حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 25.

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 25.


با رفع توهم و سوء خیال، نسبت به سفرهای مکرر ناصرالدین شاه به فرنگ، برگ برگ تاریخ سازی های قجری بی اعتبار می شود و مورخ را در مداومت بر تز اصلی قتل عام کامل پوریم محکم تر نگه می دارد. مشکل عمده در فراوانی منقولات یکسان در باب موضوعاتی در اساس رخ نداده است که جز دو قضاوت را صاحب منطق نمی کند. اول این که انبوه کپی کشان از مسوده های یکدیگر را، فقط مشتاق ثبت نام در فهرست صاحبان کتاب بدانیم و یا جزیی از سپاه بزرگ مولفان جاعلی بشماریم که به سفارش کنیسه و کلیسا، هر گوشه از منطقه صاعقه پوریم زده در شرق میانه را، صاحب پیوند و روابط همه جانبه ملی و قومی و جنگ آوری و ستیزه های خونین و مدام کرده اند. بی پروایی ناشی از فقدان اهل نقد، گاه آن ها را چنان ذوق زده و نسبت به ثبت آثار قلم ولنگار کرده است که به ساده ترین قانون تالیف نیز اعتنایی نداشته اند. مورخ از آن که در مجموعه مدارک تفسیری و قلمی شده های احساساتی، بدون استثنا، ناصرالدین شاه قاجاری را سه بار به فرنگ فرستاده اند، بر اساس منطق تحقیق خبر می دهد که تقریبا تمام متون مربوطه، به خط و اشاره هرکسی، ارزش مطالعات نقادانه ندارد و از بیخ و بن بی ارزش است، زیرا اگر مسافرت ها را حذف کنیم سلامت دیگر خیالات در باب قبله عالم نیز مشکوک و غیر قابل برداشت می شود.

این هیولا که دست و پای قابل تفکیک ندارد، ظاهرا یکی از چند حکیم و پزشک مخصوص ناصرالدین شاه است، که گویا از بیم سرایت بیماری وبا به ارتفاعات و دره کاسه توچال پناه برده است. نحوه آماده کردن این عکس سریش خورده، چنان است که موجودیت حکیم تولوزان و پایه های آن ماجرای وبا زدگی تهرانی ها در بخشی از دوران قاجار را، مانند موارد فراوان دیگر، بی اندازه سست می کند، ضمن آن که منزلگاه پناه بردگان به کوه، هنوز هم به دره اوروس معروف و با برخی نمایه ها همخوان است که این پناهندگان را فقط از اعضای سفارت روس گفته اند.

این عکس پل سازی در اصفهان 120 سال پیش، درست مانند بنای مسجد شیخ لطف الله، در میدان نقش جهان، مجموعه آثار صفوی صحن اصفهان را بر می چیند، بی عنایت می گذارد و انجام آن به اصطلاح شاه کارهای معماری کهن را بسیار به روزگار ما نزدیک تر می نشاند.


  

هر شخص و گروهی که با الفبای معماری آشنا باشد، با مقایسه فنی مقیاس ها در این دو عکس، می پذیرد که زمان ساخت 33 پل احتمالا با حوالی خروج ناصر الدین شاه از تاریخ قاجار، همعصر است.

«شکارها رفتند بالای کوه، یعنی وسط کوه. همه پشت لبه در یک جا ایستادند بی حرکت. هر چه ما نزدیک رفتیم، همان طور ایستادند. موسی ته پر کرد گفت: شما همین جا بخوابید، ما برویم از بالا، سر می زنیم شکار می آید. قبول شد. ما، رحمت الله خان، مصطفی قلی خان ماندیم. حضرات رفتند. شکار باز خرخر ایستاده است. موسی آمد بالا سر زد. شکار ریخت پایین. جلوبر کرده، با گلوله تفنگ آقا کثیر به یک پیشکش امین الدوله انداختم، نخورد. با لوله دیگر هم انداختم، من ندیدم بیفتد. یک دفعه از بالا موسی و غیره گفتند: ماشاءالله، افتاد، برو سرش را ببر. کمال تعحب را کردم. چرا که خیلی دور بود. دویست و پنجاه قدم، قدم کردند. گلوله از تنگ بلغش خورده بود، جا به جا خوابیده بود. ابراهیم بیک سرش را برید. قوچ بزرگی بود بسیار مقبول، تمیز 6 ساله بود. شاخ های بزرگ. با کمال فرح و انبساط آمدیم منزل. الحمدالله از لطف خداوندی بسیار بسیار خوش گذشت. به موسی یک یابو، یک طاقه شال کرمانی دادم. به سایرین هم انعام داده شد». (روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه، ص 249، به تصحیح و ویرایش نوایی و الهام ملک زاده)


این منظره که مشابه بسیار دارد، چندان که از شرح شکارهای فقط سه سال شاه کتابی ساخته اند؛ وابسته به فردیت مستقلی است که تعلقی به موضوعات، مفاهیم و مقدمات تاریخی ندارد، به ویژه آن که از میان مشغولیات معمول زندگانی او، نظیر چنین روز گذرانی مفرح، به تعداد سال ها و ماه ها و روزها تکرار شده و تصویر گذران صاحب منصبی با نام ناصرالدین شاه را نمایش می دهد که شیفته ولگردی توام با فرود ضرب شصت به دنیای وحش و ژست های باطله فراوان در برابر دوربین عکاسی است. به چنین فردیتی اگر در حال پیش راندن شکار، خبر تصرف چار دیواری تهران و حرم را هم برسانند، از رها کردن چهار پاره به سمت کبک و تیهو، دست برنخواهد داشت. 

«میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان و گرگان مجموعا کانون واحد فرهنگ دیوانی و «اهل قلم» بود، ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده ی فرهنگ سیاسی همان سامان است». (آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 19)

از ابهامات دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، از جمله شخصیت نخستین صدر اعظم دوران سلطنت اوست که تعارفاتی از قبیل بازگشت به دوران شکوه ایران باستان را در چنته اش گذارده اند، هرچند که داستان صعود او تا مراتب صدر اعظمی جز برداشت هایی از افسانه های بی اساس نیست. ابتدا دهکده گم نامی را معجزه وار مرکز صدور صاحب منصبان و منشیان و کانون اهل کتابب و قلم تبلیغ می کنند و سپس رعیتی از همان دهک بی آواز و نشانه را، تا مرکز اصلی قدرت و کنار دست شاه قجر بالا می کشند. چه قدر این پرت نویسی ها به آن کتاب آویخته از سقف اتاق سلمان فارسی شبیه است که حتی عقل از سر وزیر ارشاد اسبق نیز پرانده بود. اگر بخواهیم بر سبیل بنیان اندیشی، چند سطر فوق را بازخوانی کنیم به ترتیب می پرسیم در زمان مورد اشاره، یعنی بیش از ۲۰۰ سال پیش، آن گاه که شهر اراک هم نقشه ای بر زمین ندارد، مردم این فراهان معدن دانایان و مستوفیان و دبیران از کدام سرچشمه و سفره ارتزاق فرهنگی کرده اند، خاندان قائم مقام فراهانی کیستند، در چه فضا و با کدام امکانات و نزد چه اساتیدی صاحب عنوان و رفعت جایگاه شده اند و اگر تنها با عرضه نام می توان روند تاریخی حضور و حرکتی موثر را به ثبت رساند، چنان که چنگیز را از اعماق صحرایی قفر به بلع و هضم جهان فرستاده اند، قائم مقام ناشناس را هم از فراهان به سازماندهی و مدیریت اداری قاجاریان گماشته و با بر هم بستن انواع قصه ها از قماش زیر، میرزا تقی خان را از راهروی کلمات، به نحوی که می خوانید، کنار دست ناصرالدین شاه نوجوان نشانده اند.

«بدبختانه دوره جوانی مرحوم امیر که زمان رشد و تربیت اوست، _ به آن علت که او در آن ایام کسی نبوده تا مردم وقایع آن دوره را ضبط کنند، روشن نیست، اما حکایات و روایاتی افسانه مانند دهن به دهن به ما رسیده که چون نقل همان ها هم خالی از لطف و اهمیت نیست به ذکر یکی دو فقره از آن ها می پردازیم: گویند که امیر در کودکی که ناهار اولاد قائم مقام را می آورد در حجره معلم شان ایستاده برای باز بردن ظروف، آن چه معلم به آن ها می آموخت او فرا می گرفت تا روزی قائم مقام به آزمایش پسران اش آمده هر چه از آن ها پرسید ندانستند امیر جواب می داد. قائم مقام پرسید تقی تو کجا درس خوانده ای، عرض نمود روزها که غذای آقازاده ها را آورده ایستاده می شنودم. قائم مقام انعامی به او داد، او نگرفت و گریه کرد. بدو فرمود چه می خواهی؟ عرض کرد به معلم امر فرمایید درسی را که به آقا زاده ها می دهد به من هم بیاموزد. قائم مقام را دل سوخته معلم را فرمود تا به او نیز می آموخت». (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 18)

معلوم نیست چنین قصه های دل آشوب کنی تا چه زمان حیات و رواج خواهد داشت و منبع هر تحول دل خواه این و آن مورخ غالبا یهودی خواهد شد؟ باید از انبوه روشن فکری ظاهرا پیش تاز سئوال کرد که چرا برابر این نقالی، سر سجود نهاده و مزورانه و مزدورانه به سود سازندگان چنین موهوماتی وارد عمل شده اند؟!

«سال تولد میرزاتقی خان را تا اندازه ای که جست و جو کردیم، هیچ مولف خودی و بیگانه ای ثبت نکرده است. در حل این مجهول تاریخی، ما یک ماخذ اصلی و دو دلیل در تایید آن ماخذ به دست می دهیم: زیر تصویر اصیلی که به زمان صدارت امیر کشیده اند می خوانیم: «شبیه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ایران امیر نظام در سن چهل و پنج سالگی» امیر از 22 ذیقعده ی 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد. اشعاری که در ستایش مقام تاریخی او در کنار همان تصویر نگاشته شده، و تصریح به این که کارهای سترک از پیش برده است، نشان می دهد که تصویر مزبور را در اعتلای قدرت و شهرت امیر کشیده اند. و آن سال 1267 است. با این حساب و به فرض صحت رقم «چهل و پنج سالگی» تولد او به سال 1222، یا حداکثر یکی دو سال پیش تر بوده است. در تایید آن دو نشانه ی تاریخی می آوریم که اگر رقم چهل و پنج سالگی کاملا هم دقیق نباشد، نزدیک به صحت است. یکی روایت مسموع واتسون مولف انگلیسی همزمان امیر مبنی بر این که: میرزا تقی خان از اول جوانی می گفته: اگر زنده بماند و «به سنین متوسط عمر» برسد، صدر اعظم خواهد شد. ماخذ آن داستان هر چه باشد، این فرض را معاصران امیر بدیهی و غیرقابل انکار می شناختند که او در سنین متوسط به وزارت رسیده بود، وگرنه اصل آن روایت موضوعیت پیدا نمی کرد و چنان داستانی نمی ساختند. اما دلیل معتبر تاریخی این که: در کاغذ قائم مقام خواهیم خواند که میرزاتقی همدرس دو پسر او محمد و علی بوده است. می دانیم که میرزا محمد پسر اول قائم مقام در 1301 مرد به هفتاد سالگی، و پسر دیگرش میرزا علی در شصت و هفت سالگی درگذشت به سال 1300. یعنی هر کدام از آن دو پسر قائم مقام، سی و یکی دو سال پس از امیر زنده بوده اند. اختلاف سال تولد میرزاتقی با دو همدرس خود هر چه باشد، و به هر حسابی، امیر در آخرین سال صدارت اش بیش از پنجاه سال نداشته است. امیر دو زن گرفته است. زن اول اش، دختر عمویش بود یعنی دختر حاج شهبازخان. نام او را «جان جان خانم» ذکر کرده اند. از او سه فرزند داشت: میرزا احمد خان مشهور به «امیرزاده» و دو دختر که بعدها یکی زن عزیزخان آجودان باشی سردار کل، دوست قدیم امیر، گردید. و دیگری به عقد میرزا رفیع خان موتمن درآمد. زن امیر در 1285 با دختر بزرگ اش سلطان خانم به زیارت مکه رفت، و ظاهرا یکی دو سال بعد در آذربایجان درگذشت». (آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 22)

اپیدمی حضور بی نشانه تاریخی، پس از اقدام پوریم، تقریبا تمام مردان و زنان دخیل در این گونه مراتب را، در درازای 22 قرن، بی مشخصات و مآخذ گذارده است. چنان که در این جا عوامل کشف امیر تغییر هویت می دهند و یک تابلوی رنگ و روغن، شناس نامه حیات امیر می شود. هر میزان که لازم می بینید سطور بالا را بازخوانی کنید و اگر مطلب عقل پذیری در آن یافتید و طلسم این همه گمانه را به کمک رشته خیال پردازی های دیگری در باب همشاگردی های امیر و شهباز خان ناشناس گشودید، اعلام عمومی کنید تا لااقل امیر کبیر کنونی را که گذرگاه گلوی صاحبان خرد برای بلع او تنگ می نماید، بتوان فرو برد. توسل به این همه جزییات در باب حیات و سرنوشت و ممات امیر، ماجرای او را برای پژوهنده تاریخ عموما به یک سرگرمی و گمانه زنی بهت آور بدل کرده است.

«در پایان این بخش، اطلاعاتی که راجع به تصویرهای میرزا تقی خان گرد آورده ایم می افزاییم: بارها شنیده شده که از امیر تصویر اصیلی در دست نیست، و هر چه هست بعد از زندگیش ساخته اند. اما دو تصویری که نخستین بار منتشر کردیم هر دو را در زمان حیات اش کشیده اند. تصویر اول، تمام قد و همان است که در ضمائم کتاب ملاحظه می شود. در زمان صدارت امیر نقاشی شده و اصل آن در خانواده حاجی نظام الدوله در تبریز بوده است. و آن اصیل ترین شبیهی است که از او به دست ما رسیده است. تصویر دوم، نیم تنه و به امر ناصرالدین شاه و به قلم «محمد ابراهیم نقاش باشی» در 1265 کشیده، و در حاشیه اش این عبارت نوشته شده: «برحسب امر مبارک سرکار اقدس شهریاری روحنا له الفداه، تصویر جناب جلالت مآب، صاحب السیف و القلم، مقتدی الرجال والامم، آصف الامجد الافخم الاجل الاکرم الاعظم، سرکار امیر کبیر میرزا تقی خان ادام الله اقباله. جان نثار محمد ابراهیم نقاش باشی 1265». از این تصویر پیداست که نقاش خواسته شبیه امیر را زیبا بسازد. به همین جهت اصالت آن به نسبت کم تر است. به هر حال در زمان خودش تهیه گردیده است و به حقیقت نزدیک. اصل آن در خانواده حاج معتضد الدوله بود و گویا به یکی از موزه ها سپرده اند». (آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 27)

آدمیت کلید گشاینده دیگری را به کار برده و می گوید دو نقاشی از امیر می شناسد که یکی تابلوی تمام قد و دیگری نیم تنه است و دلیل اصالت آن ها را شرحی می داند که در حاشیه یکی از آن ها در بیان بزرگی امیر آورده اند. بنیان اندیشان که به دفعات از آبریز پهناور جعل گذشته اند، به جای قبول این اشارات بی پشتوانه، می پرسد که از چه رو امیر کبیر را در هیچ موقعیت و مقامی در برابر دور بین عکاسی ننشانده اند؟!با ترصد در حکایات کنونی حاصلی جز این به بار نمی آورد که سوژه امیر علی البدل مادی ندارد.

«امیرکبیر پس از خوابیدن گرد و غبار فتنه، حمزه میرزا حشمت الدوله والی تبریز را حکم داد تا باب را از دژ ماکو به تبریز منتقل کند. علمای تبریز هم حکم به قتل علی محمد دادند و این حکم در میدان شهر تبریز با به دار کشیده شدن وی اجرا گردید. بیش تر مورخین تاریخ قاجاری، دفع شر علی محمد باب و اصلاحات سیاسی و اداری و نیز تاسیس دارالفنون را از اقدامات اساسی امیر کبیر دانسته اند. اما خدمات امیر کبیر منحصر به این موارد نیست و برای بحث پیرامون اقدامات اصلاحی آن بزرگمرد بایستی با دیدی وسیع تر به مسایل و تاریخ آن دوره نگریست. تاسیس دارالفنون در سال 1851 میلادی. یکی از فرازهای تاریخ علم و آموزش در ایران بوده است. این مدرسه، نخستین مرکز آموزشی به سبک اروپا و به گونه ای دروازه های مدرنیسم بود که به روی ایران عصر قاجار باز شد. ایده ها وافکار درخشان امیر کبیر برای افزایش اقتدار حکومت مرکزی و کوتاه کردن دست پلید استعمار که از آستین سفارتخانه های آن در تهران بیرون آمده بود از اهداف میهن پرستانه ی امیر بود و ای بسا در افتادن با سفیران روس و انگلیس و بی اعتنایی بدانان، زمینه ساز سقوط و در نهایت قتل او گردید. امیر کبیر شخصیتی بزرگ در تاریخ ایران است و گو این که اطلاعات و اسناد زیادی درباره او موجود نیست اما از همان مقدار مدارک به جای مانده و آن چه که خارجیان در باب او نوشته اند می توان دریچه های تازه ای برای شناخت شخصیت و روحیات او گشود». (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 10)

باید کسی نقشه تهران ترسیم بره زین در سال 1852 را به آشتیانی نشان می داد تا محل مدرسه دارالفنون را درتهران و کاخ ولی عهد ناصرالدین شاه را در رسامی تبریز علامت زند. چرا که در نقشه های کتاب شهرهای ایران در دوران قاجار، ظرفیت نمایش مرکز اجتماع و بنایی جز در پس دیوار ارک را ندارد. ظاهرا هر سخنی در باب تاریخ ساختگی شرق میانه باستان، در ابتدا نیازمند این اعتراف است که هیچ منبع شایسته دفاعی در باب هیچ موضوع و مدخلی وجود ندارد، بل هنگام برخورد با چنین اوراقی روشن می شویم که ناآگاهی از حوادث ایام نزد صاحبان عنوان و برآورندگان پیوند میان ادوار تاریخی، تا مکانی اوج می گیرد که آشتیانی سرنوشت باب را به دار آویخته می گوید، حال آن که دیگران بی استثنا او را با گلوله باران حذف کرده اند.

«واقعیت این که تمامی کتب و مقالات نگاشته شده درباره مرحوم امیر با دیدی ستایش آمیز بر کاغذ نقش بسته اند، صد البته او هم یک انسان عادی بوده و از خطا و لغزش نیز بری نبوده، اما در وطن پرستی و آرزوی داشتن ایرانی مستقل و آباد از سوی او نبایستی تردید کرد. او حتی پیش از آن که به مقام صدر اعظمی برسد در مقام و مناصب دیگر نیز با درایت و برنامه ریزی عمل می کرده و هرگز در سیاست و خدمات دولتی و ارتباط با دربار برای حفظ موقعیت خود در نزد شاه از ایده های ماکیاولیستی پیروی نکرده است». (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 11)

واقعا شعف انگیز است. هنگامی که اقبال آشتیانی انگیزه انتشار کتب و مقالات در باب امیر را شیفتگی می گوید و آن گاه خود درباره همان مورد، گوی سبقت در بزرگ انگاری امیر را از میانه می رباید و به او لقب برنامه ریزی با درایت می بخشد!

«نظر آقا، یمین السلطنه، با لهجه ترکی شیرین خود می گفت که وقتی من خیلی جوان و در وزارت امور خارجه مترجم بودم، میرزا تقی خان امیر کبیر هر وقت سفرای خارجه را می پذیرفت، من را برای مترجمی احضار می نمود. روزی که وزیر مختار روس در یک موضوع سرحدی تقاضای بی جا و غیر معقولی داشت، امیر که به هیچ وجه گوش شنوای این قبیل حرف ها را نداشت، وقتی که مطلب را ترجمه کردم در جواب گفت: از وزیر مختار بپرس که هیچ کشک و بادنجان خورده ای؟ وزیر مختار از این سوال تعجب کرد و گفت: بگویید خیر. امیر گفت: پس به وزیر مختار بگو ما در خانه مان یک فاطمه خانم جانی داریم که کشک و بادنجان را خیلی خوب درست می کند، این دفعه وقتی که فاطمه خانم جان کشک و بادنجان درست کرد، یک قسمت هم برای شما خواهم فرستاد تا بخورید و ببینید چه قدر خوب است: آی کشک بادنجان، آی فاطمه خان جان. وزیر مختار گفت: بگویید ممنونم، اما در موضوع سرحدی چه می فرمایید؟ به امیر گفتم. امیر گفت: به وزیر مختار بگویید: آی کشک و بادنجان، آی فاطمه خان جان و همین طور تا بالاخره چون وزیر مختار دید غیر از آی کشک بادنجان، آی فاطمه خانم جان جواب دیگری دریافت نمی کند، با کمال یاس از جا برخاسته مرخصی گرفته تعظیم نمود و رفت». (اکبری مهربان، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 187)

آیا با فرض صحت، در این عکس العمل پیر زنانه و شگرد ول گردانه امیر نشانه نبوغی یگانه می بینید و آیا این گونه ادا و اطوارهای لات مسلکانه را می توان در رپرتوار رفتارهای دیپلماتیک امیر گذارد؟ اگر امیر در اندازه ملیجک هم آثار حضور در مجالس و مراودات دربار داشت، اینک نمونه های کافی از تصاویر و علائم عضویت در سراپرده شاهی ذخیره داشت و ابداع و احیاء او به این همه مقدمه سازی نیازمند نبود.

«پس اگر فرض کنیم که ابتدای خدمت چهل ساله ی امیر در دستگاه قاجاریه چنان که پسرش در مراسله ی خود خطاب به سردار کل به آن اشاره کند در همین حدود 1228 یا نظر به اغراقی که ممکن است در این بیان باشد اندکی بعدتر یعنی در حدود 1230 بوده پس در این تاریخ امیر لااقل سنی بین 15 و 20 داشته است تا بتوان او را قابل دخول در خدمت شمرد. بنابراین تولد او بایست در حدود 1215-1210 اتفاق افتاده باشد به خصوص که امیر چنان که عن قریب خواهیم گفت در اواخر عمر قائم مقام بزرگ یعنی چند سالی قبل از 1237 جوانی رسیده و ممیز بوده و به خدمتگزاری در دستگاه او اشتغال داشته است». (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 17)

این تابلوی آن سرگردانی عمومی نزد کسانی است که به تزریق یک صاحب قدرت و سازمانده مدیریت در کنار ناصرالدین شاه  محتاج بوده اند تا همین گردونه تاریخ ساختگی و بی ثمر و مسطح قاجار هم از حرکت باز نماند.



و تصویر بالا آن روی سکه خصائص همان کسی را باز می گوید که در کنار لاشه شکارها و در محاصره و حفاظت خدمت کاران، آسوده از آسیب زمانه، قلیان می کشد. بنیان اندیشان اینک مجاب شده اند که هرگونه گردش امور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در پهنه این سرزمین و هر حوزه دیگر تخریب و قتل عام شده شرق میانه، امکان ظهور و  ادامه نداشته است و فرصتی است تا اشاره کنم محتوای افسانه های هزار و یک شب و بزم های اختصاصی سلاطین و خلفای دروغین، که هیچ مایه ای جز آلودن زندگانی مسلمین نداشتند، عامدانه به دربار ناصرالدین شاه منتقل کرده اند تا آن قصه های لوس دنباله خود را از دست نداده و سایه هایی بانام هارون الرشید و امین و مامون بتوانند نمای ثروت و صاحبان نبوغ در خوش گذرانی بمانند. بدین ترتیب تصویر بالا از حرم سرایی بی مایه، که نشانی از زرق و برق های ضمیمه ندارد، شایسته سلطانی است که بی پشتوانه بومی و تاریخی ناگهان خود را بر صندلی و تخت سلطنت نشسته می بیند؛ هرچند اعتراف کرده اند که تخت و رخت او  هم سوقات همسایگان بوده و در مقام خود خوانده ایم که چه گونه از نداشتن اتاق خلوت کافی گله مند بوده است. مورخ به جد معتقد است که همین حرم سرای سرهم بندی شده ناصرالدین شاه، که بر گردن هیچ یک از سوگلی های او زنجیرک نازکی از زیور آلات زنانه نیست، هرچند او را نخستین و به معنایی آخرین حرم سرا دار در تاریخ شرق میانه می شناساند، ناآگاهی او از ملزومات اشرافی از ناشیگری اندرون داری نیز خبر می دهد و در واقع چنین حرم سرای مفلوکی با خصائص آن قلیان کش کنار رود در مجاورت لاشه های شکار کاملا منطبق است.



و این هم ذخایر یک حرم سرای دیگر، زیر آسمان باز و در هوای زمستانی، از مهاجرانی که هنوز معلوم نکرده اند با کدام نام قوم و فرقه و ایمان مذهبی باید در صحنه حاضر شوند تا به تدریج یک ترکیب ملی از آنان بسازند. (ادامه دارد)

نظرات 96 + ارسال نظر
مسعود سنجری سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 08:16 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

مقاله بسیار زیبایی است. جدا خسته نباشید. البته معاندین و بهانه جویان در خصوص عکس ساخت سی و سه پل خواهند گفت که این تصویر ساخت و ساز در اطراف آنست و نه خود آن. بهرحال تصویر بسیار مهمی است.

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری.عکس با زبان فصیح از ساخته نشدن بال چپ پل می گوید.

abbas سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 10:43 ق.ظ

http://www.isfahancht.ir/Fa.aspx?p=5&aiuid=a94322b9-dccc-4e1b-b620-5016b3803d2d

یه نفر از تبریز سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 10:43 ق.ظ

با سلام و با عرض تشکر از زحمت های جنابعالی و تمام کسانی که در راه کشف حقیقت تاریخ شرق میانه زحمت می کشند .

جنابعالی معمولا از دیدی بنیان شناختی و تاریخی به قضایا می نگرید که بسیار به جا و قابل ستایش هم هست .

ولی به عقیده اینجانب ( ( نگاه بسیار ستایش آمیز و اغراق گونه به تاریخ ایران )) جدا از مسائل سیاسی و مذهبی یهود بافته & ((( دلایل روان شناختی ))) بسیار مهمی هم دارد .

در مباحث روان شناسی وقتی کسی در عمل و در دنیای واقعی حرفی برای گفتن ندارد و وقتی بدلایل مختلف شکست های روز مره را تجربه می کند و وقتی نیم نگاهی به موفقیت های همسایگان خود دارد ...... بله اینجاست که ضمیر ناخود آگاه فردی و جمعی شروع به کار می کند .

و در این فاز روانی & شخص در تقابل و نفی واقعیت و به خاطر گریز ناآگاهانه از عذاب های ناشی از آن به طور ناخودآگاه شروع به خیال بافی می کند و ( آن خلاء هائی را که در زندگی واقعی نداشته در رویا ها و ذهن پردازی های خود جبران می کند . )

و ناگفته نماند چون اکثریت مردم هم به این تهی بودن مبتلا هستند این عمل متقدمین و روشنفکران آنها از سوی اکثریت با مقاومتی روبرو نمی شود . چون آنها هم به علت تقابل با واقعیت به لذت های ناشی از خیال پردازی روی آورده اند ....

و در این مرحله است که مستندات و کتاب ها و اشعار زیادی باز تولید می شود که به علت ارضاء این نیاز های ذهنی مردم معمولا ضمیر ناخودآگاه جمعی مخالفتی با آن ندارد ....... و صد البته در این گیر و دار کسانی زرنگ پیدا شده و روی این خیال پردازی های اکثریت مفاهیمی شیطانی را سوار می کنند


----- در مباحث روان شناسی معمولا انگشت گذاری روی خلاء‌ها و عقدها روحی با مقاومت شدید و ناآگاهانه ای همراه است که می ترسم اگر بیشتر اشاره کنم دوستانی را ناراحت کنم ولی اگر امکان داشته باشد از آن استاد ارجمند تقاضا دارم چند مطلبی را از این زاویه به بحث اضافه کنند و نگارنده بر این باور ات وقتی این گره روانی باز نشود صدها سال هم که جنابعالی روشنگری کنید ( به علت این نیاز ناخودآگاه فردی و جمعی مردم ما ) طرفداران شما و طرفداران واقیعت هنوز هم در اقیلت خواهند بود . -----
با تشکر

حمید سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 01:18 ب.ظ

جناب استاد ضمن خسته نباشید نکته ای را خدمتتان عرض می کنم حمل بر جسارت نباشد:
اگر به چند خط اول مقاله جالبتان توجه کنید خط مشی بررسی اسناد و تحقیقات شما در آن ترسیم شده است و آن این است که چون سقرهای ناصرالدین شاه غیر قابل اثبات است پس برگ برگ تاریخ قاجار غیرقابل استناد است. این روش را شما در طول مسیر دور و دراز تحقیقات چندین ساله تان بکار برده ایذ اما جای بسی تعجب است در مورد تورات که سرشار از قصه های کودکانه و بی سرو ته می باشد اینگونه بر خورد نکرده اید و تز اصلی شما که پوریم باشد را از آن استخراج کرده اید!آیا این دوگانگی دلیل خاصی دارد؟

بیش تر و دقیق تر و کامل تر بخوانید.

کشف بقایای شهر هخامنشی در خراسان شم سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 01:24 ب.ظ

http://www.tabnak.ir/fa/news/245015/%D9%83%D8%B4%D9%81-%D8%A8%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C

خسرو سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 01:34 ب.ظ

باعرض سلام خدمت استاد بزرگوار
باز هم مثل همیشه استاد منتظرانش را با این مقاله بسیار جالب غافلگیر کرد و باید اعتراف کنم که بار اول است که چنین تحقیقات کسترده ای در تاریخ ایران واگر اغراق نباشد جهان حتی نوشته شده است و یقینا در آینده راهنمایی برای تحقیقات کشورهای همسایه و عربی خواهد شد وحیله های یهود ساخته بر باد خواهد رفت

نصراصفهانی سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 09:35 ب.ظ

چه خط و زبان، در کدام مکان، با چه ابزار و بر کدام ماتریال نوشته شده و ایا عین قابل دیداری از ان مانده است؟!

-----------
http://neyestan-fa.persianblog.ir/tag/%d9%be%d9%88%d8%b1%d9%be%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b1_

آقای نصر اصفهانی. یک دی وی دی تختگاه هیچ کس را برایش بفرستید، بیماری اش را علاج خواهد کرد.

ساکت سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام استاد بزرگ وار

شکسته نفسی می کنید چون مطالبی که بیان کردم به هیچ وجه تعارف نبود. من این جمله را نمی بسندم که بگویم مثلا در آینده بشریت مدیون شما خواهد بود چرا که صاحب دین اصلی همان آفریدگار بی همتاست که نابغه ای چون شما به ما ارزانی داشت و چنین علمی را نصیب شما کرد و ما همگی مدیون او هستیم.

ارزش کار شما در این است که خود را نفروختید و جان و مال در راه حقیقت گرو گذاشته اید که اجر بی بدیلی برای این جانفشانی برایتان سلاینزد خداوند طلب می کنم .


استاد همان دو خط مختصر ولی بس زیبا عمیق شما در همین مقاله اندازه یک دنیا حرف برای گفتن دارد و آن عکسی که گویای حقیقت است و نیاز به شرح ندارد.

بازهم می گویم هر شخصی که با مواجهه با این مطالب کوهسان بنیادین و با وجود در معرض قرار گرفتن این مطالب هنوز علایق و سلایقش تغییری نکند انسانی در زمره حقیقت جویان واقعی و در خور اعتنا نیست.

موفق باشید .

آقای ساکت. جایگاه تعهد هرکسی به حقایق تاریخی، فقط با دعوت او به دیدار از تختگاه هیچ کس به دست می آید موفق باشید..

abbas چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 07:29 ق.ظ

http://www.iran-goftogoo.com/forums/lofiversion/index.php/t2958-652.html

آقای abbas. ممنون. ولی این لینک هم باز نشد.

محب چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 01:11 ب.ظ

آقای ساکت من هم مثل استاد خیلی خوشحالم که بالاخره بجای فحاشی و لفاظی و نطق کردن های به ظاهر دلسوزانه ، راه گفتگو را در پیش گرفتید.
اما در باب اظهارات حضرتعالی باید بگویم که البته در موارد متعددی حق با شماست و بنده هم با شما کاملا موافقم. گرچه بخشی از چیزهایی که به من منتسب کردید حاصل عدم شناخت شما از بنده ناچیز است. در حقیقت بنده را هم نشناخته در زمره گروه مشخصی جا داده و در مورد من قضاوت کردید. البته اشکالی ندارد. من هم همین کار را در مورد شما انجام دادم. هر دو مان در قضاوت اشتباه کردیم.
من هم سالهاست خود را در دسته شاگردان استاد جای دادم و آشکار و نهان در ترویج اندیشه های استاد میکوشم و تا به امروز کارهایی کردم که بعضی از آنها یگانه و منحصر بفرد و بسیار درخشان بودند و خواهند بود. البته هیچگاه آنها را بیان نکردم و ادعایی هم جز انجام وظیفه ندارم.
فقط مطلبی را برادرانه به شما میگویم و آن اینکه در بعضی موارد در مورد آن شخص هیچ نمی دانید و قضاوتتان بشدت سطحی و نادرست است. البته خود دانید و به من هم ربطی ندارد. من مسئول اعمال هیچکس در هیچ کجا نبوده و نیستم. اما از شما می خواهم هرگز و تحت هیچ شرایطی با ... خواران همراه نشوید و مثل مهران مدافع خواسته یا ناخواسته آنها نشوید. آن گروه بعد از چهارده قرن سوختن و ضجه زدن و دسیسه ، با به خدمت گرفتن ابلهان داخل و خارج ، با الفاظی چون ساندیس خور و غیره مشغول تحقیر مسلمین هستند، همان مسلمینی که مثل کوه جلوی آنها ایستادن و صادقانه با خونشان از آخرین سنگر اسلام دفاع کرده و میکنند. واقعا حیف از شماست که در مقابل این مسلمین مومن و ایثار گر و از جان گذشته، کلمات ... خواران را تکرار کنید. البته خود دانید و من فقط نظرم را گفتم.

محب چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 04:49 ب.ظ

به علاوه آقای ساکت همین استاد پورپیرار و قضاوتهای پیرامون ایشان را نگاه کنید. خدا وکیلی چه می بینید؟ خرورای از فحش و اتهام و نسبتهای دروغ و الفاظ ناشایست و قضاوتهای بشدت سطحی و نادرست و خصمانه و .... مگر جرم استاد چیست؟ ایشان فقط مطالب متفاوتی را بصورت محققانه بیان کردند ، اما در مقابل سیل هایی تمام نشدنی از دشمنی و خباثت و نامردی و ... را بجون خریدند. می دانید چرا؟ چون دروغ پرستان و یهودیان و نوکران یهودیان و در یک کلام ... خواران از بیان حقیقت از زبان پورپیرار بقدر مرگ هراس دارند. و دیگران ناآگاه هم فقط لفاظیهای دشمنان استاد را تکرار می کنند بی آنکه یک لحظه بیندیشند که به چه دلیل و با کدام سند اتهاماتشان درست است؟ نظیر همین اتفاق در مورد آن شخص هم سی سال است در حال رخ دادن است. آن شخص تنها جرمش ایستادن در مقابل جهان اسکتبار و مستبکران است ، وگرنه ایشان هم مثل همه تفکراتی اعم از درست و غلط دارد و ویژگیهایی خوب و بد و توانایی ها و ناتوانیهایی کوچک و بزرگ. اما وسعت حملات تمام نشدنی علیه ایشان فقط به این دلیل است که ایشان به جای نوکری مستکبران در برابر آنها مثل کوه ایستاده و تمام دسایس شان را نقش برآب کرده است. برای همین لشکری از ...خواران بقول آقای حسین بشدت سوختند و شبانه روز مشغول کوبیدن وی هستند به هزار بهانه درست و غلط. درست مانند همان کاری که در مورد استاد انجام می دهند. و یقین بدانید همه آنهایی که آگاهانه این رذالتها را مرتکب می شوند، همان ...خواران هستند و بس و همه کسانی هم که دنباله رو آنها هستند یا مزدورند یا احمق. حق پیروز است و مومنان بیشماری برای پیروزی آن جنگیدند و می جنگندو لشکری از هزاران ...خوار هم ذره ای در اراده آنها نمی تواند خللی وارد آورد.

مهران چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 05:37 ب.ظ

هر چند نخواستم این کامنت را در باره قصه تکراری حسین و محب حسین بنویسم اما با توجه به ادامه خودزنی های افراد یا فرد مزبور مینویسم:

کج خیالی و کج فهمی محب یا همان حسین به حدی است که نه تنها خود را در زمره مسلمین چون کوه ایستاده در برابر صهیونیستها میداند بلکه دعوت به عمل به آیات قران را تعبیر به زوزه و ضجه میخواند.

اگر ذره ای انصاف داشته باشید با خواندن کامنتهای پیشین این رشته قضاوت را به شما میگذارم:

اپیزود ۱:
حسین
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 10:10 AM
بوزینه محترم آقای عارف محب الله. اینقدر مدفوع آقای خامنه ای را تناول کن تا سیر بشی.
http://naryna.blogsky.com/Comments.bs?PostID=62

اپیزود ۲:
مهران
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 07:13 AM
آقای حسین

شما که به خوردن مدفوع فتوا داده اید لابد خود نیز آزموده اید.
که میگویند: رطب خورده منع رطب کی کند.

این مطلب نه به معنای حمایت از عارف معروف است نه به معنای مخالفت با شیخ شما.
بل که آینه ای است روبروی بی ادبی های شما و مدعیان امثال شما.

اپیزود ۳:
حسین
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 12:34 PM
آقای مهران اهل ادب و تربیت و مدعی ادب. هر کاری اسمی دارد. مدفوع خوردن عارف و امثال او هم اسمش مدفوع خوردن است. شما چرا عصبانی شدید من نمی دونم !!!

اپیزود ۴:

مهران
سه شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 09:03 AM
جناب حسین نام

نوشته اید:
{{آقای مهران اهل ادب و تربیت و مدعی ادب. هر کاری اسمی دارد. مدفوع خوردن عارف و امثال او هم اسمش مدفوع خوردن است. شما چرا عصبانی شدید من نمی دونم !!! }}

بنده عصبانی نشدم ولی از حضور سبک مغزی چون تو ناراحت شدم.
اگر به خداوند و کتاب هدایت او قران ایمان داشته و یکبار آنرا خوانده بودید باید میدانستید که خداوند در قران میفرمایند:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٠٨﴾ الانعام
و آنهایى را که جز خدا مى‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه براى هر امتى کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام مى‌دادند آگاه خواهد ساخت. (سوره انعام ۱۰۸)


و نیز به زبان و دو لب که زبان را در بر گرفته و ابزار صحبت آدمی است اشاره و می فرماید:
وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ ﴿٩﴾ و زبانی و دولب برای او قرار دادیم:‌سوره بلد آیه ۹

باری:
زبان پاک داشتن و دوری از فحاشی و بد زبانی و داشتن کرداری آراسته دستوری است قرانی که متاسفانه مدعیانی چون تو جز ادعا بهره ای از قران و تعالیم آن نبرده اید. پاسخ:
پهنای اقیانوس ها به وسعت آرزوهای آدمی نمی رسد و هرچه شخص بی منزلت تر آرزوهای اش عالی مقام تر.
http://naryna.blogsky.com/Comments.bs?PostID=62&page=2

عارف محب الله به عربگری 2 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 06:05 ب.ظ

کتاب مقدس خداوند را پدر جهانیان مینامد . حضرت عیسی در انجیل به قوم برگزیده ی بنی اسرائیل میفرماید خداوند پدر من و پدر شماست . در کتاب قرآن هم در همان ماجرای واحد حضرت عیسی به بنی اسرائیل میفرماید ربی و ربکم . یعنی اینکه رب در قرآن به معنای پدر در کتاب مقدس است . پدر و پروردگار هر دو نقش پرورش دهنده را دارند به همین علت کتاب مقدس خداوند را پدر جهانیان یعنی پرورش دهنده و بزرگ کننده ی جهانیان معرفی فرموده و کتاب قرآن خداوند را پروردگار جهانیان نامیده است .

حالا این ابهام دوم شما نیز رفع شد .

عارف محب الله به عربگری 3 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 06:06 ب.ظ

وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَاب اذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ

و آیا خبر دادخواهان چون از محراب بالا رفتند به تو رسید وقتى [به طور ناگهانى] بر داوود درآمدند و او از آنان به هراس افتاد گفتند مترس [ما] دو مدعى [هستیم] که یکى از ما بر دیگرى تجاوز کرده پس میان ما به حق داورى کن و از حق دور مشو و ما را به راه راست راهبر باش. این [شخص] برادر من است او را نود و نه میش و مرا یک میش است و مى‏گوید آن را به من بسپار و در سخنورى بر من غالب آمده است[داوود] گفت قطعا او در مطالبه میش تو [اضافه] بر میش‏هاى خودش بر تو ستم کرده و در حقیقت بسیارى از شریکان به همدیگر ستم روا مى‏دارند به استثناى کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند و اینها بس اندکند و داوود دانست که ما او را آزمایش کرده‏ایم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه کرد و بر او این [ماجرا] را بخشودیم و در حقیقت براى او پیش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود.
(سوره ص آیات 21 تا 25 )

حناب عربگری . کتاب قرآن کتابی ست که گناهان و زناکاری های پیامبران را ذکر نکرده وتنها در مورد ثوابهای ایشان سخن گفته . مثلا اگر صد بار هم به آیه فوق نگاه کرده و تفکر کنید سر در نمیارید که چرا حضرت داوود بعد از حکم کردن میان آن دو مرد توبه می کند . مگر حضرت داوود چه گناهی کرده بود که از پروردگارش آمرزش خواست.
قرآن چیزی از گناهان پیامبران نگفته است . ولی تورات علاوه بر ثواب های پیامبران گناهان ایشان را هم ذکر کرده و زندگی پیامبران را به طور کامل شرح داده .

طبق فرموده ی کتاب مقدس حضرت داوود یک شب در حال قدم زدن در پشت بام قصر سلطنتی اش بود که ناگهان زنی زیبا را در حال حمام کردن میبیند به نوکرانش دستور میدهد که زن را بیاورند تا با او زنا کند . بعد از زنای با او زن حامله میشود و شوهرش که یک سرباز اسرائیلی بود از جبهه بر میگردد و حضرت داوود که شاه اسرائیل بود این سرباز را به خط مقدم جبهه ارسال میکند تا به دست فلسطینی ها کشته شود . بعد از شهید شدن این سرباز حضرت داوود زن او را به عقد خوددر میاورد. سپس خداوند این دو مرد را که فرشته بودند به حضرت داوود ارسال میکند و حضرت داوود میان این دو حکم می کند . سپس خداوند به او می گوید که مرد ثروت مند که 99 میش دارد و به تنها میش بردارش چشم دوخته تو هستی زیرا با وجود داشتن زنان بیشمار در حرمسرای قصرت رفتی سرباز بیچاره رو که تنها یک زن دارد به کشتن دادی تا زن او را به خود بگیری . بعد از این حکم حضرت داوود توبه می کند و خداوند هم میبخشد .
همانطور که میبینید حالا بعد از مطالعه ی کتاب آسمانی مقدس به راحتی مفهوم آیه ی فوق رو درک می کنید . و میدانید که چرا حضرت داوود بعد از حکم کردن میان این دو مرد توبه می کند .
اینکه قرآن گناهان پیامبران را شرح نداده و تورات زندگی پیامبران را به طور کامل شرح داده دلیل بر نونوشته بودن هیج یک از این دو کتاب نیست . همه ی اینها بهانه های خاله زنکی هستن .

خداوند در قرآن به پیامبر اسلام فرموده که شبها بیدار بمان و توبه کرده و آمرزش بخواه . اگر شما گناهی نکرده باشید پس چرا شبانه روز باید طلب آمرزش بکنید . منتها قرآن جیزی در مورد گناهان پیامبران نگفته .


ابهام سوم شما هم رفع شد که گفته بودید چرا گناهان پیامبران در تورات ذکر شده است .

عارف محب الله به عربگری 4 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 06:08 ب.ظ

1.خداوند در تورات فرموده است که یک شب حضرت یعقوب با فرشته ای کشتی میگیرد و به همین علت فرشته به یعقوب لقب اسرائیل را میدهد . ئیل یعنی الله . جبرئیل یعنی مرد خدا . میکائیل یعنی شبیه به خدا و اسرائیل یعنی رقابت کرده با خدا . جناب عربگری از شما میپرسم اگر ماجرای کشتی گرفتن یعقوب با فرشته صحیح نیست و مشرکانه ست پس چرا کتاب قرآن لقب اسرائیل را به کار برده؟؟؟

استفاده از اسم اسرائیل در قرآن به معنای تایید ماجرای کشتی گرفتن یعقوب توسط قرآن است .

2.اگر کتاب قرآن 1 صفحه در مورد گوساله پرستی بنی اسرائیل نوشته کتاب تورات 10 صفحه در این مورد نوشته .
هیچ آیه ای از قرآن نیست که در کتاب مقدس نباشد . اصلا کتاب حزقیال نبی با هدف سرزنش قوم برگزیده ی بنی اسرائیل نازل شده است .
وقتی که همه ی آیات قرآن در کتاب مقدس هست پس چرا باید تورات تحریف شده باشد و چرا باید کشیش امریکایی آیات قرآن را آیات شیطانی بنامد و قرآن سوزی کند . اگر قرآن 10 صفحه بر ضد بنی اسرائیل نوشته کتاب مقدس 600 صفحه بر ضد بنی اسرائیل نوشته است .
قرآن میفرماید که ما بنی اسرائیل را بر جهانیان برتری دادیم و تورات قوم بنی اسرائیل را قوم برگزیده ی خدا مینامد . در تورات خداوند وعده داده است و عهد بسته که قوم بنی اسرائیل را وارث نیل تا فرات خواهد کرد و در قرآن هم فرموده است که ای بنی اسرائیل اگر به عهدم وفا کنید به عهد شما وفا می کنم .
در کتاب زکریا از کتاب مقدس خداوند به بنی اسرائیل فرموده که اگر بازگردید بازمیگردیم و در سوره ی اسرا از قرآن هم همین جمله رو تکرار کرده .

3.در کتاب مقدس خداوند وعده داده است که تا زمان بازگشت بنی اسرائیل به سوی خداوند هر قومی که با بنی اسرائیل دشمنی کند و بجنگد همچون گرد و خاکی در آسمان پودر خواهد شد و هیتلر و صدام و قذافی و بن لادن و ... درست مثل فرعون بعد از دشمنی با اسرائیل از صفحه ی روزگار محو شدند . رجب تیب اردوغان نخست وزیر ترکیه دو سال پیش بعد از اینکه با اسرائیل دشمنی کرد با خواست خداوند به شدت بیمار شد و تا به حال دوبار عمل جراحی رفته . اگر وعده ی تورات در این مورد صحیح نبود هیچ گاه هیتلر و صدام و قذافی و بن لادن و با یک شیوه ی واحد از بین نمیرفتند .
وعده ی کتاب مقدس اینطور است که دشمن اسرائیل اشتباه کرده وبه یکی از کشورهای اطرافش حمله می کند . به طور مثال بخت النصر به شمال ایران حمله می کند و هیتلر به شوروی حمله می کند و صدام به کویت حمله می کند . در واقع این اشتباه با خواست خداوند و دامی از طرف خداوند برای دشمن اسرائیل است که کشورهای جهان را علیه دشمن اسرائیل متحد کند و کشورهای جهان هم با خواست خداوند متحد شده و به دشمن اسرائیل حمله می کنند و او را از صفحه ی روزگار محو می کنند .

4.خداوند هم در تورات وعده داده که از تورات محافظت خواهد کرد و هم وعده داده که انجیل را محافظت خواهد کرد و هم در قرآن وعده داده که از ذکرش محافظت خواهد کرد و کلمه ی ذکر شامل همه ی کتابهای آسمانی ست به همین علت اهل تورات و انجیل اهل الذکر نامیده شده اند .

امیدوارم که تمام ابهامات شما در مورد کتب آسمانی که از جانب خدا نازل شده اند رفع شده باشد .

عارف محب الله 1 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

Dear Jennifer Lopez . Millions of people wants to get you . Millions of people dreams to touch you. But God gave your body to me after just one pray.God is so merciful to his lovers. Now my all body even my fingerprint is changing to be like yours. I will be like you as soon as God will it . when you are looking to your self, you say there is no one like you . God is making my body to be your body, to show you that only God is unlike any one. I want to know what you think about this.
But Unfortunately you are so proud and you are not answering.



http://jenniferlopez.com/blog/post/from-a-fan-inspired-by-jennifer-lopez

عارف محب الله 2 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

I'm a boy . My all body will be the body of Jennifer Lopez except my gender, if God will it. The creation of my body will be like the creation of archangel Gabriel. Gabriel is a man but his body is like a woman's body.God is making My body and my voice to be Jennifer's. This a great gift from God to me. Because I loved God so much and I was close to God That is why God gave me a body kind of this.


http://jenniferlopez.com/blog/post/who-wants-free-shoes#comment-box-1270701

شهاب چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

با سلام
استاد، ممنون می شوم در مورد تصویر آخر کمی بیشتر توضیح دهید. تجمع عده ای زیر کُرسی آن هم در فضای باز نشان از بی مسکن بودنشان می دهد، اما به ظاهر اینان از عشایر هم نیستند چرا که ظاهرا در کنار دیوارهای کاهگلی سکنی گزیدند. توضیح دیگری هم دارد؟

آقای شهاب . ملاحظه امکانات اندک این مهاجران، به ترین دلیل برای غیر بومی بودن آن هاست. نوع زند گی اوضاع بی پیوند شان با این آب و خاک را علنی می کند. به خواست خدا در یادداشت های بعدی با این موضوع و مدخل آشنا تر خواهیم شد.

زین العابدین حسینی چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام علیکم

استاد فکر میکنم در عکس سی و سه پل اشکالی موجود نیست.

در این عکس کهنگی بنا مشهود است الخصوص در بال چپ و قسمت ورودی که دیواره آن از پایین ریزش کرده است.

آنچه را هم در پاسخ به آقای سنجری از ساخته نشدن فصیح بال چپ می گویید اگر منظور شیب ورودی به پل است که در عکس های امروزی هم بدون تغییر جدی به همان صورت قابل مشاهده است مثلا:

http://dc143.4shared.com/img/119119534/3b1311b0/880427_33pol.jpg?sizeM=7

در این عکس سه دهنه سمت چپی عبور آب و 9 طاقچه بالای آن (که طاقچه سومی از سمت راست مسدود است) بدون تغییر جدی با عکس مورد اشاره شما مشهود است.

آقای حسینی. لینکی که فرستاده اید، شاید از جدیدترین عکس های پل باشد که در معماری و مصالح آن تغییراتی اعمال شده است. برای نزدیک تر شدن به مطلب کافی است سه دهانه اخر که سمت چپ و راست ان ها دو پایه سنگی قرار دارد و ستون بلند ورودی به پل از سمت چپ و دهانه اضافی ورودیه به پل را با هم مقایسه کنید تا مغایرت ها مشخص شود.

ساکت چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

با سلام


جناب محب همانطور که ملاحظه کردید استاد کامنت این حقیر را نمونه ای از ؛گفتگوی سالم؛ تشخیص دادند . می دانید منظور از گفتگوی سالم چیست؟

گفتگوی سالم گفتگویی است که به دور از حواشی و طعن و سوء ظن و ترور شخصیت صورت بگیرد و به اصل موضوع بدون لفاظی بپردازد.گفتگوی سالم گفتگویی است که به دور از هر گونه تعارف و لاپوشانی صورت بگیرد و در منظر عموم به روشنی و بدون پرده صورت بگیرد. جناب محب شما فقط از ظن خود پیروی می کنید و مدام به مخالفین برچسب ساده اندیش و سطحی گری و ... می زنید. باید خدمت حضرت عالی بگویم من با کمال اطمینان بر سر موضع خود در مورد آن قدیس هستم حال اینکه غبار تعصب و شیفتگی جلوی چشمان شما را گرفته موضوعی دیگر است. باز می گویم از نظر من و با دید بنیان اندیشی آن قدیس کوچکترین تاثیر و نقشی در مبارزه با توطئه های یهود نداشته است و فرد قابل اعتنایی نیست . این که سعی می کنید تمام اشتباهات او را لاپوشانی کنید : با عباراتی چون اتهام سازی علیه او و .... خوری مخالفین و ... کاملا باطل و تکذیب حقیقت است. خواستید مصداق هایش را عرض می کنم. شما او را قهرمان درجه اول مسلمین در مبارزه با استکبار می دانید . باید بگویم البته از منظر من این مورد یعنی مبارزه با استکبار خوب تبدیل به چوب و چماقی برای کوباندن و سرکوب کردن بی رحمانه و حتی خونریزانه ای علیه مخالفین شده و هر صدای مخالفی را ولو به حق و عالمانه باشد در این سالها به شدت سرکوب کرده. اگر هم واقعا قصد مبارزه با استکبار مشرکین نجس است نباید و نمی تواند بهانه ای باشد بر سرکوب مخالفین . جناب محب از نظر قرآن آزادی بیان در ارائه همه ایده ها و ایدئولوژی ها حتی مخالف اسلام و ایده های باطل هست و هیچ جای قرآن به بهانه در خطر بودن اسلام و گمراه شدن مسلمین دستور به سرکوب و قتل حتی دشمن داده نشده است . نیروهای باطل و کافر می توانند در آزادی کامل افکار باطل خود را تبلیغ کنند و هیچ دستوری مبنی بر جلوگیری از فعالیت آنها در قرآن نیامده . حال اینکه این نوع برخورد در زمان حضورو حیات و رهبری پیامبر صورت گرفته بس چگونه آقایان کاسه داغتر از آش می شوند و خود را حتی دلسوز از تر بیامبر وانمود می کنند .
شما چطور می توانید برخورد غیر انسانی با مخالفین و منتقدین در این سی سال را توجیه کنید و یا نادیده بگیرید؟ همانطور که گفتم حتی باطل بودن مخالفین دلیلی بر اینگونه رفتار سبعانه با آنها نمی شود چه رسد به قشری از منتقدین بر حق و مسلمان و دلسوز که به محاق سکوت و یا حتی مرگ رهسبار شده اند. من از شما می برسم در این سی سال چه اثر و کتاب در خوری در حوزه اسلام و دیانت جز مشتی کتاب یهود نوشته و خرافی در بازار داشته ایم ؟ آیا ایشان بعنوان یک رهبر نمی تواند بجای بایکوت انتشار کتاب اسلام و شمشیر لااقل تا حد توان جلوی نشر این کتاب های زرد و مهوع را که به نام اسلام چاب می شده و می شود را بگیرد؟ برخورد خشن نیروهای تحت امر این آقا با منتقدان اهل سنت شهرهای مرزی را چطور بررسی و ارزیابی می کنید؟ سر دادن آواها و قصه های یهود بافته و یهود ساخته از منبر داران این فرد را چطور ارزیابی می کنید ؟ آیا قرار است با مشتی قصه یهود ساخته به جنگ با استکبار برویم. جناب محب بهانه های شما دقیقا مانند بهانه های باستان برستان است . همان موضوعی که آقای عربگری در مصاحبه با استاد به آن اشاره کردند که مثلا عده ای با وجود قبول مباحث استاد اینطور استدلال می کنند که همین تاریخ دروغین لااقل به کودکان ما اعتماد بنفس و هویت می دهد تا خود را دست بالا حساب کنند و ... و باعث بیشرفتشان می شود و اگر مباحث استاد رواج بیدا کند آنگاه همه ضربه روحی خورده و به انحتاط می رویم و ... آیا نظر شما هم همین است که مثلا این مرثیه سرایی ها و این عذاداریهایی که از مشتی قصه یهود ساخته سر برآورده باعث بالارفتن روحیه برادران مسلمان حزب الهی در مقابله با استکبار می شود و به همین بهانه باید این مجالس را هر چه گرم تر و بر شورتر برگزار کرد ؟

آقای محب ؛ خودمانیم در این سی سال واقعا در زمینه فرهنگی جز همین مراسم منحط عزاداری و روضه خوانی چه حرکت مثبتی صورت گرفته؟ جمهوری اسلامی چه گام مهمی در رشد و اعتلا و معرفی درست اسلام و حتی اجرای احکام اسلامی که فقط و فقط از قرآن سرچشمه می گیرد و بس برداشته جز نشر صدها و بل هزاران جزوه کتاب خرافی و بی ارزش ضد قرآنی که حتی یک سطر با ارزش و قابل تامل از آنها تراوش نمی کند؟

aydin پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://biryol-az.blogsky.com

استاد آیا می توان گفت سازندگان پل در حال ساخت مسیر انحرافی برای رودخانه به منظور اتمام پل هستند ؟

عکس آخر هم چون امضایی است بر کل نوشته هایتان تا به امروز .

استاد اگر فیلم مستند تبریز قدیم که به زمان حکومت یک ساله پیشه وری از آذربایجان توسط روس ها تهیه شده دقت کنید نظایر این صحنه ها که در عکس آخر نشان داده اید فراوان است .

زنده باشید .

آقای ایدین. ان فیلم را ندیده ام. ممنون می شوم اگر به لینک آن راه نمایی کنید.

Khalil پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 08:57 ق.ظ

سلام استاد عزیز
من چند ماه پیش فیلمی که آقای aydin اشاره کرده اند برای ایمیلتان فرستادم ولی فکر کنم با مشکل مواجه بوده که نرسید.مستند بسیار جالبی هست حتماً به دردتان می خورد.
با تشکر

آقای Khalil. لطف کرده اید. اگر در دسترس دارید مجددا لینک بفرمایید.

صالحی نیا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام
از این که با وبلاگ علمی و ارزنده شما‌ آشنا شدم بسیار خوشحالم. درباره فوریم جستجو می کردم و یادداشت عالمانه ای که شما سال ۸۶ در این باره نوشته اید خواندم برایم بسیار جالب بود. مشتاقم بدانم آنچه در این جا نوشته اید جایی منتشر شده تا بتوانم برای مستند ساختن نظر شما در نوشته های خودم به آن ارجاع دهم یا خیر.

آقای صالحی نیا. تاکنون 15 جلد کتاب و 4 دی وی دی مستند درباره تاریخ ایران منتشر شده است. برای تهیه آن ها با تلفنئ 66492049 تهران تماس بگیرید.

... پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

عارف جون اگه اندامت مثه جنیفر لوپز شده شرط عقل است که مثه این ضعیفه باسنتو دو میلیون دلار (سه میلیارد تومن)بیمه کنی چون خطر بزرگی تو را تهدید می کنه.

آقای ... در این باب و در ارومیه گفت و گو کم نیست.

صالح پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 01:43 ب.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی

آن عکس آخر یادداشت و تجمع عده ای زیر کُرسی آن هم در فضای باز ، چقدر با صحبت پدر بزرگ خدا بیامرزم مطابقت دارد که به خاطر داشت در آن زمان از هر تجمع چند نفری در زیر کُرسی یک نفر در اثر بیماری و یا سرما تا صبح تلف می شد و میمرد !

استاد واقعا که این سخن شما بیان کننده نکته بسیار مهمی است و بر خیلی از مسایل فرقه ای و مذهبی خط بطلان می کشد:
«... مهاجرانی که هنوز معلوم نکرده اند با کدام نام قوم و فرقه و ایمان مذهبی باید در صحنه حاضر شوند تا به تدریج یک ترکیب ملی از آنان بسازند»

yanar پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 03:08 ب.ظ

Hi Mr. or Miss muheb allah, In fact you must be - she male -. Your god is incredible, like your body. In my dream your body is perfect but just for fucking. Do you know that in my country, people will ready pay a lot of money to have your body just for one night? For example one million dollars. Would you please let me that I call you, sun of the beach!!!!?
Forgive me my master , dear purpirar, about this text.

جلب مشتری می کند.

ساده دل پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 09:41 ب.ظ


سلام بر استاد عزیز و بنیان اندیشان گرامی

استاد از مقاله جدید بسیار سپاسگزارم
بی صبرانه منتظرم مباحث به منشا پیدایش یا کوچ اجباری مردم خاورمیانه برسد
انشاءالله با ورود مدخلها به این مبحث تءوری کامل برای درک جامعی از تاریخ جهان داشته باشیم و با توجه به اهمیت تاریخ هر کشور و قومیتی برای مردمش بنیان اندیشانی از سراسر جهان داشته باشیم


حمام ترکی که همان گرمابه های قدیمی ایران با دلاک و کیسه کش و.. است عینا در ژاپن و چین و کشورهای هم جوار وجوددارد و هردو تیره نژادی آن را جزو میراث باستانی خود میدانند

نتیجه گیری:
مدت زمان زیادی از ترکیب نژادزرد با نزادهای دیگر برای ایجاد اقوام ترک نام کنونی و .. نمیگذرد
با توجه به تفاوتهای اب و هوایی و زیست بومی این کشورها باید تاکنون از خاطره جمعی اشان به سبب مهاجرت و تغییر نیازهای اقلیمی
شواهد نشان میدهد این اقوام آداب و رسوم خود را به خوبی در خاطر دارند

ساده دل پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 09:45 ب.ظ

منظورم از کوچ اجباری , کوچ اجباری به مناطق فلات ایران و .. بود

صالح پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 11:31 ب.ظ

با سلام

استاد گرامی سوالی برایم پیش آمده و ببخشید که مربوط به این یادداشت نیست، در پاسخ به سوال یکی از دوستان در مورد تخت جمشید فرموده اید:

«آقای ایدین. حقیقت است که تخت جمشید یک بنای بین النهرینی و کهن است و....»

استاد با توجه به بین النهرینی بودن بنای تخت جمشید، در مورد تمدنهایی که امروزه آنها را با نامهای عیلام و شوش می شناسیم آیا باید این مناطق را هم جزو « امتداد تمدنی » بین النهرین آن زمان قلمداد کرد؟
زیرا همانطور که مستحضر هستید تمام نشانه ها و آثار باستانی این مناطق (عیلام و شوش ) از قبیل زیگورات و نوع سفالهای بجا مانده و حتی خط میخی، همانند بنای تخت جمشید، شبیه و همخوان با نوع بین النهرینی آن می باشد.

با تشکر


آقای صالح. باید مدتی صبر کنید تا به خواست خداوند این گره باز شود.

ساکت2 جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 12:11 ق.ظ

جناب ساکت بنده خیلی خوب یادم است که در یکی از نخستین نماز جمعه هایی که آقای صدیقی جانشین رفسنجانی ایراد کرد بعنوان دفاع از جایگاه رهبر خاطره ای از کسی تعریف کرد که به مکه رفته بود. و آن اینکه او در آنجا امام زمان را دیده بود که به اسم برای رهبر دعا می کرد. یا از قول یکی از دیگر می گفت که ایشان دمپایی خود را به مهمان خانه اش داد تا برای انجام کاری استفاده کند و خودش با پای برهنه راه رفت! جداً اگر چنین چیزهایی بعنوان امتیاز برای یک فرد عادی در نماز جمعه مطرح شود آیا گوینده ی آن به خل و چل بودن متهم نمی شود؟ چه برسد به اینکه در وصف رهبر بگوید. سالهاست که بر منابر از این مسائل مطرح می شود یا اینکه مثلا بهجت در میان نماز ناگهان گفت الله اکبر وقتی سوال کردند چرا گفتی فرمود: در آن لحظه قاتل امام زمان به دنیا آمد! برادر من. تا وقتی این ملت در چاه جمکران نامه می اندازند تا امام زمان بخواند چه انتظاری می توان داشت؟

منصور جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 03:05 ق.ظ

سلام استاد
در عکس قدیمی سایه ها نشان می دهند که خورشید از سمت چپ و تقریبا 45 درجه در حال تابش است که حدود ظهر و در شدت تابش است. این را می شود از سفیدی آنسوی اولین طاقچه ورودی سمت چپ نیز مشاهده کرد. با این حال می بینیم با اینکه این عکس تقریبا از روبرو گرفته شده از سه دهانه زیرین هیچ انعکاس نوری از آنسوی پل قابل مشاهده نیست.
گویی که بال چپ مسدود است.

آقای منصور. به اضافه در سمت چپ عکس قدیم و در انتهای بال ورودی چپ، درست چسبیده به ستون سنگی چپ باز هم یک دهانه و تنوره می بینیم که انتهای آن تاریک است. این دهانه که در عکس جدید ارسالی اقای زین العابدین حسینی دیده نمی شود. کاملا اثبات می کند که عکس قدیم را در زمان ساخت پل برداشته اند. مغایرت های ذیگری هم وجود دارد که در صورت نیاز به ان اشاره خواهم کرد.

مسعود جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 11:49 ق.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی.
سؤالی دارم که مربوط به این بحث نیست بلکه مربوط به مباحث کتاب برآمدن صفویه است.
در صفحه 1184 آن در جلد 4 و در یادداشت 130 درباره بلوغ خط عرب، از کتاب پاپیروس‌ها سندی آورده‌اید با عنوان سند 4 که در آن نام فردی به صورت "اسحاق بن اسماعیل البغدادی" نوشته شده است. این سند مربوط به سال 230 هجری است.
آیا آمدن نام بغداد در این نوشته، آن را مجعول می‌کند؟ یا باید پذیرفت که بغدادی در آن زمان وجود داشته است؟

در این باره اشاراتی بر وجود نمونه جعل حتی در پاپیروس نوشته ها گفته ام و در اولین فرصت دوباره خواهم نوشت. ضمن این که ذکر نام بغدادی اصل گفتار در ناتوانی خط عرب را لق نمی کند.

زین العابدین حسینی جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 10:32 ب.ظ

استاد پس توضیحتان راجع به ریزش دیواره ورودی سمت چپ پل آنهم از پایین به بالا که نشان کهنگی بناهای قدیمیست چیست؟ممکن نیست این ریزش حاصل از حل شدن مصالح جلد دیواره در قسمت هایی که زیر آب بوده است باشد؟

همچنین اگر به دیواره های بین دهانه های تاریک ورودی آب بنگریم تا ارتفاع مشخصی تغییر رنگ حاصل از رطوبت و رسوبات آهکی می بینیم که ارتفاع آن دقیقا با مقدار ریزش کرده از دیواره ورودی سمت چپ یکیست آیا این به معنای عبور طولانی مدت آب از زیر این پل نیست؟

باید معلوم کنید به کدام عکس توجه دارید.عکس قدیم، عکس جدید یا لینک ارسالی خودتان؟ به تر این که روی نمونه لینک شده خودتان علامت بزنید. برای این کار عکس قدیم و لینک ارسالی خود را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید. این را هم بگویم که آن پوشش ضخیم روکش شده برورودی چپ گچ و خاک نیست. زیرا سبب می شود گمان کنیم پل سازان قدیم آن ورودیه بسیار تشریفاتی را با پوششی از گچ و خاک سمبل کرده اند. اگر انتهای سمت چپ عکس ارسال شده خودتان را بزرگ کنید تفاوت های مهمی بر شما آشکار می شود.

مسعود سنجری شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 12:24 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

استاد در خصوص تصویر سی و سه پل چگونه پرسش کننده را قانع کنیم که این تصویر مراحل تکمیل و ساخت پل است نه مراحل بازسازی و نوسازی آن؟

والسلام علیکم
فی امان الله

آ قای سنجری. در کامنت های وارده و پاسخ آن ها هم دلایل لازم امده است. مجموعا اگر کسی نتوانسته باشد حکمت و حکومت اسناد مجعول در تاریخ ایران را به عنوان یک اصل پذیرفته باشد و هنوز بر ادله نیمه ساخت بودن تخت جمشید و نوساز بودن مسجد شیخ لطف الله هم اعتبار نمی دهد، رد و اثبات این یکی هم کاری برای او انجام نخواهد داد.

مسعود سنجری شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 03:55 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

استاد گرجی ها سی و سه پل را یادگار و نمادی از حضور گرجی ها در ایران می دانند و نام را اشاره ای به تعداد حروف الفبای خود می شناسند. آیا این ادعا را معتبر می دانید؟

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. این مسلم است که نیروی سازنده آثار اصفهان، به هیچ وجه بومی نبوده و مظاهر معماری و حتی مصالح در کاروان سرا و مساجد و پل و حمام و کاخ سازی های عهد اصطلاحا صفوی و حتی قاجار، با مدد مجریان ارمنی و گرجی و غیره فراهم آمده است.

محب شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 08:40 ق.ظ

آقای مهران. ممنون که بحثتان با آقای حسین را تکرار کردید. چون بخوبی خوب نشان میداد که از چه و چرا سوختید و می سوزید. می دانید وقتی مردم ایران و جهان – اعم از مسلمان یا غیرمسلمان- می گفتند یا می گویند مرگ بر شاه، مرگ بر اسرائیل ، مرگ بر حسنی مبارک ، مرگ بر یک درصد، مرگ بر پینوشه ، مرگ بر استالین ، مرگ بر موسیلینی و ..... نمی دانستند طبق استدلال شما بی ادب هستند!!! امروز به لطف دانش و قرآن خوانی شما معلوم شد که نباید بی ادبی می کردند!! از قماش شما کسانی پارسال می گفتند چرا ما نسبت به سفارت بریتانیا و قوانین بین المللی بی ادبی کردیم؟؟ خوب است یکبار توجه کنید که چرا عارف محب الله خودش ساکت است و از پادویی شما خوشنود؟؟؟؟؟ ... خواری اسمش همان است که آقای حسین گفتند. اینکه شما چرا می سوزی و از چی ، البته برای همه ما مشخص شده است!

آقای ساکت. در مورد شما تقریبا دارم مطمئن می شوم که یا مطلب حقیر را اصلا نمی خوانید و یا به دلیلی که من درنمی یابم از درک مطالب بدیهی عاجز هستید. ببین بردار. اینکه مثلا در زمستان هوا سرد می شود و برای همین مردم لباس گرم می پوشند یک مطلب بدیهی است. درباره چه چیز آن می خواهید بحث کنید یا گفتگوی سالم داشته باشید؟؟ من مثل آقای حسین یک مطلب بدیهی را گفتم و آن اینکه چه کسانی و به چه دلیل مثلا با استاد پورپیرار دشمن شدند یا دشمن بودند و هستند، اینکه چه کسانی با پیامبر دشمن شدند یا با آن قدیس دشمن شدند یا با هر گوینده سخن حق دیگر در هر زمان دیگر. این مطلب فوق العاده بدیهی است. بعنوان مثال اگر استاد پورپیرار به جای طرح ناتمام بودن تخت جمشید در مورد شکوه آن می نوشتند، بجای فحش از طرف دشمنان کنونی شان ، ستایشهای بی پایان می شنیدند! آیا جز این است؟ آیا ذرک این مطلب بدیهی اینقدر دشوار است؟ حالا اینکه استاد پورپیرار در فلان و بهمان چیز صدتا عیب دارند یا صدتا حسن ، چه ربطی یه این استدلال بدیهی و بنیانی دارد؟ آن قدیس هم مثل من شما صدتا عیب دارد یا صدتا حسن. شما با تفکرش مخالفید یا بنده موافق. چه اهمیتی دارد؟ اصلا به من چه که شما از او خوشتان می آید یا نه، با او مخالفید یا موافق؟ به من چه که او ببنیان اندیش هست یا نه؟ بحث بدیهی این است که او چون فلان و بهمان موضع را انتخاب کرده مورد هجوم تخریب آمیز قرار گرفته است. بدیهی است که این مطلب به معنای درستی یا نادرستی تمام گفتار و کردار وی نیست. در مورد درستی یا نادرستی فلان گفتار و کردار وی باید در مورد هر موضوعی جداگانه بحث کرد آن هم از دید بنیان اندیشی یا جز آن. سخن من تنها بیان دلایل دشمنی یا دوستی با گویندگان سخن حق بود اعم از پیامبر یا استاد پیورپیرار یا آن قدیس یا هر کس دیگر در هز مان و مکان دیگر و نه اینکه چه کسی بنیان اندیش هست و چه کسی نیست. اگر حضرتعالی که اسوه گفتگوی سالم هستید ، نمی توانید چنین مطلب بدیهی را درک کنید و همچنان درگیر قدیس بودن یا بنیان اندیش بودن یا نبودن فلان آدم و بهمان کس هستید، شما را بخیر و ما را بسلامت. بنده وقتم را توی جوب پیدا نکردم که صرف بیان مطالب بدیهی برای مشتی پیاده بکنم.

به عبارت خیلی صریح و روشن برای تمام پیاده ها: اصلا موضع بحث من این نبوده که از منظر بنیان اندیشی آن قدیس کوچکترین تاثیر و نقشی در مبارزه با توطئه های یهود داشته یا نداشته و فرد قابل اعتنایی هست یا نیست. من نه از دید بنیان اندیشی به آن قدیس نگاه کردم و می کنم و نه ملاکم در مورد او یا حزب الله لبنان یا ... دید بنیان اندیشی است. آن قدیس و دیگران از سالیان پیش از مسیر و دید دیگری به قضایا نگریستند و حرکت کردند و هنوز هم بر همان مبانی نگاه و حرکت می کنند. جنابعالی یا من یا هر کس می توانیم از این بعد از منظر بنیان اندیشی به قضایا نگاه کینم و حرکت کنیم. هر مسیری تاریخ و زمان و کارکرد خود را دارد. فعلا اوضاع چنین است ، هر چند ایمان دارم که در آینده بر تعداد بنیان اندیشان روز بروز افزوده خواهد شد.

و در مورد بقیه دعاویتان در مورد سرکوب مخالفین و ...، توصیه حقیر این است کمتر بی بی سی و وی او ای و امثال اینها را تماشا کنید. گوشمان از این اباطیل نخ نما پر است و ظریفیت کوچک این کامنت دونی هم اجازه بحث تفصیلی را نمی دهد. هر چند اصراری هم ندارم که خلاف آنرا به شما اثبات نمایم. همانطور که گفتم اصلا به من ربطی ندارد که آن قدیس چگونه عمل کرده که بخواهم لاپوشانی کنم یا دفاع و اصلا هم به من ربطی ندارد که شما چه قضاوتی در مورد عملکرد درست یا غلط آن قدیس دارید. اینکه شما فکر کنید آن شخص قدیس است یا شیطان به قدر ارزنی برای من مهم نیست و به من هم ربطی ندارد. قضاوت شما مال خودتان و قضاوت من هم مال خودم. در این عرصه مبارزه جبهه من مشخص است. شما هم در هر جبهه ای خواستید قرار بگیرید ، به من ربطی ندارد و بحثی هم در اینباره با شما ندارم. فقط به عنوان نظر می گویم که قضاوتهای شما درباره آن قدیس درست به اندازه قضاوتهای دشمنان استاد پورپیرار در مورد ایشان، سطحی و نادرست و خصمانه و یک طرفه و کاملا چرند و مهمل است. البته این فقط نظرم بود و در اینباره بحثی و ادعایی ندارم. شما فکر کن غبار تعصب و شیفتگی جلوی چشمان مرا گرفته! همین حرف را هزاران بار در هنگام دفاع از استاد پورپیرار شنیدم و بر نادانی و بلاهت گویندگانش خندیدم. من چون استاد پورپیرار را تا اندازه خوبی از نزدیک شناختم بخوبی میدانم که چقدر قضاوتهای مخالفان ایشان خصمانه و کوته بینانه و احمقانه و چرند و بی بنیان است، درست نظیر قضاوتهای شما در مورد آن قدیس.

و در پایان در مورد رواج رفتارهای یهودزده و باورهای یهودی در این سی سال. اگر مطلب قبلی بنده را درست خوانده بودید، می فهمیدید که گفتم و نوشتم بنده و صدهزار تا آدم دیگه مثل من هم در اینمورد با شما موافقیم و خودمان هم منتقد وضع موجودیم و منتقد کارها و گفتارهای نادرست گذشته. جان هر کسی که دوست دارید بجای اتلاف وقت خودتان و من ، مطالب را با دقت بیشتری بخوانید تا بفهمید بنده هم بشدت منتقد اوضاع فرهنگی در این سی سال بوده و هستم و آن قدیس هم تا آنجا که من می دانم با حقیر کاملا هم عقیده هستند، ولی اینکه چرا اقدامی که من و شما انتظار داریم انجام نمی شود ، بحث مفصل و محل دیگری را می طلبد تا چرایش برای شما هم روشن شود. فعلا اگر چرایش را نمی دانید می توانید مثل مهمل گویان بی بی سی و وی او ای تقصیرها را بیندازید گردن آن قدیس. اهمیتی ندارد ، همچنانکه هرگز اهمیتی نداشته است، چون مبارزان بقول شما شیفته ذره ای از مبارزه و موضع شان عقب نمی نشینند و غیرمبارزان هم فقط مثل مجسمه هزیانات ذهنی بی بی سی را تماشا و تایید میکنند!

Khalil شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 09:35 ق.ظ

سلام استاد عزیز
کسانی که در مورد عکس قدیم ادعای ترمیم پل را دارند پاسخگو باشند که با کدام هزینه دولتی و به کدام نیاز شاه و مردم به ترمیم پل تشریفاتی پرداخته اند در حالی که مردم برای زندگیشان سقف درست و حسابی ندارند.
استاد در اینجا معلوم می شود که هزینه کلان و هدف بزرگ غیر بومی شروع به کار است.

آقای خلیل. به نتیجه گیری تاریخی نزدیک می شویم که به حوصله بیش تر نیاز است.

زین العابدین شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 10:41 ق.ظ

استاد تمام پرسش های کامنت قبلی من مربوط به عکس قدیم است

قایل به تفاوت های بین پل امروزی و پل قدیمی هستم اللخصوص در خصوص آن دهانه اضافی در زیر ورودی سمت چپ که امروزه مسدود شده است

اما همانطور که گفتم پرسش های من در مورد عکس قدیمی است که به هیچ صورت به بنایی در حال ساخت نمی ماند و بر اساس همان شبهاتی که در کامنت قبلی توضیح دادم بیننده عکس را به این نتیجه می رساند که این تصویر بنایی کهنه را نشان می دهد و کارگرانی در حول و حوش آن مشغول کار (شاید ترمیم آن) هستند.

اختلافات باز هم بیش تری در میان دو عکس وجود دارد. مثلا در عکس قدیم اصولا راهروی ورود به پل در سمت چپ وجود ندارد و عکس های متعدد دیگری راهروی ورودی، همراه تزیینات مناسب دیگر دیده می شود. تنها اشکال این است که شما با وجود تفاوت ها، گروه مشغول به احداث ورودی پل را مرمت کار فرض کرده اید.

زین العابدین شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 10:44 ق.ظ

http://www.pic.iran-forum.ir/images/wfir530nbo57gymkq1j.jpg

یک عکس قدیمی دیگر از سی و سه پل

آقای زین العابدین. وضع بدتر شد. زیرا در زمان برداشتن این عکس هم که حداکثر 120 ساله است، بال ورودی چپ هنوز کامل نشدهو برج ها هنوز قرینه نیست. پیام این تصاویر هم درست مانند پیام تصاویر مسجد شیخ لطف الله در حال ساخت است.

محمد شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

آقای محب ببخشید ولی چه اصرای دارید بر سر مطالب بقول خودتان بدیهی و روشن بحث کنید؟ این دوستان فعلا هر چی بنویسید و بگویید را نه می خوانند و نه می فهمند چون فقط فکر و ذکرشان مقایسه اوضاع با دید بنیان اندیشی است. واسه همین اصلا متوجه هیچ مطلبی و حتی مطالب بدیهی هم نمی شوند. این دوستان نمی دانند و نمی فهمند که راهی طولانی باید طی شود تا بنیان اندیشی فراگیر و عمومی شود آن هم تازه اگر خط سومی ها و فرقه سازان جدید آنرا منحرف نکنند!

abbas شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 11:13 ق.ظ

استاد سلام۰ استاد چرا دراین عکس هیچکس اسلحه بدست ندارد؟http://www.akkasee.com/news/14268

مهران شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 02:14 ب.ظ

آقای محب به قول خودتان سواره

البته در ادبیات شما اگر لازم باشد مرگ بر ... بی ادبی است و اغلب حکم به کشتار اجرای عدالت! و در مقابل مدفوع خواری امری رسیده از بزرگان است چرا که در کتب قدیم جدید نوشته شما به آن توصیه شده است. و هر که بیشتر خورده است از آتش جهنم دورتر است!

برای این که پیاده نمانید:
در ادرار و مدفوع ائمه کثافت و بوی بد وجود ندارد بلکه مانند مشکی است که بوی آن همه جا را پر می کند و هر کس از ادرار و مدفوع و خون ائمه بخورد خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام کرده و بهشت را بر او واجب می گرداند.
مرجع:
انوار الولایه تالیف آیة الله زین العابدین گلپایگانی ص440.


حال شما به جای حسین خان که کامنت گذاری کرده اند:
؛؛؛حسین
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 10:10 AM
بوزینه محترم آقای عارف محب الله. اینقدر مدفوع آقای خامنه ای را تناول کن تا سیر بشی.؛؛؛؛

شاید به این روایت صحیحه نظر داشته اید:
از ابو جعفر روایت است که فرمود: امام ده علامت دارد: 1- پاک و مطهر بدنیا می آید. 2- ختنه شده متولد می شود. 3- اگر بر زمین بیفتد روی کف دستان می افتد. 4- با صدای بلند شهادتین را بر زبان میراند. 5- جنب نمی شود. 6- در حالت خواب،‌ چشمانش خوابیده در حالی که دلش بیدار است. 7- خمیازه نمی کشد. 8- تکبر و خودپسندی ندارد. 9- از پشت سر می بیند همچنان که از روبرو دیده است. 10- بوئی که از باد شکم و تیز دادن و مدفوعش بر می خیزد،‌ مانند بوی مشک است.
مرجع:
اصول کافی ج1 ص319 کتاب الحجة باب موالید ائمه.

البته در این موارد ظاهرا حسین نام و خود شما در خوردن و نوشیدن ..... قدیسانتان حدی نمی شناسید.

گفتنی است شما که خود را نشسته در کنار عرش خداوندی میدانید و فتاوای صادره تان مورد رجوع متخصصان امور قدسی و خفی است صد البته که روایاتتان از قران برایتان عزیزتر است هرچند که از زبان خری روایت شده باشد چرا که از قران خوانی به تنگ آمده اید:
امیر المؤمنین علی می فرماید: اولین چهار پایی که فوت کرد، عفیر الاغ پیامبر بود، ‌لحظه ایی که پیامبر از دنیا رحلت نمود، آن الاغ افسارش را پاره کرد و دوید تا به لب چاه بنی خطمه در منطقه قباء رسید و خودش را در آن چاه پرت کرد و چاه به قبرش تبدیل شد. امیر المؤمنین فرمود: آن الاغ با پیامبر حرف می زد و می گفت: همراه با پدر و مادرم به فدایت گردم پدرم از پدرش او هم از پدر بزرگش و او هم از پدر خود برایم نقل کرد که همراه با پیامبر خدا نوح در کشتی بوده که حضرت نوح برخاسته و دستش را بر پشت وی کشیده و فرموده: از نسل این الاغ، الاغی بدنیا می آید که سرور و خاتم پیامبران بر وی سوار می شود، عفیر می گفت: سپاس خدایی را که مرا چنین الاغی قرار داد.
مرجع:
اصول کافی ج1 ص184 کتاب الحجة.

شما بهتر است سعی کنید کمی از نعمت خدادادی به نام عقل و منطق در استدلال و بیاناتتان بهره بیشتری بگیرید که در آن دنیا مورد مواخذه خواهید بود.

دست از تعصب کور و بندگی غیر الله بردارید که بزرگترین ظلم شرک به خدای واحد است.

Khalil شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 02:55 ب.ظ

استاد شاید این عکسها به دردتان بخورد

http://www.samanajafabad.com/esfahan/Gallery-esf.htm


http://www.panoramio.com/photo_explorer#view=photo&position=87&with_photo_id=35407081&order=date_desc&user=1171864

فکر کنم عکسهای نایابی داشته باشد. با وی پی ان باز کنید:
http://lidali.maktoobblog.com/1625011/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%D9%87%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%82%D8%AF%D9%8A%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86/

http://rasekhoon.net/article/show-85090.aspx

رسامی "کورنلیس دی بروین" از پل الله وردی خان :
http://shahrbaraz.blogspot.fr/2011_07_01_archive.html

قدیمی ترین تصاویر از تخت جمشید:
http://soorena.lxb.ir/

عکسهایی از تجریش قدیم:
http://www.mypersianforum.com/showthread.php?t=166934

عکس هی قدیمی مقبره کوروش هخامنشی:
http://tarikhema.ir/ancient/iran/achaemenid/3613/tomb-of-cyrus-the-achaemenid/

نقاشی هنرمند فرانسوی، پاسکال کست از سی و سه پل - اصفهان - قرن 19 :
http://www.1st-art-gallery.com/thumbnail/141552/1/Allah-Verdi-Khan-Bridge,-In-Isfahan,-From-Voyage-Pittoresque$27-Of-Persia-2.jpg

با تشکر




aydin شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

در آذربایجان به خصوص در تبریز جمعیت زیادی از ارامنه و گرجی ها زندگی می کنند . محله ها ٬ خیابان ها و کوچه های حتی بخش بزرگی از بازار تبریز به نام جورجولر بازاری (بازار گرجی ها) منسوب به آنها می باشد .

در تاید سخنان آقای مسعود سنجری

۱۳۴ یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

با سلام
نظزتون راجع به کتاب اربابان جدید جهان جان پیلجر چیه؟
http://dl.veyq.ir/ebook/Arbaban_Jadide_Donya[ebook.VeyQ.ir].zip

مسعود سنجری یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 12:50 ق.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

کتاب ارزشمند اسلام و شمشیر با حروف چینی جدید در آدرس زیر موجود است:
1- جهت مطالعه با صفحات یک رو.
2- جهت چاپ با صفحات دو رو.
اینکار توسط دوست گرامی آقای امیر صداقت انجام شده است.

http://www.ge.tt/#!/6ewDRuH

والسلام علیکم
فی امان الله

Khalil یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 08:58 ق.ظ

سلام استاد
دیروز برای شما لینکی از عکسهای قدیمی از قاجار و بناها و پلها از جمله سی وسه پل را ارسال کردم .به نظرم عکسهای نادری بودند فکر کنم به دستتان نرسیده!!؟؟

آقای Khalil. لینک ها رسید و ممنون. آن هایی که باز شدند بسیار دیدنی بودند و دو سه تایی هم مثل این یکی http://lidali.maktoobblog.com/1625011/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%D9%87%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%82%D8%AF%D9%8A%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86/ با فیلتر شکن هم باز نشدند.

abbas یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

http://forum.pacyrus.com/showthread.php?t=41874

آیدین قشقایی یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 11:19 ق.ظ

با سلام به دوستان
در مورد سی و سه پل و تاریخ احداث آن نظر من هم به نو ساز بودن آن است.
با توجه به اینکه بخش عمده آب زاینده رود از طریق تونلهای کوهرنگ از چشمه سارهای کوههای زردکوه بختیاری و خوزستان تامین می شود و این تونلها هم به ترتیب در سالهای 1332 شمسی و 1364 شمسی احداث شده اند لذا به نظر نمی آید که حجم آب زاینده رود تا قبل از احداث این تونلها آنچنان بوده باشد که بخواهند بر روی آن پلی به درازای 295 متر بسازند!!!!
واقعیت آن است که آب زاینده رود بدون احتساب آب وارده از طریق تونلهای کوهرنگ؛ بیشتر مثل یک جوی آب باشد تا رودخانه.
همه این پل سازیها و مقدمه سازیها برای آماده کردن ذهن ملت ایران برای پذیرش افسانه "اصفهان نصف جهان" بوده که به این منظور علاوه بر بنّاهای سازنده پل؛ حکمایی!!!! از قبیل اقبال لاهوری و صادق هدایت هم دست به قلم شده بودند تا با نوشتن کتب و اشعاری با عنوان "اصفهان نصف جهان" این اندیشه را در میان مردم رواج دهند.
یادش به خیر یکی از همسایه هایمان پیرمردی بود حدوداً
70 ساله. یکروز یکی از دوستان در جلسه ای در مورد اینکه کدام شهر بزرگترین شهر ایران است صحبت می کرد همسایه مان که نخواسته وارد این بحث شده بود درآمد و گفت: معلوم است اصفهان بزرگترین شهر ایران است چون از قدیم گفته اند اصفهان نصف جهان!!!!

حسین یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 01:26 ب.ظ

آقای محب متاسفانه بعضی از شاگردان استاد پورپیرار از وقتی بنیان اندیش شدند و بنیان اندیشی را یاد گرفتند ، دیگه خدا را هم بنده نیستند و فکر می کنند علامه دهرند و مجازند تا هر کس و هر چیزی را با این معیار یا به طور مطلق تایید و یا بطور مطلق رد نمایند و تمام گذشته و حال و تفکر و عملکرد یک نفر را با فقط همین یک معیار بسنجند و داوری کنند. این حضرات پیاده و گاه پادو حتی نمیدانند که همان قدیس از مدافعان و خوانندگان آثار استاد بوده و هست و اگر ایشان نبودند تا الان این یهودیان لانه کرده در تاروپود این کشور چه کارها که علیه استاد و بنیان اندیشی نکرده بودن! خوب است کسی ماجرای بازداشت استاد به دستور سیدمحمد خاتمی یعنی رهبر جامعه مدنی و آزادی بیان و تساهل و مدارا و گفتگوی تمدنها و عوام فریبیهای دیگر را به این به اصطلاح پادوهای بنیان اندیش یادآوری کند تا بفهمند چه کسی مثل کوه در برابر این لشکر یهودزده و توطئه گر ایستاد آن هم با چه بهای سنگینی. البته شاید هم نباید زیاد از این جوجه بنیان اندیشان تازه بدوران رسیده توقع داشته باشیم که همه چیز را بدانند و بفهمند و کمی از غرور و توهم بنیان اندیش بودنشان کم کنند! مخصوصا وقتی استاد عزیز هم با بخشیدن عنوان گفتگوگر سالم بر توهم این حضرات می افزایند!
بنظرم باید به تعبیر خودتان و آقای محمد خان آنهایی را که بدیهیات را نمی فهمند بحال خود گذاشت. شاید بعد از چند سال مشق نوشتن به آن درجه پیش پاافتاده دست یافتند!
آقای مهران فرموده بودید بیخیال، من هم بیخیال شدم. حال که دوباره شروع فرمودید باید یادآوری کنم من از همان اول هم می دانستم از چی عصبانی شدید و چرا در برابر عارفها ساکتید و در برابر بنده زبانتان با سرعت در کام می چرخد! فقط منباب تذکر باید براتون بگم که در مورد عارف محب الله خیلی هم با لطف و احترام حرف زدم. وگرنه حیف و صد حیف از ... استاد پورپیرار و آقا که بدهیم عارف تناول نماید!
ضمنا آن روایات یهودساخته خیلی جالب بود و اسباب تفریح بنده نیز گشت . شما که با این منابع یهودساخته و اراجیفشان اینقدر نزدیک هستید ، بد نیست برای تفریح هرچندوقت یک بار بعضی از شعریات را در اینجا ذکر کنید ما هم بخندیم ، مخصوصا روایت اون خره که خیلی باحال بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد