حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه ۲۳.


کتاب چهارم، برامدن مردم، مقدمه ۲۳.


محرک و ملات بالا بردن بنای بلند شیادی و جعل، در چیدن پازل تاریخ معاصر ایران، ناسیونالیسم وقیح و چشم دریده ای بوده و هست که از لب دریا تا ستاره ثریا را پایگاه خود گرفته و سرچشمه ای است که صحرای کید و دشمنی با اسلام را سیراب می کند. برای گروهی از نقالان و معرکه گیران و منادیان قصه های مسلط بر این ناسیونالیسم، که نان خود را به سفره آن بسته اند، گذر سرگرم کننده از نقب های تو در توی شاه نامه را همصدایی با جعلیات موجود یافته و چنان به نشخوار دروغ مشغول اند که این سئوال اساسی که فردوسی با چه خط و زبانی شاه نامه سروده است را، ناشنیده می گیرند.

«این تاجر درست کار پاک اعتقاد در ظرف سالیان دراز که در مصر مقیم بود در هیچ یک از عادات مستحسنه ملی و اطوار پسندیده ایرانی خود تغییر نداده در وضع معاشرت با مردم و خورد و خواب و پوشاک به همان وتیره که از نیاکان خود دیده بود رفتار می نمود، و در تعصب ملی چندان سخت بود که در ظرف چندین سال یک کلمه عربی با کسی حرف نزد بل که نخواست یاد بگیرد، گفت و گویش همه از ایران بود. پیوسته ترانه ی وطن می سرود. هر کس را دیدی از وضع وطن و حال هموطنان پرسیدی. خودش در مصر همواره خیال اش در ایران بود. شب های زمستان هر شبی را چند تن از معارف هموطنان را به مهمانی خواسته صحبت مجلس مهمانیش نیز منحصر به خواندن کتب تواریخ ایران و سرگذشت پادشاهان پیشین بود. میرزا یوسف نامی که از سالیان دراز در خانه معلم پسرش بود از کتاب ناسخ التواریخ و داستان خسروان نامی مانند کیسخرو، جمشید، بهمن، شاپور، نوشیروان و غیره می خواند و او بر خود می بالید». (سیاحت نامه ابراهیم بیک یا بلای تعصب او، ص 5)

این است نمونه روشن فکری ساختگی و برجهیده در عصر اصطلاحا انقلاب مشروطه که هر یک نوازنده ابزاری در کنسرت دروغ های تازه ساز یهود در باب ایران پر شکوه کهن بوده اند و اگر از هر یک بپرسید عادات مستحسنه ملی و اطوار پسندیده ایرانی چه محتوایی داشته و دارد، مطلبی جز چهارشنبه سوری و سمنو و گره زدن سبزه ندارند. بخش هزل آمیز مطلب آن جا اثر خود را نمایان می کند که مثلا همین ابراهیم بیک در نمایش تابلوی اجتماع آن زمان چهره سرزمین و مردمی را ارائه می دهد که قرن ها در پریشانی و بی پناهی و ناشناختگی همه جانبه زیسته اند.

«گفتم عجب است که در این مملکت به هر طرف می نگرم ایرانی است ولی همه پریشان و پژمرده و بی کار. معلوم می شود که همه بی چیزند. گفت بلی همشهری در این جا بسیار است چون امروز یک شنبه و کارها تعطیل است از آن جهت در این جا جمع شده اند. فردا بسیاری پی کار می روند. گفتم چه کار دارند گفت همه فعله و حمال. مگر چهل و پنجاه نفر میوه فروش و آشپز و دست فروشند. مابقی سرگردان و محتاج قوت لایموت. گفتم مگر چه قدر هستند. گفت چهار پنج هزار باید باشند. با خود گفتم سبحان الله در این شهر کوچک چهار پنج هزار نفر ایرانی آن هم بدین وضع و حالت پریشانی. گفت آقا جان چه می فرمایید تمامی شهرها و قصبه ها. حتی دهات قفقاز پر از این قبیل ایرانیان است. نسبت به سایر جاها در این جا بسیار کم است. گفتم دولت ایران چرا این ها را رخصت جلای وطن می دهد. گفت خدا پدرت را بیامرزد. از قیامت خبری می شنوی و دستی از دور بر آتش داری. اولا در ایران امنیت نیست، کار نیست، نان نیست، بی چاره گان چه کنند. بعضی از تعدی حکام، برخی از ظلم بیگلربیکی و داروغه و کدخدا، این ناکسان در هر کس بویی بردند که پنج شاهی پول دارد، به هزار گونه اسباب چینی بر او می تازند. به یکی می گویند که برادرت سرباز بود از فوج گریخته. به دیگری می آویزند که پسر عمویت چندی قبل شراب خورده. یا یکی از خویشان تو قمار کرده است. حتی همسایه را در عوض گناه ناکرده ی همسایه گرفته حبس و جریمه می کنند. اگر با هیچ کدام از این ها کاری نساختند. آن گاه بر خودش هزار گونه تهمت و افترا می بندند. این است که مردم جلای وطن کرده ممالک روم و روس و هندوستان را پر کرده اند. آن جاها نیز از دست سفرا و قونسل ها و بستگان لاشه و جیفه خوار ایشان آسوده نیستند». (سیاحت نامه ی ابراهیم بیک یا بلای تعصب او، ص 22 و 23)

جست و جو و تجسس در اسناد سفرهای سه گانه ناصرالدین شاه به فرنگ و سفر زیارتی او به خراسان و مشهد، مستندات سالم و شایسته اعتنا ندارد و مورخ را وا می دارد به دنبال نیازی بگردد که ساخت و ساز چنین رفت و آمد کلان و دروغینی را موجه کرده است. در منظر نخست می توان ارسال جاعلانه شاه قجر به اروپا را تسطیح جاده ای گمان کرد که عبور مقامات قاجار از آن، مایه اولیه لزوم تسلیم به تغییرات اجتماعی در اکثر سطوح  را ناگزیر و ممکن کند.



این اصل همان عکس است که بر روی جلد کتاب خاطرات ناصرالدین شاه نصب بود و در یادداشت قبل ارائه دادم. در این جا دیگر آن روزنامه را نمی بینیم و از کراوات نیز نشان واضحی نیست. می نماید که عکس را در پله های حیاط کاخ گلستان برداشته و ظاهرا قصد نمایش آخرین شکار قبله عالم نوجوان را داشته اند. آیا صریح تر و با وضوح بیش از این قادریم انعکاس خطوط سیمای یهود را در چهره روشن فکری بومی شناسایی کنیم؟ اگر برای اروپایی وانمودن تصویر، از راه حقه بازی و جعل در دست ناصرالدین شاه به صورت نمایشی روزنامه می گذارند، پس باید به ادعای سفرهای شاه قاجار به فرنگ، به علت نبود سند، فاتحه خواند و پرسید این جعل مرکب را چه کس و یا گروهی مرتکب شده اند؟ آن چه از این گونه گفتارها می تراود و کوشش برای ارسال شاه قاجار به اروپا را توجیه می کند، این نتیجه گیری و برداشت نهایی است که شاه قاجار با دیدار پیشرفت های ممالک غربی به تغییرات مشابه در داخل کشور رضایت داده و تحریص شده باشد.


این صحنه ای است از حضور ناصرالدین شاه در سالن اپرای لندن و گرچه شاه قجر در میان لژ مهمانان دربار دیده نمی شود اما به هر حال جای این سئوال را باز می گذارد که چرا این صحنه را از مداد رسامی گرافیست ها و نه دوربین عکاسی ارائه می دهند. حال آن که در سال ۱۸۸۹ عکاسی در روابط اجتماعی عادی و غیر رسمی هم، فضا و رسوخ گسترده ای داشته است.


این چهره واریخته هم نشانه دیگری از حضور شاه شهید در لندن گرفته و نمی دانیم به کدام علت باز هم به جای عکس، به رسامی پناه برده اند؟ این سئوال که اگر این هفته نامه لندنی که اخبار را به صورت مصور ارائه می داد، برای نمایش سیمای شاه از امکانات عکاسی سود نبرده، پاسخ ساده و اولیه ای دارد که: شاه ایران هرگز در لندن نبوده است.


عجیب این که هر دو رسامی بالا و زیر را لحظه برخورد و معرفی ناصرالدین شاه با ملکه انگلیس گفته اند هرچند که در نمونه زیر نه ملکه و نه ناصرالدین شاه ریش نتراشیده، اندک شباهتی به اصل خویش و الگوی بالا ندارند و همراهان ملکه در رسامی زیر و با لباس غیر رسمی گویا از ملکه و یا مهمان او تقاضای کمک دارند.

این نقاشی های ناشیانه و باسمه ای هر جست و جوگری را به این نتیجه واضح می رساند که سفرهای ناصرالدین شاه واقعیت بیرونی نداشته و در مسیر اطلاع رسانی و اخبار مربوط به موضوع خود نبوده است.



و سرانجام سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ محکم ترین سند خود را به تماشای تاریخ گذارده و آٌن تصویر عکاسی شده ای از شاه ذوالقرنین است که در قاب گردنی ملکه پاندول شده است! هرچند خست ملکه و یا کم حوصلگی جاعل، مروارید چینی اطراف قاب عکس را نیمه کاره رها کرده باشد! (ادامه دارد)

نظرات 42 + ارسال نظر
aydin دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 10:46 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

در این اندیشه هستم که آیا آبرویی برای یهود در جهان باقی مانده است و مردم دنیا صدای هارمونی بد آهنگ دروغ آن ها را تا چه زمانی باید گوش دهد ؟

- سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام خدمت استاد عزیز: در مقدمه 23 عکس ناصرالدین شاه را آورده اید که مثل عکس دوم در مقدمه 21 ، روزنامه در دست ندارد. در مقدمه 21 زیر عکس توضیح داده بودید که "کفش ها و پایین تنه شاه زنانه است با پاشنه نیمه بلند و هواخور پنجه و جوراب گردی و مجموعه ای از استخوان بندی ظریف خانمانه و روز نامه ای که قریب 150 سال پیش مملو از تصاویر تبلیغاتی و طراحی مدرن است." استاد در عکس مقدمه 23 نیز ظاهرا با همان کفش ها و پایین تنه و به همان صورت نشسته و پایش را روی پای دیگرش انداخته است. استاد از دو حالت خارج نیست، یا در عکس مقدمه 21،پایین تنه متعلق به خود شاه است و یا در هر دو عکس، پایین تنه بعدا چسبانده شده است. تا نظر شما چه باشد.

غرض انجام عملیات جعل بر روی عکس است که اثبات شد و ادعای زنانه بودن کفش و اطوارهای شاه، که خود داستان دیگری است نیز معیوب نمی شود.

- سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:41 ق.ظ

ببخشید استاد: من IQ پایینی دارم و منظورتان را نگرفتم. اگه میشه بیشتر توضیح بدید. ضمنا شما انگار اصلا استراحت نمیکنید و همیشه با حوصله به سولات جواب میدید.

پس کمی دیگر حوصله کنید. همان عکس بدون روزنامه هم ساختگی است. غرض این که توجه کنید به دنبال پوریم تا همین صد سال اخیر هرچه در باب تاریخ و فرهنگ ایرانیان گفته و نوشته اند، از صندوق نقد سالم بیرون نمی آیند.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 02:02 ق.ظ

هر دو عکس های روزنامه دار و بی روزنامه بدون شک جعلی اند. کافی است دو با چشم سالم بدون تعصب نگاه کرد.

این جعلیات که در سطوح گوناگون انجام شده برای آزمودن سطح هوشی دیگران نیست، هر یک را چنان بذری برای کاشت و بهره برداری به زمان مناسب ذخیره کرده اند. حتی اگر بقعه و بارگاه امام زاده ای بر فراز کوهی باشد که دسترسی به آن تنها به پای باور و قبول میسر است.

مهدی - مهدی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 06:28 ق.ظ

اشاره ابراهیم بیک به "سرباز فراری" نشان می دهد که این متن در زمان رضا خان تدوین شده است.

ارادتمند
مهدی

اقای مهدی - مهدی. ریزبینی بنیان اندیشانه در نزد شما نمونه است. باید با چنین تکان های فرهنگی هوشیار ساز جامعه را از خرافات به طور عمده و خرافات تاریخی خصوصا نجات داد.

abbas سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 07:29 ق.ظ

http://gmic.co.uk/index.php/topic/49447-persia-order-of-the-lion-and-the-sun/page__st__240

سلام سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام
دست ناصر الدین شاه بسیار مصنوعی و ساختگی به نظر میرسد و انگشتان دست او گویا خرد شده و دستانش به داخل هم فرو رفتهو با نوار لباس یکی شده است!
عجب ناشیانه!!

آشنای قدیمی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 11:19 ق.ظ

جناب مهدی مهدی بسیار عالی بود الحق که نکته سنجی تان ستودنی بود.

محمد اوجال سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 03:57 ب.ظ

با سلام
وجود دوستانی مانند برادر عزیز آقای مهدی ـ مهدی در میان بنیان اندیشان نوپا، بدون شک مایه خوشحالی و امید بیش از پیش به آینده این حرکت است.

جناب پورپیرار، تبریک می گویم.

سجاد سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 09:34 ب.ظ

با سلام خداوند یار و نگهدارتان باشد ما همه مدیون شماییم

abbas سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 10:43 ب.ظ

استاد سلام ۰ استاد در مقدمهٔ ۲۲ اولین عکس از ناصرالدین اگر به گارد بیرون از کالسکه درآن عکس نگاه کنید واگر در عکسی که برای شما می فرستم با هم فرق می کنند ممنون http://www.youtube.com/all_comments?v=DlKLUrNsmJo

آقای abbas. متاسفانه این یکی هم باز نشد. لطفا به ای میل بفرستید.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

استاد در نمایشگاه کتاب حضور دارید؟

بسیار بعید است و شاید هم برای یکی دو بار با وجود دشواری حرکت سری بزنم.

سلام سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

http://alef.ir/vdcexx8zwjh8nxi.b9bj.html?153332

مهدی - مهدی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 06:27 ق.ظ

جناب آقای محمد اوجال،

ارزش زحمات صادقانه جنابعالی برای گسترش موفق بنیان اندیشی، علیرغم عدم تلاش شما برای نمایاندن آن، بر کسی پوشیده نیست. نوازش های استاد محترم نوعی تشویق برای دلگرمی است. خداوند به رحمت واسعه خود وجود بی بدیل ایشان را برای حقیقت جویان حفظ فرماید.

با احترام
مهدی

آقای مهدی - مهدی. هر عضو سپاه کوچک بنیان اندیشی، مطابق سنت، معدن فضائل است و از خشم و شتم دروغ خواهان، واهمه ای ندارد.

abbas چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 09:38 ق.ظ

تصویری از ناصرالدین شاه کنار انیس‌الدوله و عالیه خانم

پس لینکش کو؟

abbas چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 09:54 ق.ظ

http://aksane.com/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85-1258-1328-%D8%B4%D9%85%D8%B3%DB%8C/

صالح چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام خسته نباشید استاد... مستند جدیدی نساخته اید؟ آخرین بار من مستند زخم نشر رو دیدم بعد از اون هم مستند دیگه ای ساخته اید؟

اگر خدا بخواهد در راه است.

سیروس چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 03:07 ب.ظ

من نمیدونم این چه مرضی است که تا یکی متفاوت تو این وبلاگ میاد، مثل آزاد ق، همه عین لشکر تاتاریهای ساختگی میریزن سرش و فریاد که ای ایها الناس به هوش باشید که شخصی آمده تا دسیسه کند و ما را ال کند و بل کند!!! خوب مثل من ساکت بنشینید و تماشا کنید، در کار مدیر وبلاگ دخالت نکنید ، بهوش باشید که فریب این تازه وارد را نخورید، و صبر کنید تا ببینید انتهای این حضور چه چیزی نهفته است؟

آیا این کار خیلی سختی است که این همه مدعی صبر هنوز آن را نیاموخته اند؟؟؟؟ پس چه شاگردانی دارند این استاد و عجب صبری که این همه آدم ناشکیب و خنگول را تحمل می کنند ، بدون اینکه بابت این معلمی پرزحمت حقوقی بگیرند!

سحر(فرشته سابق) چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام
استاد معذرت که سوال من به موضوع ربطی نداره میشه نظر خودتونو در مورد جزایر سه گانه بگین؟ سرمنشا این اختلاف کجا هستش؟ واقعا از دوران ناصرالدین شاه این جزایر مال ایران بودن؟ کشور امارات هم مثل ایران یه کشور جدیدالتاسیس؟
مرسی

این جزایر از زمانی که دو صاحب پیدا کرده ، مهم شده است قبل از این تبعید گاه زندانیان سیاسی بود و مثلا خارک ساکن بومی نداشت. برای احاطه بیش تر به موضوع بد نیست مرتکب عملی شوید که به این جزایر تبعیدتان کنند.

محمدرضا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام استاد
این بخشی از اظهارات آقای پیروز مجتهدزاده در رابطه با ملی شدن نفت و شخص مصدق است. لطفا در صورت امکان در مورد نقش مصدق راهنمایی نمایید.

( ... تمام اقدامات مصدق به نفع انگلیس تمام شد. ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتا نبود چون حکومت تغییر نکرد. دولت معزول که همه اعضای آن علیهش بلند شده بودند مرخص شد.

- شبکه "بی‌بی‌سی" از زیرک ترین دستگاه‌های خبری و در عین حال از حرفه‌ای ترین رسانه‌هاست و از صدای آمریکا مودب‌تر عمل می کند. معلوم نیست چرا این شبکه عظیم انگلیسی این همه از مصدق داد سخن می‌دهد! و می‌خواهد او را قهرمان ملی ایران معرفی کند!...)

این بابا چند سال پیش در مصاحبه با اطلاعات ماهانه به دولت جمهوری اسلامی خط داده بود که صدای مرا به هر نحو که باشد خفه کنند و مدعی شده بود که اگر مرا از سر راه برندارند در ورود به تاریخ معاصر همه چیز را به باد خواهم داد. به نظر شما برای گفتار و نوشتار چنین تحفه ای می توان اهمیتی قائل شد و آیا می توان او را صاحب نظر شناخت؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 08:29 ب.ظ

استاد به نظر شما آنوسی ها سخت در تلاش برای در دست گرفتن تمام منابع قدرت و ثروت در ایران نیستند و این درگیری های سیاسی که کمر ملت را در حال شکستن است نمی تواند نشانه ایی از این جنجال داخلی باشد؟

به تر است کمی دیگر حوصله کنید.

- بنده خدا چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام استاد: امروز به نمایشگاه کتاب سری زدم. قرآن با ترجمه آیتی که گفته بودید نسبت به ترجمه های دیگر بهتر است را پیدا نکردم. کتابی دیدم خیلی برام جای تعجب بود. عنوان آن" سومریان نیاکان ترکان" بود. استاد نمیدونم چه کسی ادعا میکند که سومریان نیاکان ترکان بوده اند. و تا چه حد ادعایشان منطقی است. ضمنا من خودم ترک هستم.

ابتدا به دنبال سومر و سومریان باشید و اگر یافتید اشکالی ندارد که نیاکان ترکان باشند که البته نمی دانیم چه مزیتی دارد؟!.

بدون شرح و تفسیر پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

قابل توجه خانم سحر (فرشته سابق)

" پس از آنکه ایالات متحده و انگلستان، تلویحا ایران را به عنوان حافظ صلح منطقه انتخاب کرده بودند تا از تغییرات و تشنج های ناگهانی در خلیج فارس جلوگیری کند، دولت و ستاد ارتش تصمیم گرفت تا در یک عملیات از پیش تعیین شده 3 جزیره راهبردی " تنب بزرگ" ، " تنب کوچک" و " ابوموسی" را به خاک ایران ضمیمه کند!!!!! این سه جزیره به همراه 3 جزیره دیگر در اختیار ایران (هرمز،لارک و قشم) هلالی را تشکیل می دادند که کاملا بر تنگه هرمز اشراف داشته و به خوبی می توانست از امنیت آن محافظت کند. با توجه به اهمیت 3 جزیره مورد اشاره ، ارتش ایران با محوریت نیروی هوایی و دریایی عملیات خود را در روز 9 آذر 1350 شمسی، یکروز قبل از اتمام پیمان بین بریتانیا و شیخ نشین "راس الخیمه" و "شارجه" (بعنوان مالکین 3 جزیره) آغاز کرد! "

پاراگرافی را که ملاحظه فرمودید در مقاله ای با نام " 8 سال جنگ تحمیلی در آسمان " (قسمت پنجم) در نشریه صنایع هوایی شماره 233 سال بیستم ، آبان و آذر سال 1389 منتشر شده است.

از طرف ابراهیم نبوی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 01:49 ق.ظ

و این سوسمار خورها!
ابراهیم نبوی
منبع : روز آنلاین

راستش را بخواهید من هنوز نمی دانم که چرا سوسمار خوردن یک مشکل وحشتناک برای ماست که لابد نشان می دهد که این سوسماری که عربها می خورند، جز در معده بلکه توی شکم و مغز و ذهن همه عربهای دنیا در تمام تاریخ هست و ما بدجوری گرفتار این موضوع هستیم.

وقتی قبل از انقلاب در حدود سال 1350 در کرمان زندگی می کردم در آن زمان آنها چیزی می خوردند به نام "چنزو" شبیه سوسک بود یا ملخ، اتفاقا یک بار یکی از آنها را خوردم و خیلی هم بدم نیامد. هنوز نمی دانم که چرا مثلا سوسمار خوردن عرب ها خیلی چیز بدی است و موش و گربه و سگ خوردن چینی ها و تایلندی ها اشکالی ندارد؟ یا مثلا انواع موجودات دریایی که با بوی گند سوشی خورده می شود باعث نمی شود به ژاپنی ها بگوئیم ژاپنی های لجن خوار. لابد دیده اید احساس فرنگی ها را در مورد فسنجان ما که غدایی بس خوشمزه است با قیافه ای که، راستی احمدی نژاد تازگی ها حرف خاصی نزده؟- داشتم حرف احمدی نژاد را می زدم که زمانی به او می گفتند الفنون و فسنجان و کشک بادمجان هم بخصوص مزه کشک برای خیلی از مردم در دنیا مزه عنیفی است.

من واقعا نمی دانم که چرا ما ایرانی ها که کله پاچه را با همه مخلفاتش که به نظر اکثر مردم دنیا اصلا چیز جالبی نمی آید می خوریم، اما مثلا به کله ماهی گیلک ها یا سوسمار عرب ها گیر می دهیم و مغزمان هم فقط همین را می گیرد. مطمئنم که ما با مردم سوریه و لبنان خیلی مشکل نداریم، و آنها را جزو سوسمارخورها حساب نمی کنیم، در حالی که حکومت امارات یا عربستان هر چه که باشد، یا مردمش هر چه که باشند، حداقل یک کشور تمیز و مرتب دارند.

البته که اعراب در 1400 سال قبل به ایران حمله کردند و خیلی ها را هم کشتند، الهی داغ شان به دل مادرشان بیاید، ولی چرا حالا یادمان افتاده؟ از آن واقعه 1400 سال گذشته است. نه آن عرب این عرب است، نه این ایرانی آن ایرانی. اگر به عنوان شیعه از ظلمی که به ائمه توسط اعراب رفت ناراحتیم، که بیجا می کنیم، ائمه از بیخ عرب بودند، عبیدالله زیاد هم که امام حسین را به شهادت رساند، می گویند ایرانی بود.

البته نادرشاه که ما خیلی دوستش داریم و اگر وقت پیدا می کنیم به رشادت و دلیری اش افتخار هم می کنیم لابد انساندوست بوده و به خصوص به حقوق باکرگان توجهی مبسوط داشته است، باز خدا را هزار بار شکر که ما متجاوز نیستیم، اصلا کی بود حمله کرد به هند؟ ما که نبودیم؟ بودیم؟ جواهرات سلطنتی را خودمان از توی جوب آب پیدا کردیم. تازه! اگر هم نادرشاه حمله کرده 400 سال قبل بوده، به ما ربطی ندارد. ما فقط در مورد 1400 سال قبل حساسیت داریم، مغولها هم حالا یک غلطی کردند، اصلا تخم ترکه ای نگذاشتند و در خون ما اثری از آن ها نیست، این ها هشتصد سال قبل آمدند و زدند و کشتند و سوختند و بعد هم رفتند. وگرنه ما که خودمان اصلا از این کارها نمی کنیم. مثلا همین آقای آقامحمدخان قاجار، حالا چند تا سر برید و چند تا چشم درآورد، حالا که مرده، آدم پشت سر مرده ایرانی حرف نمی زند. فقط پشت سر مرده عرب باید حرف بزنیم. مرده عرب و زنده افغانی. همین عرب ها 1400 سال قبل چه برخورد بدی با ما کردند؟ در عوض ما الآن چه برخورد خوبی با افغانی ها می کنیم؟ به آنها می گوئیم دزد و هیز و وحشی و عمله و هزار حرف دیگر. چه کنیم؟ مائی که از کوروش و داریوش نسب برده ایم و تا پریروز نسبنامه درست می کردیم که به اامام جعفر صادق مربوطمان کند با هشت پشت، اما حالا نسبنامه هائی یافته ایم که ما را به داریوش و آتوسا و ماندانا می رساند، مبادا با آخوندها فامیل باشیم.

هنر نزد ایرانیان است و بس. تمام تاریخ افغانستان را بگردیم ببینیم یک حافظ مثل ما دارند؟ یا مثلا یک اقبال لاهوری مثل اقبال لاهوری ما دارند؟ یا مثلا یک کمال خجندی در میان همه مردم تاجیک و افغانستان پیدا می شود؟ یا همین سوزنی سمرقندی خودمان، یا بیدل دهلوی که در همین دهلی بندرعباس به دنیا آمده. اصلا مگر اینها همه قبلا مال ما نبودند؟ بده بیاد بینیم بابا! البته روسیه فرق می کند، قراردادی بستیم و تمام شد رفت. روس ها که سوسمار نمی خورند، خاویار می خورند و ودکا، آن هم که مشکلی ندارد. این خارجی ها، یعنی کلا هر کسی که عضو خانواده ما نیست یا همشهری ما نیست، خارجی هستند. کی آدم شدند که ما نفهمیدیم؟ اصلا ما آمریکا را داخل آدم حساب نمی کنیم، یک مشت وحشی اروپایی رفتند سرخپوست های عزیز دل ما را کشتند و حالا هم دارند بقیه شان را تکه تکه می کنند، چند میلیون ایرانی هم رفته اند آمریکا برای نجات دادن بقیه سرخپوست ها، وگرنه ما از همان اول می گفتیم سیاه و سفید برادرند. مثل همین بلال حبشی که خود کوروش دستش را گرفت و گفت بیا اپرای کارمن را بالای مناره اولین بار اجرا کن.

ما که هیچ وقت عمرا از این کارها نکردیم. عرب ها یک میلیون نفر از ما را کشتند، حالا آلمانی ها و فرانسوی ها و بلژیکی ها و انگلیسی ها و اسپانیایی ها و پرتغالی ها تمام قاره آمریکا و آفریقا را قتل عام کردند و دهها میلیون نفر و دو رنگ انسانی را نابود کردند و صدها زبان را از بین بردند، خوب، اتفاقی است پیش آمده، مال پانصد سال قبل بود، اگر 1400 سال قبل کشته بودند به آنها هم می گفتیم سوسمارخوار!


واقعا و جدی چرا اینقدر از خودراضی هستیم؟ مثلا اگر همین امارات در سی سال گذشته دست ما بود، الآن ویرانه ای مثل بندرلنگه نبود؟ اگر مکه و مدینه دست ما بود مثل مشهد و قم با خزبازی و بدسلیقگی درب و داغانش نمی کردیم؟ یک کمی واقعگرا باشیم.

یک سال ایرانی ها تحصیلکرده ترین مهاجرین آمریکا بودند، الآن دیگر نیستند. اتفاقا عربها و پاکستانی ها و هندی ها جزو تحصیلکرده ترین مهاجرین هستند. ضریب هوشی ما از همه دنیا بالاتر نیست، ضریب هوشی سگ و گربه و موش و سوسمار خورها اندازه ماست. شجاع ترین مردم دنیا هم نیستیم، خودمان هم می دانیم نیستیم، وگرنه اینقدر حسادت نمی کردیم و فحش اختراع نمی کردیم، ولی بخدا مردم خوبی هستیم. مردم مهربانی هستیم، مردم باهوشی هستیم. ما توانایی های زیادی همین امروز، قابلیت بزرگ تحول اجتماعی، قدرت سازگاری خوبی با فرهنگ ها، تاریخ ادبیات درخشان، زبانی بسیار غنی و سرزمینی بسیار زیبا و ثروتمند داریم. چرا به چیزی که داریم افتخار نمی کنیم و به چیزی که نداریم افتخار می کنیم؟

هنر نزد ایرانیان نیست. نه در نقاشی و داستان نویسی و نمایش و مجسمه سازی و موسیقی ما بهترین های دنیا نیستیم، اصلا نه نقاشی به معنای نقاشی داریم، نه مجسمه سازی، نه موسیقی ما به گستردگی و نظم موسیقی در خیلی کشورهاست و نه نمایش و ادبیات داستانی در کشور ما ریشه جدی دارد. ما در شعر برجسته ایم. شاعران ما شاعران بزرگی هستند. نوبل ادبی را انگلیسی های چشم چپ از ما ندزدیدند، اندازه نوبل ادبی نبودیم. نیستیم. آدمی در آن اندازه نداشتیم. صادق هدایت مان خیلی بزرگ بود، اما او هم ضدیهودی و گاهی فاشیست بود. البته امیدوارم زمانی داشته باشیم. سینمای ما در سالهای اخیر رشد کرده، ولی ما فقط یک جایزه اسکار خارجی و دهها جایزه بزرگ جهانی گرفته ایم که می شویم یکی از ده سینمای مهم جهان، آن هم تا چند سال قبل که موج مهمی در سینمای ما ایجاد شد. دروغ و غرور و خشکسالی خیلی چیزهای بدی است.

بی نام پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

جناب سیروس
یه چند سالی می خواهم شما را به عقب بگردونم.از اون شاگرد نا خلف در ابتدای بر پایی این وبلاگ که بگذریم آراز بیلکین متعصب. سهند فیزیک دان.علی از مالزی.اترش وخیلی از مراجعینی که گاه کار را به ایجاد دو دستگی هم رساندند در این مجموعه آمدند و سر شکسته بر گشتند،
اگر هوشیاری همین دوستان قدیم وحواریون مومن به استاد نبود الآن همین دریچه کوچک و تاثیر گذار را هم برای آموختن نداشتیم .این دریچه دشمنان زیادی دارد چرا که بنیانهای دروغ در هر زمینه به خصوص هویت طلبی باستانی که مجموعه ای است از اسلام ستیزان و سلطنت طلبان در مونده و بهائیان و زرتشتیها و یهودیها و...که هر یک به دنبال نیات پلید خود به پوست وگوشت واستخوان خود فهمیده اند که هل مبارزی قوی تر از بنیان اندیشان ندارند و به اسباب و ابزار قصد تخریب دارند.نمی دانم داستان موس موس جناب خزعلی که به نیت دیگر برای عضو گیری از بچه های قوی وآگاه این مجموعه برای نیات خود به این وبلاگ مراجعه می کرد را چگونه دیدی وتو دهنی استاد به ایشان در همان ابتدای ورود را در فضای تحلیلی خودت چگون توجیه می فرمایی؟یک بار گفتم باز هم می گویم آقای آزاده /ق با توجه به خط وربط تحلیلی و اطلاعتی که داشت یک دشمن
کار آزموده وتجربه دار بود .سعی می کرد مثه ما حرف بزنه ولی پوستینش وارون بود وبارش کج.نصیبش را گرفت ورفت
حالا چرا بعد از اتمام غائله یاد ایشان افتادی؟انشا الله مقدمه چینی برای پذیرش نفوذی دیگر نباشد.

حمید پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

جناب استاد این آرم شیروخورشید که روی کلاه شاه قاجار هم دیده میشه برای اولین بار از چه زمانی ابداع شده و وارد اسناد ومدارک بالاخص پرچم ایران شده؟
چون ازین راه می توان قدمت این شعر مولوی رو که میگه:
ماهمه شیران ولی شیرعلم
حمله مان ازباد باشد دم به دم
(اگه درست نوشته باشم) پیدا کرد!!

آقای حمید. بروز چنین ابهاماتی از آن است که هنوز و به طور کامل بروز قتل عام پوریم و عواقب ناشی از آن را هضم و جذب نکرده اید. آن بنیان اندیش که از مبداء نسل کشی عام پوریم به تاریخ ایران وارد می شود، طرد مطلق هر گونه خیال پردازی در موضوع تمدن شرق میانه تا دو قرن پیش را می شناسد و محرز می داند بی این که خود را در دایره مستندات مجزا برای هر نشانه ای محصور کند. در نتیجه با اطمینان کامل می توان و باید گفت که ارائه هر نمونه و نموداری از تمدن و تولید، در شرق میانه که دورتر از دو قرن پیش رقم عمر زده باشند، حقه بازی آشکار است. مولانا و غیر مولانا هم ندارد. صحیح مصرع اول هم چنین است.
ما همه شیریم، شیران علم

عربگری پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:28 ب.ظ http://xinap.blogfa.com

سلام
استاد تصویر دجال و خرش و سایر نمادهای ماسونی را در آرم صدا و سیما در یادداشتهای 107 و 108 بنده ببینید
فکر نمی کنم قبل از من کسی موفق به این رمزگشایی شده باشد

مسعود سنجری پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:33 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

استاد اینکه ملکه بریتانیا تصویر ناصرالدین میرزا را بر گردن خود آویخته باشد چگونه می بینید؟ آیا کسی توضیحی در این تواریخ جعلی در خصوص آن آورده یا اینکه باید خیال کنیم که ملکه دل در گرو شاه قاجار داشته آنهم به همین سادگی؟

والسلام علیکم
فی امان الله

عارف محب الله 2 پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:57 ب.ظ

آقای عربگری .

به شما قول داده ام که تمام ابهامات و وسوسه های خناسی که شیطان به قلبتون وارد کرده تا به آسمانی بودن تورات شک کنید و کافر بشید رفع کنم . ان شا الله در اسرع وقت تمام ابهاماتی رو که دارید پاسخ خواهم داد .

خداوند به من بدنی جدید عطا می کنه و بدنم الان بیش از 19 ماهه که تغییر شکل پیدا می کنه و به تبعش سلول های مغزم هم تغییر شکل پیدا کرده .
چون هنرپیشه ای که الله بدن او را به من عطا می کند عادت کرده که هر جا رفت چند ساعت دیر برسه بنابراین سلول های مغزم هم روی این عادت تغییر شکل پیدا کرده و هر وقت به یک نفر قول میدم و یا قراری میذارم حدافل دو ساعت دیر میرسم هر بار اتفاقی میافته تا دیر برسم .

موهام بیش از 80 در صد تغییر شکل پیدا کرده . کسانی که زمانی موهامو به تمسخر میگرفتن و سیم خاردار میگفتن الان مثل زن پوطیفار و زنان دربار مصر هنگام دیدن موهام از شدت زیبایی متحیر میشن .
شکل پاهام و دستهام تا الان 70 درصد تغییر شکل پیدا کرده . قد و شونه هام و گردم نزدیک به 60 درصد تغییر شکل پیدا کرده . سینه هام تقریبا 5 درصد تغییر شکل پیدا کرده .

ولی فعلا فرم صورتم و جمجمه ی سرم بیش 15 درصد هم تغییر نکرده . اگه سرم تغییر شکل پیدا کنه مسلما با خواست خداوند بسیاری از عادتهام تغییر می کنه . مثلا شنا و رانندگی و رقصیدن و ورزش و زبان انگلیسی و اسپانیایی هم به مغزم منقل میشه و به تمام مهارتهای این هنرپیشه وارد میشم . اگر خداوند بخواهد .
نگرانی من از اینه که علم و دانایی که در ذهن دارم و نیز زبان فارسی و ترکی از ذهنم پاک بشه . فعلا همه چیز رو به خدا سپرده ام .

خلقت بدنم هم مثل خلقت بدن حضرت عیسی و بدن حضرت آدم نازل شده از آسمان و کلام خدا خواهد بود .

شهاب پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:58 ب.ظ

با سلام
استاد نظر شما درباره آقای "یدالله رویایی" چیست؟

aydin پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 01:20 ب.ظ http://biryol-az.blogsky.com

با سلام

استاد اگر یادتان باشد سه سال پیش از شما در خواست کردم تا برای سخنرانی در دانشگاه ما حظور پیدا کنید و شما هم گفتید اگر نامه ای از رئیس دانشگاه داشته باشید حتما می آیم . آن مسئله به دلیل تفکرات تورک پرستانه از طرف آن تشکل دانشجویی لغو شد .

گفتند میاد یه حرف هایی میزنه رشته هامون پنبه می شه .

ضمنا گفته بودم خواهشا در نمایشگاه کتاب حظور داشته باشید . آن حرف را پس می گیرم .

نمایشگاه های کتاب ایران ارزش کتاب های شما را ندارند بهترین کتابشان اس مس های عاشقانه و آشپزی است .

مستند زخم نشر هم خیلی عالی بود ولی مسئولین فرهنگی ما offline هستند و تاثیری در آن ها ندارد .

« به نقل از روابط عمومی میراث فرهنگی و گردشگری آذربایجان شرقی، تراب محمدی اظهار کرد: ربع‌رشیدی یکی از بی‌نظیرترین مجموعه‌های تاریخی استان آذربایجان شرقی است که با وجود بسیاری از صاحب‌نظران باستان‌شناس این محوطه را باید با تخت جمشید، پاسارگاد و سایر مجموعه‌های جهانی مقایسه کرد. »

http://istak.miyanali.com/81/%D8%B1%D8%A8%D8%B9%E2%80%8C%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1_%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2_%DA%A9%D9%85_%D8%A7%D8%B2_%D8%AA%D8%AE%D8%AA_%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF

زنده باشید

آقای aydin. چند باری در چند محفل مختلف گفته ام که آذربایجان به لایه جدیدی از روشن فکری بنیان اندیش نیازمند است. زیرا موجودی کنونی بسیار محفلی است و از صراحت خوش اش نمی آید.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 01:51 ب.ظ

کتاب خاطرات و تالمات مصدق هم انگار یه چیزیش میشه ها!!

مصدق تو اون سالهای پیری و زندان و انزوا چه جوری فقط با کمک حافظه یه همچین کتابی نوشته؟!
گفته هنوز ۱۲ سال نداشته که از ناصرالدین شاه لقب گرفته! ننوشته لقبش چی بوده!!

اون همه رقمهای دقیق درباره مالیات و مخارج کارکنان دولتی چه جوری یادش مونده؟

بعیده که مصدق از کلمه رژیم استفاده کرده باشه!

راستی گردآورنده این کتاب هم مثل خاطرات اعتمادالسلطنه کسی نیست جز ایرج افشار !!

ایرج افشار سازمان ده تصحیح و نشر مجموعه ای از این گونه کتاب هاست که تعداد آن ها را نمی توان تخمین زد.

naina pagwan پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 01:57 ب.ظ

اسکندر بیک ترکمان در کتابش از کلمه "ایران "نام برده. در صورتی که اسم ایران را رضا خان پهلوی برای اولین بار بر روی این کشور گذاشت و مجلس آن زمان هم آنرا تصویب کرد.کلمه ایران یا آریا بعد از به اصطلاح کشف و خوانده شدن کتیبه بیستون وارد فرهنگ لغات دنیا شده.

پس از اجرای پروژه پوریم تا تقریبا دو قرن قبل اثری از حضور آدمی در شرق میانه پیدا نمی شود.

محمدرضا نیسی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.farhangsara.com/bakhtiari/people/65.htm

سلام‌علیکم استاد عزیز

" سواران بختیاری در روز حمله به پایتخت مربوط به دوران مشروطه" !

این توضیح عکس لینک ذیل است که آن را برای شما ایمیل کردم.

اگر ممکن است در مورد صحت و سلامت آن راهنمایی بفرمایید و اصولاً قضیه حمله به پایتخت از سوی ایل موسوم به بختیاری نیز از جمله جعلیات تاریخ معاصر است؟

http://www.farhangsara.com/bakhtiari/people/65.htm

ا

آقای نیسی. نوبت ان ها هم می رسد.

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 12:14 ق.ظ

http://alef.ir/vdcbgfb89rhbs0p.uiur.html?153609

abbas جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 06:33 ق.ظ

http://www.dailymail.co.uk/news/article-1220740/Victoria-beauty-queen-The-picture-gave-Albert.html

طبق معمول باز نشد. ظاهرا از لینک های سوقاتی دل خوشی ندارند.

[ بدون نام ] جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 12:44 ب.ظ

با سلام
نام مملکت ایران تا قبل از فوت رضا شاه فقید, یعنی در زمان قاجار چه بوده است ؟

شما اول مملکتی با تعاریف کلاسیک پیدا کن و بعد به دنبال نام ان باش.

فریبا حاجی زاده جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 06:00 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

دوست همراه گرامی آقای بی نام
در خصوص افرادی که بعنوان تفرقه افکنان نام برده اید باید عرض شود تصورات شما و یا استاد و یا سایر دوستان درمورد آقای اترش که دوست عزیز من است کاملا خطا می باشد. من ایشان را به نیکی و از نزدیک می شناسم و با اطمینان صددرصد عرض میکنم که این جمع با قضاوت و برخورد عجولانه و نادرست، یک یار بسیار مفید را از دست داد.

از نزدیک به نوشته های ایشان در باب محمد و مکه رجوع کنید.

فریبا حاجی زاده جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 09:01 ب.ظ http://monhaniezehn.blogfa.com

آن مقالات ترجمه ای بود از نوشته های مسلمانان دگراندیش غیرایرانی که در اولین نگاه مسلمانان را به عبور از داده های کلیشه ای دعوت میکرد.
من هم به شما پیشنهاد می کنم به سایر نوشته های ایشان هم توجه داشته باشید.

[ بدون نام ] شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 12:16 ق.ظ

سلام
بنده هم ارتباطات بسیاری با جناب اترش داشتم و تا قبل از رفتن به سربازی و قطع شدن ارتباطاتم با او می توانم بگویم از دوستان بسیار صمیمی بنده بود و ما با هم بحث های فراوانی می کردیم که حقیقتا چیزهای زیادی از او آموختم.با همه انتقادها به او حتی از جانب استاد که منجر به رفتنش از وبلاگ حق و صبر شد همچنان جناب پورپیرار را استاد بزرگی می دانستند که حقایق بسیاری را برایش روشن کرده است.ولی خط فکری خودش را داشت و آنچه را که فکر میکرد حقیقت است مطرح میکرد.نمی خواهم از او دفاع کنم و کسی را محکوم!ولی این را می دانم اگر برخوردهای آنچنانی با او نمیشد شاید یک بنیان اندیش استثنایی از آب در می آمد.و در تایید حرف خانم حاجی زاده باید عرض کنم به مقالاتی که حرفی نو هر چند ممکن بود اشتباه هم باشد جهت ایجاد جرقه ای برای بحث بیشتر اهمیت میداد و ترجمه میکرد.
در آخر هم اعتراف میکنم برای بنده هنوز تنها گفت های استاد دارای اهمیت است و با عقل ناچیزم جور در می آید و مطالب و مدخل ها را بی رقیب و واقعیت میدانم که گذر زمان آن را به خوبی اثبات خواهد کرد.

[ بدون نام ] شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 12:25 ب.ظ

یعنی پس از هدایت اقوام مختلف به ایران و ساختن تاریخ افتخار آمیز برای آنان و ساخت و سازهای مضحکانه برای نشان دادن پیشینه زندگی که در جریان نبوده است با سفر بردن دروغین پادشاهان ایرانی به غرب و دادن سوقات غربی پیشرفته به پادشاهان به نوعی فرهنگ و ارزش و نظریه های ساخته و بسته بندی شده در آنجا را در حوزه های مختلف را به تازه واردین پیشکش کردن؟!!

محمد محمدزاده تیتکانلو چهارشنبه 18 شهریور 1394 ساعت 12:13 ق.ظ http://daguerreotype.ir

امید بر این است که اگر شخصی اراده نموده به مبحث جعل تصویر در قرن 19 وارد شود. حداقل دانش تاریخ عکاسی و وضعیت چاپ عکس در جراید را داشته باشد. در زمانی که ناصرالدین شاه به سفر فرنگ می رفت هنوز چاپ عکس واقعی در چاپخانه ها امکان پذیر نبود و ناچار بودند برای چاپ عکس آنرا روی چوب یا سنگ نقاشی و پس از کنده کاری کنار حروف قرار داده و آنگاه نسخه گراور آن عکس چاپ می شد. و اینکه شاه به فرنگ نرفته است از آن حرفهایی است که...شخص نویشنده جسارتا و عمدا دست به تحریف تاریخ ایران می زند. اگر به کلی اسناد و عکس واقعی به جای مانده از شاه در فرنگ و عکسهایی که نادار عکاس شهیر فرانسوی از وی برداشته دسترسی داشت شاید از سهویات دیگرش در کتاب کاسته می شد. جای ایراد بسیار بر نوشته ها ی ایشان در مورد برخی از عکسها و موضوعات تاریخی که عنوان شده وجود دارد که با داشتن سواد کمی از تاریخ قاجار در ایران می توان به کم سوادی و جاعل تاریخ بودن مؤلف کتاب پی برد. از سایت خوبتان لذت بردم. اگر حوصله باشد می شود به دقت این کتاب را نقد کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد