حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه ۱۱

کتاب چهارم. برآمدن مردم. مقدمه 11


مطالعات نوین در مسائل انسانی، که  بنیان اندیشی نام گرفته و مایه لازم برای گسترش به حوزه های دیگر را دارد، مواضع و ایستگاه های مجهزی را آدرس می دهد که تامل و توقف در آن ها، هریک به نوعی، جست و جوگر نواندیش را برای دنبال کردن مقصد خویش مصمم تر می کند. از جمله این توقفگاه های پرمایه درک صورت این مسئله است که برقراری گفت و گو از جغرافیا و اقوام و تمدن های کهن و باستان و صحنه سازی در باب روابط فرهنگی و سیاسی و داد و ستد عقلی و نقلی میان جماعاتی با دانش و دیدگاه گوناگون، مثلا در فلسفه و عرفان و رسوم و علوم و آداب و سنن و جنگ و صلح و غیره در دو - سه هزاره پیش، تنها با ذکر این معارضه، که نه تنها تبادل، که حتی شناسایی مراکز و اجتماعات دیگر ، در هر مرحله، به علت فقدان ابزار لازم، یعنی سفینه های دورگذر، تا 5 قرن پیش مطلقا ناممکن بوده، به سادگی بار یهود انباشته ای را از دوش کاشفان جهان بر زمین می گذارد.

«هر چند سده دوازدهم هجری از نظر رویدادهای سیاسی بی نهایت غنی است ولی ما برای زمان کریم خان زند بیش تر از دو نوشته تاریخی که فقط به تاریخ پیدایی و روی کار آمدن و درگذشت کریم خان پرداخته، چیز مهم دیگری در دست نداریم. شاید دلیل این کمبود، بی سوادی کریم خان و عدم توجه او به تاریخ نویسی از یک سو و از سوی دیگر موقعیت خاص او در درگیری با حوادث باشد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 4)

رجبی مانند همیشه ابتدا مشغول جارو کشی تراشه ها و خاشاک بر زمین مانده از تاریخ زندیه و بی اعتبار کردن همان یکی دو نوشته نامستقر در موضوع زندیه و ارائه این نظر بدیع است که  بی سواد بودن کریم خان، که نمی دانیم چه گونه به او ابلاغ شده، موجب بی اعتباری تولیدات تاریخی منشیان و مورخان عهد او، که یکی دو نام بی هویت دیگرند، به تقلید از سرکرده خود، تاریخ بی پایه تالیف کرده اند. اعتقاد رجبی بر بی توجهی کریم خان به تدوین تاریخ، احتمالا از مسیر کشف و شهود، نصیب او شده است.

«این دو متن تاریخی که عبارت اند از «مجمل التواریخ بعد نادریه» و «تاریخ گیتی گشا» قبلا به وسیله اسکارمان و ارنست بئر تجزیه و تحلیل شده است... موضوع هر دو متن شرح وقایع نظامی و برخوردهای جنگی است. مولفین هر دو تاریخ کوچک ترین توجهی به مسائل اداری و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی نکرده اند که البته این تقریبا شیوه همه تاریخ نویسان پیشین ایرانی بوده است». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 5)

حالا رجبی اندکی بیش تر نقاب مختصر تاریخ نوشته های قلابی منسوب به عهد زندیه را بالا می زند و نه فقط اینان که دیگر مورخان خودی را که به شماره ناچیزند، فقط شارحان صحنه های جنگ می گوید و عازم است که با استفاده از منقولات همین مصوران میادین جنگ، برای دوران زندیه تاریخ بنویسد! اعتراف او به این که از شاه نامه تا فارس نامه فقط شروحی بر جنگ های بی هوده و بی پایان، چون مهمل نویسی هایی در باب ستیز دویست ساله ایران و روم و یکسانی شیوه تحمیق ملی ایرانیان بی نشانه، از طریق ارسال بی وقفه آنان به عرصه نبرد، حتی لحظه ای رجبی را به بی بنیانی این گزاره های کودکانه و یکسانی مراکز تولید آن ها راه نمایی نمی کند.

«گویی این پردازندگان تاریخ گذشته ایران اصلا توجهی به چیز دیگری جز جنگ نداشته اند و یا این که آن ها کتاب تاریخ را فقط شرح وقایع جنگی می دانستند. در هر دو متن ترتیب تاریخ وقایع حفظ شده، اما اغلب اتفاقاتی که سال ها از آن ها گذشته است با حادثه ای که نقدا تعریف می شود از نظر زمان با هم آمده و در نتیجه به هم آمیخته است. به ندرت به مواد تاریخ برمی خوریم و این کوتاهی آن قدر است که حتی درباره ی سن کریم خان، هیچ کدام از دو متن مورد بحث ما چیزی به دست نمی دهد. شرح بعضی از رویدادها گاهی بی پایان می ماند. مثلا درباره سرنوشت نهایی آزادخان افغان و یا شیخ علی خان زند و یا نتیجه ی لشکرکشی زکی خان به عمان و یا از سرنوشت نهایی دو شاهزاده ای که یکی در اصفهان و دیگری در بغداد به سلطنت ایران برگزیده شدند چیزی گفته نمی شود. درباره علل شورش ها و پیدایی اختلافات توضیحی داده نمی شود و مولف فقط به شرح وقایع اکتفا می کند و در شرح وقایع دقت در گزارش کم تر مورد توجه قرار می گیرد و در نتیجه اعداد و ارقامی که داده می شود و یا شرحی که درباره ی یک برخورد نظن بر جای مانده طوری است که بیش تر شبیه به افسانه است تا تاریخی دقیق و قابل اطمینان». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 6)

بدین گونه است که مولفی با چنین دریافت و قضاوتی از متون میراث، برای امروزی کردن آن، ناگزیر به سلک عوام می پیوندد و با ورود غیر مجاز و بی وسائل به عرصه کنکاش های زمانه، گرچه علی القاعده باید ادامه نگارش را به پس از مقابله نقادانه و برداشت نهایی از همین اسناد قلابی دوران مورد نظر محول کند، اما بی مهابا خود و خواننده اش را با تکرار همان مبهماتی نو فریبی می کند که خود شبیه افسانه و نامطمئن توصیف کرده است.

«نادر اول افغان ها را سرجایشان نشاند و بعد رویشان را سفید کرد. آسان نمی توان از اثرات شوم حکومتی صحبت کرد که نزدیک به دو قرن، جز جسته و گریخته، از آن به نیکی یاد شده است. یادگار نادر، ایرانی خراب بود که ما هنوز هم به مرمت اش کمر بسته ایم، با کمری شکسته. البته بعید هم نبود که نادر بتواند آن «نادر»ی باشد که تاکنون شناختیم اش و ما شاید حالا می توانستیم عیب اش نگفته به هنرش بپردازیم، اما حادثه ای که هنوز هم ماهیت اش برای تاریخ نویس روشن نیست، نادر را اگر هم می توانست نادر خوبی باشد، عوض کرد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 12)

بفرمایید این هم یک اعتراف دیگر که مولف ما از بی خبری نسبت به ماهیت مسائل عصری می گوید که در باب ان قلم برداشته است. راستی چه گونه این ظهور غریب را توضیح دهیم که از تاریخ ماد تا تالیفی در باب تحولات سلسله زندیه، شاهد این قضیه نامعهودیم که مولفینی با دست و بازوی ناتوان از رسن پوسیده تالیفات خود بالا می روند!؟

«به طور خلاصه این طور برداشت می کنیم که نادر مخصوصا در سال های آخر حکومت خود با اعمال جنون آمیز، آخرین و بزرگ ترین ضربات را به نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران وارد ساخت. وحدت فرهنگی و اجتماعی ایران را درهم شکست. مدارس بسته شد. تجارت از رونق افتاده، تعطیل شد. کشاورزان و روستائیان، که اکثریت مردم ایران را تشکیل می دادند مزارع را رها کردند، زیرا که باور نداشتند حاصل زحمت خود را خود بردارند. قنات ها خشکیدند و مزارع سرسبز دوره ی صفوی رو به ویرانی نهادند. علما دست از هر نوع فعالیت علمی کشیدند. بازار فحشا به علت فقر عمومی رواج گرفت... گاهی برای ساختن کله مناره در به در دنبال آدم می گشتند و اگر کله مناره ای به یک کله ی دیگر احتیاج داشت سر خود مجری فرمان را بالای مناره می گذاشتند. ساده ترین تنبیه بریدن گوش و بینی و زبان مردم بود و کور کردن آن ها». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 17)

و در پاورقی همان صفحه آورده است که: کارستن نیبور در سفرنامه خود می نویسد: غم انگیز است که 18 سال پس از مرگ نادر هنوز هم این همه آدم های یک چشم دیده می شوند. در این جا با دو احتمال در نحوه تنبیهات عهد نادری مواجهیم. یا نادر دستور خارج کردن فقط یک چشم مردم را صادر می کرده و یا اشخاص مورد غضب نادر اصولا یک چشم بوده و از نظر فنی شامل اجرای فرمان نادر نمی شده اند!

«و به خاطر این جاه طلبی از ریختن خون به هر شکل و ترتیبی باک نداشت. هر چه خون بی گناهان بیش تر ریخته می شد جنون نادر بیش تر می شد تا بالاخره نوبت به خود او رسید و مردی که شاید می توانست پایه های ایران نوی را محکم سازد، در شب یک شنبه یازدهم جمادی الاخری سال 1160 هجری به قتل رسید... نادر شاه اسیر جنگ بود و خیمه و خرگاه در حکم پایتخت او بود و مردم زمان او نمی دانستند که قلب میهن شان در کجا می زند. کریم خان از چنین اجتماعی برخاست و بر چنین اجتماعی بود که می خواست حکومت بکند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 18)

اگر سئوال کنیم در سرزمینی که تا ۱۶۰ سال پیش شهر شایسته سکونتی نداشته، نادر با استفاده از کدام منبع مادی و انسانی و از ریختن خون چه موجوداتی باک نداشته، احتمالا باز هم همگی را به تخت جمشید و پاسارگاد و پارسه حواله می دهند!؟

«همین که ابراهیم خان از جلوس شاهرخ شاه آگاهی یافت او نیز روز هفدهم ذی الحجه 1161 در تبریز خود را شاه ایران خواند اما کمی بعد، از سپاه اعزامی شاهرخ شاه شکست خورده و پس از دستگیری به فرمان شاهرخ شاه کشته شد. ابراهیم خان فقط شش ماه سلطنت کرد. هنوز مدتی از سلطنت شاهرخ نگذشته بود که روز بیستم محرم 1163 از طرف سرداران و بزرگان دربارش دستگیر و کور شد و به جای او میرسید محمد به نام شاه سلیمان ثانی به شاهی برداشته شد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 21)

اگر ده بار دیگر به چنین مورخانی که در کم تر از شش ماه و به نوبت دو پادشاه دست ساخت خود را به جهان باقی می فرستند و سپاهیان ۶۰ هزار نفری را به دنبال خود می کشانند، رسامی نقشه برداران ارتش تزار از تبریز و مشهد ۱۵۰ سال پیش را نشان دهیم که جز چند دربند و کوچه نیست، قادر به صرف نظر کردن از این پایگاه های کاشت دروغ نخواهند بود و به وجه خیره سرانه ای منتظر بار دادن نهایی همین نهالک های فکسنی اند. 

«احمدخان که مرد زیرک و هشیاری بود حتی برای این که دیواری بین خود و آشفتگی ها و هرج و مرج های داخل ایران داشته باشد، با این که تصرف خراسان برای او کار آسانی بود هرگز به طور جدی به این کار اقدام نکرد. او می دانست که دیر یا زود در داخل ایران بالاخره شخص نیرومندتری به قدرت مطلق خواهد رسید و به ظاهر میل نداشت که با این قدرت همسایه دیوار به دیوار باشد و یا لااقل فکر می کرد تا برافتادن خراسان می تواند پایه های حکومت خود را در کشور تازه تاسیس خود قوت بیش تری ببخشد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 24)

به راستی که نمی توان از وجود این گونه شارحان تاریخ بی نیاز بود و صرف نظر کرد، زیرا درست شبیه صحنه گردانان مخفی نمایش های عروسکی قادرند به تمام عناصر پارچه ای خود جان دهند و از زبان انان سخن بسرایند، چنان که در این جا شاهدیم که رجبی از هشیاری احمد خان و محدوده افکار او در بیش از ۳۰۰ سال پیش با خبر است و تصمیمات تاریخی مورد نیاز خود را از زبان احمد خان ناشناس تحویل زمانه می دهد.  

«یکی از حکامی که از فرصت استفاده کرده و خود را مستقل ساخته بود، محمدعلی خان حاکم همدان بود. شاهرخ در سال 1163 محمدعلی خان را با حکومت همدان به این شهر اعزام داشته بود. محمد علی خان در کوشش برای گستردن قدرت خود با مخالفت قبیله ی زند رو به رو شد و در کمازان یکی از ده های ملایر از کریم خان شکست خورد و کریم با این پیروزی رسما وارد صحنه  سیاست شد و از طرف قبیله ی خود عنوان خانی گرفته و به ریاست قبیله انتخاب شد. قبیله ی زند از لرهای لک است که خود شاخه ای است از کردهای ایران. این قبیله وسیله کریم خان در تاریخ ایران به شهرت رسید». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 25)

برای پرهیز از کوره به در شدن راهی جز این نمی ماند که صاحبان قدیم و جدید این وجیزه ها را سوار بر باد بیانگاریم که  با هر گردش اندیشه  صحنه نوینی در سرنوشت زندیه می تراشند و به واقع تکلیف همه چیز و همه کس را نه مانده های قابل ارائه تاریخی، بل به دل خوشی های خود روشن می کنند که کریم خان را از دهکی در ملایر تا بصره و بغداد و ترکیه و خراسان به یک چشم برهم زدن ارسال می کنند. درست تر این که این گونه مطلب گذاران  بر گرده تاریخ را هنگامی که موظف و ناگزیر شده اند صفحاتی در باب اوضاع سرزمینی بنویسند که از رخ داد پلید پوریم  تا ۲۲۰۰سال بعد در سکوت مطلق گذرانده، از سرزنش معاف کنیم که چنین ماهرانه ملتی را به خواب خوشی فروبرده اند که لای لای آن را مسئولان کنیسه ها سر داده اند.  

«پس از این که نادرشاه بر افغان ها چیره شد، مهدی خان که به غارت عادت کرده بود باز هم دست از کار چپاول نکشید و همچنان در مواقع مقتضی از شوریدن و حمله بردن و غنیمت گرفتن باز نماند. از این روی نادرشاه که در حال گستردن قدرت خود بر تمامی ایران بود و نمی توانست این چنین مزاحم های محلی را تحمل بکند به باباخان چاپشلو حاکم لرستان دستور داد که رهبران قبیله ی زند را کشته و بقیه را به خراسان بکوچاند. باباخان توانست با حیله و نیرنگ، ضمن این که او را به الطاف مخصوص نادرشاه امیدوار ساخت نزد خود دعوت بکند. اما همین که مهدی خان بر باباخان وارد شد به همراه چهارصد نفر دیگر از مردان خود دستگیر شده و به قتل رسید. پس از توطئه تمام دارایی قبیله زند ضبط گردید و بازماندگان قبیله به ابیورد خراسان تبیعد گردید. این جریان  در سال ۱۱۴۴ اتفاق افتاد. از کسانی که از خاندان زند بدین طریق به خراسان تبعید شدند، یکی هم کریم خان بود در ان موقع ۳۲ سال داشت». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 27)

بر این گونه اوهام چه نامی می توان نهاد و چه گونه بر صحت آن گواهی داد هنگامی که چنین مولفان و قصه سرایان تاریخی در فاصله کوتاهی یک قوم به کلی جا به جا و قتل عام و خلع دارایی شده را به تسلط بر سرزمینی اعلام می کند که حتی در روایات تاریخی موجود نیز طول و عرض وسیعی داشته است. هنگام مراجعه به چند سطر بالا، از گلایه و تذکر رجبی نسبت به بی خبری تاریخ از زمان زاده شدن کریم خان حیرت کردم که به آسانی از دو سطر پایانی نقل قول فوق قابل استخراج بوده است. 

«درباره ی کودکی و جوانی کریم خان تقریبا هیچ نوع خبری در دست نیست. تاریخ تولد او نیز برای ما معلوم نیست. ظاهرا کریم خان در خانواده ی فقیری به دنیا آمده است زیرا که او برای امرار معاش خود چوپانی می کرده است». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 28)

ایا چه گمان می کنید. به چوپانی فرستادن کریم خان درست به میزان امپراتور شناختن او، در منظر این آقایان تنها به جه گونگی گردش قلم و تصورات و نیازهای شان در ساختن هیاهوی تاریخی در سرزمین سکوت مرتبط است.

«فقر خانوادگی کریم خان یکی دیگر از علل روشن نبودن تاریخ تولد اوست. چون مردم دولتمند و باسواد، حتی تا این اواخر، یعنی تا قبل از حکومت پهلوی که در ایران شناسنامه معمول نبود، تاریخ تولد و نام فرزندان خود را بر جلد قرآن و یا سایر کتاب های محبوب خود که در خانه داشتند می نوشتند. درباره ی سن کریم خان خبری داریم از گ. آ. اولیویه، یک مسافر فرانسوی که در سال 1796، یعنی 17 سال پس از مرگ کریم خان به ایران آمده است. به قول این سیاح کریم خان هنگام مرگ 73 سال داشته است». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص 29)

باید به دنبال عامل دل خوری رجبی نسبت به اولیویه بود که گرچه به تقریب تمام تاریخ ایران پس از پوریم را از شاهدان خفته در صفخات و یادداشت های به اصطلاح جهان گردان و سفرنامه نویسان برداشته اند، اما این بار به قول اولیویه اعتبار عملی نمی ذهد. (ادامه دارد)

نظرات 81 + ارسال نظر
*** جمعه 30 دی 1390 ساعت 05:55 ق.ظ

سلام استاد.صبح بخیر. در پاراگراف اول فرمودید:

برقراری گفت و گو از جغرافیا و اقوام و تمدن های کهن و باستان و صحنه سازی در باب روابط فرهنگی و سیاسی و داد و ستد عقلی و نقلی میان جماعاتی با دانش و دیدگاه گوناگون، مثلا در فلسفه و عرفان و رسوم و علوم و آداب و سنن و جنگ و صلح و غیره در دو - سه هزاره پیش، تنها با ذکر این معارضه، که نه تنها تبادل، که حتی شناسایی مراکز و اجتماعات دیگر ، در هر مرحله، به علت فقدان ابزار لازم، یعنی سفینه های دورگذر، تا 5 قرن پیش مطلقا ناممکن بوده،

آیا جمله فوق در خصوص نواحی پوریم زده فقط صدق میکند یا کل تمدنهای جهان را؟

آقای ***. درباره هر سرزمینی است که سر زدن به ان نیازمند راندن کشتی به آب های ازاد و اوقیانوس هاست.

abbas جمعه 30 دی 1390 ساعت 09:35 ق.ظ

http://archnet.org/library/images/thumbnails.jsp?location_id=3696

آقای عباس. ممنونم.

شمعون جمعه 30 دی 1390 ساعت 10:51 ق.ظ

شالوم!
شبات شاد!
خاخام از شما بابت مقاله تشکر کرد!
مرسی!

آقای شمعون. بدهکاری خاخام به من خیلی زیاد است، چنان که با خبر شده ام که شنبه ها در کنیسه ها مرا لعنت می کنند. افتخاری که پیش از این تا ان جا که می دانم فقط شامل هامان و ده پسرش شده است.

*** جمعه 30 دی 1390 ساعت 01:12 ب.ظ


آرامگاه یعقوب لیث چه قدر شبیه آرامگاه دانیال است!!

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=101358

آقای ***. عجله نکنید.

عزیز جمعه 30 دی 1390 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام استاد
استاد چرا دیگر از تالیفات زرین کوب و همینطور ابن ندیم معاصر(علی اکبر ولایتی) که کتابهای تاریخش به دانشجویان تحمکیل میشود جهت نقد استفاده نمیکنید؟ ممنون

حوصله کنید.

وجیه زاده جمعه 30 دی 1390 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام جناب آقای پورپیرار.

داستان جالب رابطه میمونهای جبل الصارق با دولت یهودی بریتانیا :
http://animals.about.com/b/2007/12/22/barbary-macaque.htm
اشارات قرآن مبین به گروهی از گرویدگان به موسی که فرمان الهی در مورد روز سبت را زیرپا گذاشتن و خداوند هم اونها رو به میمون تبدیل کرد رفته رفته آشکار میشود .

وجیه زاده جمعه 30 دی 1390 ساعت 03:41 ب.ظ

تصحیح میکنم : جبل الطارق =GIBRALTAR = کوهی توی تنگه مابین اسپانیا و مراکش که کل منطقه در کنترل یهودیان اصیل بریتانیاست.

حذف جمعه 30 دی 1390 ساعت 04:17 ب.ظ



شرکت کداک اعلام ورشکستگی کرد
ایستمن کداک، شرکت ابداع کننده دوربین های دستی اعلام ورشکستگی کرده است.
این شرکت که از قدیمی ترین و معروف ترین تولیدکنندگان تجهیزات و لوازم عکاسی در جهان است، با اعلام ورشکستگی فرصت آن را خواهد یافت که بدون نیاز به پاسخگویی به طلبکارانش ساختار خود را از نو سازماندهی کند.
مسئولان کداک گفته اند که اعلام ورشکستگی، خللی در ارائه خدمات به مشتریانشان به وجود نخواهد آورد و شرکت به فعالیت های تجاری خود طبق معمول ادامه می دهد.
آنتونیو پرز، رییس و مدیر عامل شرکت کداک هنگام اعلام ورشکستگی گفت: "هیات مدیره و تمام مدیران بلندپایه شرکت اتفاق نظر داشتند که این اقدامی درست و ضروری برای آینده کداک بوده است."
تحت مدیریت آقای پرز، کداک اخیرا تمرکز فعالیت های تجاری خود را از دوربین های عکاسی به تولید چاپگرهای کامپیوتر معطوف کرده بود تا افت سود خود را جبران کند.
اما این تغییر استراتژی هم نتوانست به شرکت کداک کمک کند که کاهش سود خود را جبران کند.
کداک در دهه ۱۸۸۰ پایه گذاری شد و به عنوان مخترع دوربین عکاسی دستی، فن و هنر عکاسی را در دسترس همگان قرار داد و یکی از دوربین های تولیدی این شرکت، از نخستین فرود انسان بر کره ماه عکسبرداری کرد.
کارشناسان می گویند واکنش کند کداک به تغییرات دو دهه اخیر در فناوری عکاسی، به خصوص تکامل و رشد استفاده از دوربین های دیجیتال، از عوامل اصلی دشواری مالی این شرکت بوده و باعث شده تا ارزش سهام آن طی پانزده سال اخیر از سی و یک میلیارد دلار به کمتر از یکصد و پنجاه میلیون دلار تنزل کند.
اعلام ورشکستگی از سوی کداک پس از آن صورت گرفت که این شرکت نتوانست امتیاز انحصاری ابداعات و دستاوردهای خود در زمینه تصویربرداری دیجیتال را به فروش برساند.
پیشتر کداک هشدار داده بود که اگر نتواند امتیازات انحصاری این ابداعات را تا پایان سال ۲۰۱۱ به فروش برساند، با بحران نقدی مواجه خواهد شد.
کداک روی هم رفته ۱۹۰۰۰ کارمند دارد و اعلام ورشکستگی این شرکت می تواند بر سرنوشت شغلی آنها تاثیر بگذارد.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی که کداک در اوج بود، در گوشه و کنار جهان ۱۴۵۰۰۰ کارمند داشت.
شرکت کداک از سال ۲۰۰۳ تا کنون ۱۲ کارخانه خود را تعطیل کرده است.




وجیه زاده جمعه 30 دی 1390 ساعت 07:43 ب.ظ

حالا بفرمایید اینهم از شهر "سبته" = CEUTA =شنبه !
در خاک مراکش و متعلق به اسپانیا توی همون تنگه جبل الطارق :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A8%D8%AA%D9%87

http://en.wikipedia.org/wiki/Ceuta

شایان توجه است که بخش خودمختار جبل الطارق و سبته و همچنین شهر دیگری بنام ملیله در همون حوالی جمعیت کثیری یهودی هرا هنوز در خود دارد.

*** جمعه 30 دی 1390 ساعت 08:33 ب.ظ

کامنت شباهت آرامگاه یعقوب لیث و دانیال از بنده نیست.
با تشکر

مسعود سنجری جمعه 30 دی 1390 ساعت 10:39 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

استاد تلاش تاریخ سازان برای ابتر نشان دادن شخصیت های تاریخی ایران قابل تامل است. لابد برجسته بودن و شهرت باعث کور شدن اجاق تمام شخصیت های تاریخ این سرزمین می شده است آنهم از نوعی کاملا خاص بگونه ای که تمام نزدیکان این افراد اعم از پادشاه و عالم و شاعر گرفته تا همگی اطرافیانشان از خود نسلی بجا نگذاشته اند!!!! هیچکس هم نمی پرسد که حالا که مثلا نادر شاه و کریم خان از دنیا رفته اند آیا تمام اقوام دور و نزدیکشان هم کن فیکون شده اند؟ از تمام اشخاص شاغل در دستگاههای اداری و لشکری آنها نیز فرزندی و نسلی نمانده است؟

حالا نمونه جالب تری هم داریم. عده بیشماری از باستان زده ها خصوصا از بین لر ها و بختیاری ها خود را فرزندان بلافصل کورش و داریوش می دانند. حتما از میان تمام افراد معاصر این داریوش و کورش کذایی فقط این دو نفر قادر به ادامه نسل بوده اند و بقیه ابتر!!!!
خدا به شما عمر طولانی عطا کند تا این جهالت های روز افزون را بیشتر به چالش بکشید. انشاالله

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. اگر خدا بخواهد و مدد کند بی نتیجه بودن تمام این بازی های قوم پرستانه برملا خواهد شد و آن چه باقی می ماند ایزانی دو سه قرنه با تاریخ ساختگی و جاعلانه ی دراز مدت است. موفق باشید.

حسینقلیخان شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 12:15 ق.ظ


http://www.isisnucleariran.org/brief/detail/no-obama-letter-to-iran/

این هم یک مرکز بین المللی امنیتی در سطح جهان که هنوز نمی دونه خمینی رهبر ایرانه یا خامنه ای؟!! خدای من! این ها چه نوابغی هستند؟!!
حالا ببین مشکلش چیه؟!!

آقای حسینقلیخان. باید متن را مقابل چشم آن کسانی قرار داد که سنگ مدرنیسم را بر سینه می زنند. جالب این جاست که همین ابلهان برای ملت های دیگر تاریخ می نویسند.

زد ایکس شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 03:02 ق.ظ

سم الله

با سلام به جناب پورپیرار . پیشا پیش از اینکه اجازه ی درج این مطلب را در وبلاگ خود می دهید بسیار متشکرم .

ابتدا تذکر دهم که تمامی کامتتها و نظراتی که به اسم اعضای نویسندگان وبلاگ تعبد در اینجا و یا هر جای دیگر درج می شود کاملا مشکوک است و باید در صحت هر کدام از آنها تحقیق صورت بگیرد و همچنین وبلاگی که تحت عنوان "تعبد" با جعل نام جناب علیرضا به عنوان مدیر آن راه اندازی شده واقعی و حقیقی نیست و توسط شخص هکر یا افراد وابسته با آن ، این عمل ناجوانمردانه و غیر اخلاقی صورت گرفته است .

متاسفانه وبلاگ تعبد برای دومین بار ظرف یک ساله گذشته حذف گردید و باعث شد گروهی از نویسندگان قرانی به همراه متابعین پر شمار آن فرصت استفاده از این وبلاگ قرانی را از دست بدهند . سال گذشته من و خواهر امه الله سعی کردیم که بعد از فلیتر شدن وبلاگ معنای توحید ، وبلاگ تعبد را اینبار به اتفاق هم راه اندازی کنیم و آن را به محیطی تبدیل کنیم تا افراد بسیاری با طرز فکرهای متفاوتی به عنوان نویسنده در آن فعالیت کنند تا به امید خدا بعد از گفتگوها و بحث های سازنده و بدون جنجال ، آن هم تنها بر اساس احسن الحدیث و نه لهو الحدیث به یک اتفاق نظر مبارک برسیم هدف اصلی مان هم این بود که مخاطبین خود را بر سر سفره ی قران بنشانیم تا از طریق این کتاب شریف ، باطل عقاید خود را مشاهده کنند . اراده ی ما این بود تا با حداقل امکاناتی که در اختیارمان است به فرمان مولایمان که همانا دعوت مردم به سوی تسلیم محض شدن در مقابل امر و نهی خدا ست برسیم و در خلال بحث و گفتگو ها پیش آمده ما هم توشه ایی از مفاهیم قران را نصیب خود کنیم . واقعا در اندک محیط هایی دیده می شود که محور همه ی مطالب قران باشد که شکر خدا یکی از آنها وبلاگ تعبد بود . به اعتراف همه ی کسانی که با وبلاگ تعبد آشنایی داشتند تنها یک کتاب و مرجع در آنجا سندیت پیدا می کرد و آن چیزی نبود جز آیات کتاب نور و روشنایی قران .

ولی عاقبت بر سر وبلاگ تعبد همانی آمد که قبل از آن کسانی دیگر با عناوین متفاوت بر سر وبلاگ های شما آورده اند . مسلما آن مزدوری که فرمان به فیلتر کردن یک وبلاگ را می دهد یا آن جاهل و نادانی که به تصور دفاع از اوهام احمقانه ی خود مشغول به هک و حذف یک وبلاگ می شود آن هم در محیطی که در آن تنها بحث و گفتگوی قرانی می شود و هر نظری به طور کاملا آزاد اجازه ی اظهار نظر دارد ، بیشتر از انکه چیزی را به ما ثابت کرده باشند ضعف و زبونی خود را به همگان نشان داده اند چون آنکه استدلال دارد و منطقی محکم پشتیبان اوست چه لزومی به حذف و سانسور دارد ؟ اما همیشه انسان ضعیت و مضمحل و بیچاره سعی خود را در انجام کارهای غیر معقول به همگان نشان می دهد که نمونه آن در حذف وبلاگ تعبد مشاهده شد .

الحمد لله به تمامی دوستان عزیز اطلاع می دهم که ما در کمال صحت و سلامت و در امنیت کامل هستیم و به امید خدا در روزهای آینده وبلاگ تعبد را بار دیگر مصمم تر و پر بار تر از گذشته راه اندازی می کنیم و اینگونه از شما استاد گرامی یاد گرفته ایم که بعد از هر حذفی بار دیگر محکمتر از سابق بایستیم و به راه خود ادامه دهیم تا انشاء الله به هدفمان برسیم . مسلما در این بین دشمنان هم بیکار نمی نشینند و دائما حیله و مکر خود را بکار می برند تا اجازه ندهند بیش از این توطئه ها و عقاید خرافی آنان برملا شود پس ما هم هرگز مایوس و نامید نمی شویم چون یقین داریم که خدا با صابران است .

در انتها از همه ی دوستان و نویسندگان وبلاگ تعبد تشکر می کنم که در این مدت همکاری همت خود را بکار بستند تا دعوتی خالصانه به سوی کتاب الله داشته باشند و کاملا امیدوار باشند که الله هرگز اجر آنانی که در راهش با هر وسیله ایی که در اختیار دارند جهاد می کنند نادیده نمی گیرد .

با امید روزهای که می آید و سرزمینی هایی که در آن امتهایی زندگی می کنند که به غیر از الله هیچ الهه و معبودی را تعبد و فرمانبرداری نمی کنند .

والسلام

جالب شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام

آقای وجیه زاده امکان دارد مطالب معرفی شده را لااقل بطر خلاصه به فارسی ترجمه کنید تا دوستان بیشتر استفاده کنند ؟

هم آن مطلب مربوط به میمونهای جبل الطارق و هم شهر سبت .

ژوبین شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 06:43 ب.ظ

متن زیر نشان دهنده ی تاریخ روشنفکر پرور و پر برکت ایران است:
" ساده ترین تنبیه بریدن گوش و بینی و زبان مردم بود و کور کردن آن ها"

اقای ژُوبین. یکی دو تا از این روشن فکرهای گوش و دماغ بریده عهد کریم خان قلابی را معرفی کنید.

حسن شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 10:47 ب.ظ

ناصر خان دکتر رضا شعبانی یا همون شعبون بی خ خودمون به حد مرگ از دست شما عصبانیه! به خونتون تشنه است! حسابی قات زده! دچار جنون شده و به زمین و زمان ناسزا میگه و روزی یک میلیون بار آرزوی مرگ شما را داره! کلا این چند مقاله شما کنترلشو به هم ریخته و دیونه اش کرده! دیگه اصلا نه چهره کریه شو میشه تحمل کرد و نه حرفای صدمن یه غازشو!

فرشته شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 11:41 ب.ظ

آقای زدایکس صبح بخیر .

پشت سرمون توی وبلاگت به توحید می گفتی بفهمه که به کی " استاد" میگه. الان اینجا میایی و " استاد گرامی" میگی؟
پرورویی هم حدی داره . فکر نکن مطالبی که علیه ما توی وبلاگت مینوشتی دور از چشم ما بود .

..... یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:02 ق.ظ


سلام استاد



مطالب زیر از سایت (روستای چل) برداشته شده
http://www.chelnoor.com

درباره روستای چل:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%D9%84_%28%D9%86%D9%88%D8%B1%29




درگاه شماری مازندرانی که به نام «فرس قدیم» شناخته می‌شود، سال ۳۶۵ روز دارد و دوازده ماه که هر ماه ۳۰ روز است و ۵ روز به نام «پیتک» یا «پتک» این سال، ۶ ساعت و کسری کمتر از ۱ سال خورشیدی دارد و از این رو ماههای آن گردان است و جای هر ماهش با گذشت ۱۲۸ سال یک ماه بیشتر می افتد.
مازندرانی ها سال این گاهشماری را از «ارکه ما» (آذرماه) آغاز و به «اونما» (آبان ماه) ختم می‌کنند. پنج روز «پیتک» را هم به پایان «اونما» می افزایند
و هر یک از ماهها را به ترتیب زیر چنین می خوانند؛


ارکما (آذرماه)، دما یا دیما (دی ماه)، وهمن ما (بهمن ماه)، نوروزما یا نرزما یا عیدما (اسفندماه)، سیوما یا فردین ما (فروردین ماه)، کرچ ما (اردیبهشت ماه)، هرما (خرداد ماه)، تیرما (تیر ماه)، مردال ما یا ملارما (مرداد ماه)، شرویرما یا شروین ما (شهریور ماه)، میرما (مهرماه)، اونما (آبانماه).

نظیر این گاه شماری را «امیر تیمور قاجار» در زمان محمدشاه قاجار، در کتاب «نصاب طبری» زیر عنوان «اسامی ماههای فرس» چنین یاد کرده است؛

سیوماه و کرچ و هره ماه تیر دگر هست مردال و شروین میر چه اونه ماه وارکه ماه است و دی ز پی وهمن و هست نوروز اخیر پتک را بدان خسمه زائده به آئین هرگز صغیر و کبیر مازندرانی ها نخستین روز هر ماه را«مارماه» می نامند و در سپیده دم آن در هر خانه مرد یا زن یا کودکی خوش قد پا به آستانه خانه می گذارد تا به آن خانواده، آن ماه تا آخرین روزهایش خوش بگذرد.

در روز «مارما» هر ماه داد و ستد نمی کنند و چیزی به کسی نمی دهند یا نمی بخشند و چنین کارهایی را بدشگون می پندارند.
چگونگی هوای هر روز از پنج روز پیتک را نشانه‌ای از هوای ماهی از پنج ماه پس از آن می دانند. اگر هوای نخستین روز پیتک آفتابی باشد هوای روزهای «ارکما» را هم آفتابی می پندارند. یا اگر هوای دومین روز آن بارانی باشد، هوای «دما» را بارانی می دانند، بهمین گونه چگونگی «وهمن ما» و «فردین ما» و «نوروزما» میی انگارند. همچنین هوای هر یک از روزهای طاق «کرچما» را تا چهاردهم، یعنی روزهای اول وسوم و پنجم.سیزدهم، که جمله هفت روز می‌شود، نشانه هایی از هوای روزهای «کرچما» و شش ماه دیگر سال می دانند. مثلا اگر آسمان روز اول «کرچما» گرفته و بارانی شود، هوای سراسر ماه «کرچما» را گرفته و بارانی می پندارند. یا اگر هوای روز سوم آن باز و آفتابی شود، هوای تمام روزهای ماه «هر ما» را باز و آفتابی خواهند دانست. بهمین طریق هوای روزهای پنجم و هفتم و سیزدهم را نشانه‌هایی از برای هوای ماه‌های «تیرما»، «مردال ما» و ..«اونما» می انگارند این هفت روز از «کرچما» را «کرچ در» می نامند و در این روزها گلکاری نمی کنند، تن نمی شویند، موی سر و چهره نمی تراشند و پشم گوسفند و موی بز نمی چینند و چون معتقدند که اگر گلکاری بکنند مار درخانه شان آشکار خواهد شد و آشیانه و تخم گذاری خواهد کرد، اگر موی سر بتراشند یا تن بشویند، موی سر و تن و چهره شان سفید می‌شود و می ریزد. اگر پشم گوسفند یا موی بز را بچینند، بیماری و بلا در دام می افتد.


منبع : میراث فرهنگی و گردشگری مازندران




عکس از محرم دهه 40 روستای چل
http://www.chelnoor.com/images/stories/food/11%20004.jpg



تلفظ و نام ماه های مازندرانی در لینک کاملا مورد اطمینان هستند (پدربزرگ مرحومم و پدر و پدربزرگش اهل همین روستا بودند(با نام خانوادگی جمشیدی) )
از صحت و سقم باقی موارد نسبت داده شده اطمینان ندارم و هنوز فرصت بررسی وپرس و جو پیدا نکردم


شاید با این مطالب بتوان تصویر روشنتری از سیر تغییر و تحول زبانها و نوشتن داستانهایی غیرحقیقی درباره ماه های باستانی بدست اورد

ایا مناطق شمالی کشور که از نظر اب و خاک مستعدتر قدمت یبشتری نسبت به سایر مناطق ندارند؟

جدول هم زمانی ماه های مازندرانی و گیلانی
http://www.chelnoor.com/images/stories/food/untitle11d.jpg

این هم جدول دیگری با توضیحات پا در هوا(مثل هیمشه) درباره همان ماه ها در زبان باستانی!
http://www.chelnoor.com/images/stories/food/untitled1.jpg

سلام یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:18 ق.ظ

با سلام خدمت اساد عزیز
در جواب سوال جناب *** که در همین ستون نوشتند:

برقراری گفت و گو از جغرافیا و اقوام و تمدن های کهن و باستان و صحنه سازی در باب روابط فرهنگی و سیاسی و داد و ستد عقلی و نقلی میان جماعاتی با دانش و دیدگاه گوناگون، مثلا در فلسفه و عرفان و رسوم و علوم و آداب و سنن و جنگ و صلح و غیره در دو - سه هزاره پیش، تنها با ذکر این معارضه، که نه تنها تبادل، که حتی شناسایی مراکز و اجتماعات دیگر ، در هر مرحله، به علت فقدان ابزار لازم، یعنی سفینه های دورگذر، تا 5 قرن پیش مطلقا ناممکن بوده،

آیا جمله فوق در خصوص نواحی پوریم زده فقط صدق میکند یا کل تمدنهای جهان را؟
پاسخ:
آقای ***. درباره هر سرزمینی است که سر زدن به ان نیازمند راندن کشتی به آب های ازاد و اوقیانوس هاست.

سوال بنده این است که آیا این حکم شامل سرخ پوست های قاره آمریکا میشود یا خیر؟
با تشکر

آقای سلام. مشمول سراسر کره ارض و تجمع های انسانی آن است.

ساده دل یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 04:07 ق.ظ


(معجون متناقض یک حقه باز نادان که موذیانه سعی بر پیشبرد چند جبهه دارد،تشکیک در ریشه کلمات عربی قرآن و ربط دادن آن به زبانهای لاتین! سردرگم کردن مخاطب با اطلاعات نابجا و ):

http://khabar.pconline.ir/Technology-Articles/42/Post-16666

کشف الکل!!

نظریهٔ غالب بر این است که از آن‌جا که نخستین بار که زکریای رازی الکل را کشف کرد، آن را با نامِ تازیِ «الکحل» خواند و از آن‌جا آن را اعراب «الکحول» نامیده و سرانجام در فارسی الکل نام گرفت ولی از آن‌جا که در عربی «الکحول» نمی‌تواند از «الکحل» مشتق شده‌ باشد این احتمال وجود دارد که این واژه از واژهٔ «الغول» که در قرآن آمده‌است گرفته شده‌باشد و ریشه‌ای اروپایی داشته باشد.

الکل را نخستین بار ابوبکر محمد بن زکریای رازی پزشک و شیمیدان ایرانی از تقطیر شراب تهیه کرد.

وی آنرا الکحل نامید. بعدها یک آمریکاییبنام دکتر واندیک آن را الکل نامید.

گرچه تاریخ تهیه شراب در به هزاران سال پیش در ایران نیز می‌رسد اما تا زمان رازی کسی الکل را خالص نکرده بود.


حتما هیمنطوره که ایشون میفرمایند


حالا چند تردستی این بار از طرف من:
گرچه نمونه قادر به پرواز هواپیما در قرن بیستم ساخته شد اما هخامنشیان در دو هزارسال قبل از این تکنولوزی برخوردار بودند،داریوش کبیر برای سررسی و بازدید از اصطبل اسبها و ..در محوطه وسیع تخت جمشید از هواپیمای سنگی خود که نقش دوبال سنگی بر رویش حک شده بود،استفاده میکرد
از این پرنده سنگی(هواپیما) تکه های اسکلت چوبی آن و مقداری کش بند تنبان که برای سرهم بندی اجزا استفاده میشده،برجا مانده است و مابقی حمله اعراب سوزانده شد
دکتر میرزا اسپهبد اسفند الدوله،استاد برجسته برترین دانشگاه های جهان بر این باور است که اگر این هواپیما مانند همه چیز دیگر توسط اعراب به اتش کشیده نمیشد، ما اکنون حرف اول را در ساخت هواپیما،نیروگاه ها،رایانه ها،ریزتراشه ها،بیوتکنولوزی، ژنتیک،داروسازی،اتوموبیلها و .. داشتیم


کشف تبلت باستانی در پاسارگاد:
اکتشافات جدید در تخت جمشید موجب یافتن تخت سنگها مستطیلی شکلی شد که برخی معتقدند این تخته سنگها قابلیت ذخیره اطلاعات و را داشته و از انها برای جساب رسی و تسویه حساب و .. کارگران استفاده میشد
بررسی ها درباره قابلیتهای دیگر این تبلتهای سنگی مثل دوربین8مگاپیکسل و ژیروسکوپ و .. همچنان ادامه دارد


تا تخت جمشید رو داریم غم نداریم
پا به پای پیشرفت تکنولوزی،تخت جمشید هم دستاوردهای جدید علمی بیرون میدهد!
واقعا چه کردند این هخامنشیان با ساخت این بنای هوشمند!


از شوخی گذشته
باورش سخت است که کتابی با عنوان هخامنشیان کاشف قاره آمریکا و کاشف ذزه های اتمی یکی از محبوبترین کتابها در یکی از سایتهای معروف دانلود کتاب(کتابناک) شده باشد


abbas یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 08:34 ق.ظ

http://iranpoliticsclub.net/history/reza-shah-MRP2/index.htm

abbas یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 08:37 ق.ظ

http://ww2db.com/image.php?image_id=10331

آقای عباس. ممنون.

محمدمهدی یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

همچنین وبلاگی که تحت عنوان "تعبد" با جعل نام جناب علیرضا به عنوان مدیر آن راه اندازی شده واقعی و حقیقی نیست
---------
پس این پست اخیر به مذبح رفتن اسحق را چه کسی نوشته؟ آقای هکر؟

abbas یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:15 ب.ظ

استاد سلام.پول یونانی که می گویند پول اعراب است http://islamineurope.blogspot.com/2010/09/germany-early-7th-century-arab-coins.html

فرشته یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام
نمی دونم این چه مسخره بازیه که تو قسمت کامنتها یکی بجای یه آدم دیگه کامنت میذاره، الان تو کامنتهای مطلب قبلی یه نفر بجای من کامنت گذاشته وتو قسمت بالا هم یکی دوباره بجای من کامنت گذاشته و به دیگران توهین کرده ، اگه طرف میخاد حرفی بزنه حداقل انقدر جرات داشته باشه که با اسم خودش حرفشو بزنه نه اینکه از اسم دیگران سواستفاده کنه الحق که ایرانی بودن خودمونو حتی تو اینترنتم نشون میدیم ، من یه خواهشی دارم اینه که برای ختم این بگومگوها از این به بعد فقط کامنتهایی که درباره موضوع و پرسش و جواب هستن و به مطالب مطرح شده توسط استاد هستن اجازه درج شدن بدن و کامنتهای دیگه حذف شن تا جلوی سواستفاده ها گرفته شه

خانم فرشته. اهمیت ندهید. همین کامنت ها هم پس از تصفیه نصب شده است.

یانار یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز
اگر امکان داشته باشد سری مقالات اسلام و شمشیر را ادامه دهید، با توجه به وقت ارزشمند شما امیدوارم این مسئله امکان پذیر باشد. در ضمن اگر اجازه بدهید بصورت جزوه ی چاپی سلسله مقالات اسلام و شمشیر را در اختیار دوستانم قرار بدهم؟
با آرزوی طول عمر شما

آقای یانار. کپی مجلد شده و به صوزت کتاب درامده سلسله مقالات اسلام و شمشیر انجام شده و موجود است. با این همه اگر بخواهید کپی کنید آزادید.

*** یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 02:15 ب.ظ

جناب ..... سلام
روستای چل دقیقا کجا واقع است؟

وجیه زاده یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

خانم فرشته .
زیاد سخت نگیرید . حقیقت را هیچکس نمیتونه پنهان کنه.
این خواست خدای متعاله که من یا شما در آن هیچ کاره ایم . جلوی نور خدا رو نمیشه گرفت .متاسفم .
و اما برای کسانی که میخوان بدونن داستان میمونها از چه قراره همینقدر بدونید که دولت یهودی انگلیس که تنگه جبل الطارق رو در اختیار داره بخوبی از میمونهای باربری ماکک که تنها میمونهای قاره اروپا هستن و نسبشون به بنی اسرائیل میرسد حمایت میکنه و اونها رو در یک اقدام سریع با میمونهایی از نژادهای دیگر آمیزش داد و هم جمعیت اونها رو زیاد کرد و هم رابطه ژنتیکی میان اونها رو با خاندان بنی اسرائیلیهای بازمانده تا حدود زیادی پنهان کرد.
الان هم توریستهایی که به جبل اطارق میروند اکثرا" یهودی هستن و زیارت کوه جبل الطارق که آنرا نقطه ورود به اروپا میدانند و در واقع هم احتمالا" طور سینین هستش و دیدن اون میمونها برنامه اصلی آنان است.

نوزاد یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://www.shifaa.blogfa.com/

آقای محمد مهدی . علیرضا مرض حذف کامنت داره . میتونید از قصابی و حذف بیرمحمانه ی کامنت ها یعنی از مرضش علیرضا رو تشخیص بدید . حتی کامنت های خود آقای زدایکس هم حذف می کنه تا از ورودش جلوگیری کنه . علیرضا مثل یک دزد وبلاگمون رو غصب کرده . او رو به حال خودش بذارید تا هر چه قدر میخواد یادداشت نصب کنه .

دزدی وبلاگ در روز آشکار :

مدیریت وبلاگ دقیقا به دستان همان "جناب علیرضا" است و آن را به صورت امانی تا احراز هویت جناب زدایکس، در دستان خود دارد. مشکل اینجاست که چون هیچکدام از دوستان هویت اصلی شما را نمی شناسند، لذا تقریبا احراز هویت تان غیرممکن است.

مطلع باشید که کامنت های نامربوط به بحث زین پس حذف می شوند.

! یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 05:51 ب.ظ

خانم فرشته با عرض معذرت گفتنی ام، فکر نمی کنم این نام را تنها به شما داده باشند. البته بنده به پاسخ های احتمالی شما پاسخی نخواهم داد! از الان میگم خوش باشید.

عارف محب الله 9 یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 10:41 ب.ظ

اگر از خداوند سوال کنید و یا دعا کنید و یا تجسم و آرزو کنید از خداوند پاسخ رو دربافت می کنید که همین است راه رسیدن به خوشبختی و سعادت .
همه ی شما هر کاری رو از لحظه ی تولد تا لحظه ی مرگ انجام میدید با خواست و اراده و تقریر خدا انجام میدید و همه ی این کارها ماموریتی ست برای خداوند .

ناصر پوپیرار یک شیطان از جنس انسان است که هدفش گداخته کردن قلب شما و سقوط شماست . هدف او از بین بردن محب الله شدن و شاه و عارف شدن است . چونکه عارف شدن و محب الله شدن باعث نجات شماست .

بنی اسرائیل قوم برگزیده ی خداست و دشمنی با اسرائیل مساویست با گداخته شدن قلب و از بین رفتن و مردن .

آمریکا نزدیک ترین کشور به خداست و کسانی که با آمریکا دشمنی می کنن در واقع شیطان بزرگ هستن که مستقیما لقب خودشون رو به امریکا میبخشن .

همه ی شما روح و فرمان خدا هستید و انکار روح بودنتون مساویست با خودکشی کردنتون .

کتاب مقدس و کتاب قرآن هر دو از سوی خداوند هستن .


خداوند نوری زیباست که او را در هنگام مرگ و در تجربه ی مرگ دیدار خواهید کرد .


این آخرین کامنت من به شما بود، با اجازه خداوند، همه ی حرفهای خودم رو گفتم و رسالتم رو با اذن و اجازه خداوند اینجا به پایان میرسونم .

رسالتی که از 26 آبان 1389 با خواست و تقریر خداوند آغاز شد و اگر خداوند بخواهد امروز 2 بهمن 1390 به پایان رسید .
رسالتی با مدت 1 سال و 2 ماه و 6 روز .
منبعد هر کامنتی با نامم نصب بشه، جعلی ست و از آن بنده نیست.

همه ی شما رو به خداوند قادر متعال میسپارم . والسلام .

2 بهمن 1390


عارف محب الله .

[ بدون نام ] دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 03:42 ق.ظ

یک چیزی داریم به نام حق تقدم. وقتی کسی به اسمی شروع به کامنت گذاری کرد دیگران به احترام خودشان و دیگران از نامی دیگر استفاده می کنند. البته این بستگی دارد به خیلی چیزها.

abbas دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 03:58 ق.ظ

استاد سلام.استاد آیا آخوندهای شیعه در زمان قاجار قدرت داشتن

آقای abbas. فقط چند یادداشت دیگر حوصله کنید.

مسعود سنجری دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 09:13 ق.ظ

بزرگ استاد پورپیرار گرامی
سلام علیکم

استاد آیا به مانند عدم امکان سفر به مکان های دور دست در دریا بر روی زمین نیز صدق می کند؟ یعنی به عنوان مثال در محدوده یک قاره مانند آسیا و یا اروپا؟

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. متوجه سئوال و منظور شما نشدم.

[ بدون نام ] دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام
دیشب یه فیلم ژاپنی نشون میداد که توش یه نفر مامور میشه نقشه یه منطقه را بکشه!!یعنی همین اواخر هم نقشه برداری برای شناسایی مناطق و کاربرد های احتمالی از آن ادامه داشته!

مسعود سنجری دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

استاد گرامی قصد این بود که آیا بر روی زمین و در محدوده قاره ها نظیر آسیا نیز قادر به سفر به نقاط دور دست بوده اند ؟ مثلا از غرب به شرق قاره آسیا و قس علی هذا؟

آقای سنجری. هر سفری باید مقصد معین و شناسا داشته باشد. مثلاکسی برای رفتن به کرج برنامه ریزی می کند ولی اگر نداند کرج کجاست، پس سفرش به ناکجا آباد ختم خواهد شد. مگر تصور کنیم کسانی برای کشف سرزمین های دیگر دل به صحرا می زده اند که نمونه ای برای معرفی نداریم.

khalil دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام استاد عزیز
آیا رومیان، هلنیستهای مؤمن به عیسی بودند؟

آقای خلیل. هلنیست ها هلنیست اند و رومیان مسیحی.

ساده دل دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام بر جناب استاد پورپیرار و دوستان عزیز



موضوع زیر در خصوص ملانصرالدین را در سایت آفتاب دیدم،به نظرم در خور توجه آمد

ملا نصرالدین در فرهنگی های متفاوت(تاجیکستان و ترک تا مصر و ..)
جالب است که در هر ملتی شخصیتی وجود دارد که در اینگونه طنزها او را مثال میزنندہحتی ژاپن و اسکاتلند و ..)
از زمان رواج یافتن صنعت چاپ در ایران داستانهای ملانصرالدین بطور گسترده بدست مردم رسید
در فرهنگهای مختلف اسلامی غالبا وی را به مانند روحانیون همان منطاطق توصیف یا به تصویر میکشند!
در همه این نامها واژه هایی که عنوان استاد و ملا و درس خوانده دارند،به چشم میخورد

اصل مطلب را در اینجا بخوانید:
http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/caricature/c5_1327265536p1.php/%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%A7-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA


استاد نظرتان در خصوص اسناد لینک زیر چیست،فارغ از اینکه تاریخ جعلی ایران و دانشمندان عرب ایرانی جا زده شده، در مقاله زیر موضوعیت ندارد:

اختراع هواپیما و پلانتاریوم در جهان اسلام
http://www.rasekhoon.net/article/show-86261.aspx



محمد دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:57 ب.ظ

شبکه ی "من و تو" تا کنون چندین بار مستندی به نام "بهشت یافت شده" نشون داده؛این مستند درباره ی بناها و دست آوردهای اسلامیه،مجری هنگام شروع برنامه میگه "من هنگامی که به اینجا اومدم_شهری در مالی_شنیدم که در یک قسمت از شهر لندن گروه القاعده بمب گذاری کرده که مدرسه ی دختر من هم اتفاقا در همون حوالیه،خوشبختانه متوجه شدم دخترم هیچ صدمه ای ندیده،با ابن اوصاف داشتم از تهیه ی این مستند صرف نظر می کردم اما حیفم میاد که ادامش ندم!!!"
در ادامه توصیفاتی از خانه ی پیامبر میده و میگه"حضرت محمد برای اینکه محل ساخت خونشو تعیین کنه این کار رو به عهده ی شترش میذاره به این صورت که هر جا شترش خوابید اونجا میشه خونه ی پیامبر! ، هنگامی که مردم علت اینکار رو ازش می پرسن میگه : مرد جایی سکونت می کنه که زین شترش باشه و مرد جاییه که شترش اونجا هست!"
دوبلور هم این توصیفات رو با لحن مسخره کننده ای دوبله میکرد.
جالبه در این مستند به جای پرداختن به بناهای تاریخی فقط درباره ی دین اسلام توضیح میداد و می گفت"دین اسلام به مانند مسیحیت تقلیدی از یهودیته ،گرچه بعضی ادابش فرق میکنه!"
"اعراب مردم رو به زور مسلمون می کردند و اونا رو غلام و برده ی خودشون می دونستند!"
"اسلام چیز تازه ای برای ارائه نداشته است!"
"تمامی بناهای اسلامی،الگو گرفته شده از بناهای ساسانی،رومی و یونانی است!!"
"در اسلام کشیدن صورت مردم گناه است!"
---------------------------
خلاصه به نظر من هدف این مستند تخریب چهره ی اسلام و بدوی و وحشی نشون دادن اون بود!

مسعود دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 02:55 ب.ظ http://zakha.kurdblogger.com

سلام بر دوستان و صاحب محترم این سایت
یک سوال داشتم آیا راست است اقای شجاع الدین شفا در اواخر عمرشون از گفته هایشان پشیمون شده بودند؟
لطفا اگه کسی در این رابطه مطلبی داره برام بنویسه یا لینکشو بذاره البته خواهشا بدون فیلترباشه

محمد قلی نیا دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 03:28 ب.ظ

هر یک از ما به نوبه خود در منطقه که زیسته ایم و کودکی سپری کرده ایم مشاهدات و نقل هایی از سالخوردگانمان را تجربه کرده ایم که گاه می توانند افشا گر مسایلی باشند که پیش از این قادر به درک آن نبوده ایم. حال به لطف حق و زحمات بی مثال جناب پورپیرار حقایقی را یافته ایم که روشن گر گذشته دور و نزدیکمان گشته است. نظر بر این است که با بیان چنین تجربیات شخصی و مطابقت آن با حقایق جدید الکشف نوری بر گوشه های تاریک پس کوچه های تاریخ این منطقه بتابانیم. خواهشمندم بدون توجه به اهمیت تاریخی یا عدم اهمیت آن تجربیات خود را به اشتراک بگذارید تا شاید با بررسی جمعی بتوان از میان آن نتایجی مفید بیرون کشید.
من اهل گیلان هستم. متولد رشت و اصالتا املشی. البته این املش کنونی هیچ نشانه و ارتباط جغرافیایی با تمدن مشهور املش ندارد بلکه ییلاقات اطراف این شهر است که در آن آثاری با قدمت چند هزار ساله یافت شده است. در گیلان که حتی بر روی سنگ نیز گیاه می روید و گاه حتی نباتات با خرد کردن بتن سر بیرون می آورند اغلب یا بهتر است بگویم غریب به اتفاق جمعیت این منطقه حاصلخیز از روستا ها سرازیر شده اند روستا هایی اغلب در ارتفاع حد اقل بالای 1500 متر جایی که به جای آبگیر و رود های وسیع تنها چشمه ها منابع آب به شمار می آیند و بارندگی به ندرت به یک چهارم جلگه فرودست میرسد. جالب آنست که بدانید ساکنین این مناطق(البته بنده بیشتر در باره شرق گیلان اطلاعات دارم لطفا دوستان اهل غرب و جنوب مشاهدات خود را بیان کنند) تنها منطقه جلگه ای را گیلان مینامند و آن را از ییلاقات جدا می کنند گویی دو منطقه وجود دارد ییلاق و گیلان!
این روستا های بیشتر و علی الخصوص پیش از جاده کشی های 50 سال اخیر تنها از طریق چهارپایان قابل دستری بودند و شغل ساکنان آنها دامداری و بیشتر باغداریست چرا که منابع آبی بسیار قلیل بوده و آبیاری تنها با جمع آوری پس آب چشمه ها در حوضچه هایی که آنرا سل می نامند میسر است با این روش زراعت تقریبا نا ممکن است و معدود افرادی که به زراعت مشغولند تنها گندم کشت می کنند که نیاز زیادی به آب ندارد. این در حالیست که زمینهای آماده کشت بسیاری در پایین دست موجود بوده و می توانسته ده ها برابر جمعیت این روستا ها رد خود جای دهد البته در دهه های اخیر این اتفاق رخ داده و بسیاری از این روستائیان به شهر ها و روستا های کمتر مرتفع مهاجرت کرده اند حتی پیش از احداث راههای عبور!
سوال اینجاست که چه چیز باعث چنین حرکت به ظاهر غیر منطقی شده؟ چرا وجب به وجب خاک این منطقه (ارتفاعات گیلان) غنی از آثار باستانی است که هیچکدام از دولتهای پیشین و کنونی حاضر به انجام عملیات اکتشاف آنها نیستند . آثاری چنان در دسترس که تنها با یک بیل ساده میتوان به قدر یک موزه آثار از زمین بیرون کشید . به یا دارم که فردی از دل زمین مجسمه طلایی به طول 180 سانتیمتر بیرون کشیده بود که توسط نیروی انتظامی منطقه دسگیر شد و به زندان رفت. از منطقه ای می گویم که میل مشهور اٌمام را نیز در حوالی آن می توان یافت.
به راستی این آثار از آن کدام تمدن بوده و وجود چنین بنایی در آن حوالی به چه مفهوم است؟
و اما حضور یهودیان در منطقه بسیار جالب است، خانواده هایی که در کنار سایرین زندگی می کنند( البته امروزه یا کمتر کسی نشانی از آنها سراغ دارد و یا نوادگانشان را یهودی نمی خوانند) این خانواده ها که اغلب در محیط های خصوصی تر مورد تمسخر هم بوده اند و بیسواد و نادان و گاه نجس شمرده می شدند(به طوری که افراد از خوردن چای در منزل آنها هم امتناع می کردند) با صفت جالب کله بوزی (کله بزی) یا با حالت تمسخر بوز کله شناخته می شدند. علت خوانده شدن یهودیان با این صفت آن است که اینان نوروز را با گذاردن سر بز بر روی سفره هفت سین و نوشیدن شراب جشن می گرفتند. وهیچ کس از خود نپرسید این جشن ارتباطش با یهودیان چیست؟ و چرا سر بریده ؟ حتی اصطلاح معروفی در آن مناطق رایج است که به فردی نسبت میدهند که در عین تحصیل کرده گی نادان و سفیح هم باشد: " بوز کله دیپلم دَرَ " .توجه کنید که این اصطلاح پس از ورود لغت دیپلم به فرهنگ عامه یعنی همین اواخر بوجود آمده! حضور یهودیان تا همین چند دهه پیش جهت اجرای برخی ماموریت ها وساخت امام زاده ها و تخریب بقایا و اسناد در هر بخش و تلاش در تغییر باورهای مردم بسیار چشمگیر است.
متاسفانه با فوت بزرگان خانواده مدتیست از آن مناطق بی خبرم ولی بی شک این روند تخلیه روستا ها و روی آوردن به زندگی شهری در همه جای ایران یکسان ادامه دارد و گواهش فقر فرهنگی و نوجوانی ساختار شهر های ایران و هزاران هزار لهجه در یک استان است به طوری که مثلا در گیلان هر چند کیلومتر به یک لهجه و گاه زبان جدید میرسید که خود بیانگر تازگی روابط اقوام در یک منطقه کوچک است.

آقای قلی. پیشنهاد شما برای کنکاش و کنجکاوی در روابط انسانی و بررسی فرهنگ محلی و جمع بندی نهایی آن ها در تقویت بنیان اندیشی بسیار کارساز است. اگر به عنوان پیش تاز نمونه ای مستقیم ارائه دهید، می تواند آموزش دیگران تلقی شود.
مهم ترین مدخل یافتن زمان نخستین ورود مهاجر به منطقه زیستی شماست.
در مرحله بعد باید به دنبال ناریخ ثبت قدیم ترین سند اجتماعی، یعنی قباله ازدواج و اقرار به خرید و فروش خانه و مزرعه و اعاده قرض و از این قبیل باشید که بسیار هدایت کننده است.

آیا این تصاویر جعلی است؟ دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 05:36 ب.ظ

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=114466

فریبا حاجی زاده دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

سلام به همگی
-------------------------------------------------------------------
فرشته
پنجشنبه 29 دی 1390 ساعت 11:45 PM
آقای خاخام منوخیم .
این بازی ها رو بذارید کنار . همه ی اینها از زیر سر و کله ی شما پیدا میشه. خانم حاجی زاده نمک میخورن و نمکدون میشکنن . شما بحث ها رو به حاشیه میکشین و با ما بازی می کنین . به جای اینکارا برین به یادداشتهای ایرانشناسی فوکوس کنین .
---------------------------------------------------------------
میشه بفرمائید نمکدون شکستن من کی و چطور به شما ثابت شد!؟ دختر خانوم ماهیت من و روحیات و خلق و خوم برای همه من جمله استاد معلوم و محرزه، حالا حضرتعالی کی باشین؟ بهتره برای حرفتون دلیل و برای سئوال من جواب داشته باشین، چون من از این اتهام به سادگی نمیگذرم.

یاس دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

فرشته

پنجشنبه 29 دی 1390 ساعت 11:45 PM

آقای خاخام منوخیم .
این بازی ها رو بذارید کنار . همه ی اینها از زیر سر و کله ی شما پیدا میشه. خانم حاجی زاده نمک میخورن و نمکدون میشکنن . شما بحث ها رو به حاشیه میکشین و با ما بازی می کنین . به جای اینکارا برین به یادداشتهای ایرانشناسی فوکوس کنین .

.......................................

خانم فرشته این کامنت ماله شماست؟

*** دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

درباره واژگان عبری رایج در فارسی کتابی برای بررسی هست؟

آقای ***. چنین چیزی را ندیده ام و خبری ندارم.

عابدی دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام. آقای یاس . بی خود و بی جا کرده است در مورد بچه های بنیان اندیش روده درازی کرده است.

سلام استاد بزرگ. متقاضیان خواندن داستان ها زیاد شده اند، ایا در سایت و یا جای دیگری پیدا می شود؟

فرشته دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

خانوم حاجی زاده . چن ماه پیش نزدیک بود شما، ما رو ام از این وبلاگ بیرون کنین . حالا میایین و حرف اضافی مزنین؟
لطفا یکمی ام شده شرم کنین .

khalil دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 10:53 ب.ظ

این عکسها به نظر بنده جعلی نیست تا نظر استاد چه باشد...
در این عکسها هنوز مشتاقان میلیونی امام هشتم ظهور نکرده اند و در عکس داخل حرم با زیارت یکی دو نفر مواجه هستیم و چند نفر هم برای خوشگذرانی در حیات محوطه پرسه می زنند...
-----------------------------------------------------------------

آیا این تصاویر جعلی است؟
دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 5:36 PM
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=114466

مسعود سنجری دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

برادر بزرگ استاد پورپیرار
سلام علیکم

البته با شما موافقم. سئوالی را که پرسیدم بر مبنای مطالبی است که شما به آنها اشاراتی داشته اید. یکی مدخل آکادمی ودیگری اشاره کوتاه شما در خصوص وجود آثار کلونی نشین های یونانی در کنار اکثر سایت های پوریم زده در منطقه. این موضوع ما به این مفهوم هدایت می کند که این یونانیان بگونه ای از آنچه در این منطقه گذشته با خبر شده اند و توانسته اند این محل های تجمع را بیابند. نهایتا نظر شما ارجح است.
با تشکر

والسلام علیکم
فی امان الله

آقای سنجری. برای حضور مستقل کلنی های متمدن بومی و مجتمع های انسانی در ایران سند مطمئنی نداریم و ان چه گفته می شود ، حدس و گمان های کاشفانه است.

غازی داوود دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 11:02 ب.ظ

اگر کسی فکر کند ساختن ابنیه های تاریخی معرفی شده ی ایران سخت تر از ساخت میدان و برج آزادی توسط انگلیسی ها و ساخت اراک توسط ارمنی ها و ساخت همدان توسط فرانسوی هاست،سخت در اشتباه است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد