازبودن یک کشور و همچنین توقف ساخت و ساز باعث می‌شود که بتوان با نسبت‌های برابر در طول زمان به عقب برگشت و جمعیت را به صفر نسبی رساند؟ دلایل ارتباط این دو مقوله با یکدیگر چیست؟
پس تکلیف مطالب ابتدای یادداشت 207 که جمعیت زمین در 25 قرن پیش 100 هزار نفر فرض شده و با مبنا قرار دادن دو برابر شدن جمعیت در هر 100 سال به رقم بیش از 3 تریلیارد برای زمان حال رسیده‌ایم چه می‌شود؟ آیا فقط سرزمین نجد است که نیاز به مطالعات اختصاصی و مبانی دیگری در خصوص جمعیت دارد؟

آقای سعید.س آدرس بدهید خدمت می‌رسم.

آیدین قشقایی چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام به دوستان
من الان حدود یکسالی هست که در شهر اصفهان ساکنم و در این مدت سعی کرده ام از طریق بررسی و مشاهده شواهد و سوابق موجود؛ به شناختی از مردم و شهر اصفهان دست یابم. در ادامه برخی از ویژگیهای اصفهان و اصفهانیها را بر می شمارم. پیشاپیش عرض کنم که این یافته ها صرفاً تجربیات من از زندگی با مردم این شهر است.
1-در این شهر فاصله طبقاتی خیلی کم است و بخش عمده ای از مردم این شهر طبقه متوسط و بالا هستند هر چند از ظاهر آنها معلوم نباشد.
2-اصفهانیها اصولاً مردمی قناعت پیشه اند و علیرغم توان مالی خوب؛ اهل تجملات نیستند. ضمناً موقعی که اموراتشان با پراید می گذرد نمی روند پژو بخرند ووو
3- فساد مشهود در این شهر بالنسبه کم است و بی گمان یکی از شهرهای سالم ایران از این لحاظ است. البته من با فردی اصالتاً کرد که می گفت حدود 20 سال در این شهر زندگی کرده در این مورد سئوال کردم گفت اتفاقاً فساد در این شهر زیاد است منتهی آن را عیان نمی کنند!!!!
4- این شهر شهر تمیزی است و روزی دو بار زباله ها جمع آوری می شود: ساعات 10 صبح و 10 شب. ضمناً در سطح شهر به جز در مکانهای پربازدید؛ در بقیه جاها سطلهای زباله تعبیه نشده است.
5- مردم این شهر غریب نواز نیستند و اصولاً از غریبه ها خوششان نمی آید. عموم افرادی که اصالتاً اصفهانی نیستند و در این شهر ساکن اند از اصفهانیها دل خوشی ندارند.
6-در بین مردم این شهر افرادی با چهره تبتی و ازبکی هم زندگی می کنند که با همان لهجه کذایی اصفهانی هم صحبت می کنند.
7-اصفهانی جماعت مفت و مجانی کاری نمی کند و بقول قدیمیها؛ الکی روی زخم کسی جیش هم نمی کند!!!!
8-یک ویژگی فضولی و سرک کشی در زندگی دیگران در فرهنگ اصفهانیها وجود دارد که از سرک کشیدن در زندگی دیگران خوششان می آید. این فرهنگ اصفهانیها باعث شده برخی از غیر بومیان ساکن در این شهر مردم آن را دهاتی خطاب کنند!!!!
9-بخش عمده ای از مهاجرین به شهر اصفهان به دلایل عدیده ای از قبیل نزدیکی به محل کار؛ غریب نواز نبودن اصفهانیها وووو؛ در شهری در 20 کیلومتری شمال اصفهان با نام شاهین شهر ساکن شده اند. این شهر گرانتر از اصفهان است؛ فرهنگ پوشش زنان و مردانش هیچ شباهتی به اصفهان ندارد. عموم مردم این شهر مهاجرین از استانهای خوزستان؛ چهارمحال و لرستان هستند که شامل اقوام لر؛ عرب ؛ قشقایی ؛ دزفولی وووو می شوند. قشقاییهای این شهر عموماً دو رگه اند. در این شهر تا دلتان بخواهد سمبوسه فروشی و فلافل فروشی وجود دارد که عموم فروشندگان آن هم بر و بچ خوزستان هستند.
یکی از لهجه های رایج در اصفهان لهجه گزی( شهرکی در فاصله 10 کیلومتری شمال اصفهان) است که گویا با لهجه مناطق خرزوق ( شهرکی در 5 کیلومتری شمال اصفهان) وووو اشتراکات زیادی دارد. این لهجه به نظر ملغمه ای از فارسی با زبانهای دیگر است که من در حال حاضر به دنبال مطالعه این لهجه هستم. فکر کنم این زبان یکی از زبانهای یدیش یهودیان باشد.
انشالله به محض تکمیل مطالعاتم؛ نتایج را خدمت دوستان اعلام خواهم کرد.

ساسان بابکان چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:40 ق.ظ http://nejadarya.blogfa.com

خیلی بسیار زیاد فراوان جالب می باشد که پورپیران می نگارد که در اثر پوریم هیچکسی در این سرزمین نیکوی آریایی ما تا زمان ناصرالدین شاه مغول تبار زندگی نمی نموده است ، در حالیکه بتازگی یک سفرنامه کشف بگشته از یک آریایی پارسی جوهر راستین بنام نیکوی محمدربیع ابراهیم که این شخص نیکو سفیر شاه سلیمان صفوی آریایی ببوده است که از طرف این پادشاه پارسی نیکو جوهر به عنوان سفیر به سرزمین نیکوی تایلند رهسپار بگشته و یک سفرنامه نیکو از خویشتن به یادگار بگذاشته می باشد بنام سفینه سلیمانی (به به از این اسم نیکو) و نسخه خطی این سفرنامه نیکو توسط پورفوسور مردیث اون در کتابخانه مخطوطات شرقی بریتانیای کبیر کشف بگشته و به چاپ رسیده می باشد. البته شوربختانه ما هرچقدر سند و مدرک به پورپیران و دارودسته وی نشان بدهیم وی می نگارد که این اسناد نیکو جعلینه می باشند!!!! در حالیکه صدها کتاب درباره تمدن نیکوی آریایی و هاخامنشی ما در سرزمین تایلند نبشته گشته است، پورپیران به عنوان سرکرده دشمنان نزاد نیکوی آریایی می نگارد تمام این کتابها را افراد نادان نبشته اند و فقط خود وی دانا می باشد!!!

رهگذر چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 10:55 ق.ظ

آقای حمید مطلب من اصلن ربطی به نظر شما درباره پوریم نداشت. پوریم یا هست یا نیست و حد وسط نداره. من در مورد نحوه قضاوت درباره افراد نظر دادم نه پوریم. لطفا از حرفای من سواستفاده نکنین

استاد گرامی اگر قراره بود کسی با یک یادداشت چند صفحه ای و یک فیلم درباره ناتمام بودن تخت جمشید که تازه اون هم حرف آخر در اون باره نیستش ، نظریه ای به وسعت و گستردگی پوریم را بپذیره ، دیگه احتیاجی به خوندن پونزده جلد کتاب دویست صفحه ای نبودش !!!!

برای اینکه آوار دروغ در اندازه قبول پوریم بر سر افراد خراب بشه ، مطالعه و دیدن بسیار بسیار بیشتری لازمه که اون هم زمان میخاد و صصصصببببرررررر !

با بی احترامی و کم صبری همونطور که خودتون بارها تاکید کردین ، چیزی بدست نمیاد.

موومان چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 11:45 ق.ظ

آقا یا خانم رهگذر

مشکل اینجاست که برخلاف تصور شما، نمره ی آقای غیاث آبادی از بیست در حد شانزده و هفده نیست، بلکه با نهایت ارفاق در حد سه و چهار است! یعنی مردود!! یعنی تابستون بیا دوباره امتحان بده!!!

مسعود سنجری چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 12:34 ب.ظ

آقای مسعود

شبه جزیره عرب بدلیل کمبود منابع آبی و غذایی تا دوران معاصر نمی توانسته پذیرای تجمعات مسکونی بزرگ باشد لذا با توجه به شرایط سخت زیست محیطی گروه های ساکن در آنجا حتی در صورت افزایش جمعیت چاره ای جز مهاجرت به مناطق دارای وفور نداشته اند. بر عکس در ایران قسمت های زیادی دارای وفور منابع آبی و غذایی است و لذا اگر این تواریخ جعلی را صحیح فرض بگیریم حتی بعد از حمله مزعوم مغولها هم باید جمعیتی بسیار بزرگ تری را در ایران شاهد باشیم. علاوه بر این برخلاف شبه جزیره عرب که یک سرزمین مهاجر فرست است (بدلیل کمبود منابع آبی و غذایی) اما ایران بخاطر وضع جغرافیایی و وفور منابع آبی و غذایی در بسیاری از نقاط آن سرزمینی مهاجر پذیر هم شناخته می شود.
بنابر این مثال استاد در خصوص نحوه افزایش جمعیت در باره ایران مصداق دارد ولی درباره شبه جزیره عرب باید با روش دیگری به سنجش و بررسی دست زد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد