حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

حق و صبر

تاملی در بنیان تاریخ ایران

کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 6

برآمدن مزدم، مقدمه 6

به راستی که گشودن سرفصلی برای عنوان کردن ضرورت بازبینی و تامل در این باب که فرهنگ و دانش و اشنایی انسان با آن چه مجملا مقوله شناخت در علوم انسانی می نامند، سوقاتی است حاصل آن دگرگونی که قریب ۵۰۰ سال پیش، آن زمان که کسانی، لرزان و نامطمئن اما کنجکاو و شجاع، سفینه هایی بادبانی و با مختصر امکانات فنی را به پهنه بس گسترده و ناشناس اوقیانوس ها راندند و اندک اندک آدمی را با محتویات جهان و از جمله مظاهری مندرس از نشانه های تمدن عتیق در آمریکای مرکزی و آفریقا و آسیا آشنا کردند، امری که بی درنگ مورد بهره برداری کنیسه و کلیسا به قصد کنترل جهان جدید و منطبق کردن یافته های نو با صفحات و مطالب تورات و انجیل قرار گرفت. شاه نشین و مکان نخست بهره کشی از این نو نشانه ها را، در شرق میانه مستقر کردند که بازتاب تاریخی آن، می توانست موجب قبول و یا رد صحت متن و اشارات تاریخی تورات، از جمله در ماجرایی شود که یهودیان در ۲۵ قرن قبل، اقوام ساکن شرق میانه را در تصمیم خونین پوریم، قتل عام کرده بودند. تلاش کنیسه در مهار و تفسیر صفحات نوظهور و ناخوانده تاریخ، که از خاک بیرون کشیده می شد، موجب تدوین تالیفاتی از جانب خاخام هایی در لباس و عنوان باستان شناس و کاشف شد تا جهات عدیده جریانات فرهنگی جدید را، به سود قوم خود، مثلا در تاریخ تراشی هایی به قصد تخریب وجهه اسلام تغییر مسیر دهند و با تزریق داستان های شاه نامه ای، به ذهن عامی ترین مردم، در قهوه خانه ها و امروز در کانال های مختلف تلویزیون و نمایش بی توقف چند سنگ نیمه تراش در بنایی نیمه تمام، با نام گذاری تخت جمشید، فارسیان را سرپرست  بلامعارض مردم اقالیمی معرفی کنند که از هند تا مصر و یونان امتداد دارد تا ضمن صورت سازی خصمانه میان اقوام ساکن این حوزه، رد پای قوم یهود در کشتار پوریم را، با اختراع ده ها و صدها نمایه جاعلانه تاریخی، محو کرده باشند.   

 «ما ایرانیان هنگامی که می خواهیم خودمان را به رخ جهانیان و به ویژه غربی ها بکشیم، بیش تر در جلد باستان شناس فرو می رویم و به گذشته درخشان و پرافتخارمان می نازیم، گذشته ای با عظمتی افسانه ای و غرورانگیز. برایشان بالای منبر می رویم که چه بوده ایم و در جهان چه ها که نکرده ایم، و این همه برای آن است که برای آینده هیچ چشم اندازی نداریم و در مورد زمان حال خود نیز فکری نکرده ایم. اگر گذشته برای زندگی امروز و آینده مان هیچ دستاورد مفیدی نداشته باشد و صرفا انگیزه ای شود برای بی عملی و انفعال ما، از این نازش ها و به رخ کشیدن ها چه حاصل؟ تکرار مکرر این که فرهنگ و تمدن جهانی به ما مدیون است و پشت سر هم ردیف کردن نام هایی چون زرتشت، کوروش، داریوش، مانی، فردوسی، خوارزمی، خیام، ابوعلی سینا، بیرونی، حافظ، خواجه نصیر، مولوی و ده ها نام پر آوازه دیگر چه نفعی برای حال و آینده ما دارد و تاکنون چه حاصلی به بار آورده است؟». (سعید رهبر، نگاهی دیگر به دیاری کهن، ص سه)   

 اعتراض آقای رهبر هنوز با اعتقاد به حضور و قبول سلسله های سنگین اسلحه هخامنشی و اشکانی و ساسانی است که گویا چند قرن با رومیان و یونانیان جنگیده اند. نصیحت ایشان متذکر این نکته است که آن مراکز و مظاهر متکی به قدرت ساختگی ایرانیان عهد باستان، دیگر کاربردی ندارند، به بیرون از تاریخ ارسال شده اند و تمسک امروزین به آنان، توسل به اشباحی است که حتی یک کتیبه سالم شرح حال هم ندارند

«کلات نقطه ی مرتفع و مستحکمی بود به وسعت هیجده فرسخ مربع با نهرهای پرآب و آسیاب های فراوان به نحوی که اگر قرار بر محاصره آن قلعه می شد مدافعین می توانستند حتی در آن جا زراعت کنند و دیگر برای تهیه آب و نان به خارج محتاج نباشند و طبق نوشته گلستانه در مجمل التواریخ، نادر نیز از روی احتیاط کلیه ی احتیاجات سکنه ی آن قلعه را چندین برابر لازم تهیه و ذخیره کرده بود تا «به هیچ چیز بیرون احتیاج نباشد. حتی صد هزار دسته سوزن و صد هزار نیزه قلم و صد هزار دسته کاغذ از هرقسم مهیا بود و همچنین آن چه از اسباب پادشاهی از جنس ماکول و ملبوس و مشروب و سرانجام قلعه داری و خزانه و جواهر و طلا و نقره و تحایف هند و فرنگ و روم». 

ذخیره کردن صدها بسته سوزن در کلات بی آب و علف، مورخ را به این شناسه می رساند که ظاهرا تصرف هند و جنگ با اشرف افغان، احتمالا درز سالمی در سراپای سربازان نادر قلی قلابی باقی نگذارده بود، چنان که صد هزار دسته کاغذ و صد هزار قلم نیز می توانست نیاز همان سربازان را برای نگارش شرح مصیبت های جنگ با هندیان و افغان ها، برطرف کند. 

«بنابراین اشرف، پس از آن که قوای خود را منظم کرد، در ربیع الاخر ۱۱۴۲ با همان شدتی که افغان ها آن را موفقیت آمیز می دانستند به دشمن حمله برد. قوای نادر در مقابل او پایداری کرد و با کمال نظم به شلیک توپخانه ی او پاسخ داد و تحت تاثیر افغان ها قرار نگرفت. اشرف که از انضباط صفوف قشون ایران در تعجب مانده ولی مبهوت نشده بود قوای خود را از حمله بازداشت، و به حیله ای که در جنگ با ترکان عثمانی از آن استفاده کرده بود توسل جست. برای این منظور، به دو گروه از سربازان که هر یک شامل سه هزار تن می شد فرمان داد که تحت فرمان کارآزموده ترین افسران دور بزنند و ازپشت و جناح به دشمن حمله برند، و خود ازجلو به مقابله ی ایرانی ها شتافت. طهماسب قلی که هر قسمت را زیر نظر داشت آماده ی حمله به خصم شد، و با چنان شجاعتی حمله ی آن ها را دفع کرد که همگی را تار و مار ساخت، و پس از آن که شلیک توپ ها را متوجه آن ها کرد، نوبت او رسید و شدیدا به آن ها حمله کرد و به آسانی بر آن ها غالب آمد. معلوم نیست در این جنگ تلفات طرفین چه اندازه بوده است می توان حدس زد که افغان ها تلفات زیادی دادند و شترها و زنبورک ها و چادرها و تمام بار و بنه آن ها به دست فاتحان افتاد. افغان ها پس از این شکست به تهران گریختند و مسافت دویست میل را در دو روز طی کردند. در این شهر، بعد ازغارت اموال مردم و اندکی استراحت، با زحمت خود را به اصفهان رساندند. در همان روز که قشون افغان وارد اصفهان شد، اشرف به تمام هموطنان خود که در آن شهر می زیستند فرمان داد که با اسباب و اموال خود به درون ارگ بروند. این امر با چنان همهمه و آشوبی اجرا شد که گفتی شهر مورد حمله قرار گرفته است. سپس افغان ها سایر اهالی را ازخانه های خود بیرون راندند و آن چه را که نتوانستند با خود ببرند نابود کردند و اشیاء قیمتی دکان ها را به باد غارت دادند. آن گاه اشرف با تمام سپاهیان خود به جانب مورچه خورت عزیمت کرد و در آن جا در محل مناسبی موضع گرفت». (جونس هنوی، هجوم افغان و زوال دولت صفوی، ص ۳۱۴)  

این هم یکی از چند شرح مشبع و ورژن دیگری از ماجراهای اشرف افغان و صفوی و افشار است، که هنوی ترتیب آن را می دهد. تفصیل موضوع به گونه ای است که گویا هنوی بر بلندی ایستاده و هر تحرکی از طرفین جنگ را در ویدئو و یا دفترچه خاطرات خود ضبط می کند. بد بیاری هنوی در این است که تحقیقات بنیانی جدید ثابت می کند در زمان مورد نظر او  هنوز تهران بر زمین سبز نشده بود تا افغان ها بدان گریزند و ساکنی نداشت که  اموال شان را غارت کنند. انصافا که بنیان اندیشی در مردود شناختن اعتبار نزدیک به تمامی میراث مکتوب و یهود ساخته موجود، با موفقیت تمام عمل کرده است، زیرا که امحاء اوراق تاریخ صفوی و افشاری و زندی به شرح و بسط مفصلی نیاز ندارد. کافی است نبود شهر و تجمع انسانی مقدم بر 170 سال پیش را یادآور شوم که مستندات آن را پیش تر به ثبت رسانده ام.

«چون زکی خان از این داستان آگاه گردید، فی الفور با پنجاه ـ شصت هزار نفر قشون آراسته رکابی از شهر شیراز، بغتة بیرون آمده، با کمال سرعت به جانب اصفاهان روان شده، چون به منزل ایزدخواست رسید، که میانه شیراز و اصفاهان باشد، در آن جا ظلم و بیداد و قتل و غارت نمود. در همان جا دلیران خونخوار، او را کشتند و ابوالفتح خان ـ پسر کریم خان وکیل الدوله ـ را از قید رها نموده و بر مسند فرمانفرمایی نشاندند و به آستین طرب و نشاط از چهره ی روزگار، گرد غم و غبار برفشاندند. والاجاه ابوالفتح خان با کوکبه ی پادشاهی، وارد شهر شیراز گردید و فی الفور، صلای باده کشی در داد و به حد افراط، شُرب خمر نمود، لیلا و نهارا و مست و مخمور، بی خبر از احوال خود و مُلک و ممالک، چون مردار به گوشه ای افتاد. رندان بی باک، چالاک و سینه چاک، فرصت یافته، به اندرون خانه اش آمد و شدی می نمودند و کامی حاصل می کردند. چون والاجاه، صادق خان ـ برادر صلبی و بطنی کریم خان وکیل بیگلربیگی ـ در بصره از این داستان آگاه گردید، از راه حمیت، مانند شیر نر غرید و چون اژدها بر خود پیچید و فی الفور با دبدبه ی پادشاهی، از شهر بصره، بیرون آمده و به جانب کرمان رفته و از آن جا به جانب شیراز رفته، چون وارد شهر شیراز شد، فی الفور، ابوالفتح خان مست مخمور را گرفت و محبوس نمود و خیانت کاران را به سزای خود رسانید و خود، متوجه نظم و نسق امور ممالک گردید. مقارن این حال خبر رسید که ذوالفقار خان افشار خمسه ای طبل طغیان کوفته ولایات و بلاد را درهم آشوفته. فی الفور فرمان داد که والا جاه علی مراد خان زند مذکور، که پسر زن اش باشد، از اصفهان برود به محاربه ذوالفقار خان و والاجاه، جعفر خان، ولد صلبی خود که برادر بطنی علی مراد خان مذکور باشد، با ۵۰ هزار نفر مرد جنگی از امرا و خوانین و سرهنگان و مهتران و بزرگانی که کریم خان وکیل همه را به ضرب شمشیر به شیراز آورده بود و با احسان و انعام، ایشان را نگهداری نموده بود، روانه به اصفاهان نمود. پس علی مراد خان مذکور با دبدبه سرداری به جانب ذوالفقار خان رفته و او را به ضرب شمشیر آبدار مقهور و مقتول نموده و با غرور و نخوت تمام ، رو به جانب اصفاهان آمد. جعفرخان مذکور از اصفاهان به جانب شیراز رفت. سرهنگان گرد وی همه متفرق شده، هر یک به جانب دیار خود رفتند و غوغا و آشوبی برپا نمودند. دانشمندان، این را بدانند که پادشاهی ایران، موقوف است به نگاه داشتن سرهنگان به پایتخت اعلی و بس.  علی مرادخان، با کوکبه ی پادشاهی، وارد اصفاهان شد و به عیش وعشرت مشغول گردید. والاجاه، صادق خان، عالی جاه، علی نقی خان - پسر خود - را با لشکری خونخوار به جانب یزد فرستاد. یزد را تاراج نمودند و به اهل اش آزار و آسیب رساندند و بعد از آن به جانب اصفاهان آمدند. علی مرادخان، لشکرش از هم پاشیده، بازارهای اصفاهان را تاراج نمودند و علی مراد خان با فوجی از خواص درگاه به جانب همدان فرار نمود. و علی نقی خان وارد اصفاهان شد و در ماه رمضان المبارک، شب و روز به شرب خمر و اعمال شنیعه، خود و عمله جات اش مشغول گردیدند و پسر جمیل و دختر جمیله در هر جا سراغ می نمودند، به زور می بردند. ناگاه علی مرادخان از جانب همدان با لشکری آراسته، چون هژبر پنجه، در رسید. علی نقی خان با لشکر خونخوار خود، بیرون رفته و با علی مراد خان، محاربه نمود و مغلوب و مقهور، منهزم به جانب شیراز رفت. علی مراد خان با لشکر بسیار و آتش خانه ی بی شمار به جانب شیراز رفته و لشکرش قلعه ی شیراز را که در استحکام، بی نظیر بود، چون نگین انگشتری در میان گرفتند و مدت نه ماه از طرفین به جنگ و جدال مشغول بودند». (محمدهاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۱۱

بی گمان از میان این همه خان مشغول به سلاخی و کشتار و غارت اموال، یا برقراری سرویس سریع میان اصفهان و شیراز، برای پنجاه هزار سپاه این یا آن خان، به هیچ صورت و مقدار، تاریخ زاده نمی شود، مگر در خیال و از زبان اساتید و مدرسان عظیم الشان، که برای ممانعت از ابطال اوراق حوزوی و دانشگاهی خود، داعیه دار صحت این گونه مناظر مهوعند که می توان داده های آن ها را به سهولت وارونه کرد و هر خان شکست خورده ای را به پیروز میدان بدل کرد، بی آن که خالی بر صورت این گونه تاریخ نویسی و اسناد تراشی کنیسه ای بنشیند و جریانات امور به میزان ارزنی متفاوت شود. 

«اما گویی مشیت خداوندی بر این قرار گرفته بود که از دستگاه نادر چیزی باقی نماند و شاید هم به همین جهت بود که چنان مکان مستحکمی بدون هیچ گونه دفاع به دست علی قلی خان افتاد و او پس از دست یافتن بر گنج خانه عظیم نادری که گلستانه میزان آن را ـ به غیر از اجناس و اشیای نفیس ـ «پانزده کرور نقد مسکوک که هر کروری پانصد هزار تومان باشد» نوشته است. همه این ثروت بی کران را به مشهد برد و دست به اسراف و بخشش بی موقع گشود و آن چه نادر در چند سال به زور شمشیر یا به ظلم و تزویر گرفته و به لئامت و بخل روی هم انباشته بود، همه را دیوانه وار به این و آن بخشید. علی قلی خان هنگام استقرار بر تخت نادری، فرمانی صادر کرد و از ستم نادری اظهار انزجار نمود و اسم خود را نیز از علی شاه به عادل شاه تغییر داد زیرا می خواست عملا هم به مردم نشان دهد که مقابل ظلم نادر وی طریق عدل در پیش خواهد گرفت. وی روز بیست و هفتم جمادی الثانیه سال ۱۱۶۰ بر تخت نشست و سکه زد. نقش سکه او چنین بود.  
گشت رایج به حکم لم یزلی، 
سکه ی سلطنت به نام علی
سجع مهر خود را نیز «بنده شاه ولایت علی» قرار داد تا خاطر رمیده ی مردم شیعه مذهب ایران را جلب نماید و ضمنا به عنوان ارائه عدالت خود، تیغ به روی اولاد و نوادگان نادرشاه کشید و همه را از کوچک و بزرگ به دم شمشیر سپرد و حتی به اطفال شیرخوار رحم نکرد. اسامی و تعداد شاهزادگان نادری که به دستور وی کشته شدند بدین ترتیب است: از اولاد نادر: رضاقلی میرزا بیست و نه ساله، نصرالله میرزا بیست و سه ساله، امام قلی میرزا هیجده ساله، چنگیز خان سه ساله، جهدالله خان شیرخواره. از اولاد نصرالله میرزا پسر دوم نادر که پس از فتح دهلی داماد محمدشاه سلطان هند گردیده بود: اولدوز خان هفت ساله، تیمورخان پنج ساله، سهراب سلطان چهارساله، مصطفی خان پنج ساله، مرتضی قلی خان سه ساله، اسدالله خان سه ساله، اغوزخان سه ساله، اوکتای خان شیرخواره. یک پسر هم بعد از قتل نصرالله میرزا در خاندان او به دنیا آمد و به یاد پدر نصرالله میرزا نامیده شد ولی علی شاه به او نیز رحم نکرد و آن نوزاد بی گناه را نیز به قتل آورد». (عبدالحسین نوائی، کریم خان زند، ص ۹)

اصحاب کنیسه و کلیسا، آن گاه که تولیدات شان در استقرار فرقه معینی در تاریخ، از میزان قابل اداره در می گذرد، آن گاه خان خون خوار نهایی را خلق می کنند، که در نقل فوق علی قلی خان نام داده اند، تا اثار جرم نادر سازی را با تلف کردن مال و ذبح سراسری مودیان، از پیرمرد و شیرخوار، زمینه را برای وارد کردن خان های سلسله بعد آماده کنند، شگردی که در موضوع انقلاب مشروطه ظهور واضحی دارد. اینک صاحبان خرد می دانند که با این شالتاق های  ناشیانه نمی توان حتی برای دهکی هم شرح و بسط تاریخی نوشت، زیرا رفت و آمد رمه ای از خان های فاقد شناسه و شروح تاریخی، قضایا را به چنان هرج و مرجی می کشاند که برای نصب توضیحی بر نحوه ورود به صفحات تاریخ و کیستی همین علی قلی خان، جز این گونه لطیفه ها نداریم که با امحاء بقایای نادری تا رده شیر خوارگان، میز کار اصحاب تاریخ ساز کنیسه را خلوت کرده است. چنان که اگر خواهان دیدار گور کریم خان در شیراز شویم، داستان آماده ای دارند که بقایای استخوان های کریم خان را به امر آغا محمد خان قاجار از شیراز به زیر پله های کاخ گلستان در تهران منتقل کرده اند تا او هر روز پا بر استخوان های  خان زند بگذارد. سازندگان این گونه ترهات احتمالا نمی دانسته اند که کاخ گلستان و پله های اش را در انتهای سلطنت ناصرالدین شاه، قریب قرنی پس از مرگ آغا محمد خان ساخته اند!

«دانشمندان این را بدانند که پادشاهی ایران، موقوف است به نگاه داشتن سرهنگان به پایتخت اعلی و بس. علی مرادخان، با کوکبه ی پادشاهی، وارد اصفاهان شد و به عیش وعشرت مشغول گردید. والاجاه، صادق خان، عالی جاه، علی نقی خان - پسر خود - را با لشکری خونخوار به جانب یزد فرستاد. یزد را تاراج نمودند و به اهل اش آزار و آسیب رساندند و بعد از آن به جانب اصفاهان آمدند. علی مرادخان، لشکرش از هم پاشیده، بازارهای اصفاهان را تاراج نمودند و علی مراد خان با فوجی از خواص درگاه به جانب همدان فرار نمود و علی نقی خان وارد اصفاهان شد و در ماه رمضان المبارک، شب و روز به شرب خمر و اعمال شنیعه، خود و عمله جاتش مشغول گردیدند و پسر جمیل و دختر جمیله در هر جا سراغ می نمودند، به زور می بردند. ناگاه علی مرادخان از جانب همدان با لشکری آراسته، چون هژبر پنجه، در رسید. علی نقی خان با لشکر خونخوار خود، بیرون رفته و با علی مراد خان، محاربه نمود و مغلوب و مقهور، منهزم به جانب شیراز رفت. علی مراد خان با لشکر بسیار و آتش خانه ی بی شمار به جانب شیراز رفته و لشکرش قلعه ی شیراز را که در استحکام، بی نظیر بود، چون نگین انگشتری در میان گرفتند و مدت نه ماه از طرفین به جنگ و جدال مشغول بودند و از مردان دلیر نام آور دو جانب، پانزده هزار نفر، مقتول شده بودند. آخر الامر، شیراز را مفتوح نمود و والاجاه، صادق خان ـ برادر کریم خان وکیل ـ که شوهر مادرش باشد، با سی ـ چهل نفر پسر دلاورش که خویشاوندش [بودند]، بعضی را به خواری کشت و بعضی را کور کرده و دستگاه و اسباب و آلات پادشاهی را با همه ی امرا و وزرا و خوانین و باشیان و صنادید و اعزه و اعیان و ارباب حل و عقد و همه ی قشون راتبه خوار رکابی برداشته، به اصفاهان آمد و در آن شهر بهشت مانند، رحل اقامت گسترد و با حسن سیاست، مشغول ریاست شد و به آداب ملوک خوش سلوک، رفتار نمود». (محمد هاشم آصف، رستم التواریخ، ص ۱۲) 

 بفرمایید. این هم تیغ به دست دیگری که مشغول پاک کردن تتمه و خرده ریز  داخل تاریخ زندیه است. چنین که پیداست صف دراز خان های گوناگون نیز توان تدارک  و حمل بار افشار و زندیه را نداشته اند و برابر دیگر ادوار تاریخ یهود نوشته ایران، تاریخ سازان ساکن کنیسه ناگزیر دست به دامان شاعر و شاهد تراشی معمول خود شده اند.

«می توان گفت که آگهی های تاریخی داده شده در مکافات نامه، در مواردی منحصر به فرد بوده و همچنین حاوی اطلاعات تازه ای در نفس موضوع می باشد. برخی از موضوعات تاریخی و اجتماعی که در این اثر آمده عبارت است از: اطلاعاتی در مورد نزاع فقیهان و صوفیان، آگاهی هایی درباره ی شخصیت میر سید احمد خان صفوی، اشاراتی به جنگ میان سید احمد و شاه وردی خان سپهسالار فارس، آشفتگی در وضع مردم اصفهان و فرار آنان به شهرهای اطراف، تصاحب اموال اوقاف توسط امراء، شرحی از وضعیت فتحعلی خان داغستانی و سیاست های او، شرحی از احوال میرمحمدتقی مشهدی، جنگ جعفرقلی خان استاجلو در هرات، اشاراتی به وضعیت لرستان و تبریز، تاراج اموال حرم امام رضا (ع) توسط امراء و فرماندهان، اشاراتی درباره ی برخورد اکراد چمشکزک با غارت اموال حرم، بیان احوال و کردار میرزا رفیع دواتدار ملقب به «کوسه»، درباره ی صفی قلی خان و اقدامات او، آگاهی هایی درباره ی تصمیم شاه در رفتن از قزوین به خراسان و منصرف شدن او در سال ۱۱۳۳ هـ ق. اطلاعاتی در شرح احوال محمدقلی خان شاملو جانشین فتحعلی داغستانی، اطلاعاتی درباره ی حملات لزگی ها به شیروان و رفتن محمدخان برای سرکوبی لزگی ها، حمله ی محمود افغان به کرمان، آگاهی هایی درباره ی سید عبدالله مشعشعی حاکم خوزستان، چگونگی وضعیت فرماندهان ایرانی در جریان جنگ گلون آباد و بیان روحیات آن ها، و در پایان «چگونگی روز معرکه سراپا مهلکه ی گلون آباد» و جزئیات دیگر. اشعار میرزا زکی مشهدی درباره ی فتنه ی افغان: میرزا زکی متخلص به «ندیم» یکی از شعرای درباری عصر صفوی و دوره ی نادری است که از وی کلیاتی شامل قصاید، غزلیات و چند مثنوی بر جای مانده است. وی که در فتنه ی افغان در اصفهان بوده، در عهد شاه سلطان حسین صفوی در خدمت محمد زمان سپهسالار خراسان و محمدقلی وزیر اعظم دیوان اعلی بوده و به مقام منادمت نادرشاه افشار رسیده و به سال ۱۱۶۳ هـ. ق وفات یافته است. از دیوان وی به دست می آید که پس از فتنه ی افغان و حمله ی آنان به اصفهان از آن شهر فرار کرده و به نجف اشرف پناه برده است. و به سال ۱۱۳۷ هـ ق مثنوی «در نجف» را در برابر مخزن الاسرار در یک هزار و پانصد بیت در آن آستان انشا نموده است. در این کتاب داستان حمله ی افاغنه و کارهاییکه در اصفهان کرده اند نگارش یافته و مشاهدات خود ر از این واقعه به زبان شعر عرضه کرده است. نکته ی قابل ذکر این که ندیم تنها به گونه ی ضمنی ابیاتی را درباره ی فتنه ی افغان سروده و مثنوی و منظومه ی ویژه ای برای آن ندارد. او خود در این ماجرا سختی زیادی کشیده و از سوز دل در آستان امیر مومنان (ع)، ازاوضاع شکوه می کند و ضمن شکایت خود به آثار فتنه ی افغان و نیزبه پاره ای از علل آن با گرایشی عارفانه اشاره دارد. نسخه ای از کلیات وی در کتابخانه ی مجلس به شماره ۱۰۸۰ موجود است». (دکتر جهانبخش ثواقب، تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، ص ۳۷۸)

ملاحظه فرمودید که این شاعران تولیدی نیز حرف قابل استماعی در باب افشار و زند ندارند و در مجموع دوران نادر و کریم خان را باید با همین تعارفات بی سر و ته قبول کرد، چرا که برابر مراجعات آتی، هیچ کس را نخواهیم شناخت که حرف مورخانه ای در باب این دو دوران ارائه کرده باشد.

 «افغان ها از شجاعت و نیروی پادشاهی که آن ها به معارضه با او برخاسته بودند غافل نبودند، ولی چون زمستان در رسید، دریافتند که سلطان محمود فقط در اوائل بهار می تواند انتقام بگیرد. بنابراین در صدد برآمدند به قسمتی پناه ببرند که دسترس به آن بیش از همه دشوار باشد، تا اگر دشمن به حمله بپردازد، بتوانند در برابر او پایداری کنند. این خود دلیلی موجه بود. ولی محمود دشواری کار را نادیده گرفت، زیرا به محض آگاهی از خبر شکست لشکریان اش، بهترین قوای خود را فراهم آورد و با وجود شدت سرما با چنان سرعتی وارد ایالت قندهار شد که خبر عزیمت او به دشمن نرسید. خلجی ها که از شدت سرما به تنگ آمده بودند برای تقسیم غنائم به سوی دشت ها سرازیر شده بودند. محمود به شتاب از هر سو به آن ها حمله برد و چنان کشتاری از آن ها کرد که تقریبا نسل آن ها را از میان برداشت». (جونس هنوی، هجوم افغان و زوال دولت صفوی، ص ۹)  

 اعتراف می کنم نمی دانم این محمود چه کسی است، از چه ناحیه ای برخاسته و داعیه او چه بوده است، جز این که به روال اخیر هرکس را که بتواند بغرنجی حضور این محمود در تاریخ صفوی و افشاری و زندی را برطرف کند یک جلد کتاب موش و گربه اهدا کنم که سخت نایاب است.

«نادر چون در روز ۲۶ شوال از لاهور بیرون رفت شنید که محمد شاه با سیصد هزار تن سپاه و دو هزار فیل و دو هزار توپ بکرنال رسیده است و در محلی که میان رود و جنگل است اردوگاه دارد. نادر موفق شد که ارتباط محمد شاه را با پایتخت او قطع کند، چون سعادت خان صوبه دار عود که اصلا خراسانی بود با لشکری جرار فرارسید، نادرشتابان به مقابله ی او شتافت و به این طرز جنگ روز ۱۵ ذوالقعده ۱۱۵۱شروع و به فتح نادرشاه خاتمه یافت با این که شهریار ایران بیش از ۵۵ الی 80 هزار سوار نداشت». (و. مینورسکی، تاریخچه نادرشاه، ص ۶۶)

حضراتی که ظن صحت بر این گونه نوشته های ناممکن می برند، کافی است به آب و خوراک مورد نیاز 2000 فیل و حمل و نقل 2000 توپ بیاندیشند تا بازیچه قرار گرفتن خود به دست خاخام را در ذهن تصدیق کنند. کتاب مینورسکی نازک جزوه ای است در قطع کوچک که کم تر از صد برگ دارد و چاپ اول آن در سال 1313 شمسی در برلن انجام شده است. در جزوه او شواهدی است که بیگانگی با موضوع کارش را به وضوح نشان می دهد. چه گمان کنیم؟ آیا کنیسه برای سال 1313 شمسی، که سال سربراوردن منابع و دواوین گوناگون از جمله رونمایی شاه نامه فردوسی است، هنوز کسی نام نادر شاه را هم نشنیده و کنیسه ماجرا را با ارائه جزوه مینورسکی رفع و رجوع کرده است.

«وقتی که نادرشاه در سال ۱۱۵۷ شیراز را به خاطر شورش محمد تقی خان به تصرف خود درآورد، شهر آن چنان مورد حمله ی سخت قرار گرفت که جز لاشه ی افراد و شهری ویرانه چیزی باقی نماند. میرزا محمد کلانتر شیراز که خود شاهد عینی این فاجعه بوده است در روزنامه ی خود در این باره می نویسد: «آمدند و کشتند و غارت کردند و رفتند و دو تا کله مناره هم از خود بر جای گذاشتند. می دانیم که میرزا محمد قصد اشاره به نوشته ی عطا ملک جوینی را دارد که پس از فتح بخارا به دست چنگیز می نویسد: «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص ۱۵)

با ورود کله منارها به تاریخ نادر و شروح بالا بر اعمال و کردار او، مورخ به کلی در این امر وامی ماند که چرا چنین نادری را منجی ایران و موجب قوام و دوام اقوام و تحکیم هستی ملی می دانند و بنای مقبره تازه ساز او که کوشیده اند قرینه ای بر گور کورش دروغین درآورند، به چه مناسبت در این اواخر علم شده است؟

«به طور خلاصه این طور برداشت می کنیم که نادر مخصوصا در سال های آخر حکومت خود با اعمال جنون آمیز، آخرین و بزرگ ترین ضربات را به نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران وارد ساخت. وحدت فرهنگی و اجتماعی ایران را درهم شکست. مدارس بسته شد. تجارت از رونق افتاده، تعطیل شد. کشاورزان و روستائیان، که اکثریت مردم ایران را تشکیل می دادند مزارع را رها کردند، زیرا که باور نداشتند که حاصل زحمت خود را خود بردارند. قنات ها خشکیدند و مزارع سر سبز دوره ی صفوی رو به ویرانی نهادند. علما دست از هر نوع فعالیت علمی کشیدند. بازار فحشا به علت فقر عمومی رواج گرفت... گاهی برای ساختن کله مناره در به در دنبال آدم می گشتند و اگر کله مناره ای به یک کله ی دیگر احتیاج داشت سر خود مجری فرمان را بالای مناره می گذاشتند. ساده ترین تنبیه بریدن گوش و بینی و زبان مردم بود و کور کردن آن ها». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص ۱۷) 

پرتاب این فحش نامه تاریخی به سمت نادر شاه احتمالا از این باب است که مولف ان از ماجرا عقب نمانده باشد و برای حفظ حقوق ماهانه و مقام دانشگاهی خود، هر کمبودی در تاریخ ایران که سر بلند کند، در کم ترین مهلت سعی در ترمیم آن خواهند کرد. مگر تمام میراث فرهنگ نامه های زبان فارسی، در 30 مجلد را، از هندوستان نیاورده اند؟

«علی قلی خان در راه مشهد بود که سر عمویش را دریافت کرد و فورا به کلات رفته و همه ی عموزادگان خود را که در قلعه ی آن جا به سر می بردند به قتل رساند و فقط شاهرخ میرزا پسر چهارده ساله ی رضا قلی میرزا را زنده نگاهداشت. البته او را به زندان انداخت و خبر کشته شدن او را نیز شایع کرد و قصدش این بود که اگر مردم حتما خواستار شاهی از خون نادر شدند فورا او را به سلطنت رسانده و بعد خود به بهانه ی کم سالی او حکم براند». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص ۲۰) 

شاید از این باب مجاز باشیم برای مورخین خودی منزلت ویژه ای قائل شویم که در سراسر مندرجات دوره صفوی و نادری و زندی همه جا، مانند نقل بالا از مقاصد درونی نفرات و حاکمان دست ساز خود باخبرند و از دل خوشی های درونی و اراده های ذهنی گوناگونی چنان دم می زنند که فی الواقع نوعی طراری و سر کتاب باز کنی  ارزیابی می شود.

 «شاید احمد خان به اندازه ی کافی نیرومند بود تا بتواند تمامی ایران را تحت حکومت خود درآورد اما چون افغان ها عامل اصلی آشفتگی های پس از سقوط صفویه شناخته شده بودند، ظاهرا احمدخان از تسلط به تمامی ایران منصرف شده است. احمدخان که مرد زیرک و هشیاری بود حتی برای این که دیواری بین خود و آشفتگی ها و هرج و مرج های داخل ایران داشته باشد، با این که تصرف خراسان برای او کار آسانی بود هرگز به طور جدی به این کار اقدام نکرد. او می دانست که دیر یا زود در داخل ایران بالاخره شخص نیرومندتری به قدرت مطلق خواهد رسید و به ظاهر میل نداشت که با این قدرت همسایه دیوار به دیوار باشد و یا لااقل فکر می کرد تا برافتادن خراسان می تواند پایه های حکومت خود را در کشور تازه تاسیس خود قوت بیش تری ببخشد». (پرویز رجبی، کریم خان زند و زمان او، ص ۲۳)  

 در این جا با اوج ولنگاری در بیانات مربوط به مدخل این یادداشت رو به روییم، چرا که رجبی، معلوم نیست با استفاده از کدام اسطرلاب و یا اشفال چه منصبی در عهد نادر، از زیر و بم گمان ها و امیال و دلایل تصمیمات احمد خان، که باز هم نمی دانیم کیست، در اجزاء و احوالات گوناگون خبر دارد. (ادامه دارد)

نظرات 43 + ارسال نظر
khalil جمعه 13 آبان 1390 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام استاد عزیز
تاریخ را واقعاً بر اساس بازیهای کامپیوتری درک و فهم کرده اند . چند هزار سرباز تعریف شده همراه با تجهیزات مفتی که کاربر بازی تعریف می کند کاملاً شبیه به شیادی مورخان است.
استاد پرویز رجبی همسایه یکی از آشنایان ما هست که بر در ورودی واحد خود "دست فاطیما "را آویزان کرده بود.معلوم است که از کنیسه مدال افتخار دریافت کرده است.

از الطاف و محبت شما ممنونم.

عباس احمدی جمعه 13 آبان 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

واقعا که یک مشت ابله مشتی کتاب چرند را تحویل ما داده اند

Khalil جمعه 13 آبان 1390 ساعت 08:13 ب.ظ

استاد این هم دفتر مشق آقای کریم خان زند :
دستخط کریم خان وکیل الرعایا پادشاه زند در حکمی به سید سعدی باینچویی کردستانی / به تاریخ یکهزار و صد و هفتاد و شش هجری قمری
http://www.sorankurdistani.com/asnad8.jpg

کهنترین سند کردستان اردلان / قباله فروش روستای پنیران از توابع سنندج به مبلغ دو تومان به تاریخ یکهزار و صد و شصت و یک هجری قمری
http://www.sorankurdistani.com/asnad7.jpg

آقای Khalil. اگر مطالب موجود را جدی بگیریم، در سال 1176 قمری کریم خان هنوز کاره ای نبوده تا برای کسی حکم حکومتی صادر کند. زیرا آغاز تسلط او را از 1179 قمری می نویسند. با این قید که هیچ عددی را در باب کریم خان ساختگی نمی توان سند گرفت. چرا که مجموعه مکتوبات موجود در باب صفویه و افشار و زند به یک خیار چنبر نمی ارزد و اگر تیمی از علاقه مندان جوان بکوشند اسناد آن دوران را با یکدیگر بسنجند و مقایسه کنند برای 5 سال خود کار فرهنگی موثر و ارزشمند تراشیده اند.
در باب سند اجتماعی مورد نظر نیز همان عدد 250 سال پیش حاصل می شود.

Khalil جمعه 13 آبان 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

یاسمین آتشی - مورخ و نویسنده داستانهای کوتاه تاریخی:
روز ازدواج پسر نادرشاه افشار
نادرشاه افشار پس از بخشیدن دوباره تاج و تخت هند به "محمد شاه گورکانی" پادشاه هندوستان ، خواست یکی از دختران او را به همسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد . از سویی دیگر دستور تشکیل جلسه با شکوهی از اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد . محمد شاه گورکانی پس از دیدن آن همه از دانشمندان کشورش در کاخ اش به پادشاه ایرانزمین گفت تا کنون هیچ گاه این همه اندیشمند و خردمند در کاخ ما دیده نشده بود . نادرشاه خندید و به او گفت اگر گوشت به حرف خردمندانت بود ، من هم اکنون در حال جنگیدن با سپاه یاغی عثمانی بودم و مرا به هند چکار ؟ ...
نصراﷲ میرزا فرزند نادر به پدر گفت چه لزومی بود در روز مراسم ازدواج من این همه عالم اینجا بیاید و پدر دستی بر شانه اش گذاشت و گفت تو باید اینها را ببینی و بشناسی اینها بهترین دوستان تو هستند . ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : (چه فریست زندگی را ، آنگاه که برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ ) .
گفته می شود پس از بازگشت سپاه پیروز ایران از هند ، محمدشاه گورکانی دستور داد بخشی از کاخ اش ، محل همیشگی درس و بحث اندیشمندان هندی باشد ...


کریم خان زند و احمد خان اَبدالی دو خائن به ایرانزمین:
جوانان کشورمان ایران ، باید تاریخ را با تیزبینی بشکافند ، مبادا در دام تاریخ نویسان یاوه گو گرفتار آییم . یاغیانی همانند "کریم خان زند" و یا "احمد خان اَبدالی" که به خزانه ایران دستبرد زده و الماس کوه نور را به یغما برد ، این دو از سرکردگان پاره پاره کننده کشورمان پس از مرگ پادشاه فرهمند ایرانزمین "نادرشاه افشار" بودند . هم میهنان من این همه ستایش از این دو برای چیست ؟ آنها بزرگترین دودمان پس از هخامنشیان ، اشکانیان ، ساسانیان و سلجوقیان ایران را پاره ، پاره نمودند . کریم خان به اسم بازگرداندن صفویان بخشهای مرکزی ایران را از پیکره کشورمان جدا ساخت و ابدالی افغانستان را ... شگفت انگیز است که به نابود کنندگان میهن همانند کریم خان عنوان دروغین "نیکوکارترین پادشاه ایران بعد از اسلام را می دهند" ! و به درانی عنوان شاه ! همان کسی که هزاران شاهنامه را سوزاند و موجب شد فرزندان ایران پس از چند صد سال هنوز در افغانستان بسوزند خانه و کاشانه شان خراب شود . ایرانیان آزاده هیچ گاه برای سرخوشی و دلخوشی این و آن ، مجد و کیان کشورشان را از یاد نمی برند و برای ما فرزندان ایران سرحدات کشورمان در گسترده تاریخ مهم است نه ستایشگری چند زبون که عشق میهن در رگ و ریشه شان نیست .

و نگاهی خشم آلود از دیدگاه معترضان به قصه خانم یاسمین آتشی:
اخیرا مشاهده شده است که چند بلاگر ناشی و بی سواد یکی از شهرستانهای شمالی لرستان اقدام به نوشتن هتک نامه ای به نقل از افراد بی نام و نشان و تاریخ های جعلی کرده اند که هیچگونه ارزش علمی و تاریخی ندارند. برای روشن شدن ذهن این افراد تاریک اندیش و متعصب توصیف کریم خان زند و لطفعلی خان زند دلاور زاگرس را به نقل از مورخ بی همتای لر شادروان دکتر عبدالحسین زرین کوب نقل می کنیم که از قضا این مورخ شهیر لرستانی اهل همان شهرستانی است که این عده بلاگر ناشی هم اکنون مدعی همه میراث آن شده اند و شمشیر کینه و نفرت را علیه لرستان و اخیرا ملایر و همدان نیز برکشیده اند.....

شادروان زرین کوب می نویسد:

" .... توفیق وکیل (کریم خان) در ایجاد یک امنیت نسبی در گیر دو دار هرج و مرج سالیان وحشت در آن اوقات شاهکاری بود. کریم خان مردی شادمان روی، خوش طبع و عشرت دوست بود. در سواری و استعمال سلاح هم قدرت و مهارت فوق العاده داشت. ساده زیست ، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد. با این همه در مواقع ضرورت هم شدت و خشونت بسیار از خود نشان می داد. در مخارج ، صرفه جویی را گهگاه تا حد خرده بینی می رساند. در لباس بی تکلف بود - چیت ناصرخانی که از بروجرد برایش می آوردند می پوشید و گهگاه به ضرورت بر آرنج آن وصله می زد. به اهل علم احترام می گذاشت اما در امر دین تعصب نداشت و به خرافات عامه بی اعتقادی نشان می داد و ...."

منبع : زرین کوب.عبدالحسین ،روزگاران (تاریخ ایران) ، صفحات 760 و 761



این مورخ لر در جای دیگر می نویسد:

".... خاطره لطفعلی خان به عنوان یک قهرمان در تاریخ باقی ماند با سیمایی بالاتر و باشکوهتر از آنچه در احوال جلال الدین منکبرنی (خوارزمشاه) و امیر منتصر سامانی نقل کرده اند. جاذبه جوانی و مردانگی او، دلاوری بی نظیری که در مقابله با دشمن نشان می داد ، و سرنوشت دردانگیزی که او مستحق آن نبود، قهرمان زند را محبوب عام کرد...

لطفعلی خان دلاوری بی همتا و شهسواری بی باک بود. بارها با عده قلیل بر سپاه کثیر دشمن حمله برد و بارها با تدبیر جنگی و سرعت تصمیم از معرکه های سخت جان به در برد و دشمن را به اعجاب و تحسین واداشت..."

منبع : زرین کوب.عبدالحسین ،روزگاران (تاریخ ایران) ، صفحات 764

استاد اگر این معترضان بر موضوع حال حضر این وبلاگ وارد شوند بر یاسمین خانم رحمت می فرستند!!

سایه جمعه 13 آبان 1390 ساعت 08:46 ب.ظ


http://www.theatlantic.com/infocus/2011/06/world-war-ii-before-the-war/100089/

http://cdn.theatlantic.com/static/infocus/ww2_1/s_w02_3a35696u.jpg

شهاب جمعه 13 آبان 1390 ساعت 09:36 ب.ظ

سلام
دو روز پیش شبکه ی "راه فردا" را تماشا می کردم، کانالی ماهواره ای که برعهده ی سیمای افغانستان است، جالب بود مردمان این سرزمین که لااقل فاصله ی زمینیِ نزدیکی به (به اصطلاح) شعرا و ادبای سبک هندی داشته اند، در برنامه ی حیات وحشی که دوبله کرده بودند بجای "توله ی پلنگ" از عبارت "جوجه ی ببر" استفاده می کردند.

محمدرضا نیسی شنبه 14 آبان 1390 ساعت 02:10 ق.ظ

سلام‌علیکم استاد عزیز

در جایی از این یادداشت وزین فرموده‌اید: " آیا کنیسه برای سال 1313 شمسی، که سال سربراوردن منابع و دواوین گوناگون از جمله رونمایی شاه نامه فردوسی است، هنوز کسی نام نادر شاه را هم نشنیده و کنیسه ماجرا را با ارائه جزوه مینورسکی رفع و رجوع کرده است. "

آیا موضوع رونمایی از شاهنامه در سال 1313 مباحث و اسناد دیگری هم دارد؟

البته شکی در نو ظهور بودن شاهنامه با مباحث قبلی نیست و موضوع مورد سؤال سال رونمایی از خزعبلات شاهنامه است

محمدرضا نیسی شنبه 14 آبان 1390 ساعت 02:10 ق.ظ

سلام‌علیکم استاد عزیز

در جایی از این یادداشت وزین فرموده‌اید: " آیا کنیسه برای سال 1313 شمسی، که سال سربراوردن منابع و دواوین گوناگون از جمله رونمایی شاه نامه فردوسی است، هنوز کسی نام نادر شاه را هم نشنیده و کنیسه ماجرا را با ارائه جزوه مینورسکی رفع و رجوع کرده است. "

آیا موضوع رونمایی از شاهنامه در سال 1313 مباحث و اسناد دیگری هم دارد؟

البته شکی در نو ظهور بودن شاهنامه با مباحث قبلی نیست و موضوع مورد سؤال سال رونمایی از خزعبلات شاهنامه است

،قای نیسی. در سال 1313 جشنی برای هزاره فردوسی در تهران برپا کردند و گروهی از ریش سفیدان باستان گرا در آن جشن سخنرانی کرده اند. بعدها مجموعه این سخنرانی ها اگر درست به یاد آورده باشم، در کتابی به نام هزاره فردوسی، منتشر شد. در آن کتاب و از طریق دقت در مطالب سخن رانی ها معلوم می شود که حاضران و سخن رانان با فردوسی و شاه نامه آشنا نبوده اند. یک فرهنگ نامه کلمات شاه نامه نیز در همان زمان به سعی یک یهودی آلمانی منتشر شد که حالا نام اش در خاطر آسیب دیده ام نیست و ایضا بروخیم یهودی نیز برای نخستین بار در همان سال متن شاه نامه را چاپ کرد تا علاقمندی ویژه یهودیان به این ابزار تحمیق عمومی معلوم شود. چند سال بعد سر و کله نقالان شاه نامه خوان و سازندگان تابلوهای رنگ و روغن از صحنه های جنگ رستم با دیو سفید در قهوه خانه ها پیدا شد.

شمیسا شنبه 14 آبان 1390 ساعت 07:23 ق.ظ

فقط موندم چطوری یه عمر این چرندیات رو می خوندیم و فکر می کردیم داریم تاریخ کشورمون را می خونیم! زهی خیال باطل واقعا

مهران شنبه 14 آبان 1390 ساعت 07:47 ق.ظ

با سلام به استاد. دوستان و جناب نصر اصفهانی عزیز

با توجه به شدت اغراق و غلو موجود در حتی جعل تواریخ در باره شخصیتهای مختلف تاریخی/دینی آیا می توان آنرا تاثیر مذهب و تفکر غلاة و رسوخ کیش شخصیت پرستی موجود در بعد از عهد موسوم به صفوی مدعی تشیع دانست؟

یعنی همانگونه که مثلا برای امام زمان باید نامه نوشت و در چاه جمکران انداخت و با خواندن ۲ رکعت نماز از خدا خواست که نامه را بعرض امام زمان برساند (در اینجا خدا واسطه رساندن نامه درخواست به امام زمان میشود) به همان نسبت غلو در شخصیات ولو موهوم مرسوم و در نزد این جماعت باورپذیر بوده و است.

نقد و نظرات شما دوستان در این راستا را خواستارم.

آقای مهران. برای دوران درازی از پوریم تا ناصر الدین شاه، به میزان پاراگرافی مطلب ارزنده و درست تاریخی و فرهنگی نداریم.

بهرام شنبه 14 آبان 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

آقا یا خانم شمیسا. از یاد مبرید که هنوز هم کسان بسیاری این چرندیات را به عنوان تاریخ کشورشان می خوانند و مثل آن خانم داستانسرا، یاسمین آتشی، هذیانات ذهنی بی شمار می بافند. خدا را شکر که ما جزو آنان نیستیم.

نصراصفهانی شنبه 14 آبان 1390 ساعت 05:26 ب.ظ


سلام جناب مهران ودیگران وقت بخیر .

فرمودید «یعنی همانگونه که مثلا برای امام زمان باید نامه نوشت و در چاه جمکران انداخت و با خواندن ۲ رکعت نماز از خدا خواست که نامه را بعرض امام زمان برساند (در اینجا خدا واسطه رساندن نامه درخواست به امام زمان میشود) به همان نسبت غلو در شخصیات ولو موهوم مرسوم و در نزد این جماعت باورپذیر بوده و است.»

دوست گرامی این مسئله اعتقادی درجامعه برمی گرده به شرایط زمانی ومکانی ونیازهای اجتماعی وفردی افراد مربوط می شود .معرفت شناسی دینی ومعنوی انسانها وابسته به نیازها وتفکراتشان می باشند دراین راستا ممکن است دردین دیدگاهای وعملکردی را ازخود بروزدهند که خواسته های پاسخ داده شود . بنابراین خواسته ونیازهای که در غالب عرف جامعه توده ای ممکن است رواج پیداکند نه براساس مکتب دینی الهی که براساس معیارهای عرفی وبعضا دوراز معرفت شناسی شهودی ومنطقی صورت گیرد .
این مطلبی که فرمودید دربین بعضی عوام من باب هوای نفس جریان دارد تا برگرفته از شریانهای اخلاقی وعلمی وفقهی دین اسلام ومذهب شیعه باشد!

دوست گرامی بین دین وعرف فرقهای وجود داشته است .
مثلا در درین اسلام ومذهب شیعه ازدواج موقت از مسلمات وکارهای حسنه سفارش شده ازپیشوایان دینی ماست وازجایگاه واهمیت خاصی برخوردارست . درحالیکه بعد از روی کارمدن سلسله صفویان وقبل تران ال بویه واسماعلیان که خودرا مردید وملزم به وپابند به تشیع می دانستند از علمی کردن ازدواج موقت اباداشتند وهنوز درجامعه ایرانی باینکه متفق القولند از مسلمات شبیعه است ازدواج موقت ومتعه را نکوهش می کنند .
بنابراین ازدواج موقت نزد شیعه گرچه جایگاه واهمیت برخورداراست ولی ودرمقابل عرف ازدواج موقت ومتعه جایگاه پایین تری دارد. این نقص بربینش ومعرفت شناسی پیروان ادیان وارد است اگردرک شهود ومعرفتی انسانها اصلاح شود
مشکلات حل می شود .

«امادرمورد نامه جریان سرداب استفتائی که قبلا ازایات عظام گرفته بودیم نظر آیت الله العظمی سیدصادق روحانی

آیا ساخت مسجد جمکران دلیل مستدل شرعی و دینی داشته است؟
سوال الف: آیا ساخت مسجد جمکران دلیل مستدل شرعی و دینی داشته است ؟ ب: آیا نامه نوشتن برای امام زمان ، و انداختن آن در چاه جمکران عمل پسندیده ای است؟
جواب :
باسمه جلت اسمائه
الف: من اطمینان دارم که به امر حضرت (عج) ساخته شده است.
ب:دلیلی بر پسندیده بودن آن ندارم کار خلاف شرعی هم نیست



مسئله ای که توسط آیت الله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه نیز مورد تاکید قرار گرفته است. وی در پاسخ به استفتایی از او اعمال مربوط به چاه جمکران را فاقد سند دانسته و تصریح کرده: این چاه و اعمال آن صحتى ندارد.

ایشان یک اتفاق جدیدر درون مسجد جمکران واکنش تندی نشان داده بود.مکارم شیرازی در ان مقطع گفته بود: "اخیرا در محراب مسجد جمکران یک تشکیلات شیشه‌اى سبزرنگ و چراغ درست کرده‌اند که کم‌کم به صورت امامزاده‌اى درآمده است. مردم براى بوسیدن این شیشه صف می‌کشند، کسانی هم هنگام دور شدن عقب عقب می‌روند مثل کارى که در حرم امامان و امامزاده‌ها می‌کنند. بعضی‌ها هم فاتحه می‌خوانند، عده‌اى تعظیم می‌کنند، بعضی از عوام هم می‌گویند اینجا قبر حضرت ولی عصر(عج) است! حتما چند سال دیگر هم فردى پیدا می‌شود وکتابی می‌نویسد که 70 نفر از اوتاد در اینجا دفن شده‌اند. هرکس مرتکب این کار شده، اشتباه کرده است، این ضربه‌اى به مسجد جمکران است.»

[ بدون نام ] شنبه 14 آبان 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

اشیای تاریخی جیرفت از انگلستان وارد ایران شد

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900814000288

حذف یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 02:12 ق.ظ

سلام
مردم از بس دنبال اون مقاله اولتراامپریالیسم دور خودم چرخیدم!! حمار طاحونه این قدر مسیر طی نکرده ! پس چی شد؟

آقای حذف. نیمه کاره است.

ایمان یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 06:22 ق.ظ

آقای نصر اصفهانی بعد از سالی خواندن مطالب این وبلاگ هنوز با وقاحت تمام حرف از صفویه میزنی؟ دوستانی که دنبال دم خروس میگردند ایشان خود خروس اند!

!! یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 07:47 ق.ظ

آقای ایمان شما خودت که مرغداری، داری چرا این حرف رو می زنی ؟ یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوال دوز به بقیه .

Khalil یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 08:41 ق.ظ

آقای نصر اصفهانی حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی(ع) شاید بدانند که تمامی امامزاده ها هم مانند جمکران قلابی گذشته ای نه چندان دور جز منابع طبیعی بوده .
توجه داشته باشید که عده ای از مردم با تفکر بر این که در امام زاده ها و پیرهای بالای تپه غنایم و طلا و ... قائم کرده اند، با بیل و کلنگ به جان حرم مطهر می افتند . در روستای های تبریز چندین امام زاده که قبلاً شفا می گرفتند شبانه به دست همان عده تاراج شده و الان هم مکان به درد بخوری برای کشت کشاورزان تبدیل شده است.و یکی از امام زاده ها هم در روستای اسپیران به این شکل کنده کاری شده و یکی هم به اسم میر موسی که قبلاً قبر یک سید بوده و در 5 سال پیش توسط شفای یک زائر غیر بومی تبدیل به امام زاده بزرگی شد که نزد مردم خیلی عزیزتر از قبل شده است.البته ناگفته نماند که 6-7 ماه پیش اسکناسها و ثروت انبوه داخل حرم این امام تازه وارد را دستبرد زده اند. امامی که نمی تواند از پولها و ثروت خود مواظبت کند چگونه شفای این و آن را می دهد؟؟؟؟

مهران یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 09:05 ق.ظ

جناب نصر اصفهانی عزیز

تا هنگامی که به قرآن بعنوان کتاب آسمانی {{ایمان}} نیاورند مشکلات قبر پرستی و {{عقب عقب}} رفتن ها ادامه دارد.
برای دعا و خواستن و ارائه نیاز نیز تنها یک مرجع وجود دارد به نام الله.
همو می فرماید: ادعونی استجب لکم:‌مرا بخوانید تا استجابت کنم شما را. و نیز فرموده اند: انا اقرب من حبل الورید:‌من از رگ گردن به شما نزدیکترم.

حال بنگرید انصافا در این بالای ۱۰ هزار بقعه و بارگاهی که میروند و میروید برای ارائه حاجات و تبرک و تضرع و سجده و مدد خواستن روزانه (گفتن یا علی مدد و ...) آیا عبادت توحیدی است یا خدا را در عبادت شریک قرار دادن است؟
آیا این توسل است یا وسیله ای برای سرکیسه کردن همان جماعت به قول شما عوام؟

گفته اید این عقب عقب رفتنها از عقاید عوام است و ربطی به اصل مذهبتان ندارد.
برادر عزیز:

مگر نه این است که عوام دینشان را از ملایان و حوزه رفته ها و منبر ها میگیرند؟
چرا عملا هیچ از یک از آقایان برای جلوگیری از این انحرافات کاری نمی کنند؟

من انتظار جوابتان را ندارم که میدانم {{توجیه}} امثال شما راهکار فرار از تعقل و توحید است.

به امید بیداری مسلمین.
آمین

عارف یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 12:45 ب.ظ http://kakala.persianblog.ir

جناب آقای سلام محمدی. دستورات حضرت عالی را از طریق ایمیل برای تان ارسال کردم. با احترام

عکاس یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 08:50 ب.ظ

با سلام
استاد گرامی dvd عکس ها به دست شما رسید ؟؟
منتظرم که جواب را به ایمیل بنده ارسال نمایید .
با تشکر

آقای عکاس. اگر منظورتان عکس هایی از آذربایجان است، یاعرض تشکر دریافت کرده ام و بسیار جالب بودند. ممنون

سلام محمدی یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 09:45 ب.ظ http://www.salammohammadi.com

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
آقای دکتر عارف گلسرخی
برای ارسال مطالبتان بسیار ممنون و متشکرم . بنده تمامی آنها را چند سال گذشته در سایت ناریا مطالعه نموده و در خدمتتان فیض برده ام . باز هم
برای قبول زحمتی که فرمودید ، ممنونم .


abbas دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 04:52 ق.ظ

http://www.ipedr.net/vol5/no2/40-H10128.pdf

آقای abbas. ممنونم ولی لینک باز نشد.

حسین دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 09:44 ق.ظ

با سلام.
عید قربان بر استاد گرامی و دیگر دوستان مبارک باد.

عکاس دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام استاد گرامی
نخیر یک سری عکس که از سنندج برای شما فرستاده شده بود
وخواهان نظر شما در مورد عکس ها بودم که به دفتر شما فرستاده شده بود

آقای عکاس. ممنونم ولی هنوز نرسیده است. گاهی پست رساندن محموله را اگر با پست عادی فرستاده شده باشد تا یک هفته طول می دهد. اگر از یک هفته گذشته به شعبه پستی مربوطه مراجعه کنید.

علیرضاـ۱ دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

, Cornelis de Bruijn (1652-1727), who visited Persepolis in 1704/1705. He made many beautiful drawings, which he published in 1711 in Reizen over Moskovie
به ستونی که بیرون تخت جمشید بوده والان به پاسارگاد تشریف برده اند دقت کنید.

http://www.livius.org/a/iran/persepolis/gate/cornelis_de_bruijn_persepolis.JPG

آقای علی رضا 1. گمان ورود سیاح و سفرنامه نویس به تخت جمشید در 305 سال پیش کاملا اشتباه است در نقاشی همراه لینک مربوطه نیز تخت جمشیدی را نشان نشان می دهد که کاملا از زیر خاک بیرون کشیده شده است. امری که در کم تر از صد سال پیش صورت گرفته. با این همه برای اثبات وجود آن ستون سرقت و منتقل شده به پاسارگاد، گواهی های لازم وجود دارد زیرا قبل از حمل به پاسارگاد ابتدا در خرابه های کاخ در حال ساختی قرار داده اند که حالا کاخ داریوش سوم می نامند و برای این نقل و انتقال عکس هایی هم دیده شده است.

مهدی از کرج دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

استاد گرامی با عرض سلام. عید قربان بر شما مبارک.

این هم ویدویی کم حجم آموزش زبان عبری:
http://quraninmylife.blogsky.com/1390/08/16/post-15/

خسته نباشید.

اقای مهدی از کرج. ممنونم و بر شما و نزدیکان تان مبارک.

یک سوئیسی، نسخه خطی قرآن را به موزه هرات اهدا کرد

یک شهروند سوئیسی یک نسخه خطی قدیمی قرآن را، که چهل سال پیش در کابل خریده بود، به موزیم (موزه) ملی هرات اهدا کرده است.

این شهروند سوئیسی که نامش فاش نشده، این نسخه قرآن را به یک دوستش به نام "الیزابت روبی" داده است تا در اختیار موزه ملی هرات بگذارد.

موضوعات مرتبطفرهنگ افغانستان خانم روبی گفته است که تاریخ نگارش این نسخه خطی قرآن، به پانصد سال پیش بر می گردد، اما مسئولان فرهنگی در هرات گفته اند که کارشناسان به زودی قدمت این نسخه را مشخص خواهند کرد.

این نسخه که به خط نسخ نوشته شده، دو سرلوحه نقاشی شده دارد، و حاوی ۱۵ جزء قرآن است.

خانم روبی گفته که یک جهانگرد سوئیسی حدود چهل سال پیش این نسخه را به قیمت دو هزار دلار در کابل خریده و حالا خواسته است که آن را در اختیار موزه ملی هرات قرار دهد.

خانم روبی که در زمینه فرهنگ و علوم اسلامی تحصیل کرده، می‌گوید تصور می‌کند که این نسخه در دوره تیموریان (قرن هشتم و نهم هجری)، در کشمیر خطاطی شده باشد.

خانم روبی گفت که علاقه‌اش به دوره تیموریان هرات، سبب شده که این نسخه را به موزه هرات که زمانی پایتخت تیموریان بود، اهدا کند.

خانم روبی گفت: "ممکن است این نسخه متعلق به عصر تیموریان باشد. من به عصر تیموریان و شخصیت هایی چون گوهرشاد علاقه زیادی دارم. از این جهت تصمیم گرفتم که این نسخه را به موزه هرات اهدا کنم."

آثار باستانی در سال‌های بحران


مسجد جامعه هرات، یکی از بناهایی که از عهد تیموریان هرات بجا مانده است و سمبول شهر هرات است
در جریان سه دهه گذشته در افغانستان، بسیاری از نسخه های خطی و دیگر آثار باستانی افغانستان، از راه های مختلف به بیرون از این کشور منتقل شدند.

در چند سال اخیر تلاشهایی برای جمع آوری این آثار و انتقال مجدد آنها به افغانستان صورت گرفته است.

مسئولان نهادهای فرهنگی در افغانستان بارها از مردم خواسته اند تا آثار باستانی را که در اختیار دارند، به موزه های افغانستان اهدا کنند.

در چند سال اخیر صدها قلم از آثار باستانی از سوی شماری از علاقمندان این گونه آثار، به موزه های افغانستان از جمله موزه ملی هرات، سپرده شده اند.

موزه جدید

آثار متعلق به موزه هرات نیز که سالهای گذشته در یک محل نامناسب نگهداری می‌شدند، ماه گذشته به قلعه اختیارالدین هرات منتقل شدند.

این قلعه که خود یک بنای بزرگ تاریخی است، با هزینه بیش از یک میلیون دلار که از سوی سفارت آمریکا در کابل پرداخته شد، بازسازی شده است.

همچنین آلمان نیز یک میلیون دلار برای تهیه یک آزمایشگاه مجهز در این موزه و تهیه وسائل تحقیقات باستانشناسی، به موزه ملی هرات کمک کرده است.

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2011/11/111107
_l09_quran_herat_musiam.shtml

حالا نوبت به پیدا شدن قران رسید.

امیدوارم مانند ۸ تابلوی تازه یافت شده از کارهای کمال الملک نباشد. مقدمه چینی ترمیمی مربوط یه هر یک از این یادداشت ها کنیسه را ناگزیر به عکس المتل های بچه گامه مجبور کرده است.

آرمین دوشنبه 16 آبان 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

سلام استاد پورپیرار٬عیدتان مبارک.
استاد یک سوال داشتم٬مطالبی که درباره شاهین (شاعر یهودی) نوشته اید در کدام شماره از ایران شناسی بدون دروغ میباشد؟

ارمین. اگر جلد هفتم یادداشت های مربوط به صفویه را داشته باشید در انتهای آن راه نمایی خواهد شد. عید شما هم مبارک

سلام محمدی سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.salammohammadi.com

با سلام خدمت استاد و دوستان گرامی
آقای دکتر عارف گلسرخی
ایمیلی خدمتتان فرستادم ، منتظر و چشم به راه نظرتان هستم .
باتشکر فراوان

علیرضاـ۱ سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 03:14 ق.ظ

سلام استاد
حق با شماست ورود سیاح و سفرنامه نویس به تخت جمشید در 305 سال پیش کاملا اشتباه است
تازه برای اثبات حرف خود ظاهرا این اقا روی دروازه ملل هم امضائ کرده که هیچ گونه تاریخی ندارد.

http://www.livius.org/a/iran/persepolis/gate/persepolis_cornelis_de_bruijn.JPG

Signature of Cornelis de Bruijn at the Gate of all Nations

آقای علی رضا 1. جاعلین آن امضا را همین اواخر در معبر دروازه ملل کنده اند تا به عنوان دلیلی بر وجود و حضور بروجن در تخت جمشید ارائه دهند. این که دو بار تاریخ 1704 بر سنگ حک شده خود دلیلی بر نادرستی آن است. اگر فرصت اجازه دهد و خدا بخواهد دیواره گذر خروجی شرقی دروازه ملل را نشان خواهم داد که هیچ گونه یادگار نویسی ندارد.

علیرضاـ۱ سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 03:29 ق.ظ

با معذرت در گوشه عکس تاریخ ان نوشته شده
۱۷۰۴ولی این نکته جالب است که برای اثبات نقاشی مجبور به حجاری رو سنگها نیز شده اند

آقای علی رضا 1. اگر خوب دقت کنید زیر نام های بروجن ونظراف که به روسی نوشته شده، قبل از حکاکی تمیز شده که باقی ماندن اثر این نظافت بر سنگ عمر آن را بسیار جوان می کند.

آرمین سه‌شنبه 17 آبان 1390 ساعت 11:51 ب.ظ

سلام استاد
ضمن تشکر از راهنماییتان٬از شما میخواستم نظرتان را در رابطه با این ویدئو بیان بفرمائید.
http://www.aparat.com/v/8bbd6ed02e5b1387ac5e61e03b1608fb51323
با تشکر

abbas چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 10:23 ق.ظ

http://www.gardenvisit.com/history_theory/library_online_ebooks/ml_gothein_history_garden_art_design/persian_gardens_iran_plateau

abbas چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

http://www.periodpaper.com/index.php/1926-saadi-tomb-persian-poet-shiraz-iran-people-print

Khalil چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام استاد عزیز
زندگی انسانها وابسته به طبیعت بوده و برای معاش خود از آن بهره می برند و انسان هر کجا اسکان یافته برای استفاده معاش و تزیین محل خود از درختان و سبزیجات و گلها کشت و زرع کرده است .با این دیدگاه درختان که عمر بیشتری از بقیه دارند همگام با زندگی نخستین افراد به مجموعه همزیستی محلی وارد شده اند و می توان از طریق سن درختان شهری یا روستایی، تا حدودی قدمت آن مکان را تخمین زد با این حال اگر به درختان برخی شهرها نگاهی بیاندازیم تقریباً به نظر بنده اگر اشتباه نکنم بیشتر از 300 سال عمر نکرده اند.
تا نظر شما چه باشد؟؟

آقای Khali. نمایش آن تورات به زبان ترکی و مباحث گرداگرد آن به خوبی نشان داد که حضور و ظهور اقوام کنونی سا کن ایران و به طور کلی تجمع انسان شهر نشین و متمدن، در کم تر از 250 سال پیش صورت گرفته است.

ساده دل چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 02:10 ب.ظ


محض تفریح و خنده:

سکه جلوس نادرشاه افشار

http://www.easy4market.com/product_info.php/products_id/3207/pname/%D8%AC%D9%84%D9%88%D8%B3-%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1

منصور پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 02:02 ق.ظ

سلام استاد گرامی
چندی پیش دیداری داشتم از قرآنهای آستان قدس مشهد. در اینجا قرآنهایی نگهداری می شود که قدمت بسیاری از آنها را تا قرن اول هجری عقب می برند و به ائمه شیعه نسبت می دهند و بسیاری از این قرآنها را مدعی می شوند که روی پوست آهو نوشته شده. مثلا قرآنی است که آن را به وزیر سلطان مسعود و سلطان محمود غزنوی نسبت می دهند که بر روی کاغذ دولت آبادی نوشته شده!!. گفتم ببینم آنها چه ابزاری برای اثبات دیرینگی این قرآنها دارند. وقتی در اینباره سوال کردم گفتند که بسیاری از این قرآنها را شاه عباس صفوی به آستان قدس هدیه کرده است !! گفتم تا جایی که قرآنهای بدست آمده از اقصا نقاط عالم اسلام از مراکش و مصر گرفته تا شام و یمن، جز لت پاره هایی آسیب دیده هیچ قرآن کاملی در قرون اولیه اسلام یافت نشده است. خط لت های قرآنی یافت شده هم بسیار خام و نابالغ است چنانکه اگر متن فعلی قرآن را جلو خود نگذاریم لت های قدیمی قابل خواندن نیستند. در حالیکه مثلا این متنی که به امام رضا نسبت می دهید نقطه دارد. یا این متنی که امام علی نسبت می دهید تکامل یافته تر از قرآنهایی است که در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم یافته شده است بنابراین متعلق به زمانی بعد از زمان ادعایی ایشان است. دیدم که کم کم چشمها تنگ شد و اخمها در هم رفت مرا به قسمت مخطوطات و خزانه اسناد معرفی کردند تا راهنمایی استاد آن قسمت را که گردی از تجربه ایام بر زلفانش نشسته بود بشنوم. در آنجا وقتی می پرسم که خوب این قرآنهایی که شاه عباس هدیه کرده طی چه پروسه ای بدست شما رسیده، نخستین بار چه کسی ادعا کرده و از بقچه ی چه کسی درآمده است جواب می شنوم که «شاه عباس این قرآنها را از آرامگاه شیخ صفی الدین اردبیلی به مشهد منتقل کرده است!!!!» حالا حضرت علی ادعایی چگونه یک نسخه از قرآن خود را به اردبیل ارسال کرده بماند ولی وقتی پرسیدم که خب چگونه اصالت این قرآنها را محرز می کنید جواب شنیدم که «این قرآنها را شیخ بهایی تعیین هویت کرده و اصالت آنها را تایید کرده است و امضا نموده است!!!!!!!!!!!!!!» وقتی می پرسیم که اصولا کاغذ نمی تواند بیش از 300 سال دوام بیاورد و بدلیل تبخیر اسید موجود در خمیر چوب کاغذ پودر می شود می فرمایند: «ایرانیان تنها عوامل موثر در نشر فرهنگ اسلام بوده اند و اعراب هیچ نقشی در این زمینه نداشته اند اگر قرآنهای آنها بصورت لت پاره و با خطی نابالغ است دلیل بی تمدنی آنهاست ولی ایرانیان بسیار صاحب ذوق و صنعت بوده اند آنها انواع و اقسام کاغذ داشته اند از کاغذ بغدادی و سمرقندی و دولت آبادی گرفته تا کاغذهای پوستی صدر اسلام (البته نمی دانم کاغذ پوستی دیگر چه نوع کاغذی است). آنها 12 نوع آهار به این کاغذ می زدند و روشهای بسیار بسیار دقیق بکار می بردند که طی صدها و هزارا ن سال باقی بماند. هیچکدام از آن روش ها در حال حاضر موجود نیست و قابل ارائه هم نیست و هیچکدام از آن دستگاهها هم الان اثری از آنها باقی نمانده است. علاوه بر این در آن زمانها هوا آلوده نبوده همه چیز تمیز بوده ولی اکنون حتی بدن ما انسانها هم مملو از مواد شیمیایی است!!!» . پرسیدم : سمت مودار و بدون موی پوست کاملا مشخص است و با اندک دقتی می توان تشخیص داد آیا شما می توانید همین را از قرآنهایی که اینجا مدعی هستید از پوست آهو! هستند تشخیص دهید؟ پاسخ آمد که روشهای دباغی پوست در ایران آنقدر دقیق بوده که اصلا چنین چیزی قابل تشخیص نیست. پرسیدم از قرآنهایی که در دنیا پیدا شده حتی یکی هم بر روی پوست آهو نوشته نشده گفت که :«در اینجا گله های آهو فراوان بوده ، ضامن آهو را نشنیده ای؟!». کتابی بر روی میز استاد قرار داشت که به ظاهر قدیمی به نظر می رسید. به آن اشاره کرده گفتم فرض کنید من هیچ چیزی از تاریخ نمی دانم نه شاه عباس را می شناسم نه شیخ بهایی را نه نویسنده این کتاب را، چگونه می توان قدمت این کتاب را تعیین کرد؟ گفت: «علاوه بر تعیین خط و نوع کاغذ می توان روش کربن 14 را بکار برد که حدود 50 سال خطا دارد» پرسیدم آیا هیچ کدام از این مخطوطات که اینجا موجود است مورد آزمایش کربن 14 قرار گرفته است؟ گفت: «خیر، ما چنین اجازه ای را نمی دهیم!» گفتم که خوب مثلا همین کتاب قدمتش چقدر است؟ به صفحه آخر کتاب رفت و گفت ببین ؛ اینجا نوشته سال 932. و چون نویسنده این کتاب متعلق به همان دوران است پس منطقی است که اصالت کتاب را بپذیریم.» با خود گفتم عجب استاد ورزیده ای است ، عسل می خورد و می گوید شیرین است. پرسیدم که خوب حالا کاغذ این کتاب را شما چگونه تعیین هویت می کنید؟ جناب استاد کتاب را به فاصله حدود یک متری جلو دیدگان خود می گیرد و در حالیکه یک چشم خود را بسته است می گوید: «این کاغذ سمرقندی است!!!.» پرسیدم راستی استاد این کاغذ دولت آبادی که بسیاری از قرآنهای نمایشگاه از جنس آن است چه جور کاغذی است . گفت دولت آباد را برخی ناحیه ای در سمرقند برخی در بخارا و برخی در اصفهان می دانند. کتاب را گرفتم کاغذش که الحمدلله انگار همین دیروز تهیه شده و محکم و زمخت طوری که تا یکی دو صده دیگه هم دوام می آورد. وقتی خواستم کاغذ آن کتاب پانصد ساله را لمس کنم گفت مراقب باش دستت به خطوط آن نخورد! با خود گفتم عجب ، چطور ایرانیان کتابی با ماندگاری چند صد ساله نوشته اند ولی از ترس پاک شدن نباید به خط آن دست بزنیم. خود استاد گفته بود که در ایران از مرکبهایی طبیعی با ماندگاری بسیار بالاتر از مرکب های شیمیایی استفاده می شده است! به هر حال به انتشارات کارنگ توصیه می شود تا رقبا خبردار نشده اند، همان کاغذهای سمرقندی را برای کتابهای خود تهیه کنند.
استاد در ادامه فرمودند: «ما در اینجا بیش از 13 هزار اثر نفیس خطی نگه داری می کنیم بیش از چند میلیارد تومان طرف خرید آثار خطی از نقاط مختلف کرده ایم و اینکه هیچ جایی در دنیا به اندازه آستان قدس از نظر کتب و قرآنهای قدیمی غنی نیست. یکی از قرآنهای بزرگ را نادر شاه افشار پیشاپیش لشکر خود حرکت می داده و به اعتبار و توسل به آن جنگ می کرده و پیروز می شده است و اکنون آن قرآن موجود می باشد و چند برگ آن نیز در موزه های آمریکاست.»
در پایان جناب استاد آهی از افسوس از بی لیاقتی شاهان قاجار سرداد که بی کفایتی آنها باعث شد بسیاری از مخطوطات نابود شود و کشور را به باد فنا دادند و از جمله تخت جمشید که همه چیز آن را در زمان قاجار و پهلوی از ایران خارج کردند و این انگشتری افتخار را بی نگین کردند.

آقای منصور. همه چیز را به بازیچه می گیرند تا اثار و عواقب خلاء انسانی طولانی و ناشی از جنایات پوریم ظاهر نشود. رسیدگی به حساب اینان و دروغ بافی های شان با خداوند است بر ما همین بیان مستند است و بس.

علیرضاـ۱ پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

ببخشید یه سوال
پدر علم شیمی جناب مهندس زکریای رازی (کاشف الکل ) میباشند
خوب این که انسانها از هزاران سال قبل الکل را از طریق تخمیرکردن برخی خوراکی ها تولید میکرده و .................حالا.

ایشان در عصری نچندان دور چه چیزی کشف نموده اند ؟؟؟؟؟

عادل پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

http://raeeka.wordpress.com/2011/11/08/%DA%A9%D8%A7%D8%B4%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D9%81%D8%AA%D8%B5%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1/

abbas شنبه 21 آبان 1390 ساعت 07:22 ق.ظ

http://www.columbia.edu/itc/mealac/pritchett/00routesdata/1200_1299/sufism/othershrines/othershrines.html

حامد سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://ravid0.blogfa.com,

با سلام با خواندن مقاله شما " برآمدن مردم، مقدمه 6" سوالاتی در ذهن این حقیر شکل گرفته و از آنجا که خود شخصا پژوهش گر دروغ های تاریخ ایران می باشم و به طور مثال اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست را با 280 صفحه سند به صورت کتاب چاپ کرده و در اختیار ملت ایران قرار دادم تا بخوانند و بدانند که با تاریخمان چه کرده اند ! از شما تقاضا دارم بزرگواری بفرمایید و سوالات این حقیر را پاسخ گو باشید :
"اعتراض آقای رهبر هنوز با اعتقاد به حضور و قبول سلسله های سنگین اسلحه هخامنشی و اشکانی و ساسانی است که گویا چند قرن با رومیان و یونانیان جنگیده اند. " اسناد شما در رد سلسله های هخامنشی , اشکانیان و ساسانیان کدامند؟
“کورش دروغین " ؟؟ آثار شخصی با نام کی اورش در تاریخ ایران ,در تاریخ یونانی با نام هرودت( 2300 سال پیش ) , در کتیبه های ایران , در منشوری در بابل , یافت شده است که قبر او نیز می گویند در محلی در شیراز که امروزه به آن تخت جمشید می گویند میباشد . منظور شما از دروغین چیست و به چه سندی ؟
" فارسیان را سرپرست بلامعارض مردم اقالیمی معرفی کنند که از هند تا مصر و..." اگر پارس ها حاکم اقلیم های یاد شده نبودند , کتیبه داریوش هخامنشی در کانال سوئز چه می کند و این پادشاه به چه مناسبت فضولی به ساختن کانالی کرده که در منطقه حکومتی اش نبوده ؟
متاسفانه از مقاله شما نتوانستم دقیقا موضع شما را در موارد زیر درک کنم :
1. شما شاهنامه فردوسی را اشعار پارسی نوشته ابوالقاسم فردوسی میدانید یا این اثر نوشته یهودیان و کنیسه هاست ؟ یا شاید منظورتان این است که فردوسی از یهودیان پول گرفته و این اثر را برای آنان تهیه کرده است تا آنها بتوانند " با تزریق داستان های شاه نامه ای، به ذهن عامی ترین مردم، در قهوه خانه ها و امروز در کانال های مختلف تلویزیون و نمایش بی توقف چند سنگ نیمه تراش در بنایی نیمه تمام، با نام گذاری تخت جمشید،فارسیان را سرپرست بلامعارض مردم اقالیمی معرفی کنند که از هند تا مصر و یونان امتداد دارد تا ضمن صورت سازی خصمانه میان اقوام ساکن این حوزه، رد پای قوم یهود در کشتار پوریم را، با اختراع ده ها و صدها نمایه جاعلانه تاریخی، محو کرده باشند. "؟
2. این سنگهای نیمه تراش در این بنای نیمه تمام که شما می فرمایید نام آن هم تخت جمشید نیست (محبت بفرمایید نام باستانی و اصیل آن را ذکر کنید) مربوط به چه کسانی و جه زمانی است ؟
3. شما افسانه پوریم را با عنوان تاریخ و حقیقت و کشته شدن ایرانیان را قبول دارید یا آن را رد می کنید؟ اگر قبول دارید پس مجبوریم به استناد خود این روایت پادشاهان شوش در این داستان را نیز با عنوان قدرتمندترین پادشاهان آن زمانه بپذیریم. ! اگر هم قبول ندارید که دیگر دلیلی بر تغییر لباس خاخام ها به
صورت باستان شناس نیست !
4. در مورد نادر شاه هم متاسفانه موضع شما به درستی مشخص نیست .آیا منظورتان این است که اصلا نادر شاهی نبوده ؟ یا منظور این است که چند مورخ طبق معمول برای چاپلوسی اغراق نوشته اند؟ در مورد این مورخین چاپلوس, زیاد خودتان را ناراحت نکنید, فراوانند در تاریخ ایران که زیاده روی کرده اند . اگر واقعا دوست دارید متاثر و متاسف شوید بروید ببینید شاه یک کشور ( ناصرالدین شاه) پس از هدر کردن سرمایه های ملی حداقل چه سفرنامه کامل و منظومی برایمان باقی گذاشته است ! صد رحمت به حکایت های ملانصر الدین ! اما متاسفانه به علت مزخرفات ناصرالدین شاه در سفرنامه اش نمی توانیم موجودیت این پادشاه را رد کنیم .
با سپاس از شما پرنیان حامد parnian_h@hotmail.com
http://ravid0.blogfa.com http://cae.parsiblog.com


آقای حامد. شما اگر لااقل ۳۰۰ یادداشت ایران شناسی بدون دروغ و یا کتاب اشکانیان مرا بخوانید سئوال بی جواب مانده ای نخواهید داشت. در بادی امر با رجوع به یادداشت فوق، معلوم است که به کلی با مطالب این ویلاگ بیگانه اید.

حامد جمعه 27 آبان 1390 ساعت 06:42 ب.ظ http://ravid0.blogfa.com,

با سپاس از شما همان طور که شما هم فرمودید من با وبلاگ شما هیچ اشنایی ندارم و همانطور که در بالای سوالات بیان شده تنها با خواندن یک مقاله شما "بر امدن مردم مقدمه 6" سوالات فوق پیش آمده است. امید است با خواندن کتاب اشکانیان شما سوالات بی جواب مانده ای نماند.باز هم با سپاس از راهنمایی های شما خانم پرنیان حامد

آقای حامد. به ادرس زیر بروید.
wwww.naria.ir.
و 300 یادداشت ایران شناسی بدون دروغ را از شماره 1 به بعد بخوانید. دقت کنید که این سایت با 4 عدد دبلیو باز می شود. در پایان سئوال بی جوابی نخواهید داشت.

فاطمه پنج‌شنبه 24 آذر 1390 ساعت 05:33 ب.ظ http://www.fati11.blogfa.com

سلام.
وبلاگ خوب و تاثیر گذاری دارید.من وقت نکردم همه ی پستها رو بخونم اما قسمت کوچیکی از این پست رو خوندم.
ما ایرانیا فقطیاد گرفتیم به تاریخ خودمون بنزیم اما وقتی از تاریخ هیچ درسی نگیری فرقی نمیکنه ۱ کشور با پیشینه تاریخی خوب باشی یا یک کشوری باشی که تازه چند ساله بوجود اومده.
من از اون ۱ قسمتی که خوندم اینو برداشت کردم.حالا شاید موضوع پست زیاد به حرف من ربط نداشت ولی من چون وقت نداشتم ۱ تیکه از پستو خوندم و نظرمو گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد